دین درقفس طلایی نیست،کلهها درگودال بیفکری اند
نیمنگاهی برنبشتهی احمد ذکی موسی
چشم هارا باید شست
جور دیگر باید دید
سپهری
در پیوند به جدایی دین از سیاست زیاد سخن گفته اند و دلایل آنهاهم تنها آلایش دین با بدیها و پستیها نبوده بلکه دگم اندیشی متولیان دینی خود یگانه عامل برای جدایی دین از سیاست شده است. چون سیاست و تدبیر امور اجتماع سیالیت خویش را دارد و در هر زمان ناگزیر تامین کنندهی نیازمندیهای زمان و خواستهای آنروزی اجتماع باشد. ازینکه دین و شریعتِ دینی چیزی غیر سیال، مطلق و نظر به دیدگاههای اکثر علمای دینی و مذاهب دینی تفسیر ناپذیر است. اینجاست که دین یا همان شریعت بارآورده شده در گذرهای زمان و فرهنگ و باورهای متفاوت مانع ایجاد میکند و دست تدبیر امور اجتماع را آنگونهکه اقتضا میکند باز نمیگذارد و کوتاه اینکه دست آنرا بسته است. برای همین ایجاب میکندکه بهحیث مانع از سیاست جدا شود.
چون در سیاست ما دوستیهای راهبردی متکی به منافع و نیازمندی های روز اجتماع و اقتصادمان داریم، اما در دین یا از نظرگاهِ دین ما نمیتوانیم به مصداق این آیت قرآن کریم (وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ) با یهود و نصارا دوستی کنیم و خیلی های دیگرهم از لحاظ دینی برای ما نجس و ناپاک هستندکه امر نشست و برخواست با آنهارا نداریم. اینجاست که پای سیاست ما میلنگد و در سیاه چاهچال دگماتیک خویش ابلهانه میافتیدیم.
آقای احمد ذکی موسی در نوشتهی زیر نامِ«دین در قفس طلایی» یادآور شده اندکه بحث جدایی دین از سیاست از جمله اندیشه های وارد شده از غرب همراه با توپ و تانک استعمارگران است و برای ما قابل پذیرش نیست. به دید آقای موسی هرچیزیکه توسط توپ و تفنگ بر مردمی اگر تحمیل میشود بد است و نباید پذیرفته شود حتا اگر خوبهم باشد، بازهم نباید آنرا بپذیریم.
شاید درست باشدکه این اندیشهها توسط توپ و تفنگ وارد جغرافیا و فرهنگ ما شده است اما نمیتوان یک اندیشه یا ارزش خوبِ انسانی را به دلیل با زور وارد شدنش تردید کرد و نپذیرفت، چون اگر نیک بنگریم همین دین اسلام هم توسط شمشیر برما تحمیل شد. از خون مردم فارس و خراسان آسیابها به گردش در آمد و کله منارها و تپه های اجساد به جاماند تا این دین بر بالای مردمی که یا مرده بودند یاهم زنان، دختران و پسران شان اسیر و کنیز و در نهایت به فروش رسیده بود قبولانده شد. پس اگر بد باشد اینهم بد است و اگر خوب باشد آنهم خوب است، شما به کلیت دارید حکم میکنید و این گلی گویی خودش چیز ناصواب است.
دیدگاه شما هنوزهم اینست که باید دین و آموزه های دینی را به زور بربالای مردم تحمیل کرد و نگذاشت مردم از حیطه و تسلط ملاها بیرون شوند. شما بهتشویش دین نیستید، شاید به تشویش جایگاهِ ملاها در این جامعه باشید که رو به ضعف نهاده و تندیسهای مقدس نماینده های خدا و صاحبان بلا منازع دین در حال فرو ریختن است باشید. اما بگذارید دین از دست این آیت فروشان و بازرگانان بهشت و دوزخ بیرون شود تا دین بودنش را مردم بدانند و خودشهم از آزاد بودن و دین بودنش کمی لذت ببرد.
