سیدهمایون شاه عالمی
احساس بدبینی
A sense of skepticism
بدبینی درست درمقابل خوشبینی قرار میگیرد و خوشبین ها درین مقطع زمانی درست مترادف خوش باور و ساده دل و بی ساخت و به اصطلاح ( رول و پول) استفاده میگردد. اما بازهم در ادبیات گاهگاهی خوشبین بودن به معنی تشویق آمیز مثبت گرایی نیز استفاده میشود.
بد بینی احساس فطری انسانهاست که در بعضی ها بیش و دربعضی ها بقدر اوسط و در بعضی ها بسیار اندک و ناچیز است. توجه شما را به ابیات حافظ شیرازی (رح) جلب مینمایم:
منم کــــه شهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
منم کـــــه دیده نیالـــــــوده ام به بد دیدن
وفــاکنیم و ملامت کـشیم و خـوش باشیم
که درطــــریقت ما کــــافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست؟ راه نجات
بخواست جــام می و گفت عیب پوشیدن
در ابیات فوق حافظ برتریت و رفعت عشق را بمنزلتی قرار میدهد که یعنی عاشق هرگز چشم بدبینی ندارد و بدبینی را آلودن چشم و نگاه نکوهشی دانسته و رنجیدن را کافری بمعنی (پوشانیدن حقایق) نوشته و عیب پوشیدن را راه نجات از قول پیر میکده توضیح داده است ، البته من در موقفی نیستم که به تفسیر ابیات فوق بپردازم واین فقط معانی سطحی و مرور و چشم انداز ظاهری بود.
شرح مختصر معنی بد بینی :
· طرز دید با شک و تردید در یک پدیده بطور جامع و یا به قسم خاص به یک مضمون و موضوع مشخص.
· آموختن دانش این پدیده نامشخص بوده و موقف و موقعیت آن نامعلوم است.
· روش قضاوت این پدیده بنیاد و اساس نداشته ، دارای تردید ِ سیستماتیک بوده و مخصوص عیب جویان و منتقدین است.
· در اکثر موارد اصول تردید با اعتقادات شخصی هماهنگ است.
· در بعضی حالات متردد بودن دریک ادعا و یا یک سخنرانی میتواند باشد.
ولی درفرهنگ و ادبیات ما افغانها بدبینی شکل دیگری دارد و متأسفانه خیلی عمیق است و این اصول بطور درست داخل یک چهار چوب فهمانده نشده و برای تهذیب و اصلاح آن نیز کاری صورت نگرفته است و این حس (بدبینی) هزاران مرض را در اجتماع ما بوجود آورده است. اکثراً با دیدن یک عیب کوچک در وجود شخصی حس بدبینی ما طغیان نموده و از وی دوری میگزینیم و به اصطلاح (بد ما ما آید) و یا می گوییم ( از فلانی بدم می آید) وقتی می پرسی چرا؟ فقط یک عادت منفی او را بیان میکند و وقتی بپرسی (او را بدرستی می شناسی؟) می گوید ضرور نیست همان عادتش خوشم نمی آید و بعد ازین بدم می آید و نمیخواهم رویش را ببینم و در محافلی که او را دعوت میکنید مرا دعوت نکنید یا او باشد یا من .....
من اشخاصی را میشناسم که واضح می گوید (از افغانها دوری میکنم عادات بدی دارند) و یا شنیده ام از کسانی که میگویند (از قوارۀ آن شخص بدم می آید) وقتی می پرسم او را می شناسی؟ میگوید نه نمیدانم چرا بدم می آید. یا شنیده ام که می گویند ( با فلانی سلام علیک نکن چندان آدمی نیست) و بالاتر از آن می گویند (از فلان قوم بدم می آید) یا (از فلان زبان بدم می آید) یعنی بصورت دسته جمعی از مردمی و یا قومی و ملیتی و زبانی و منطقه ای به اصطلاح بد می برند. به نظر من چنین اشخاص تهذیب اجتماعی ندارند و سطح دانش شان خیلی کم است و اصلاً مسایل اجتماعی و تهذیب جامعه را نیاموخته اند.
توجه کنید به شعری از محمد تقی بهار:
نگــــرجزخوب صد درصد نبینی
که گـــر بدبین شوی جز بد نبینی
چو نیکو بنگری در ملک هستـی
به غیراز جلوۀ ایزَد نبینـــــــــــی
زنابخرد جهان را روزتیره است
نگــــــــرتا روی نابخـــرد نبینی
دد و دیوند خـــــــودبینان مغرور
همـــــان بهتر که دیو و دد نبینی
از سعدی شیرین سخن (رح)
ببخش ای پسر کآدمی زاده صـــــــید
به احسان توان کرد و، وحشی به قید
عدو را به الطــــــاف گـــــــردن ببند
که نتوان بریدن به تیغ این کــــــــمند
چو دشمن کرم بیند و لطف و جـــود
نیاید دگــــــــر خبث از او در وجود
مکـــن بد که بد بینــــی از یار نیک
نیاید ز تخـــــم بدی بار نیـــــــــــک
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ
نخــواهد که بیند تو را نقش و رنگ
وگر خواجه با دشمنان نیکخــــوست
بســی بر نیاید که گـــــــردند دوست
درینجا نیز دوست دارم حکایتی از گلستان سعدی را را بیاورم:
طوطیی با زاغ در قفس کردند و از قبح مشاهده او مجاهده میبرد و میگفت این چه طلعت مکروهست و هیأت ممقوت (تنفرآمیز) و منظر ملعون و شمایل ناموزون یا غراب البین (زاغ نما)
بد اختری چو تو در صحبت تو بایستی
ولی چنین که تویی در جهان کجا باشد
عجب آنکه غراب از مجاورت طوطی هم بجان آمده بود و ملول شده، لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید که این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون لایق قدر من آنستی که با زاغی به دیوار باغی بر خرامان همی رفتمی
پارسا را بس این قدر زندان
که بود هم طــــــویلۀ رندان
بلی تا چه کردم که روزگارم به عقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خود رای ناجنس خیره داری به چنین بند بلا مبتلا گردانیده است
کــــــس نیاید به پاى دیوارى
که بر آن صورتت نگار کنند
گر ترا در بهشت باشد جـای
دیگران دوزخ اختیار کنند
**
زاهـدی در سماع رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخـی
**
جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته
تو هــــیزم خشک در میانی رسته
از تحقیقات برمی آید که هیچ موجودی کاملاً احسن و بی معایب نبوده و هیچ موجودی خالی از نیکویی ها نیست بجز ذات حضرت حق تعالی، با این وصف نمیشود از عادات انسانی به آسانی گذشت حتماً پدیده ای و فردی و گروهی و عقایدی را دوست نداریم اما اعتدال در هر حالتی بهترین شیوه است. به نظر من باید برای قضاوت کردن افراد و اشخاص و پدیده ها باید ارزیابی درست اول صورت بگیرد و سرسری کسی را بد دیدن راه مردانگی و خصلت انسانهای معقول نیست. اما زمانیکه شخصی را بعد از ارزیابی شناختیم که سفله است و قابلیت مصاحبت را ندارد باید بزودی ازآن فرد دوری بگزینیم و نزدیکان را نیز متوجه بسازیم تا از وی متضرر نشوند، یعنی خاموشی گزیدن در صورت اینکه بفهمیم مضری به شخصی ضرر میرساند نیز خطا است. قسمیکه در بالا گفتم برای بد دیدن ِ شخصی باید دلایل خوبی داشته باشیم نه اینکه از موی و لباس و چهره و ظواهر کسی را بد ببینیم و بدیگران نیز بگوییم از فلانی بدم می آید زیرا مو هایش دراز است و یا کوتاه و ریش دارد و یا ندارد.
عیب پوشی خودش بزرگترین مردانگی است حافظ (رح) می فرمایید:
دیده بدبین بپوشان ای کـــــــریم عیب پوش
زین دلیریها که من در کنج خلوت میکنم
***
از صائب تبریزی است که:
پاک کن از غیبت مردم دهــــــــان خویش را
ای که از مسواک هر دم می کنی دندان سفید
ابیاتی از عطار نیشاپوری (رح):
مکن بدگــوی را نزدیک خـــود رام
که بد گـــــوید ترا هم در سرانجـــام
مبادت هیچ با نادان ســــر و کـــــار
که تا زو ناردت جان کــــــاستن یار
کسی کو کار بد گـــوید که چون کن
مـــــده بازش ز پیش خود برون کن
سخن چین را مده نزدیک خود جای
که هر روزت بگـرداند به صد رای
**
من همیشه اشعار و جملات شاعران بزرگ امریکایی و اروپایی را که به بزبان انگلیسی اند تعقیب میکنم، در اواخر متوجه شدم که جوانان امروزی نیز گفته های دارند که جالب و آموزنده اند و این شعر انگلیسی را ترجمه کردم:
شک و تردیدی که شیرین از دل بر می خیزد!
آن واژه ها و آن جملات ِ ناشناخته
همچون قطراتی اند، که از ناوگان مژگان فرو می ریزند.
مانند اهانتی است که چون برف می بارد
همچون میزبانی است که از حقایق دور می راند
بترس باوری باشد که درنهایت خشکیده است.
در مقایسۀ گیر ودار روزگار خوشآیند
و اما انتقال آن توأم با ترس و لرز و هیجان.
***
Arrogance
خود بینی :
این واژه مترادف کلماتی؛ مانند: غرور، استعاره، خودرایی، خود سری، خود خواهی، خود پرستی ، خود پسندی، بزرگ پنداشتن خویشتن و .. میباشد و حافظ شیرین سخن گوید:
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است درین مذهب خود بینی و خود رایی
برای بهتر دانستن احساس بد بینی باید دانست "خود بینی " یعنی چه؟ و تعریف خود بینی را چنین شرح نموده اند : خود بینی یک نوع توهین به دگران است که فرد "خود بین" خویشتن را از دیگران بالا و برتر دانسته و مهم جلوه داده و دیگران را دست کم می گیرد.
به این بیت توجه کنید:
از قضا آیینه را چینی شکـــــــست
خوب شد اسباب خود بینی شکست
ابیاتی از میرزا صائب تبریزی بسیار خوشم آمد که باشما شریک میسازم:
خـــــودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی
حنای شهپر پرواز طـــــــــاوس است رنگینی
قناعت با سفــــــال خویش کن کز ظاهرآرایی
شود آب گـــــــــــــوارا ناگوار از کاسۀ چینی
سپهر سفله بر شیرین زبانان تنگ می گـــیرد
ز بند نی نمــــــــی آید برون شکر ز شیرینی
متاب از ساده لوحی رو اگر آسودگی خواهی
که گــــــردد دردهای نسیه نقد ازعاقبت بینی
آخرین مصرح اشاره به عاقبت بینی است و هُشیاران هرگز از شدت خود بینی نمیخواهند حس بدبینی شان باعث جریحه دار شدن زندگی اجتماعی شان گردد و احساسات زشت شانرا در نهایت پنهان نگهداشته و در وحضر عام ظاهر نمیسازند و حتی تا حد امکان می کوشند احساسات زشت خویشتن را بطریقی از خود دور نموده و جهت کامل شدن قدمی مثبتی بردارند. از طرفی هم عیب جویان و غیبتگران احساس بدبینی را بیشتر میسازند و از چنین دوستان باید گوشه گرفت، زیرا آنان یک عیب فردی را صد عیب ساخته و از کاه کوهی میسازند.
هر انسان شخصیت و مقام و ارزش خودش را دارد هیچ انسانی خالی از عیوب و نواقص و خصایل بد نیست و هیچ فردی بدون ارزش ها و عادات نیکو نیست درین خصوص شاعر پاردریایی شوکت بخاری یک رباعی قشنگ دارد:
در دیر کسی که ارجـمندی دارد
عیبش منما که خود پسندی دارد
از بس کروی فتاده ایجـاد زمین
هــــرکس بمقام خود بلندی دارد
و با رباعی از پیر هرات خواجه عبدالله انصاری بدین نوشتار خاتمه میدهم:
عیب است بزرگ برکشیدن خود را
ازجملۀ خــــلق بر گـــزیدن خود را
از مردمـــــک دیده بباید آمــــوخت
دیدن همه کس را و ندیدن خــود را
سید همایون شاه "عالمی"
بیست و یکم اکتوبر دوهزار و شانزدهم میلادی
افغانستان