سرورمنگل
مطالبۀ صلح ازپاکستان ...!!
تا کجا ثواب دیدهای پاکستان با مصالح افغانستان مطابقست ؟
بزرگان ما درزمینه گفته اند:
هرکی نیاموخت ازگذشت روزگار ـــــ نیزنیآموزد زهیچ آموزگار
ابوشکور بلخی
آموزش ازروزگار، سنگ گران تجاربی است که درباد وباران وحوادث روزگار ازجا نجنبدو حافظۀ تاریخ آنرابه زمانه ها محک زده وصیقل داده وبدسترس همه (شاه وگدا) گذاشته است. همانطورکه گذرزندگی هرمردم وملتی با رگبارازناملایمات وملایمات وحوادث سخت وسنگینی درگذراززمان بحاصلی وصل میگرددـ یا با مسیرهای دشوارسخت وسفت ،خارآگین وخونین که سرانجامی هموارومطلوب نداشته منقطع شده است .مبارزۀ بشری برای رسیدن بمطلوبۀ زندگی که کام ازآن شیرین میگردد، عقب هفت کوه آتش ، باد وطوفان که با دست دیوان سیاه طینت واهریمنان آتش نفس سودوقدرت استاده اند،راه بازمیکند. نباید ازیاد بردکه نسلهای گذشته درحدوتوان خود برای وصال زندگی آزادوبکام دل، صلح واستقلال وسعادت خود وهمنوعان چه راه های سخت ودشوارو تلاش های پیگیروبی گسست را درحیات طولانی خود ازنسلی بنسلی پی گرفته وبنسلی دیگری تحویل داده است. مردم این خطۀ باستانی مانند هرمردم دیگر جهان بادادن قربانی سرومال و با ریختن خون خود نهال آزادی، استقلال ،ترقی وسعادت فرزندان خودرا پاسداری کرده وسنت گرانبهایی درتاریخ مملو ازمبارزات ،جان فشانیها وفداکاریها ازخود بجا گذاشته که علاوه برارج وستایش ازآن، برتجارب وآموزش ازآن نباید یک لحظه غافل شد. زیرااهریمنانی درقیافه انسان وافغان باخیره سری وخودکامگی تحت نام اسلام ودین، باراول نیست که پیروزیهاودستآوردهای جوانان آزادیخواه وسربکف را بتاراج ویغما می برندوجوانان وآیندگان را ببردباری وامید به آخرت بشارت میدهند.
منظورازاین تمهید کوتاه روبسوی امروز است وهدف ازآن نه شکایت وگله، بلکه انگشت صریح اعتراض برسیاستهای معامله گرانۀ دولت است که ازانتظام عاری است ازدرون درچندگانگی ، متناقض باقانون، مفسدوناجوراست.به گفتۀ عوام؛« که نخست ازهمه چند سره است» واگر سری درآن بفرض گرفته شود، آنهم ناجور، بیگانه واحساسی است که زود گرم وسرد میگردد وتلقین میپذیرد باخود نیست وازخود بیگانه است.
با چنین دولت وزعامت های پروسه صلح راسازمان دادن وراه بسوی آن پیمودن کاریست که درحرف ممکنست آسان باشد، اما درعمل از ناممکنات وراه بتاریکی می پیمایدو بنیاد عملی نداردوبرآموزش های تکراری وهدایت شده ازراهی دورکه مصلحت های منطقوی وجهانی امریکارا خدمت میکندوبرراه یافت های صلح وآرامش وقطع دهشت افگنی ومخاصمت که بطوراعلام شده ازپاکستان ، گاهی بنام جهاد اسلامی وهم بعدا طالبان ودرآیندۀ نزدیک نامی دیگری ممکنست درراه باشد، که شاید دروجود « داعش» آنرا تداعی کنند وبا توسعه جنگ ودهشت افگنی ، افغانستان ومردم آنرا ازمسیر ترقی وپیشرفت منحرف وسازمان دهی زندگی پُربار وآرام رابرای سالهای نزدیک درکشور دشوارتر سازند. هنگامیکه این مقاله بپایان خود رسیده بود، خبر تشکیل شورای جهادیان معلوم الحالی تحت نام ؛« حراست وثبات افغانستان» نشر شد. که همه از شرکت این آقایان در پانزده سال حیات سیاسی دولت وگذشته ازآن، نقش شان درجنگهای تنظمی ووابسته گی شان بپاکستان ، چوروچپاول وحیات باندزیستی شان آگاهی دارند. تلاشهای اخیرممکنست آغازی دیگری باشد به تضعیف دولت که پسوند اسلامی ونقاب قانونی ودموکراتیک حودرا هنوز دور نکرده است وبیشتر درخدمت مجاهدان معلوم الحال است. قوماندانسالاری با تمام توان ونیرومیکوشد ـ تا توانائی های خودرابرای تصاحت کامل حاکمیت دولتی جمع وجورکند وحاکمیت مطلقۀ تحت نام جهادی واسلامی را طوریکه مردم درعمل دیده اند، (جنگهای تنظمی برسرقدرت ) را بنوعی ابقا کنند.اینکه« هدف شان سقوط نظام سیاسی نیست » کمتر ازآن نیز قانع نمی گردند. شعارهای «حراست وثبات واصلاحات درنظام سیاسی افغانستان» هدف های جا گرفتن وتامین سلطه باندسالار برنظام فاسداست ـ تا آنرا درقیمومیت کامل باندسالاری جهادی درآورند.
