محمد عالم افتخار
احمد کُلنگی و «همنشینِ بِه از کتاب» طلبیدن؟!
«جوانی و زیبائی در افغانستان کُشته شده است!» ا. سعیدی
خانم سالمند جالبی در دایرهِ فامیل ما بود که با وصف پیری جسمانی؛ دماغ شاداب و جوان داشت، شوخ و سرزنده معاشرت میکرد؛ از پدیده های جدید عصر خیلی خوشش می آمد و در طلب و تعریف آنها بی پروا سخن میگفت؛ چنانکه وقتی نوشابه؛ سرِ دسترخوان ندید؛ اعتراض نمود:
غیرتِ شرابه که نداشتین؛ چرا یک اندازه شامپو مامپو ناوردین!
او به تلویزیون سخت خیره میشد. وقتی برایش گفتند که دیدن زیاد به تصویر برقی و نشستن زیاد پای تلویزیون خطر کور شدن و حتی مرگ دارد؛ گفته بود: کاشکی مه ده حال دیدن ای جام جمشید بمیروم که ده او دنیا هم به همی حال زنده شووم.
وی به هدف شوخی یا هم پرورش و آموزش؛ به فرزندان و نوه های خود؛ گهگاه رهنمایی های سرچپه میکرد؛ مثلاً وقتی در قعر زمستان؛ کسی میخواست چای بجوشاند؛ برایش میگفت: چوب و سرگینه ضایع نکو؛ چایجوشه یک سات بیرون بان خودیش جوش می آیه!
وقتی برایش میگفتند؛ بیرون سرد اس آبه یخ میزنه. میگفت:
زمانه خراب شده؛ وقت ها ایطور نبود!
باری هم؛ قصه کرد که در جوانی و دختری؛ چندین عاشق دلسوخته داشته و خودش هم خواستن خواهِ زیاد ترِ آنها بوده است؛ آخر هم یک لُوکُندر (شوهرش)؛ او را از همه قاپیده و عمری در غم دیگر ها کبابش کرده است!
سخن کوتاه؛ بی بی ما؛ به خبر ها خیلی خوب می فهمید و از جمله وقتی حادثه ای سوال بر انگیز و پیچیده می بود؛ می گفت: باشین؛ احمد کلنگی بیایه؛ سیر و پیازیشه مالوم میکنه!!
شاید دریافته باشید که «احمد کلنگی»ی او؛ کسی جز محترم استاد احمد سعیدی محبوب و محترم همه ما و شما نبود. و کلنگی هم عالیترین لقب که بی بی مغفوره ما؛ میتوانست به کسی ببخشاید!
اینگونه محبت و احترام جناب احمد سعیدی منجمله توسط این بی بی کم یاب ما؛ در ذهن و روانِ اولاده و علاقمندانش کاشته شده بود و جناب سعیدی در مقام صاحب نظر و مفسر دانا و توانا و صریح اللهجه و دلیر در رسانه های صوتی و تصویری؛ به حق که شایسته چنین القاب و اوصاف بودند و هستند .
البته جناب سعیدی قلمزن و نویسنده هم میباشند و آنهم خیلی خیلی خیلی پُرکار و پُر نویس و پُر اثر.
چنانکه معلوم است محترم سعیدی به علت زبان سرخ و آتشین و قلم بُران و توانای شان؛ بسیار مفسدان سیاسی و اقتصادی و دپلوماتیک و به ویژه عمال «ستون پنجم» و اجینتوری پاکستان در داخل کشور را به ضد خود تحریک نموده اند که منجمله تا کنون باعث چندین سوءقصد بر جان ایشان گردیده است. خوشبختانه جناب سعیدی از این همه حملات زبونانه دشمن با وصف زخم برداشتن ها؛ جان سالم بدر برده و هر بار شجاعانه تر از پیش؛ واپس به سنگر قلم و مبارزه و سیاست بازگشت فرموده اند.
بدینگونه کلنگی ی بی بی مرحومه ما؛ جناب احمد سعیدی شخصیت ویژهِ تاپ خود را برای افغانستان امروزی و مردم آن دارند؛ از کران تا کران وطن و بیرون از آن شهرت حسنه و محبوبیت شایسته را دارا بوده و در تنویر اذهان مردم و تأمین آگاهی های کار آمد روزانه جامعه نقش کم بدیلی ایفا می نمایند که آرزومندیم هرچه زودتر این آگاهی ها به مراحل غلیان کیفی رسیده و تشکل و سازمان یابی و خروش های توفانی مردمان شجیع و شهیم مان را در جهت رهایی از جنگ و فسق و فساد و حق کشی و تبعیض قومی و جنسیتی و ظلم و جنایت و فقر و جهل و مرض و فلاکت ... به دنبال آورد.
