سیدموسی عثمان هستی
به بهانۀ دردهجران دورازوطن
به این کاری ندارم دزدکی وصاحب خانه
موسقی خوش دارم نوشتم شعرگلدانه دانه
این نوشته رانوشتم به خوانده عزیزیگانه
با قلم شپش های نوشته راکنید شما شانه
نوشته زیباوجالب ازنویسنده گران سنگ وطن دربسترمریضی که دردهجران وطن بامن درآن لحظ بوددرسایت وزین آریایی درردیف خبرهای روزخواندم که مرابه ریشه نوشته داکترصاحب صبورالله سیاه سنگ وصل کردگلهای خاطره ها دردماغ پیری من جوانه زدنگاه قلمم به نوشته داکترصاحب باجوال دوزقلم دوخته شدچون قلم من توانایی بخیه نازک رامانندقلم توانای داکترصاحب سیاه سنگ نداردازجوال دوزکارگرفتم تاپینۀ چندرنگی برنوشته تحقیقاتی جالب داکترصاحب بزنم
داکترصاحب سیاه سنگ ریشته های مغزی رحمن باباکه اوبابای قلم وشعراست بارشته هایدماغی حافظ چنان زیباپیوندزده بودکه حرف تواردونکته چینی رانقش برآب رسوایی زده بودآنقدرجالب بوداگرکسی هم سوادخواندن پشتووفارسی راهم نمی داشت می دانست که یک نان چندفطیرمی شود
داکترصاحب به این عقیده شده بودکه رحمن باباهم فارسی بلد بودوفارسی هم خوانده می توانست ودرلابلای مقایسه اشعارحافظ ورحمن باباباقلم تواناوباموشکافی نقدکه داکترصاحب سیاه سنگ یک منتقد بیطرف به گفته خوداش می باشدثابت کرده که رحمن باباسوادکامل فارسی راداشته وباوجودیکه شعرپشتوروان وزیبامی نوشته ازاشعارفارسی هم مانندقاضی سیدموسی عثمان هستی خوشه چینی میکرده گرچه من خوشه چینی گفتم داکترصاحب درلابلای نوشته طنزی خودغیرمستقیم اشاره به سرقت ادبی نموده فرق نداردکه ازاشعارحافظ رحمان بابا خوشه چینی کرده یا داکترصاحب درنوشته خودثابت کرده که روح قلم حافظ ورحمن بابا گاه گاه با هم ملاقات می کردندوحفط برگوارازبزرگی کارمی گرفته درعالم روحانیت لقمه به دهن قلم رخمن بابا به اساس تحقیق همه جانبی داکترصاحب سیاه سنگ می کرده روان هردوشاد
دربالای این نوشته نوشتم به بهانۀ دردهجران دورازوطن آری روح مطلب این جا بودنه هم نوایی با نقدزیبای داکترصاحب سیاه سنگ چون من فارسی وپشتورا به شکل تخنیکی نمی دانم حدغلام باشد که پای ازگلیم صلاحیت بیرون کشد
شایددرنوشته های قبلی من هم خوانده باشیدکه من ودکترزندیاداکرم یاری که درلیسه نادریه معلم ساینس بوددرمقابل لیسه نادریه بادودوست دیگردریک اتاق زندگی می کردیم ومعلم های لیسه نادریه گاه گاه دراتاق غریبانه ماقدم رنجه می فرمودند دهه بی بندوباری بودجروبحث هم صورت می گرفت حالا که اخون بودن موداست آن وقت کمونست بودن مودبودومعلم را بااحترام به نام معلم یادمی کردندنه به نام استادمثل امروزرواج نداشت که هرکی را استادخطاب کنندخصوصاً هرخوانده رادیگرخواندگان وکرداندگان رادیووتلویزون های یک دیگررااستادمی گوینداگرچه کسی که الفبای انجنری را هم نمی دانسته اورا به نام انجینریادمی کنندطورمثال انجینرگلب الدین وانجینراحمدشاه مسعودپس هنرمندی که کمی به الفبای هنرآشنااست اورااستادنگویندچه بگویندزمانه آخراست سال که گرم بیایدکوسه هاهم ریش می کشد
راستی دریک کتاب خواندم که یک مورخک وطن ماهم درنوشته های خوددرپهلوی نام گلب الدین واحمدشاه مسعودانجینرصاحب اضافه کرده بودراستی تعجب کردم باخوگفتم یک نویسنده وخصوصاًمورخ وقتی که شناخت کامل درقسمت شخص نداشته باشداوچطورتاریخ آن رانوشته میکندراستی اگراین کاریک مورخ می کندگوساله راقلبه گاومی گویددرحقیقت قلم مورخ گوی به قاشق می خوردکه لذت انگشتان خودرایابد
این رابه خاطری نوشتم که معلم صاحب هارااستادنه نوشتم وراستی پیری کواتگی خودداردحرفهای ماسرنوشته داکترصاحب سیاه سنگ وبهانۀ دردهجران دورازوطن بودپای قلم سیاست وطنزدرمیان کشیده شدراستی همیشه قلم من مانندگهواره جنبان زلزله گونه می شودوسیاه سنگ صاحب ازمن دلخوراست که سلسله نوشته سیدموسی عثمان هستی همیشه ازخیابان قلم اوفرارمی کندواگریک نوشته هستی مانندگوسفندهای ملاعمرتورنخوردمن بانقدقلم خوددرپهلوی نویسندگان بزرگ مانندداکتربراهنی هستی راقرارمی دهم افسوس که نوشته های هستی شنگداروبی لجام است مانندکارکنان خادهرگناه کاروبیگناه رابه زندان نقدمی کشد داکترصاحب بهتراست که ازمایادنه کنی چه فایده که یادکنی وبعدمانندمهرین صاحب ازدشمنان قلمی من معذرت بخواهی بسیارکم پیدامی شودکه به سرکس گل بزنندوبعدبه کون اش چوب نزنندمعذرت می خواهم من به خاطرفرهنگ وکلچرواژه کشی نمی کنم هرجااین دونام مقدس پش بیاید مانندنویسندگان غربی اصل نام .... و.... بخاطراحترام داشتن به واژن نام اصلی هردوواژه را به کارمی برم وپیش من ماننددست وپا......و... اسم دواژه است
گفتم که درمقابل لیسه نادریه اطاق داشتیم استادن نادریه بازنده یادداکترصاحب اکرم یاری می آمدند مانندخواهردانشمندم سیلی غفاردرگیرجروبحث می شدند.
وقتیکه نوشته داکترصاحب سیاه سنگ درقسمت حافط ورحمن را خواندم این داستان بیادم آمدواین اشعارفارسی وپشتوحافظ ورحمن دودل داده شعرراقبل ازاینکه نوشته داکترصاحب سیاه سنگ را بخوانم اززبان معلم صاحب کاظم خان بیمارمعلم پشتوی لیسه نادریه ازولایت مشرقی بوددرحدودپنجاه سال قبل دراتاق ما آمده بودشنیده بودم .
معلم صاحب کاظم خان هم مانندداکترصاحب سیاه سنگ درشناخت پشتو وفارسی یدطولا داشت شاعر ونویسنده توانابودولی نقدآقای کاظم بیماربانقدداکترصاحب سیاه سنگ کمی فرق کردولی تحلیلی که ازاشعارحافظ ورحمن کاظم بیمارداشت با تحلیل ونقدداکترصاحب فرق داشت که هردوتحلیل به قضاوت خواندگان می گذارم وامیداست که خواندگان نه به شکل تعصب وتفرقه اندازی بین پشتووفارسی منحیث یک انسان شریف وبی طرف نظرخودراداشته باشند.
معلم صاحب کاظم بیمارخداوندزنده داشته باشدکه یک غنیمت ادبی مانندزندیادرحیل دولت شاهی بودوجروبحث درزبان آن دودانشمندزبان نمودخاص خودداشت.
همین روزاستادهمایون استادفاکولته ادبیات بامعلم صاحب بیمارکه شاید استادهمایون استادبیمارصاحب هم بوده باشدچراکه باهم شناخت قبلی داشتنداستادهمایون گفت که من شنیده ام که رحمن بابابه فارسی شعرهم گفته ولی من نه خوانده ام واستادهمایون گفت تعجب هم می کنم معلم صاحب بیمارکه مردآرام وخاموش بودلب خندنمکی زدگفت درقسمت واقعیتهانباید تعجب کردوشعررحمن کمترازشعرحافط نبوده ورحمن بابابه خاطریکه توانمندی خوددرنوشتن وپختگی شعرنشان داده باشدیکتعداداشعارحافط را به پشتوبرگردانده که پخته ترازشعرحافظ است وازاشعاری راکه برگشتانده معلوم می شودکه رحمن بابا درزبان فاسی ودرشعرفارسی یدطولاداشته که تواردگفته نمی توانم توانمدی ومقایسه گفته می توانیم بگس خودرابازکرداشعارمقایسوی شاعرهارا ازبکس خودکشیدیکتعداداشعاریکه داکترصاحب سیاه سنگ ازدیوان حافظ ورحمن بیرون نویسی کرده بودبعصی ازاین اشعارراکاظم بیماربیرون نویسی نموده بود وازخوشحال خان ختک بااشعارحافظ ودیگرشعرای فارسی مقایسه وبه نقد کشیده بود.
باشوخی وطنزاگرنگویم ازلابلای سبک نوشته سیاه سنگ صاحب معلوم می شودکه رحمن مانندقاضی سیدموسی هستی درسرقت ادبی یدطولاداشته وازحرفهای بیمارصاحب این نتجه راماگرفتیم که رحمن باباخواسته که ثابت کنددرزبان پشتوفارسی وهم دراشعارهردوزبان یدطولا دارد وبرتری رحمن بابا دراین بوده که درسه زبان پشتو،پارسی وعربی دسترسی داشته وحافظ درزبان فارسی وعربی من قضاوت به خواندگان صاحب این قلم می گذارم من توان نظردادن را درتوان قلم خودنمی بینم امیداست که هردونظرازطرف دانشمندان هردوزبان به نقدکشیده شودومن که دراین قسمت عاجزهستم مستفیدگردم.