تبلورضعفهای پایۀ،دردولت حاضرــ
ــ زمینه سازـ مناسبات ضعیف قیم با پاکستانست:
افغانستان بیش ازدوونیم قرن است که دستخوش مداخلات خارجی وجنگهای داخلی بوده، برای مردم افغانستان علاوه برآنکه آنرا ازتاریخ ، همزیستی ،وفاق وتمدن بدورنگهداشته ،زیانهای عظیم انسانی ، عقب ماندگی اقتصادی وفرهنگی را ببار آورده است. جنگهای مداخله گرانۀ امپراطوریهای استعماری انگلیس وروس ومداخلات کشورهای همجوار، مناقشات خونین وجنگهای داخلی برسرقدرت و...، همه وهمه ، دست بدست هم داده،درتعین ساختار جغرافیای سیاسی وتاریخی افغانستان ومردم آن نقش محوری بازی کرده است.
پس ازقشونکشیهای چنگیز وتیمور از افغانستان ودولتهای آن نام ونشانی بجا نماند . درپایان لشکر کشیهای تیمور،دولت گورگارنی افغانستان از میان خرابه های جنگ وکشتار های مهیب دوباره سر برافراشت ودولت گورگانی که پائیتخت آن هرات بود، تاسیس شد. دولت گورگانی افغانستان درپی عطفی تاریخی اروپا که آغاز رنسانس را رقم زد، ازنیمۀ قرن پانزدهم ، تا نیمۀ شانزدهم ، بیشتر ازیک قرن را با تمدن وفرهنگ بالایی که در اروپا آغاز شده بود، نه تنها همصدا وهم آوا بود،بلکه افغانستان یک دورۀ فرهنگی،ثقافت ودولتداری ممتازی را درآسیا بناکرده بود.
از آغاز قرن شانزده الی هژدهم (16 ــ 18) میلادی دولت گورگانی بنا برجنگهای داخلی،اقتدار دولت مرکزی را ازدست دادوتوام باآن درماورالنهر دولت شیبانی ودرایران دولت صفوی ودرهندوستان دولت بابری که ازکابل تشکیل شده بودـ افغانستان رابمنطقه های نفوذی خود تقسیم کردند. این دولتها از چهارطرف به افغانستان،( شمال ، غرب ، شرق وجنوب)به تجاوز پرداختندوکشوررا ببخشهای شمالی، غربی وشرقی تقسیم نمودند. این تسلط دوقرن طول کشیدوطی آن دولت سراسری افغانستان موجودیت ونیاز خودراازدست داده وتوام با آن مرکزیت اقتصادی ، سیاسی معدوم شدوفرهنگ ومعارف عمومی ازبین رفت. طی این زمان اداره دولتهای متخالف ومتخاصم خارجی بربنیادوحدت ملی افغانستان چنان صدمات عظیمی وارد کردند که خطر آن تا انحلال ملتها واقوام افغانستان دردولتهای بیگانه پیش رفت.بقول غبار:«چون استیلا گران خارجی هریک کانونی مستقل درماورالنهر، ایران وهندوستان داشتندوولایات متصرفه ایشان درافغانستان بشکل ولایات دوردست وتابعی اداره می شدکه فقط مالیه میپرداخت ومصارف حکام ونظامیان ایشانراتادیه میکرد، یعنی افغانستان باتحمل خسارات وارده ازاین استیلاگران خارجی بدون از استحکامات نظامی ووسایل سوق الجیشی چیزی حاصل نکرد،بعلاوه خساره لشکر کشی های مخاصمانه این سه دولت را برضدهمدیگردرخاک خودتحمل مینمود، درحالیکه تمدن وفرهنگ افغانستان روزبروزدرسراشیبی انحطاط لغزیده میرفت وشهرهای بزرگ آن بشکل قصبه ئی می درآمد. زیرامراکزبزرگ علمی وسیاسی دربخاراو سمرقند واصفهان ودهلی قرارداشت نه در افغانستان تجزیه شده وتابع دول بیگانه.... روی همرفته افغانستان تجزیه شده دیگراز وحدت سیاسی وملی وازتمدن وفرهنگ قرن پانزدهم خود محروم شده بود.این انحطاطافغانستان از لحاظ سیاسی تا قرن هژدهم واز لحاظ فرهنگی واقتصادی تا قرن بیشتم (الی امروز) شدیدا محسوس بودودرنتیجه کشور درخط السیرتکامل اجتماعی ازتمام ملل زنده ومتحرک جهان عقب تر ماند »(1)