نقد و بررسی و ارزیابی یکایک آثار و کارنامه های جناب سعیدی؛ اینجا نه لزومی دارد و نه مقدور است حتی ممکن نیست ادعا شود که کسی مانند این کمترین؛ یک کمیت بزرگ از این آثار و کارنامه ها را مرور نموده و بر آنها وقوف تام یافته است.
اینجا فقط بر یکی از نوشته های اخیر جناب سعیدی مکثی داریم صرف به خاطر آنکه تکر با اولین زمزمه های آموزشی بسیاری ها از نسل مان دارد که:
ﻫﻤﻨﺸﯿﻨﯽ ﺑِﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏﻣﺨﻮﺍﻩ، ﮐﻪﻣﺼﺎﺣﺐ ﺑﻮﺩ ﮔﻪ ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻩ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻫﻤﺪﻡ ﻟﻄﯿﻒ ﮐﯽ ﺩﯾﺪ، ﮐﻪ ﻧﺮﻧﺠﯿﺪ ﻭ ﻫﻢ ﻧﺮﻧﺠﺎﻧﯿﺪ.
بنابر همین یک بد فهمی و یا غلط فهمی؛ ممکن است؛ ایجاد کرده باشد و یا ایجاد کند. مایه های چنین بد فهمی یا غلط فهمی در نوشته ها و سیاهه های بی شماری که در شهر بی در و پیکر انترنیت عرضه میشود هم موجود و متصور است ولی معمولا چندان مضر و خطر آفرین نیست یا نمیتواند باشد. عمدتاً به این دلیل بزرگ که آنها توسط شخصیت بس محترم و معتبر مانند سعیدی صاحب؛ ارائه و امضا و تسجیل نشده اند.
کلمات و مقولاتی که از زبان و قلم ذواتی مانند آقای سعیدی؛ جاری میگردد نه تنها به خودی خود وزن و ابهت و اثر بخشی بلند (و شاید بلند ترین) دارد بلکه طرز و تون و لحن کاربرده شده در ادا و نگارش آنها هم سخت کارگر و سیر پیامد است.
بنابر همین ملحوظات؛ وقتی؛ نوشتاری با امضای جناب سعیدی شایع میشود که سرنامه دارد:
«از نویسنده گی تا کتاب سازی»
برای کسی همچو من؛ حتی این احتمال متصور میشود که ممکن است ناشر اشتباه کرده و کدام سیاه مشق تازه کاری را محض به خاطر تشویق، درج صفحه نموده باشد که امضا در آن عوضی افتاده است.
چرا که «نویسنده گی» و «کتاب و کتاب سازی» اصلاً و ابداً مقولات و مفاهیم نقیض و نفی کننده یکدیگر نیستند آنهم در حدی که تحلیلگر و قلمزن و اندیشه ورزی مانند جناب سعیدی؛ آنها را چنین علیه هم قرار داده و سرنامه نوشتار مستقل و دارای محتوای مبرم قرار دهند. یعنی که بایستی اینجا به نحوی از انحا یک خطای طباعتی یا چیزی نظیر آن پیش آمده باشد.
ولی وقتی پیشتر را می بینیم و چنین جملات را میخوانیم؛ گیچ تر میشویم:
« نویسنده باید الهام بخش و هدایت گر باشد تا کتاب ساز, نویسنده با نگارش مفاهیم مفید وعبارات زیبا بایست روح عده ای هدفمند و دلسوز به میهن و جامعه اش را شاد سازد. نه اینکه با ملاحظه و خوانش هر سطر و کلیمه اش روح و روان انسان جریحه دار گردد».
یعنی چی؟
یعنی اینکه اگر نویسنده؛ کتاب ساخت؛ دیگر قسم یک مطلق؛ «الهامبخش و هدایت گر» نیست و نمی تواند باشد!!
اگر کتاب ساخت؛ «با نگارش مفاهیم مفید وعبارات زیبا؛ روح عده ای هدفمند و دلسوز به میهن و جامعه اش را شاد ساخته نمیتواند بلکه با ملاحظه و خوانش هر سطر و کلیمه اش روح و روان انسان جریحه دار می گردد»؟؟!
بازهم آرزو می کنیم اشتباهی در کار باشد و اما نه؛ برعکس؛ میخوانیم:
«الهام بخشی نه کتاب سازی
عده ای از هموطنان در نوشتن مطالب یا از مسئولیت فرار میکنند و یا مسئولیت غیر مثمر را ادا می نمایند. منظور از نوشته ها نباید پر کردن صفحه انترنتی و یا کتاب سازی باشد.»
