هدايت حبيب
بايد ميان رويداد ۷ ثور ۱۳۵۷و هشتم ثور ۱۳۷۱ خط فاصل کشيد
بنابران ، همان طوری سنگ بنای تأسيس تنظيم های بنياد گراهای جهادی(!) از طرف امريکا و انگليس در اسلام آباد پاکستان بخاطر گرفتن انتقام شکست آمريکا در جنگ ويتنام و رسيدن به منابع سرشار آسيای ميانه و دريای خزر " کج " گذاشته شده بود، ثمره ی را که انتظار داشتند، ببار نياورد. بزرگان ما در اين رابطه چی خوب گفته اند:
خشت اول گر نهد معمار کج ! ـــــــ تا ثريا می رود ديوار کج !
واقعاً تهداب انتقال حاکميت از حزب دموکراتيک خلق افغانستان به دولت ديگری که منافع امريکا و متحدين غربی، عربی و منطقه يی او را در قاره ی آسيا تأمين کند " کج " و دور از عقل سليم و منطق محاسبه علمی گذاشته شده بود. زيرا آن گونه که در سطور بالا ذکر شد؛ اين گروه بی سواد، که بجز قتل و آدم ربايی، دزدی و غارت اموال دولت و مردم ، غصب دارايی های عامه ، بشمول کوهها و دشت ها و جنگلات، چيز ديگری نمی دانستند؛ چگونه از آنها انتظار برده می شد که آنان حاکميت قانون را قايم ، امنيت را تأمين و راه را برای سرمايه گذاری های بزرگ غرب در معادن دست ناخورده ی افغانستان و کشور های آسيای ميانه و دريای خزر و رفتن به دروازهای مسکو، هموار و مساعد سازند
.تشکيل حاکمیت ۸ ثور در اسلام آباد پاکستان، از وجود پانزده تنظيم (مقيم در پاکستان و ايران) که طی 12 سال در صدها جنگ با همديگر، صدها هزار تن يکديگر خود را کشته بودند؛ از لحاظ سیاسی یک حاکمیت معیوب دور از منطق بوده که در تولد ان برعلاوه ی امريکا و انگليس، کشورهای مغرض منطقه نيز، نقش بارز داشتند.
بتاریخ ۱۱ نوامبر ۱۹۹۱ یک هیئت مجاهدین تحت رهبری برهان الدین ربانی به مسکو سفر نمود تا اینکه به کمک کرملین، حاکمیت داکتر نجیب الله را تصاحب نمایند. در نتیجه ی ملاقات های متعدد هیأت مجاهدین با جانب روسیه، بالاخره معاون رییس جمهور روسیه، اقای رتسکوی به صراحت اظهار میدارد: "
«طوریکه من وعده داده ام طی یکماه اینده ملاقاتهای با ایران، پاکستان و عربستان سعودی انجام خواهیم داد، که چگونه قدرت را به حکومت انتقالی اسلامی انتقال دهیم.» این پلان که در نقطه مقابل پلان صلح ملل متحد برای افغانستان قرار داشت که امريکا و اتحاد شوروی وقت آن را تاييد و تصويب کردند ؛ وليک امريکا در تطبيق آن بصورت مستقيم کار شکنی کرد و راه پيروزی مجاهدين را در پيش گرفت و تحقق یافت.
ازین رو، هشت ثور که مسبب بروز جنگهای داخلی، اضمحلال اردوی ملی، ظهور طالبان و مداخله نظامی ناتو در افغانستان گردید، شایسته تجلیل نه، بلکه بحيث يک روز سياه برای مردم افغانستان و شرمساری برای سازمان دهندگان و اجراء کننده های آن در گاهنامه اين سرزمين ثبت شده است.
ازآن تاريخ به بعد هرتعداد شهروندان افغانستان و حتا مردن بی گناه که در منطقه کشته می شوند؛ مسؤوليت قتل آنان بدرجه اول بدوش ايالات متحده امريکا و متحدين آن و بدرجه دوم بدوش مجاهدين، طالبان، القاعده، داعش و ساير ارواح خبيثه خواهد بود.
باور کامل دارم که نسل امروز و فردای کشور مان اين روز سياه را با قاتلان و جنايتکاران مشهور آن، بدرستی شناخته و اين رويداد را با برافراشتن پرچم های سياه و سردادن شعارهای :
ـ مرگ بر سازمان دهندگان و عاملان هشتم ثور ۱۳۷۱ !
ـ مرگ بر قاتلان هشتاد هزار شهروندان کابل و افشار سيلوی مرکزی !
به شدت محکوم خواهند کرد و با راه اندازی تظاهرات و معرفی چهره های کثيف هريک از جنايتکاران معلوم الحال آن به مردم، رسالت خويش را انجام خواهند نمود.
تذکار :
در اين نبشته از آثار و نشرات معتبر در سطح ملی وبين المللی استفاده شده است تا هم ميهنان گرامی و خوانندگان عزيز، بويژه نسل جوان، پيرامون تفاوت فاحش ميان رويداد های هفتم و هشتم ثور، با درک درست از واقعيتهای غير قابل انکار، وارد شده شده ، فريب " واعظان هشتم ثور" اين جامه سپيدان سيه دل را نخورند.
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار ديگر می کنند
(حافظ)