الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

بخش یکصد ونزدهم

بحث دوم

قبل ازتشکیل دولت درانی

آخرین روزهای نادرشاه افشار

 

119-2-1.افغانها در ایران شاه محمود افغان

گرچند  در جلد  نهم این اثر در بحث سلطنت  هوتکیان در ایران بحث  های گسترده ای داشتیم با آنهم بقسم اجمال در اینجا از این خانواده و کارنامه  های آنان ذکری در میان  می آورم  چرا که خانواده هوتکیان بنیان گذار سلطنت افغانهای غلجائی(خانواده میرویس خان) در ایران بودند که خیزش شان را  از قندهار برهبری حاجی میرویس خان  آغاز کرده بود ند .

هنگامیکه محمود افغان بر تخت سلطنت ایران  نشست  قلمرو حکومت وی  از اصفهان ،  کرمان و سیستان   تجاوز نمیکرد ، این در حالی  بود که ایرانیان  او و همراهانش را وحشی  می دانستند.لر ها به فرماندهی  علی مردان خان با بختیاری ها و طوایف دیگر در برابر  محمود افغان در حالت آماده باش جنگی بسر می بردند .در شمال ایران روسها  در بند را  گرفته بودند .  پطر کبیر نیز حمله به ایران را حمایت  از شاه سلطان حسین صفوی  قلمداد کرده بود که اکنون  شاه مذکور تاج صفوی را با دستان خود بر سر  محمود افغان گذاشته بود .در قزوین طهماسب میرزا  پسر شاه سلطان حسین  در 30 محرم 1135(1722)، خود را  پس از  سقوط اصفهان  شاه  ایران خوانده و سکه بنام خود ضرب زده و فرمانها به شهر  های ایران فرستاد تا از جلوس خویش مردم ایران را واقف  گرداند.محمود که طهماسب  ثانی را خطری برگ برای سلطنتش میدانست سپاهی به خاطر سر کوبی طهماسب فرستاد.طهماسب در مقابل سپاه افغان  تاب نیاورده ، بصورت شرم آور به زنجان و سپس به تبریز گریخت .اهالی قزوین  تسلیم شدند امان الله فرمانده سپاه افغان بعلت حرص و طمع فراوان ، مبالغ گزاف از مردم  رنجدیده قزوین مطالبه کرد ، قزوینیان بر وی شوریدند ، و جمعی فراوان از عساکر افغانان را کشتند وبقیه را در محاصره گرفتند .فرمانده افغانی بر اثر اقدامات  برادر محمد قلی خان اعتماد الدوله  توانست جان خود را  نجات دهد ، ولی  چنان شتابزده  گریخت  که نه تنها اشیاء گرانبها  و پولهایی را که به زور گرفته بود جا گذاشت ، بلکه بار و بنه خود را نیز از دست داد.امان الله خان ، شکسته کلاه و  گسسته کمر  وارد اصفهان شد ، و محمود برای آنکه مبادا اصفهانیان، بدین شکست افغانها ، دست به اقدام خصمانه  ای بزند، همان شب دستور داد ، تا تمام وزرا و اعیان و اشراف قزلباش را  به دم  خنجر و شمشیر    بسپارند.در  این  گیرو دار  محمد قلی خان سابق الذکر بپاس خوش خدمتی اش  از مرگ نجات یافت و محمو د روستا  های اطراف  اصفهان را  تصرف کرد . در تابستان سال بعد  یکی از فرماندهان افغانی  بنام نصر الله  خان ، عازم فتح فارس شد ولی در برابر  حصار شیراز،با  استادگی مردم  مقابل  شد. نصر الله خان که  پیشاپیش لشکر  شمشیر میزد  از اثر گلوله  از پادر آمد و بعوض او زبر دست خان  جانشین گردید .شیراز ،پس از نه ماه محاصره  کشوده شد ، شهر گلپایگان  نیز به  تصرف محمود  افغان  در آمد و سپس سپاهیان محمود خونسار و کاشان را نیز تصرف کردند.او به یزد  کشید و با همدستی زردشتیان به یزد  حمله  کرد ولی شکسته به اصفهان باز گشت نمود .بعد از  این شکست به اصرار فرماندهان سپاهش از محمود خواستند  تا  اشرف پسر کاکایش  را به اصفهان  جهت  فتح یزد بخواهد .اشرف که به  اصفهان رسید محمود را سخت زیر نظر خود قرار داد . محمود که بعد از شکست یزد سرخورده شده بود به اعتکاف نشست و سر انجام  مشاعر خودر از دست داد    و در روز های اخیر زندگی اش گوشت بدن خود بدندان می کند. او در دوره جنون خود  پس از شنیدن فرار صفی میرزا پسر دوم شاه سلطان حسین دستور قتل شاهزادگان صفوی را صادر کرد و به روایتی دو هزار  نفر از خاندان  سلطان و اعیان دربار  او را  کشت.اشرف که در این زمان در زندان  محمود بسر می برد  رؤسای افغان  اشرف را از زندان بیرون آوردند و به قصر سلطنتی پنهانی حمله برده و  اشرف را یاری رساندند تا محمود را بقتل برساند یعنی به دستور اشرف او را در بستر مریضی خفه  کردند .[[1]]