جناب سعیدی پس از اینکه حق نویسنده گی و گوینده گی را؛ حقِ همه؛ شناخته تجلیل و تأکید میدارد، به اما و اگر و باید؛ گذشته می فرماید:
«و نویسنده و گوینده هم باید سعی به خرچ دهد تا استقلال فکری و منطق آزاد را حفظ و مصالح و منافع کشور و ملت را در پای عقده های شخصی و منافع گروهی و سمت و سو های انحرافی نثار نکند. منظور از نوشته ها نباید پر کردن صفحه انترنتی و یا کتاب سازی باشد.»
بدین حساب؛ گذشته از "پر کردن صفحه انترنیتی"؛ «کتاب و کتاب سازی» به معنای «از مسئولیت فرار کردن و یا مسئولیت غیر مثمر را ادا نمودن، عدم استقلال فکری و منطق آزاد، نثار کردن مصالح و منافع کشور و ملت در پای عقده های شخصی و منافع گروهی و سمت و سو های انحرافی ...» و همه آن چیز های دیگری میگردد که جناب سعیدی درین نگارش؛ رد و نفی میکنند و مذموم و محکوم قرار میدهند!
از جمله به معنای «عقده و گره خلق کردن... تا عدول از آدمیت و انسانیت ...» تا امتناع از پرداختن کار ساز به اینکه «ملّت ما يكی از سياه ترين و خونبارترين دوره های تاريخ خويش را تجربه كرده است» ولی ما بدون اعتنا و احترام و تحلیل و شناخت آن؛ «آينده را فدای گذشته ناشاد خویش (ساخته)، و همه داده ها و دستاوردهای مثبت گذشته (را تباه)، و همه راه ها و پل ها را هم خراب می کنیم»!!
اکنون پرسش کلیدی این است که مقصود جناب سعیدی از واژه «کتاب» چه خواهد بود؟
عیان آن است که مقصود؛ چیزی سوای فهم قرار دادی ما و دیگران؛ از این واژه میباشد. آیا چنین چیزی ممکن و مطلوب هست یا خیر؟
تا جاییکه برای این کمترین، به تحقیق معلوم است؛ واژه «کتاب» از واژه های دیرینسال بنیادی ی "زبان فارسی ی مادر" میباشد؛ اتفاقاً من همین چندی پیش تحت فرنام «جعبه سیاه» دین و زبان؛ در روی زمین پیدا شد! نوشتار آغازین درین استقامت خدمت عزیزان تقدیم کرده و وعده سپرده بودم که با مقدماتی؛ شما را با اندرونی های این «جعبه سیاه» آشنا خواهم کرد.
باید صراحتاً به عرض همه برسانم که «زبان فارسی مادر» هم اکنون زنده و سلامت و شاداب در دهکده ها و دره ها و کوهپایه های قلمروی زبان های جوانتر متعدد هند و ایرانی و هند و اروپایی موجود است و علی الرغم دعوی های مدعیان زبانشناسی، تحت نام «فارسی باستان و فارسی میانه»؛ نمُرده و حتی میتوان گفت که مویی هم از سرش کم نشده است!
و «جعبه سیاه» که اشاره اش رفت؛ نیز نزد همین «مادر بزرگ» عزیز مان میباشد!
از جمله واژهِ «کتاب» به گونه «کت ـ آبا» چنانکه عرض شد؛ از واژه های بنیادین فارسی است که هزاران سال پیش از آنکه نوشتن و تدوین و لوح و حتی الفبا وجود داشته باشد؛ واژه مهمی بوده و بنابر آن؛ نمیتوانسته است؛ معنای قرار دادی کنونی را داشته باشد! فقط با در نظر داشت همین مورد؛ امکان دارد که شخصیت ها و نهضت های برجسته و بزرگی بخواهند و نهایتاً بتوانند؛ در قرار داد اجتماعی پیرامون این واژه یا واژه های دیگری جرح و تعدیل اعمال نمایند.
متأسفانه اینجا بحث واژه شناسی و ریشه یابی واژه ها مقدور نیست؛ اما اینکه جناب سعیدی در چنین مقامی اند و یا اراده و عنایت و هدایتی بدینسو داشته باشند، دست کم از نوشتار مورد بحث شان استخراج و مستفاد شده نمیتواند.
وانگهی قرارداد اجتماعی معقول و مقبول عمومی هم در فارسی دری و هم در عربی؛ متأسفانه ترکیب «نویسنده گی بلی و کتاب و کتاب سازی نه خیر!» استاد سعیدی را بر نمی تابد و آنرا قریب به همان شوخی های سرچپه خوانی بی بی مغفوره ما؛ همطراز نشان میدهد که در مدخل آوردیم:
«وی به هدف شوخی یا هم پرورش و آموزش؛ به فرزندان و نوه های خود؛ گهگاه رهنمایی های سرچپه میکرد؛ مثلاً وقتی در قعر زمستان؛ کسی میخواست چای بجوشاند؛ برایش میگفت: چوب و سرگینه ضایع نکو؛ چایجوشه یک سات بیرون بان خودیش جوش می آیه!»
از قرار معلوم «واژه کتاب یا کت ـ آبا» از فارسی؛ وارد عربی (که شاخه ای از مادر زبان سامی است) شده بود و حینیکه برای زبان عربی «گردان» ساخته شد؛ آنرا برش و تراش داده بر وزن مصدر سه حرفی «فعل» به صورت «کتب» در آوردند و به قاعده «گردان» از آن «کاتب، کاتبان، مکتوب، مکتوبات، مکتب، مکاتیب وغیره» درست کردند ولی در مفاهیم و معانی از همه آنها؛ همان موارد قرار دادی در فارسی را استنتاج و استخراج نمودند؛ که مورد کتاب؛ همان نوشتن و نوشته و به تحریر درآمدهِ سخنان و مطالب؛ به حیث معنا و منظور بود و هست!
چنانکه متون بنیادی زبان عربی مانند «اشعار دوران جاهلی» و قرآن مقدس نشان میدهد؛ در زبان عربی قدیمتر؛ کتاب لزوماً به معنای نوشته پرطول و تفصیل و دارای جلد و دوسیه و کارتن نیست؛ حتی یک مصراع کوچک شعر و یک آیه به غایت خورد هم کتاب خوانده میشود که از شرح بیشتر در مورد؛ اینجا معذرت میخواهم.
بدینگونه معنای کتاب؛ اساساً فقط «نوشته ـ سخن با مداد یا خراش روی لوحی نقش شده» میباشد و فاعل کتاب یعنی کاتب؛ همانا نوشته کننده، نویسنده یا محرر میشود و بس!
بدین ترتیب؛ عنوان مقاله متذکره استاد سعیدی؛ چنین معنی می یابد: «از نویسنده گی تا نوشته سازی»
و اگر معنای اختصاصی تر و پسین تر کتاب را مدنظر گیریم که عبارت است از «نوشتاری سیستماتیک معین در یک یا چند پوشه اعم از چاپ شده و چاپ نشده»؛ معنای عنوان فوق این میشود که:
«از کم و کوتاه نوشته کردن؛ تا با مقدمه و تفصیل و تحقیق و تبویب و نتیجه گیری عُمقی نوشته و تألیف کردن»
میتواند دلیل و بهانه چنین خواست و پیام که جناب سعیدی داده است؛ این باشد که بابا؛ عصر جملات قصار فیسبوکی و همانند هاست؛ کس وقت و حوصله و آمادگی خواندن نوشته های دراز و صفحات زیاد را ندارد...فقط کوتاه بگو و بنویس، از سطح و از دور و از یک بُعد؛ به اعماق و پهنا ها و پیچیدگی و ابعاد اربعه و ... کار مدار و از آنها چیزی به دست مده که کسان را خوش نیاید و مقبول نیافتد!
صرف نظر از اینکه دلیل و بهانه ای چنین؛ از سوی شخصیتی مانند سعیدی صاحب و ارسال پیامی تند و تیز در ذیل آن؛ موجه هست یا نه؛ با تأسف که نگرش بیشتر در مقاله حتی همین بینی خمیری هم را؛ بر هم میزند؛ زیرا که کمی آنسوتر؛ معادل عنوان قید شده است که:
«الهام بخشی نه کتاب سازی!»
با در نظر داشت معنای ریشه ای کتاب که محض؛ «نوشته شده و به قید تحریر در آمده» میباشد؛ این سخن؛ آیا حد اقل شبیه همان آب جوش آوردن؛ بدون حرارت دادن و آتش به کارگرفتن؛ نیست؟!
در حد اکثر که به معنای تخطئه و نفی و نفرینِ نفسِ نوشتن و خود همان «نویسنده گی» است!
بر علاوه معلوم است که زبان های بشری از واژه ها و اعداد و علامات درست شده اند؛ اکثریت مطلق این واژه ها و اعداد و علامات؛ همزمان دارای بار منفی و مثبت معنایی میباشند ولی عدهِ کمی از واژه ها هستند که به دلایل تاریخی و روانی معلوم و نامعلوم؛ تنها دارای بار مثبت استند و بر خوب و خواستنی و حلال و حتی مقدس و مینوی دلالت دارند.
در پهلوی واژه هایی همچون «خدا»؛ واژه « کتاب» از همین شمار واژه هاست. در عالم واقع کتاب بد آموز و انحراف دهنده و تخدیر کننده و غیرمطلوب خصوصاً برای حاکم و زورمند... کم نبوده است و کم نیست؛ ولی تمامی این واقعیت نتوانسته است؛ بار معنایی منفی بر واژه «کتاب» بیاندازد؛ چنانکه هزاران اتهام و نسبت منفی؛ و واقعیت های زشت در عالم خلقت و سیستم طبیعت و عالم حیوانی و انسانی؛ قادر نشده است؛ بار معنایی منفی بر واژه خدا؛ تحمیل نماید!