افغانستان بحیث سرزمین واحد ودولت واحد طی بیش از دوونیم صدسال درنقشه جهان غایب بود. تعشکل افغانستان دربار دیگرکه پیآمد سه قرن مبارزات افغانها که پیش مقدمۀ آن دولت هوتکی قندهار،دولت هوتکی اصفهان ودولت ابدالی هرات بودکه نتوانست مساعی خودرا مشترک سازند، ازمیان رفت وتوام با آن کمی باتاخیر دولت ابدالی افغانستان درقندهار پا گرفت واستحکام یافت. دولت ابدالی افغانستان هنوز طی نیم قرن بیک دولت مدرن،( تابع زمان خود) پا نه نهاده بود که با دشواریهای داخلی، جنگهای خانمانسوزشهزادگان ، سرداران وفئودالان مواجه شدوپیآمد آن ضعف وفرو رفتن در جنگهای داخلی وجلب مداخله وحمایت دولتهای همجواربداخل کشوربودوهم ضمنا افغانستان با دواستعماری بزرگ( انگلیس وروس) از شرق وشمال وغرب همسرحد شدوبقول معروف « افغانستان میان دوسنگ آسیاب » قرارگرفت.
افغانستان دوران طولانی را با جنگهای داخلی وبا نشیب وفرازومداخلات مستقیم ورویاروی استعمار وکشورهای همجوارسپری کرده وزیانهای عظیم انسانی ومادی دیده است، بخصوص طی سه جنگ با انگلیس از آزادی، استقلال، حیثیت وشرف خود دفاع کرد، با آنکه به اثر ضعف و وابستگی زمامداران به استعمارنه تنها بخشی از سرزمینهای خودرا ازدست داد بلکه از نتائیجی پیروزیهایکه باقربانیهای عظیم جانی ومالی درآستانۀ حصول بودـ بنابرخبط ،وابستگی وخیانت رهبران بدشمن واگذاروتسلیم شد.آخرین جنگ با انگلیس، جنگ استقلال بودکه نه تنها دولت شاه امان الله استقلال را تامین کرد، بلکه یکدهه اصلاحات را پی گرفت وافغانستان را ازیک کشور مستعمره بیک دولت وکشورمستقل درصف همطرازخانوادۀ کشورهای جهان قرارداد. اما درپایان دهه به اثر ضعف اداره دولت ،نابسامانیها داخلی ، ومداخلات مستقیم استعمار انگلیس، توسط خود افغانهای مغرض، سودجووتحت نام اسلام درخطراست ،سقوط دولت مستقل راتعجیل واصلاحات را تعطیل کردند.دورۀ کوتاه سقوی ( پادشاهی حبیب الله معروف به بچۀ سقاو)نقطۀ سیاهی عطف تاریخی است که هیچ مبصرآگاه آنرا نادیده گرفته نمی تواند. تحولی را که فرزندان رشید افغان بیاری وقربانی جوانان آگاه وسربازی مردم افغانستان برای استقلال درتاریخ افغانستان بازشده بودکه امیدها وآرزوهای زیادی را برای امروز درخود می پروراند، اما درپی پس ازیکدهه باحمایت عمال خارجی استعمار انگلیس وبااغتشاش داخلی برانداخته شد . پیآمد آن توام بابرگشت ازاصلاحات ویک دوره بحران وجنگها همراه بودـ تا دولت مرکزی با استبداد خانوادگی به آهسته گی وبطالت دوباره پی گرفته شد وبافراز ونشیب دربعد آن نیز ادامه یافت.