 

119-2-2. شاه اشرف افغان

اشرف فرزند  عبدالعزیز پسر کاکای  شاه محمود و برادر زاده  حاجی میرویس خان از عشیره  غلجایی میباشد .او در دهم شعبان 1137. 26اپریل (1715)بر تخت  ایران در اصفهان  نشست  .به افتخار او در چند شهر مشهور  ایران  بنام اشرف افغان سکه زدند . در دوران اشرف ، تقسیم ایران بین   روس و ترکیه به دلالی فرانسویان عملی شده بود .ازین رو  اشرف در شروع  سلطنتش ، یکی  مقابله با اوضاع  آشفته داخلی ایران و دو دیگر جنگ با ترکان  و مقابله  با روسها بود.

اشرف با خوی  تند و خشن خود  از درون کاخ سلطنتی در اصفهان شروع کرد ، او برای  حفظ موقعیت خود ، تمام نگهبانان و وزیران  ودرباریان و افراد مورد اعتماد محمود را  کشت،به دستور  اشرف افغان ،الماس ،نام قولر آقاسی ،که شخص امین و با قدرتی در دربار محمود بود  با امان الله خان ،که خود را  در سلطنت  با شاه محمود  شریک میدانست .ضمناً اشرف ،پسر محمود  را  بقتل رسانید، و برادر جوان خود را  نیز کور کرد .این اولین کورکردنها در خانواده شاهی افغانان بود که پسانتر ها خواهیم دید که به یک عنعنه تبدیل میشود.

اشرف زمانیکه در زندان بود با شاه طهماسب  ارتباط داشت ، و حاضر شده بود به سلطنت مجدد  وی تلاش کند .او در زمانیکه به سلطنت رسید  این ارتباط را  همچنان حفظ کرد  به امید آنکه به طهماسب به نحوی دست یابد و او را از میان بردارد .از گزارشات جنگ  اشرف و گریز شاه طهماسب به مازندران و فرستادن  نامه  های به  ترکیه و روسیه که قبلاً به  تفصیل آمده است صرف نظر میکنم    . سر انجام اشرف افغان  در ، صفر 1139/ اوخر سال پایز (1726)با لشکر سنگین  احمد پاشا (فرمانده ترکهای عثمانی) در هودان مقابل شد .این لشکر از طریق  خرم آبادبعزم  دارالسلطنه  روی به  اصفهان   نهاد.اشرف با سپاه  و ساز و برگ محدود که از هفده هزار تجاوز نمیکرد به جنگ وی شتافت .احمد پاشا به   اشرف پیغام فرستاد که  شما مردم نا شایسته ای هستید  و به ناحق  پادشاهی را معزول کرده اید ، ومن بر آنم که حق را به  حقدار برسانم . اشرف ،با شنیدن این  پیغام چنان بخشم شد که  مهتر خود فرهاد، را با دو نفر افغانی به اصفهان فرستاد ، تا سلطان حسین را بکشند و آن سه نفر سلطان حسین تیره روز را از  رنج بندگی  و ننگ زندگی  ، خلاصی بخشیدند و سرش را به نزد اشرف بردند  واو نیز سر خون آلود  شاه مقتول را نزد پاشای ترک فرستاد  وپیغام داد که جواب وی را با شمشیر خواهد داد .

