هارون یوسفی

 

نمی چلد

اینجا سواد و دانش و منطق نمی چلد
وجدان و کار و آدم ِلایق نمی چلد

اینجا زمین که چور و زمان چور میشود
دادِ یتیم و گریه ی هِق هِق نمی چلد

این قصر های سر به فلک از کجا شدند؟
سرمایه با تجارتِ ساجق نمی چلد

برخیز و چور و کشتنِ بیچاره پیشه کن
با خوردن و زدن٬ دلِ تو دق نمیشود

تا شیمه است در دل تو خورد و بُرد کن
تا که نبود شخص٬ منافق نمی چلد

اینجا که سرزمین ریسسان شده کنون
امرِ قدوس و طاهر و طارق نمی چلد

باید که صاف و ساده کنم انتقاد را
با پُس پُس و کنایه و چقِ چقِ نمی چلد

در این وطن که مینگرم ای عزیز من
وجدان و کار و آدمِ لایق نمی چلد

هارون یوسفی
لندن:
۲۵ فبروری ۲۰۱۶

 

  

 


بالا
 
بازگشت