اینکه همواره درنوشته هابراین روند ناهنجاربرگشت تاریخی کشورازنو به کهنه بنوعی اشاره ومکث می کنیم ،بدلیل اینکه ؛آن تجارب تاریخی گذشته، بنوعی سنگ بنای امروز ما است که ازآن نباید غافل شدوبدان باید توجه کردوازآن آموخت. بخصوص جوانان ما که درمرحلۀ احساسی اندومیخواهند تحولات را تسریع وبراداره آن نقش مطلوب ، معاصر ومطابق زمان را بگذارند . ازهمینجا است که شناخت تاریخی تلاشها ومبارزات جوانان ومردم کشوراصل ارزنده وبالندۀ تاریخی اینمردم است که بارها فراموش شده ـ یا نادیده گرفته شده است . زمامداران خودرای ، مغرور ووابسته به اجنبی وازخود بیگانه درهربارامرصلح، آزادی،ترقی اجتماعی وپیشرفت را که درهربارجوانان ومردم کشورشاهد پیروزی را با تلفات سنگین جانی ومالی به اغوش گرم کشیده اند،امادرفرصت کوتاهی گرمی این پیروزیها جائی خودرابه سردی، اختلافات درونی داده وارتجاع داخلی با تکیه برسران دینی ،مذهبی ورهبران حودکامه درخدمت کشورهای خارجی اعم ازهمسایه ها،اسلامیها ودیگران، آرزوهای نیک وآرمانی جوانان وطن رااز تحقق بازداشته وبخاک وخون کشیده اند.
ضعف دولتهای افغانستان وسران آن، علاوه برریشه داشتن درساختاری تاریخی ـ سیاسی وجغرافیای سیاسی که توام با شکنندگی سیاسی وجغرافی ووابستگی بدول همجواروقدرتهای بزرگ، عقب ماندگی قومی، محلی،سلطه زندگی قبایلی ومناسبات بومی ، محلی ودهاتی ، مذهبی وبی سوادی وغیره،مولفۀ های را میسازندکه با تمام حرفهای که زده میشود؛ ازقبیل ساختن ملت ، دولت، دولت قانونی، دموکراسی ، مصالحه ، آشتی ، مذاکره ، صلح ، جنگ و...غیره را مشکل ساخته است. این حرف نه بمعنی آنست که رسیدن بیکی یا دیگری ازآن غیرممکن وازدسترس بیرون است، بلکه گام بگام وقابل تحمل وسنجش واتکا بموازین واصول بنیادی آزادی وتکیه براصالت مردم وتوانائیهای داخلی بیشتر قابل حصول است.
نخستین معضلۀ دولت حاضروضعف آن درچند دستگی قدرت ازهنگامی شدت گرفت که دولت جمهوری دموکراتیک برهبری حزب وطن بوسیلۀ چند جنرال نظامی وعدۀ ازسران حزبی ودولتی که القاب ونشانهای شان برتن وروان شان سنگینی میکرد، حاکمیت دولتی وهستی وسرنوشت یک ملت ومردم را به مجاهدان ( هفت گانه پاکستان وهشتگانه ایران ) تسلیم دادند. دولت وسازمانها وساختارهای آن منحل شدوجای آنرا تنظیمهای گرفت که برسرقدرت وثروت باهم درگیر جنگهای تباه کننده شدند وافغانستان را بمناطق نفوذی حود تقسیم کردند .دوگانگی وچندگانگی نتیجه مستقیم سیاستهای است که ازبیرون دیکته وتقویت میگرددوبنیادداخلی مبنی برضعف ساختاری، اجتماعی ، سیاسی، رهبری های قابل پذیرش راحمایت ودرراستای اهداف خودبه پیش می رانند. بدلیل اینکه : دولت وحدت ملی نه برپایۀ وحدت ملی، بلکه از راس بقاعده برمنافع گروه ها ودسته ها وافراد قدرتمندی تکیه میزند که برسلاح وافرادی مسلح محلی ، ثروت ومکنت و روابط وضوابط خارجی تکیه دارند، فرق نمیکندوهم نادیده گرفته می شودکه این سازمانها وتشکلات خارجی ازکجا می آیند؛از امریکا سی آی ای ، پاکستان آی اس آی یا ایران یا جائی دیگرتحت نام های امداد، بشردوستی ... وغیره اعمال نفوذبرارکان اجرائی، قانونی وقضائی دولت دارند.
با توجه بیک دید کوتاه به تحولات افغانستان پس از سقوط دولت امانی، دهۀ اصلاحات خفه ونابود شدوباآن استقلال نیز بخطرافتاد، پس ازاستقراردولت نادرشاهی، بتدریج دولت خودرا احیا کردوتوام با آن اصلاحات پا گرفت ونیروهایئیکه ازدوره امانی سرکوب شده بودند، دورباره بنوعی بعرصه اجتماعی ، قسما سیاسی پا گذاشتند. پی آمد آن:
ـــــ آغازآزادیهای موقت وکوتاه شوراهای بلدیه ها ، شورای ملی، تشکل جراید آزاد وتشکل احزاب سیاسی رامی توان نام برد.
ـــــ تحول دهۀ رشد اقتصادی که طی دوپلان بکمک اتحادشوروی اساس زیربنای حداقل اقتصادی افغانستان گذاشته شدوافغانستان سراسری بشهرها وبمرکز وصل شد ومناسبات اجتماعی جدید شهری توسعه یافت وبنیاد اردوی منظم با تعلیم وتربیت وتجهیزات مدرن نظامی گذاشته شد. ـــــ برپایۀ تحولات اقتصادی ونظامی بالا، افغانستان مجال یافت، وارد دهۀ قانون اساسی شود. طی این دهۀ تمام اختلافات سیاسی ، اجتماعی وطبقاتی وتضادهای منفعتی ازعمق بسطح آمدوبرای حل خود، همه این نیروها بحمایت کشورها وسازمانهای کشورهای همجوار وقدرتهای جهانی تن دادندواختلافات بیرون جهانی ودولتهای خارجی را علاوه برتضادهای داخلی بداخل کشوررسوخ دادند. ازاین امر هیچ یگ گروه ، حزب، شاخه، فردسیاسی ومذهبی، ملی، سران قبایل، فئودالان وروحانیون مذهبی وکارمندان دولتی عالی رتبه، خانواده سلطنتی ، بوروکراسی حکومت دراین وابستگی وخندق با تفاوتهای کم وزیادبیشتروارد شد.
ـــــ جمهوری تحت نام سردار محمد داود خان خواست با چنان شتابی با اوضاع بوجود آمده یا ناشی ازدهۀ قانون اساسی (یابقولی دهۀ دموکراسی) مقابله کند ویگانه راه تجربه شده، همان خشونت وسرکوب بود که به نتیجه نرسیدوباخود جمهوری وارکان آنرانیز نابود کرد.
ـــــ جمهوری دوم(دموکراتیک خلق) باغفلت از درسهای سلف اش (داود خان )، راه سرکوب گسترده تررامغرورانه درپیش گرد، خودرا درزمان کوتاهی، (جریان کمترازیکسال) ازجامعه ، روشنفکران وجوانان،دوستان ورفقایش تهی کردوبه کالبد ارواحی مبدل شدکه ازخود وبیگانه بهراس افتادومتوصل بدرخواست حضور نیروهای بیگانه بداخل کشور شد.
ـــــ با حضورقطعات شوروی، مرحلۀ نوین آغازشد، با آنکه طی این مرحله اقدامات سازندۀ زیادی درهمه عرصه ها انجام شد،اما جنگ ورویارویی، ابعاد گسترده یافت ودست خارجیان بطوروسیع وگسترده درامور داخلی کشوروبرفرازآن تعین سرنوشت کشوروهستی آن دریک جنگی که تمام جهان تقریبادرآن بدواردوگاه شوروی وامریکاوافغانستان بحیث طعمۀ گورگان وحشی، بغرض پیروزی وانتقامکشی ازهمدیگر بسیج شدند. طی این جنگ طولانی میلیونها افغان کشته، زخمی وآواره شد. دست مداخلات خارجی ازهرطرف به افغانهاباز شدوافغانها بحیث مزدبگیرانی سادۀ اجیر تبدیل شدند که تنها وظیفۀ شان کشتن افغانها، سوختاندن وویران کردن وطن آبائی شان بود. ـــــ هنگامیکه شورویها درراه رسیدن بیک راه آبرومندانۀمذاکره برای صلح درافغانستان ازطریق ملل متحد ناکام شدند. بطوریکجانبه افغانستان را رها کردند.