در هشتاد میلی همدان پیش آهنگان قوای ترک خبر دادند که طلایه سپاه افغانان را دیده اند . با دیدن طلایه سپاه افغان ، ترکان عثمانی از حرکت باز ایستادند و اشرف نیز سپاه خود را توقف داد   وبا استفاده ازین وقفه ، جمعی از مبلغان خود را بمیان کرد های لشکر عثمانی فرستاد تا آنها را  به لقب «خانی» و رشوه  های کلان بفریبند . در همین  حیص وبیص ( سختی تنگی) نیز شش هزار نفر از سپاه ترک  که بر اثر اعمال جلو دار ها گمراه شده بودند بدست افغانها قلع و قمع (کندن ، از بیخ بر کندن ،ریشه کن ساختن) شدند.احمد پاشا ، هنوز از خشم   و تعجب ناشی  از این واقعه بیرون نیامده بود که نا گهان چهارهزار نفر  از علمای افغانی ، از صفوف ترکها گذشته ، به حضور سر عسکر رسیدند ویکی از آنان  که پیر تر از دیگران بود ، گفت که با همکارانش  از طرف اشرف مامور شده اند که از ترکها بخواهنداز جنگ با هم مذهبان  خویش صرف نظر کنند و در عوض با افغانها بر ضد ایرانیان رافضی(شیعی)اعلام جهاد نمایند.همچنین گفت  که اشرف متعجب است که چرا ترکان مسلمان در جنگ با افغانهای هم کیش، با کفار عیسوی همدستان شده اند.. در این سخن بودند که بانگ نماز برخاست و بیدرنگ علمای افغانی با سربازان ترک  به نماز بر خاستند. و  بدین ترتیب همدلی و هم  کیشی خود را ظاهر شاختند .پس از پایان نماز هم علمای افغانی پافشاری  کردند که بیش ازین خون  ریخته  نشودو سپس به اردوی اشرف باز گشتند.احمد پاشا، برای خنثی کردن اثر افسون و نیرنگ  علمای افغانی  دستور حمله داد .  اما بیشتر سربازان ترک نه تنها به جنگ دست نزدند ، بلکه بیست هزار نفر از آنان نیز به افغانها پیوستند.بدین ترتیب احمد پاشا به سختی شکست خورد و دوازده هزار نفر از سپاهیانش کشته شدند و شب هنگام نیز کرد  ها  وافغانها بار و بنه و توپخانه  اورا غارت کردند و بردند.اما اشرف سپاه شکست خورده ترکان را تعقیب نکرد و اسرا را نیز آزاد ساخت . این خبر در  قسطنطنیه (استامبول)باعث بحت و حیرت عمومی شد .

دولت عثمانی برای اینکه جلو  افسون و نیرنگ  اشرف افغان را بگیرد، چنین شهرت داد که اشرف رافضی شده است ، ضمناً سپاهی از مستعمرات  مسیحی خود  جمع آورده بیاری احمد پاشاه فرستادو احمد پاشا بار دیگر در  اواخر تابستان ( 1727) ، با شصت هزار مرد جنگی  از کرمانشاه عزم اصفهان کرد .اما اشرف که صلح را بجنگ  ترجیح  میداد، سفیری بنام اسماعیل بحضورفرمانده  عسکر ترک فرستادو سخن از صلح بمیان آورد ... دولت  ترک نیز  پذیرای صلح شد ، سر انجام بین اسماعیل   و احمد پاشا و افندی قاضی ادرنه ، معاهده ای  در دوازده  ماده منعقد شد،بموجب این قرارداد  شهر  های کرمانشاه ، همدان ، سنندج و ناحیه اردلان و نهاوند و خرم آباد  ولرستان ، مکری و مراغه ، خوی ، تبریز  و قسمتی از آذربایجان ، گنجه ، قراباغ ، ایروان و نخجوان ، تفلیس ، اردوباد و سراسر گرجستان و ناحیه شماخی و حوزیزه  به ترکان  تعلق گرفت و به این ترتیب قسمت بزرگی از ایران  بدست ترکان به تجزیه  کشانیده شد.اما باوجود آن اشرف ، به عنوان پادشاه  ایران شناخته شد و ترکان به او حق دادند نام خود را   در سکه ها ضرب و در خطبه  ها بحیث پادشاه  بکار برد و همچنین هرسالی کاروانی با امیر الحاج به  مکه بفرستد.