لهذا واژه های کتاب و خدا و تعداد اندک دیگر؛ حکم پهلوانان رویین تنی را دارند که در افتادن با آنها به سبک و شیوه و روش این مقاله جناب سعیدی؛ محضاً به همین علت هم که شده؛ جز بر افتادن؛ پیامدی ندارد و نخواهد داشت که مسلماً من و شما هیچکدام چنین چیزی را برای سعیدی گرامی ی خود مان و برای احمد کلنگی مغفوره مرحومه بی بی ما؛ روا دار نیستیم!
پس ناگزیر؛ بیائید؛ علت و بهانه اینهمه را به آن حقیقت تلخ و یأس آور؛ حواله دهیم که جناب سعیدی؛ خود در همین مقاله؛ فریاد زده است:
«جوانی و زیبائی (از جمله کتابدوستی و کتابخوانی) در افغانستان کُشته شده است!»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینهم مقاله مورد نقد:
از نویسنده گی تا کتاب سازی
احمد سعیدی
نویسنده باید الهام بخش وهدایت گر باشد تا کتاب ساز, نویسنده با نگارش مفاهیم مفید وعبارات زیبا بایست روح عده ای هدفمند ودلسوز به میهن وجامعه اش را شاد سازد. نه اینکه با ملاحظه وخوانش هر سطر وکلیمه اش روح وروان انسان جریحه دار گردد.
نویسنده گی وگوینده گی حق طیعی ,اجتماعی ومدنی هر نویسنده ویا صاحب اندیشه است, که طرز برداشت,احساس, تخیل ودانستنی های خودرا ازپدیده های سیاسی، فرهنگی, اجتماعی وغیره را در قالب شعر, نثر داستان, تحقیق ونقد وحتی در سیمائی یک نمایشنامه وفلم به خورد مخاطبان خود میدهد و ایجاد محدودیت درین زمینه به استثنائی قضاوت اصولی ونقد آزادانه از صلاحیت هیچ کس نیست. هر نویسنده بخاطر باز تاب واقعیت ها وانعکاس نیاز ها در چگونگی نقد وتحلیل, ایجاد اثر وبیان معتقدات خویش باید آزاد باشد. ونویسنده وگوینده هم باید سعی به خرچ دهد تا استقلال فکری ومنطق آزاد را حفظ ومصالح ومنافع کشور وملت را در پای عقده های شخصی ومنافع گروهی و وسمت وسو های انحرافی نثار نکند. منظور از نوشته ها نباید پر کردن صفحه انتر نتی ویا کتاب سازی باشد. شخصیت های علمی, فرهنگی وسیاسی کشور باید در نوشته ها فشرده اندیشه ها ودانستنی های خودرا که آموزنده وعلمی است در جهت رهائی افغانستان از بحران فعلی بخورد خواننده گان بدهند. ارزش نویسنده گی یک اندیشمند باید در این باشد که اصول واساسات یک زنده گی پر ثمر را با قواعد وضوابط درست به حافظه خوانندگان بسپارد.وبا طرح روش ها وشیوه های معقول، منطقی وعملی عطش فکری خوانندگان را مرفوع سازد.وبا نویسندهگی عقده وگره خلق نکنند بلکه گره از مشکلات هموطنان خویش را بگشایند. بدون تردید, حق تحلیل و بررسی هر نوشته برای همگان محفوظ است، و نقد آثا ر نویسندگان لازمۀ اعتلای فرهنگ ملی است، اما تجسس در زندگی خصوصی نویسنده به بهانۀ نقد آثارش، تجاوز به حریم شخصی اوست و محکوم شناختن او به دستاویزهای اخلاقی و عقیدتی خلاف دموکراسی و شئون نویسندگی است. که متأسفانه درین اواخر زیب وزیور برخی شبکه های انتر نتی شده است.
نویسنده گان کشور که در حقیقت سر مایه های معنوی میهن اند در شبکه های انترنتی بسیار قاعده شکنی میکنند.همیشه بر حریم زنده گی فردی نویسندگان وارد میشوند, با حوالۀ فحش ودشنام به قلم وعزت نویسنده گی اهانت میکنند.فراتر ازان با طرح مسائل سمتی, نژادی و قومی وگروهی اصول و اخلاق نویسنده گی را زیر پا میگذارند. بسیاری از روشنفکران نقد وتحقیق نویسنده را نه یک عمل دلسوزانه وکار شناسانه , بلکه آنرا به گرایش های گروهی قومی وسمتی اش نسبت میدهند. برخی از نویسندگان کشور ما که در کشور های غربی به سر می برند بجای نقد برنبشته ها همه نواقص ونا رسا ئی ها را بر قوم ,نژاد وزبا ن نویسنده نسبت میدهند گاهی بر اکثریت واقلیت نژاد وقوم افتخار میکنند وزمانی بر قدامت واصالت زبان اشاره می روند.کس نیست از این آقایون پرسان کند شما که در اروپا وآمریکا با حقوق مساوی با سائر باشندگان آن کشورها زنده گی میکنید مربوط به کدام اکثریت واقلیت قومی هستید واثر زبان شما در این کشور ها بر بهبود وضعیت زنده گی تان چه هست؟ یا کشور های چون بلجیم, هالند وسویس وغیره که ساکنین شان به دوویا سه زبان صحبت میکنند چه وقت به نقد وجرح زبانهای یکدیگر پرداختند، یا اینکه زبان در انحطاط وتمدن کشور های متذکره چه نقش دارد؟ خیر! زبان ونژاد سعادت نمی آفریند این آدمیت وانسانیت است که تحول میآفریند, سعادت ویا شقاوت ببار میآورد. اما متأسفانه دوستان خوبی های خودرا در بد گوئی دیگران می بینند. رسمی که در هیچ کشور جهان وجود ندارد.
چرا ما از گذشته نیاموخته ایم: كسانی كه با وجود سه دهه تجربه خونين و هولناک از تاریخ پر خم وپیچ کشور، هنوز به مرحلۀ پختگی تجربه و پاسخی دهی به مسائل ومشاکل امروز کشور ما نرسید اند ودر کانفرانس ها، میز های گرد ونوشتار ها در سایت های انتر نتی با اينگونه درامه سازی ها و مفهوم سازی های غيرعلمی، راه اشتباهات هولناک ديگر را هموار می كنند به ملت مظلوم افغانستان جفا میکنند. ملّت ما يكی از سياه ترين و خونبارترين دوره های تاريخ خويش را تجربه كرده است و می خواهد بداند كه راز اينهمه سياهی ها و ناكامی ها و عقب ماندگی ها در چيست؟ بی جهت نيست كه تاريخ را “دريچه ای برای نگاه كردن به آينده” نيز تعريف كنیم. تاریخ باید راه آینده را برای ما نشان دهد. فكر می كنم همينطور باشد! در واقع ما مردمی هستيم كه غالباً آينده را فدای گذشته ناشاد خويش می كنيم و در اين مسير، همه داده ها و دستاوردهای مثبت گذشته، همه راه ها و پل ها را هم خراب می كنيم.
الهام بخشی نه کتاب سازی
عده ای از هموطنان در نوشتن مطالب یا از مسئو لیت فرار میکنند و ویا مسئولیت غیر مثمر را ادا مینمایند. منظور از نوشته ها نباید پر کردن صفحه انتر نتی ویا کتاب سازی باشد. شخصیت های علمی, فرهنگی وسیاسی کشور باید در نوشته ها فشرده اندیشه ها ودانستنی های خودرا که آموزنده وعلمی است در جهت رهائی افغانستان از بحران فعلی بخورد خواننده گان بدهند. ارزش نویسنده گی یک اندیشمند باید در این باشد که اصول واساسات یک زنده گی پر ثمر را با قواعد وضوابط درست به حافظه خوانندگان بسپارد.وبا طرح روش ها وشیوه های معقول، منطقی وعملی عطش فکری خوانندگان را مرفوع سازد.وبا نویسندهگی عقده وگره خلق نکنند بلکه گره از مشکلات هموطنان خویش را بگشایند. بدون تردید, حق تحلیل و بررسی هر نوشته برای همگان محفوظ است، و نقد آثا ر نویسندگان لازمۀ اعتلای فرهنگ ملی است، اما تجسس در زندگی خصوصی نویسنده به بهانۀ نقد آثارش، تجاوز به حریم شخصی اوست و محکوم شناختن او به دستاویزهای اخلاقی و عقیدتی خلاف دموکراسی و شئون نویسندگی است. که متأسفانه درین اواخر زیب وزیور برخی شبکه های انتر نتی شده است.
نویسنده گان کشور که در حقیقت سر مایه های معنوی میهن اند در شبکه های انترنتی بسیار قاعده شکنی میکنند.همیشه بر حریم زنده گی فردی نویسندگان وارد میشوند, با حوالۀ فحش ودشنام به قلم وعزت نویسنده گی اهانت میکنند.فراتر ازان با طرح مسائل سمتی, نژادی و قومی وگروهی اصول و اخلاق نویسنده گی را زیر پا میگذارند. بسیاری از روشنفکران نقد وتحقیق نویسنده را نه یک عمل دلسوزانه وکار شناسانه , بلکه آنرا به گرایش های گروهی قومی وسمتی اش نسبت میدهند. برخی از نویسندگان کشور ما که در کشور های غربی به سر می برند بجای نقد برنبشته ها همه نواقص ونا رسا ئی ها را بر قوم ,نژاد وزبا ن نویسنده نسبت میدهند گاهی بر اکثریت واقلیت نژاد وقوم افتخار میکنند وزمانی بر قدامت واصالت زبان اشاره می روند.کس نیست از این آقایون پرسان کند شما که در اروپا وآمریکا با حقوق مساوی با سائر باشندگان آن کشورها زنده گی میکنید مربوط به کدام اکثریت واقلیت قومی هستید واثر زبان شما در این کشور ها بر بهبود وضعیت زنده گی تان چه هست؟ یا کشور های چون بلجیم, هالند وسویس وغیره که ساکنین شان به دوویا سه زبان صحبت میکنند چه وقت به نقد وجرح زبانهای یکدیگر پرداختند، یا اینکه زبان در انحطاط وتمدن کشور های متذکره چه نقش دارد؟ خیر! زبان ونژاد سعادت نمی آفریند این آدمیت وانسانیت است که تحول میآفریند, سعادت ویا شقاوت ببار میآورد. اما متأسفانه دوستان خوبی های خودرا در بد گوئی دیگران می بینند. رسمی که در هیچ کشور جهان وجود ندارد.
چرا ما از گذشته نیاموخته ایم: كسانی كه با وجود سه دهه تجربه خونين و هولناک از تاریخ پر خم وپیچ کشور، هنوز به مرحلۀ پختگی تجربه و پاسخی دهی به مسائل ومشاکل امروز کشور ما نرسید اند ودر کانفرانس ها، میز های گرد ونوشتار ها در سایت های انتر نتی با اينگونه درامه سازی ها و مفهوم سازی های غيرعلمی، راه اشتباهات هولناک ديگر را هموار می كنند به ملت مظلوم افغانستان جفا میکنند. ملّت ما يكی از سياه ترين و خونبارترين دوره های تاريخ خويش را تجربه كرده است و می خواهد بداند كه راز اينهمه سياهی ها و ناكامی ها و عقب ماندگی ها در چيست؟ بی جهت نيست كه تاريخ را “دريچه ای برای نگاه كردن به آينده” نيز تعريف كنیم. تاریخ باید راه آینده را برای ما نشان دهد. فكر می كنم همينطور باشد! در واقع ما مردمی هستيم كه غالباً آينده را فدای گذشته ناشاد خويش می كنيم و در اين مسير، همه داده ها و دستاوردهای مثبت گذشته، همه راه ها و پل ها را هم خراب می كنيم.
الگو گیری مطابق ذوق
الگو پذیری در مسائل اجتماعی باید هدفمندانه وپر ثمر باشد نه اینکه ذوق وسلیقه افراد را در یک محدودۀ زمانی مشخص مر فوع سازد. اگر ما عفو,گذشت, إغماض وچشم پوشی در کشتار وجنگ های خانمان سوز را از آفریقائی جنوبی الگو میگیریم.باید این راهم بدانیم که آنها با آينده نگری و مدارا، به عبرت گیری از يک گذشته عميقاً خونبار، فعلا آفريقای جنوبی مدرن متمدن ومقتدر و اسپانيای نوينی ساخته اند وا ما , ما هنوز از قبرستان ها و از جمجمه های مردگان “الهام” می گيريم. در واقع برای بسياری از روشنفكران ما، آينده، در اسارت اين گذشته تلخ و ناشاد است، بی آنكه با فروتنی بپذيريم كه ما(دولت,اپوزيسيون و روشنفكران) در ايجاد آن گذشته ناشاد، سهم فراوانی داشته ايم. مثل اینکه عدۀ با ملاحظۀ نا هنجاری های درون دولت باز هم منتظر اند طالبان بار دیگر چون فرشته های نجات بر کشور مسلط شوند. اينگونه بی پروائی و مسئوليت گريزی در انديشيدن به آينده افغانستان واقعاً تأسف بار است.
جوانی وزیبائی در افغانستان کشته شده است. در
اين مدت، نه تنها منابع مادی و اقتصادی جامعه ما تاراج گردیده، بلكه مهم تر از
همه، اخلاق سیاسی و غرور ملّی مردم ما نیز به تباهی كشانیده شده است.
درین مدت تنها جوانان کشته نشده اند که پدیدۀ،
“جوانی”
نیز در جامعه ما كشته شده است. نه تنها زنان و دختران ما سر کوب شده اند، بلكه
“دختری” و “حس زن بودن” نیز از جامعۀ ما رخت بسته است… در برابر اينهمه قتل و
غارت و فساد و فقر و فحشا، متأسفانه بسياری از روشنفكران و سروران سياسی
ما(خصوصاً در خارج از كشور)
با طرح “شبه مسئله”ها، مسئله اساسی -يعنی اتحاد و همبستگی برای رهائی ملی-
را فراموش كرده اند.
نوع نظام ویاحفظ میهن؟: در حال وهوائی فعلی شعار های بنام انتخاب نوع نظام بر
سر زبانهاست واین شعار هرچند پسندیده ونیکو باشد ,ما فعلا در شرائط قرار نداریم
که برای ما انتخاب نوع نظام مطرح باشد وفعلا آنچه مهم ومطرح است حفظ کشور بنام
افغانستان است که در آینده بستری باشد برای پیاده کردن نوع نظام. فعلا بستر
نظام سازی در حال نابودی است وما باید تلاش کنیم این بستر را برای ادامه حیات
سیاسی, هویت ملی إقامه حکومت عدل الهی پاسداری کنیم. وجود سرز مین کامل من حیث
بستر مناسب برای پیاده کردن نظام سیاسی شرط اساسی وحیاتی است.
جوهر دموکراسی فروتنی است:
میگویند ، دموکراسی ورزش فروتنی است .ما بر خلاف آنچه ادعا میکنیم , در عمل دموکرات ومردم گرا نیستیم , در واقع خیلی ها برخود محوری ودیکتاتوری می اندیشیم حتی در نوشتار!.اگر ما ادعای دموکراسی داریم باید متحمل, بردبار وبا حوصله باشیم.باید همه در پرتو فرهنگ افغانی در جهت ایجاد فضائی دموکراسی واقعی کوشا باشیم تا در آن هر شهروند افغانی، آزادانه و آگاهانه بتواند نظام سياسی دلخواهش را انتخاب كند. اين آرزو، تحقّق نخواهد يافت مگر با سعۀ صدر, حوصله برد باری، دیگر اندیشی وتحمل یکدیگر. بنابراين: بر همه ماست كه بدور از تنگ نظری های سياسی موجود، با فروتنی و براساس فوری ترين خواست ملّت مان، در يک اتّحاد ملّی، شعار “دوستی, برادری همزیستی و اتحاد را” را به اصلی ترين و محوری ترين شعار مبارزاتی خويش بدل كنيم تا مؤفق شویم.
ســوء گفتارواثرات آن.
نه تنها در نوشتار که در گفتار هم از طرف برخی شخصیت های مستقل وگاه دولتی بحران آفرینی میشود، برخی از گویندگان وتحلیل گران سیاسی کشور کوشش میکنند مسائل را طور مطرح کنند که تحریک آمیز وبحران زا باشد. من عادت ندارم کلی بافی کنم نظر خودرا بدون ملحوظات شخصی ابراز میدارم، چون قبلا نوشتم که اظهار نظر حق طبیعی هر کس هست, اما کوشش شود که بدون,افتراء وهذیان ضرر آن کمتراز فائدۀ آن باشد. مثلابرخی ازمدعیان حفوق بشر در کشورشیوۀ مبارزۀ شان توأم با خشونت زبان وتجاوز بر شخصیت دیگران است. که در حقیقت این برخورد خشن خود به مفهوم نقض حقوق بشر است. مسلما سازمان حقوق بشر دارائی لوائح ومفررات خود است ,اما من فکر میکنم حقوق بشر تنها با فیر تفنگ نقض نمی شود. میگویند, زخم زبان از زخم شمشیر بد تر است. با تفنگ شخص ترور میشود وبا تهمت وافتراء که هنرزبان است شخصیت ترورمیگردد, لذا میتوانم ادعا کنم اگر زبان درست استفاده نشود سرخی وسوزنده گی آن کمتر از سرخی گلولۀ تفنگ نیست. من دوستانه عرض میکنم , چراعدۀ از دوستان در پارلمان ودر دولت من حیث افراد صاحب نظر در حالت عادی با خون سردی نیاز ها وضروریات جامعه را مطرح نمیکنند وهمیشه وقتی نوبت به انتقاد می رسد با چهرۀ گرفته وزبان آتشین خشک وتر را یکجا آتش می زنند ؟ به نظر من همیشه انتقادی بودن بدون پیشنهاد وطرح سازنده مؤثریت نخواهد داشت. چون در جامعۀ چون افغانستان انتقاد برای هر کس آسان است واما جستحوی راه بیرون رفت از بحران وارائه نظر وطرح مفید نیاز اساسی وضروری است. مگر میشود مردم همیشه بر انتقاد أحسن بگویند بدون اینکه یک طرح وبدیل معقول ومنطقی ارا ئه گردد.؟ نه, خوب است ما با خون سردی کمبودات ونواقص را یاد داشت وبا بر شمردن نکات مثبت و مفید جای نواقص را پر کنیم .