شما خود نیک میدانیدکه همیشه در تاریخ اسلام از دین استفاده ابزاری شده است و دین در جهت منافع شاهان و سیاستها سوق داده شده است و عملکرد شاهان و خلفا و امرا توسط همین عمال و تیکه داران دینی توجیه و تقدیس شده است. دین مانند گنجشک بیبال و پر در دست همین ورثه های انبیا جان داده و هویت باخته است. حتا زمینه های بدنامی اصلِ دین و تحریف آن را در حد بسیار بالایی فراهم آورده اند.
شما فهم غربی از سیاست را نیرنگ و فریب خوانده اید و شاید این را هم بپذیرید که نیرنگ و فریب تا دیر نمیماند؛ پس چرا این نیرنگ و فریب کفر سالهاست آنهارا بهرفاه و عزت رسانده است و مارا به ذلت و فقر بدبختی کشانده است؟
بهدید من سیاست دینی ما خام، بیجان و بیپایه است و برمبنای میتافزیک ها و باور های غیر تجاربی است که تاحال هیچ نتوانسته است درد مارا درمان کند و وضعیت کشورهای اسلامی بهتر کند، شما اگر میگویید سیاست ما کاربردی است پس بفرمایید چند نمونه را بر اساس نیازهای امروزین ارائه کنید تاماهم در این زمینه خالی ذهن نمانیم.
شما گفته ایدکه فهم اسلامی از سیاست مترقی و متمدنانه است؛ شما را خدا کمی کوتاه بیایید کجای این فهم مترقی و متمدنانه است؟ آیا نمیبینی این ذلالت مسلمین را؟ آیا نمیبینی که کشورهای اسلامی به برده های همین سیاست و سیاستگرانِ غربی تبدیل شده اند؟ ما خواسته و ناخواسته از دنباله روان پرو پاقرص سیاست های غربی شده ایم و میشویم و دلیلش هم همین باور مفت ما نسبت به داشته های افسانوی ما است.
سیاستیکه امور اجتماع مارا تدبیر نتواند کجایش مترقی و متمدن است؟ سیاستی که در هر عطسه زدنش نیاز به کشورهای کفری و غربی دارد آیا مترقی و متمدن است؟ اگر مترقی و متمدن است پس مسلمانان چرا بهدنبال آن سیاست پلید کفر میروند؟ آیا جادو کرده اند این مردم را؟ نمیدانم شما چرا برای ماندن در گندابهای متعفن سرخوردگی جوسازی میکنید و بهجای اصلاحات و تفسیرهای امروزین از دین؛ افتیدهاید بازهم بهجان غرب و کوبیدن داشته های آنها؟!.
بهدید من جوانان باسواد مانند شما بهجای شعار دادن و تکرار مکررات بهتر است بیایند راهکار درست حکومتداری اسلامی را پیشنهاد کنندکه به گفت همگانی«نه سیخ بسوزد و نه کباب».آن زمان مردم به سخن شما باور خواهند کرد در غیر تنها بهچند سخن شعاری و افسانهای نمیتوان ذهنیت مردم گرسنه و سرخورده را تغییر داد و برایش گفت که شیر سیاه است.
شاید در قران کریم برای تدبیر امور اجتماع چیزهای خوبی باشد اما اینکه کاربردی نیست، یاهم ما نتوانستیم آنرا کاربردی بسازیم محکومیتش برمیگردد به ما و نه بهغرب و کفر. خواست این جامعه پس ازین با این حرفها و مرگ و درد ها پوره نمیشود. این نسل فقط میخواهند در عمل نشانشان بدهی نه در تیوری. چیزیکه قدرت فعلیت را ندارد هیچ است و از سرآن بیچون و چرا یا باید گذشت و یاهم آنرا هر طوریکه شده است باید کاربردی ساخت و بهدست اجرا گذاشت.
آقای موسی شماکه استعداد خوبی دارید بهتر است این انرژی و استعداد را در راهِ سرکوبی نه بل در راهِ راه گشایی استفاده کنید و مرهمی بر زخمهای این امت وامانده بگذارید.
وخشور بدخش