در سال( 1728) محمد رشید افندی  از جانب  ترک های عثمانی به اصفهان نزد اشرف در حالی بار یافت که بر تخت جواهر نشان  جلوس کرده بود و تاج  شاه سلطان حسین را به سر گذاشته بود . ولی در هنگام  شرفیابی سفیر ترک اشرف در تدارک سفر برای خروج از اصفهان بودتا با قوای طهماسب  (که به سرداری شخصی بنام نادر افشار که بعداً در تاریخ نام بلندی می یابد و از جمله فاتحان بزرگ آسیا بشمار میرود )روبرو گردیده و حمله برد .شاه اشرف سفیری بنام  محمد خان بلوچ به استامبول فرستاد و دولت عثمانی وی را با گرمی استقبال کرد .اما این سفیر بارفتار خشک  خود  نتوانست گره  از کار بسته  روابط دو کشور بکشاید و در باز گشت بود که خبر شکست و خلع وقتل    شاه اشرف را شنیدو پس از یک چند تردید ، نامه ها و هدایا ئی را که همراه داشت به  نادر سپرد.

 

119-2-3. سقوط اشرف افغان بدست  نادر شاه افشار خراسانی

در 18 صفر 1142 با هشت هزار سپاهی  از مشهد بیرون آمدند  تا سمنان را از محاصره اشرف بیرون رانند. جنگ دو سپاه در موضع مهمان دوست  دامغان، در صبح ششم ربیع الاول  روی داد  و در نخستین نبرد  نادر  با استفاده دقیق و مؤثر از آتش توپخانه ، افغانها را در هم شکست .پرچمدار  اشرف  در این جنگ کشته شد  و در نتیجه  غلجایی ها گریختند . پس از این  نبرد  سخت  ،نادر، اجازه تعقیب فراریان  را نداد، بلکه به سپاه خود فرمان استراحت دادشاید هم  این امر دنبال نکردن  حریف شکست خورده ، از اثر اختلاف نادر و شاه طهماسب بود  و این بخاطری بود که به  طهماسب فهمانده باشد که او  آله ای در دست او  بیش نیست و قوت و اقتدار از آن  این سردار خراسانی (قوچانی)میباشد . در هر حال طهماسب از نادر  معذرت خواست  وباز پیشروی شروع شد .اشرف بار دیگر  از نادر شکست خورد و افغانها رو به هزیمت نهادند و بار و بنه   و توپخانه خود را بجای نهاده بسوی اصفهان گریختند .در رسیدن به اصفهان ، اشرف از ترس شورش مردم  سه هزار نفر از علما و اشراف شهر را به دم تیغ بیدریغ سپرد.سربازانش هم بازار ها را غارت کردند و آتش زدند و شرکتهای خارجی فرانسوی و هولندی را  نیز غارت کردند  و مالکان شان را به زندان افگندند .

احمد پاشا فرمانروای عثمانی بغداد ، جمعی سرباز و توپ به اشرف فرستاد . و اشرف با سربازان خود در محل مورچه خورت سنگر بندی کرد واشرف که محل مورچه خورت را قابل دفاع و مستحکم میدانست ، تظاهر کرد که بسوی اصفهان میرود ، اشرف با سپاه خود از دهکده بیرون آمد ، انگاه  لشکر نادر  بحمله پرداختند  و توپهای افغانها  را با عده ی از سربازانیکه احمد پاشا فرستاده بود ، بدست آوردند.  اشرف به اصفهان گریخت ، زنان و کودکان و خزاین سلطنتی را بار کرده ، از شهر بیرون برد . آنگاه مردم دست به کشتار افغانها زدند و نادر  در رسیدن به اصفهان، جواهرات باقی مانده را ، بین سربازان خود تقسیم کرد و نگهبانانی در اطراف قصر گذاشت  و کس نزد طهماسب فرستاد  که برای سلطنت و جلوس  بر  تخت ، به اصفهان آید .از این به بعد شاه افغان  از دست نادر مجال نیافت و در همه  مواضع شکست خورده و عاقبت در دشت های سیستان از طرف عاملین  شاه  حسین صفوی بقتل رسید .[[2]]

 


 

[1]   نوایی دکتور عبدالحسین ، نادر شاه و باز ماندگانش ، شمیران (دروس) اول آبانماه سال 1368، صص 13 تا 18.

[2]  مولزورث پرسی سایکس،نشرو چاپ افسون تهران، سال 1380 ، لشکر  ایران  وافغان (شاه حسین غلجایی و شاه اشرف غلجایی ،ص  854تا 857 ؛ دکتر عبدالحسین ،نادر شاه و باز ماندگانش پیشین ، صص15 تا 19، سیدی عبدالواحد ، نادر شاه افشار خراسانی بزرگترین  فاتح و جهانکشای تاریخ، ص 10.

 

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت