الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

جلد  یازدهم

بخش یکصدو نزدهم

بحث اول

سلاله احمد شاه

قسمت دوم _درانی و سدوزائی

 

119-1-2.سدوزائی

طوری که قبلاً اذعان گردید طایفه ابدالی را سدوزائی نیز  میگویندو این از آن جهت است که  چند پشت بعد از ابدال خان (اگر این سلسلة النسب  درست باشد؟که او را مرید شیخ احمد ابدال چشتی خراسانی خوانده انداگر واقعیت داشته باشد؟)شخص معروف دیگری  از این طایفه  بنام اسد الله خان  گذشته است که بین قوم  خود به (سدوخان) مشهور بود (محمد انور نیر، ابدالی سدو زائی درانی پیشین ،ص79 ،رک.حیات خان افغانی پیشین ،ص122) ولی شیر  محمد گنداپوری نام او را (سعد الله خان) معروف به (سدوخان)ضبط کرده است (نیر محمد انور همان  اثر به دوام ،رک.خورشید جهان ، ص 111).

(قابل تذکر میدانم  که طایفه افغانها در دوران  دو قرن زمامداری شان زیاد کوشیده اند  تا شجرة النسب  بزرگان سیاسی شان را به وجهی به تیره  های مشهور تاریخ  برسانند که تا اندازه ای در این هدف شان  توفیق یافته اند ، ممباب مثال تیره ابدالی را چنانیکه در صفحات قبل با تفصیل ذکر ودر سطر بالا تلویحاً یاد آوری شد به ابدال چشتی خراسانی و همچنان به هفتالیان و کوشانیان رسانده و نزدیک ساخته اند.بعضی از مورخین این دوره که  زیر فشار  های سیاسی قوم حاکم بوده   اندو یا خود از همین قبایل بوده اند ،ا ین کتمان کاریهای تاریخی را به سرحد جرح و تعدیل های  وصف نا پذیری از راویان و منابع  مغشوش و نا شناخته  رسانده اند که  باوجود سیاه بودن یک روی تاریخ  روی دیگرتاریخ  را نیز سیاه کرده اند . ازیرا آنها کوشیده اند مأخذ بی شماری را چون حیات افغانی و یا خورشید جهان و شیر محمد گنداپوری و امثالهم  را که  در هیچ جا ملاحظه نشده  وحتی کتابهای شان نیز در دست رس نیست که به صد ها مثال از این دست  در تاریخ  هایشان موجود است منحیث مأخذ تاریخی قلم داد کرده اند . از آنجا که هدف از سلسله نوشته های پژوهشی  من در تاریخ وطنم  ، روشن ساختن  چگونگی  تاریخ اصیل  این سرزمین و شناخت واقعیت  هایی که در بین هالۀ از تعصب و تاریک نگری که ظلمی است در برابر   اقوام دیگر این سرزمین که همواره در تاریکی تاریخ مانند حبیب الله  کلکانی مشهور به بچه سقاو  قرار گرفته چنانکه او را، در تاریخ  خوار و زبون ترین فرد قرارداده اند در حالیکه محمد نادر شاه رابا همۀ تلاش ها و زد و بند  هایش با  انگلیسی ها که برخی از تاریخ نویسان نسل نو آنرا اظهار داشته اند   ناجی  این سرزمین خوانده اند . این اثر تلاشی است برای  روشن ساختن حقایق سره تاریخی که نه در آن  تبار و قوم مطرح است و نه هم زمینه  های عقیدتی وزد و بند های سیاسی و اقتصادی در نظر گرفته می شود و از همین سبب نام این اثر به «باز شناسی تاریخ افغانستان »مسمی گردیده  امید که این موضوع را دال بر تعصب  ندانند زیرا فقط خواسته ام  من نیز در نسل نو تاریخ نگاران وطنم  جای  داشته باشم .(مولف))

سدو خان در میان طایفه خود بعقل و فراست ممتاز و به دلجویی رعایا یگانه بود(باید ذکر گردد که اولاً سدو خان کدام پادشاه و فرمانروا نبود بلکه  کلان یک  عشیره ای بود که به سیستم فئودالی بالای  قوم خود  تسلط داشت  و از همین سبب است که  محمد انور نیر در رساله خود  از (دلجویی رعایا از طرف وی تذکر داده است زیرا  در بین قبایل افغان  از دو صد سال تا بحال سلسله موروثی ملوک رعیتی  حکمفرما میباشد .) گویند زمانی شاه عباس  اول  پادشاه صفوی شهرت سدوخان را شنیده  دعوتنامه ای بوی فرستادو او را بدربارش طلب نمود . سدو خان بعد از وصول این دعوتنامه با برخی از اعیان و بزرگان قوم  خود  به پارس سفر کرد و به محض وصول بملاقات آن شاه شتافت چون وضع نیکوی وی پسندشاه افتاد او را به دربارش نگهداشت. در این وقت خدمات شایان از وی به ظهور پیوست که شاه بیشتر گرویده او گردید تا اینکه بوی لقب سلظانی داد  و او را در جرگۀ سلاطین شامل ساخت.(خورشید جهان،ص111). سرجان ملکم خان در مورد  سدوخان، اینطور می نویسد :«چون حاکمی که از طرف شاه عباس درقندهار  مقرر بود بر باشندگان آن  دیار ظلم و تعدی زیاد میکرد بنااً مردم ولسی (قندهار)برای جلو گیری از ظلم و تشدد (بیش از حد  حکمران صفوی قندهار) دو برادر سدو خان و احمدخان   ابدالی را به دربار شاه عباس فرستادند . چون ایشان بمرکز دولت صفویان رسیدند بملاقات شاه رفته  با وی داخل مذاکره شدند و در ضمن صحبت فساحت  زبان و نبوغ فکری سدوخان آشکار گردیده شاه را مجذوب خویش گردانید  تا اینکه جهت استرضای خاطر او حاکم قندهار رامعزول و در عوضش سدوخانرا مقررساخت.از آنجایی که شاه عباس اول از زمره شاهان مقتدر صفوی بود و از اوضاع و احوال امپراتوری خود باخبر بود بهترین  زمینه برای تقرر سدو خان بصفت والی قندهار در نزد  شاه صفوی بود.سدو خان در زمان حکمروایی اش بحیث والی قندهار مردم را خوش نگهداشت . و این حسن سلوک باعث آن گردید تا مردم قندهار  حکومت را حق خانواده او دانستند و نسب این خانوواده را به ( سدوزایی) اشتهار دادند .تاریخ ایران ،جان مالکم خان ،صص 195-96)

119-1-3.درانی

در اینجا کلمۀ (در دران) قابل تعمق است  و نادرست بنظر میرسد  زیرا اغلب مورخان (شاه در دران )ضبط کرده اند چنانچه قاضی عطالله خان می نویسد: بعضی  مردم میگویند مدتی بعد از جلوس احمد شاه ،میان صاحب حوکنی که شاه مذکور به او اخلاص زیادی داشت به حضورش آمده گفت:نام تمام قبیلۀ خود را بدرجۀ شاهی عوض نموده لقب خود را (در  دران) و نام قبیلۀ خود را (درانی بگذارد. از اینجاست  که احمد شاه نام قبیلۀ (ابدالی) را  (درانی) گذاشته و لقب خود را( دردران) اختیار کرد .(دپشتو تاریخ،جلداول ، ص101) قسمیکه قبلاً نیز تذکر داده ام این ماخذ ساخته و پرداخته  قبیله سیاسی حاکم  است که  مقدرات  مملکت بدستشان افتاده است ورنه احمد شاه اینقدر  انسان سخیف و نادان نبود که خود برای خودش  چنین توصیفی را عنوان نماید و این یکی از همین اشتباهاتی  هست که در تاریخ سرزمین ما راه باز کرده است.امیر عبدالرحمن خان  نیز این مقوله را تأیید کرده  با اندک تفاوت می نویسد:«احمد شاه موسس سلطنت درانی یکی از خانواده  های سدوزایی که قبیله ی از قبایل ابدالی میباشد ، به سبب خوابی که  ولی معروف چمکنی (این کلمه در اصل پشتو بوده و در عوض خوکنی  استعمال شده باشد) دیده بود لقب (شاه در دران) را اختیار کرد . (تاج التواریخ ،چاپ بمبئی 2/152). مولانا یوسف  عبدالطیف نیز در ضمن  ذکراحمد شاه  و تیمور شاه و پسرانشان (بقسم شجره) شاه اول را (احمد شاه در دران) نوشته است .(سبحة الاخبار  نسخه خطی  کتابخانه انجمن تاریخ  ورق 27). علاوتاً در برخی از مسکوکات  دورۀ احمد شاهی یک روی سکه به عبارت «الحکم الله یا فتاح  احمد شاه در دران»حک شده  است .(نوای معارک قسمت  تعلیقات (بقلم عبدالحی حبیبی)ص 707و دولت درانی،ص11). ازدلایل فوق باوجودیکه  مأخذ آن  قابل اعتبار نمیباشد لقب اصلی احمد شاه (در دران )بوده و صحیح تر و مستند تر میباشد .به احتمال قوی کلمه (درانی) یا (دران )نیز مانند  کلمه ابدالی سابقه  تاریخی داشته وقبل از جلوس احمد شاه  درانی بر یکی از ایل  جلیل افغان اطلاق میشده  است. دلیل بر اثبات این مسئله  قول محمد صالح لاهوری  مورخ معاصر شاه جهان (1038-1096 هـ)میباشد که گوید:«محمد رشید درانی در عهد سلطنت شاه جهان به منصب دیوانی ملتان مقرر بود.» (عمل صالح  ، طبع کلکته، 1927، ج 2،ص304) . نظر به این دلیل میتوانیم بگوییم که کلمه درانی  قبل از جلوس احمد شاه درانی موجود بوده  که بر قبیله  خاصی اطلاق میگردیده  ولی نسبت به کلمات (ابدالی) و (سدوزایی) کمتر استعمال میگردید  تا اینکه بعد از جلوس احمد شاه به سویه دو کلمه دیگر سابق الذکر  شهرت حاصل نمود و حال هر سه کلمه یعنی ابدالی ، سدوزائی و درانی بر این قبیله اطلاق میگردد.[[1]]   


 

[1]  نیر محمد انور ، مأخذ پیشین ، صص80-81.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت