دکتورعلی احمد کریمی
ابلوموف ، شاه تنبل ها
ایوان گا نچاروف«1812 – 1891 » ازناب ترین نویسندگان قرن نزدهم روسیه وازچهره های اصلی رئالیسم محسوب میگردد. گانچاروف خالق سه رمان بنامهای «تاریخ معمولی» «پرتگاه» و « ابلوموف » است . رمان ابلوموف ازشاهکارجاویدان وی است که به نویسنده شهرت جهانی بخشید. گا نچاروف دراین رمان بانگاهی عمیق وماهرانه وبیان زنده و پر احساس تنبلی، راحت طلبی، بیکاره گی وبیهودگی طبقه اشراف روسیه را که باحرف وخواب وخیال روزگذرانی مینمایند توصیف می نماید. ایلیا ابلوموف قهرمان داستان دراملاک پدری زندگی می نماید. اودرجوانی در اداره دولتی شامل کارمی گردد وتازمان تقاعد به همان منصب خود باقی می ماند. ابلوموف آرزو دارد تا کار زیاد ومفیدی رادرزندگی انجام بدهد اما چنان بی اراده وتنبل است که اکثراوقات را دربستر می گذارند. ابلوموف بدون بیماری وخستگی اصلا علاقمندی به کارندارد وبزرگترین فعالیت های ذهنی اوخیال پردازی، پرگویی وحرافی است وروح وروان وی اسیریک نوع رخوت وسستی دائمی گردیده است که همواره بروی بستر لمیده ویا خواب است، ودرعالم رؤیا خودرا سپه سالار، فیلسوف وهنرمند بزرگ تصور مینماید. صبحانه موقعیکه ازخواب بیدارمیگردد به نوکرش«زاخار» که ازاو درتنبلی دست کم ندارد فریاد میزندتا دربستربرایش غذا بیآورد. مناسبات ارباب ونوکرهم مناسبات انسانی نیست هردو با همدیگر مناسبات ملول انگیز،بیمارگونه ومسموم کننده دارند . وقتیکه نوکراورابا دیگران مقایسه مینماید به خشم میآید، من ودیگران، من هرکاره ام، من کارمی کنم، من کم می خوابم. شاه تنبل ها، دوستی دارد بنام «اندری». اندری آرزودارد تا اورا ازاسارت تنبلی وبی هدفی نجات بدهد، بادختری جوانی بنام اولگا معرفی مینماید. شاه تنبل ها فریفته زیبایی این دختر میگردد ولی حرارت عشق نیزنمی تواند اورا ازاین بیماری که روح وروان وی را مکدرگردانیده نجات بدهد، دخترجوان زندگی را با این موجودتنبل، لافزن، خیال باف وبی تحرک نا ممکن میداند ازاوجدا میگردد وبه همسری دوست ابلوموف درمی آید.ابلوموف به بیوه صاحب خانه ازدواج مینماید وبه زندگی بیهوده خود ادامه میدهد. تنبل زااده شد وتنبل مرد.ایوان گا نچاروف دراین اثرتوانست تیپ زنده وملموس ازانسان روس بیآفریند. ابلوموف درعصرپرتلاطم گذر روسیه به سرمایه داری بوجود آمد زمانیکه روسیه بادنیای یک نواخت وراکد فیودالی وداع می نمود، روسیه درمرحله گذربه رفتاروطرززندگی نونیازداشت اما روحیه تنبلی،کسالت ، سستی وراحت طلبی درطبع وسرشت افراد جامعه عجین گردیده بود. ابلوموف تنها به بیماری تنبلی گرفتارنیست، روح وروان او مسموم وبیماراست واندکترین انگیزه ای برای کاروزندگی فعال وپرتحرک ندارد. بعد ازچاپ این رمان تیپ ابلوموف که سمبول رخوت وتنبل سالاری است ورد زبانها گردید وبه عنوان مقوله ای اجتماعی وفرهنگی «ابلوموویسم» مورد تحقیقات و ارزیابی قرارگرفت . تورگینیف نویسنده مشهورروسیه درفنا ناپذیری این رمان گفت: تا زمانیکه حتی یک روس زنده است ابلوموف هم دریاد ها زنده خواهد ماند. داستایفسکی این اثررا سرچشمه گرفته ازذهن پویا عنوان کرد. ولادیمیرلنین درنطقی اظهارداشت« که روسیه سه انقلاب راازسرگذرانیده است اما ابلوموف ها باقی هستند.» گانچاروف ازقاطع ترین نماینده ادبیات واقعگرایی روسیه است وتیپ سازی روشن اودرتنبل سالاری ویژه روسیه نیست این تیپ اقارب و دوستان زیاد درفرهنگها وجغرافیای کشورهای مختلف جهان دارد. درفرهنگ اسلامی کسالت، بی نشاطی، سستی و تنبلی مترادف به عجزوزبونی است ودرفرهنگ ملی ما قصه لت های سلطان محمود بطورطنزوانتقاد درقبح تنبلی نقل مجالس گردیده است. ایوان گانچاروف باشیوه رئالیستی خاص مشکل ظاهری عادات درونی وروحی قهرمانان خودرا بطوربیطرفانه وبا انصاف تریسم می نماید وواقعیت ها را با استفاده ازطنزبیان می نماید وخود ازهرنوع انتقاد خوداری می ورزد تامخاطبین درباره آنها قضاوت نماید .گانچاروف معتقد است « نویسنده آنگاه می تواند کتابی ارزشمند بنویسد که خودفریفتگی وپیش داوری را ازخود دورکرده باشد.اوباید بادید آرام وروشن به زندگی انسان بنگرد، درغیر این صورت تنها خویشتن خویش را بیان خواهد کرد که آن هم بکاری کس نمی آید.» رمان ابلوموف یکی ازمحبوب ترین گنجینه های ادبیات جهان به شمارمی آید وبعدازدو قرن ازپرفروش ترین آثارادبی است وبه اکثرزبانهای دنیا ترجمه گردیده است وهمچنان ازاین اثردرکشورهای مختلف جهان فیلم ساخته شده است ونگارنده توفیق یافتم فلم روسی این رمان را درسالهای 1985 برای افغانستان ترجمه نمایم. ابلوموف، ارباب زاده بیکاره درفرهنگ وادبیات روسیه است ونمودی ازانسان تنبل، تن پروروفرومایه است که رؤیا هایش فدای رخوت وخواب عمیق میکند که برسرتاسرزندگی اش سایه افگنده است. گانچاروف در18 جنوری سال 1812 درسیمبیرسک روسیه به دنیا آمد.اوازمعاصران نویسندگان بزرگ روسیه مانند تولستوی، داستایفسکی، گوگل، تورگنف وغیره بود. زبانهای انگلسی، آلمانی، وفرانسوی را میدانست وعلاقه سرشاربه مطالعه آثارنویسندگان بزرگ اروپا داشت اما به پوشکین عشق می ورزید. کانچاروف سیاحت وجهان گردی را دوست داشت اما درسالهای آخر، زندگی سخت ودشواری راآزمایش نمود ودر اثر بیماری به تنهایی وافسردگی روحی مواجه گردید.« هیچ وقت دروجود من آتشی روشن نشده است،نه حیات بخش وسازنده و نه مخرب وسوزاننده .» ایوان گانچاروف در27 دسمبر سال 1891 دنیا را ترک گفت. « ادامه دارد.»
دکتورعلی احمد کریمی- مسکو