ـــــ افغانستان مستقل بابیرون شدن اردوی شوروی از جنگ فارغ نشد، بلکه برعکس غرب(امریکا ووابستگان آن) بشمول پاکستان وایران درصدد آن شدندکه قهرا دولت حزب دموکراتیک خلق را سقوط دهند. طی بیشتر ازدوسال جنگها تشدید شد، با آنکه دولت طرح مصالحه وآشتی ومذاکره وشرکت همه طرفها دریک دولت دارای بنیاد وسیع راطرح وازرهبری حاکمیت دولتی عقب نشینی میکرد، مورد قبول پاکستان، امریکا، ایران وعربستان صعودی ودیگران نبود.میانجیگریهای ملل متحد توام با وابستگی به امریکا وتوطئۀ آمیز سرانجام نتائیجی ببار آورد،آنچی که پس ازیکصده رنج وزحمت به آهستگی وتدریجی بدست آمده بود،بدست بالای پاکستان ومجاهدان یکسره ویران وبه تاراج رفت . ناگفته نباید گذاشت که گفته می شود شورویها براساس پلان پنج فقرۀئی ملل متحد خارج شدند ونجیب الله نیز بربنیاد همین پلان از زعامت دولت باید کنار میرفت، حرفیست که درعمل بنیاد حقیقی وواقعی ندارد.شورویها بطور یکجانبه از افغانستان خارج شدند ونجیب الله رئیس جمهورافغانستان ، دریک تبانی نظامی ورهبری به استعفا سوق شدوحاکمیت دولتی افغانستان بدست چند جنرال نظامی، عدۀ ازرهبران حزبی وسران دولتی با تشریفات خاصی، دریکی ازچاشتهای هشت ثوردرصحن وزارت خارجه بمجاهدان شمال تسلیم شدوبخشی دیگری ازقوای مسلح وحزب (خلقیها وزارت داخله وبخشی ازوزارت دفاع) را به حزب اسلامی درکابل جا دادند.
ـــــ درپایان این مبحث کوتاه وکرونولوژیک لازم است گفته شود، اینکه؛انحلال دولت ، اردو، قوای امنیتی، تاراج دارائیهای عامه، همه وهمه با دست بالایی استخبارات نظامی پاکستان وشخص نوازشریف صدراعظم انوقت وامروزپاکستان واستشاره امریکا وانگلیس منهدم شد.نواز شریف صدراعظم امروز پاکستان وآنروزکه به اصطلاح مجاهدان روز ورود بکابل را جشن گرفته بودند،با پطنوس نقل وشیرینی درصدارت افغانستان، کام مجاهدان راشیرین ساخت واز آنان بعنوان میزبان ناخلف وبیگانه استقبال کرد. این همان مجاهدانی اند که ازمقامات دولتی بازمانده اند، دوباره برای اتحاد روی آورده اند .این همانهای اندکه بارهاوسالها برروی قرآن مقدس ودرمکان مکه باهم تعهدوسوگند یادکردند وفردای آن ، آنراشکستند.
منظور ازاینهمه گفتنیها بیاد آوری تجربه است به آنانیکه اینهمه درسها رافراموش کرده اند ودوباره بپای خطی می روند که سلفش بارها وبارها آنرابا سرافگندگی وپیشیمانی طی کرده است.
هویت اسلامی ونظامی پاکستان:
انگلیسها که برای ادامه تسلط برهندوستان مستعمره خیالهای زیادی را پرورانده بودندوازآنجمله یکی هم دورکردن وتضعیف مسلمانان ازهندوان وتجزیه مسلمانان هندوستان بودوهم باکشیدن خط دیورند، قلب مردم افغانستان ونکات استراتیژیک که به افغانستان امکان میداد ـ تا برراه های تجاری درشرق وجنوب ازطریق خشکه وآب مربوط باشد،محروم ساخت.
دولت انگلیس باآنکه درپایان دو جنگ بین المللی درصف برندگان هردو جنگ قرارداشت، امامشکلات آن درسراسر جهان بیرون ازشماربودکه بطورعمده وشاخص؛ دست انگلستان از کنترول ونظارت برمستعمرات عملا کوتاه ومحدود ترشد. جریان ثروت وتنظیم وتجهیزاردوهاازمیان مردم مستعمرات عملا صدمه دیدومحدودشد.(یکی ازدلایل اردوهای مجهزوتسلیح شده، دربسیاری کشورهای مستعمره، برروی هموطنان خود سلاح نگشیدند ، بلکه برعکس بصف نهضت پیوستند) ـ نهضت های آزادیبخش درپایان جنگ اول جهانی وارد مرحلۀ نوین انقلابی وجنگهای آزادیبخش شد( مثلا اعلان استقلال افغانستان با اعلام جنگ علیه انگلیس وتوام با تامین استقلال وبا اصلاحات سریع ومناسبات بین المللی توام شد .) با پایان جنگ دوم جهانی، زنگ اعلام متلاشی شدن سیستم مستعمراتی انگلیس وپایان آن بصدا درآمد.
برسمیت شناختن استقلال هندوستان توام با تشدیداختلاف مذهبی ودامن زدن به آن بین هندوان ومسلمانان بپیمانۀ وسیع شدکه هزاران نفر ازهندوان ومسلمانان به اثر اختلافهای فرقه ئی برروی همدیگر تیغ کشیدند وعبادت گاه های همدیگر راآتش زدند ـ تا سرحدی این جنگ فرقه ئی پیش رفت که ازکنترول دولت نوتشکیل برهبری کانگرس ومهتما گاندی خارج شد.
سیستم استعماری که دربرابرمبارزۀ استقلال خواهانه درکشورهای آسیا ،افریقاوبخصوص هندوستان تسلیم شده بود،بنا برناتوانی وضعف از رویا رویی مسلحانه وسرکوب نهضت،بخصوص درهندوستان مجبور بجا خالی کردن شد وبه امرساختار پاکستان براصل اسلامی روی آورد ـ تا توانسته باشددرآینده جای پائی برای خود واهداف جهانی ومنطقوی خود باز بگذارد.
به این ترتیب که تشیل پاکستان هدفهای استعماری آینده را برای تامین سلطه ونظارت برهندوستان وهم هدفهای ضمنی تضعیف مسلمانان هند وتضعیف افغانستان را دنبال میکرد ـ درپس پردۀ چنین استراتیژی که بعدا سیستم مستعمرانی انگلیس منحل شد وایالات متحده امریکا بحیث میراث خواراستعماردرجریان وپس از جنگ جهانی دوم وبا مناسبات جدید وارد قاره اروپا وبتدریج به عرصه جهانی ومنطقوی نفوذ وسلطۀ خودرا گسترش داد( پیمان همکاری اقتصادی ونظامی ناتوبرای کشورهای اروپائی) وتا بسیاستهای مهار شوروی ونهضتهای کشورهای نو به استقلال وآزادی رسیده را که برای ترقی وپیشرفت بسیج شده بودند، بخود جلب وبرای اینکه کمربند ناتو را تکمیل نمایند ،پاکستان را برای تامین وادامۀ این هدفهای نظامی ومنطقه ئی، جذب پیمانهای نظامی منطقه ئی سیتو وسیاتو کردوبوسیلۀ شرکت نظامی پاکستان اسلامی دردوپیمان نظامی منطقوی بالا، پیمان نظامی ناتورا درشرق تکمیل کردوپاکستان بهویت نظامی خود یک گام بزرگ تر برداشت. پاکستان به این ترتیب با هویت اسلامی ودست انگلیس ساخته شد ودردست ایالات متحده بحیث ابزار نظامی در منطقه تجهیز وتسلیح شد.
بالاخره ازدیدتاریخی پاکستان آن موجودی است که بوسیلۀ استعمار انگلیس بغرض پیش برداهداف آیندۀ سیاسی ونظامی درمنطقه ساخته ورشد داده شد. پس« هویت اسلامی ونظامی پاکستان » آن ساختارها وبنیادهای است که با ساختارپاکستان پا گرفته وادامه یافته وسرمایه گذاری های سنگین اعم از توانائیهای انسانی ومادی درپای آن صرف شده وبطورسهل با چند خوش وبش وشکلک درآوردن وقیافه گرفتن این وآن رنگ نمی بازد ومضمون تبدیل نمی کند. زیراپاکستان با هویت اسلامی مانند اسرائیل درجغرافیای از سرزمینها ومردم افغانستان وهندوستان جداوبنام اسلامی ساخته شدوبعدا بهویت اسلامی آن ،تقویت نظامی شد.
هویت نظامی پاکستان درسه جنگ با هندوستان با آنکه بازنده بودوقسمتی ازسرزمینهای خودرا ازدست داد، اما هویت نظامی واسلامی خودرا نباخت وبیشترتقویت شدوپاکستان بیاری انگلستان وامریکا توانست سیاستهای نظامی واسلامی خودرابا تفاهم وکارآئی باخواستهای کشورهای غربی مثل انگلستان وامریکا وکشورهای نفت خیز اسلامی عرب همآهنگ ساخت واز آن سود فراوان برد. استراتیژی نظامی واسلامی که درسیاستها غربی برای هویت دادن بپاکستان ازهمان ابتدا بکار گرفته شده بود از طرف زمامداران ونظامیان پاکستان بخوبی مورد توجه قرار گرفت وجذب شد.این همکاری تنگاتنگ پاکستان درزمینه های نظامی واستخباراتی بوی امکان دادـ تا سرحد اتومی شدن به پیش بتازند.
دست اندازی ومداخلۀ پاکستان درافغانستان :
طوریکه دربالا گفته آمد ـ یکی ازهدفهای استعمارانگلیس که تضعیف ومنزوی ساختن افغانستان درمنطقه بودکه با پاگرفتن پاکستان اسلامی ونظامی شدن آن، پاکستان گام بگام بحیث عامل تخریب ومانع برسر راه ترقی وانکشاف افغانستان آزاد ومغرورقرارگرفت وآنگاه که حکومت از خواب برخاستۀ افغانستان بیدار شد ونیز تا ازنقش پاکستان آگاه شود ـ نیاز به بار تسلیحاتی ، نظامی وامنیتی داشت که خود نمی توانست بدان بپردازد، بدامن غرب متوصل شد چیزی حاصل نداشت ، ناگزیر بشوروی متوصل شدوشورویها این درخواست را لبیک گفتند. راه های تجاری وترانسپورتی بشمال باز شدوتقویت اردو وتجهیز آن مدرن شدوافغانستان طی دوپلان پنجساله اساسات زیربنائی واتصال کشوربمنابع وشهرهارابحیث یک دولت سراسری افغانستان شمول تامین کرد، اما هنوزراهی درازی برای ترقی وپیشرفت افغانستان درپیش بودکه باید مطابق امیال ومطالبات دیرینۀ تاریخی مردم اصلاحات اجتماعی وسیاسی درداخل کشورتسریع میشد، برای تحقق چنین امری اجرای تحولات اجتماعی وسیاسی افغانستان بر بنیاد قانون اساسی جدید پایه گذاری شد.( قوای سه گانه ازهم تفکیک شد) .
به اینترتیب افغانستان طی یک دوره کوتاه تقویت اقتصادی ونظامی که بیشتربه اتحادشوروی نزدیک شده بودبه اثرآن راه های شمال وغرب برروی افغانستان بازشد وافغانستان برای تقویت خود ازآن بهره برد.اما راه های جنوب وشرق همچنان با مشکلات همراه بود وهنوز پاکستان توان مداخله بداخل افغانستان را بپیمانۀ که بعدا بدست آورد،نداشت. زیرا تمام توانائیهای نظامی واستخباراتی ومداخله گرانۀ پاکستان متوجه هندوستان بودوافغانستان مغرورانه درسه جنگ بین پاکستان وهندوستان بیطرف وناظرباقی مانده بود، حتی هنگامیکه پاکستان بنام اسلام، عدۀ از افراد قبائیلی را مرغوب کرده بود که درجنگ شرکت جویند،افغانستان ناظر بیطرف بودویکی از مقوله های معروف وبلندپروازانۀ سطنتی همانوقت که: « افغانها ازپشت بکسی خنجر نمی زند!» جواب به تقاضاهای بود که ازدرون محافل درباروجامعه شنیده می شد که مکررا پا فشاری داشتند وازدولت افغانستان میخواستند که وقت عمل است باید تدبیری با پاکستان اندیشید؟.
پاکستان پس از جنگها باهندفوق العاده ضعیف شد، قسمتی ازسرزمین خودرااز دست دادونزدیک بیک میلیون اسیر جنگی درهندوظهور دولت جدید درمناسبات منطقویبسود هند با اقتصادورشکسته واردوی شکست خورده ومردم ازدولت سرخورده وناراض بودند.طب این جنگها افغانستان همواره پناه گاه پناهجویان پاکستانی وبنگالی بوده وبمیلیونها نفربداخل افغانستان سرازیر شده، آغوش باز افغانها درهمه جای افغانستان برروی این پناهجویان بازبودوافغانهابا روحیۀ مهمانوازی نان، ترحم ومحبت وهمدلی خودرا با ایشان تقسیم کردند. درامروزاکثرا این همکاری برادرانه مردم افغانستان ودولت آنوقت با مردم پاکستان وبنگال بفراموشی سپرده شده است.
نباید فراموش کرد طی این دوران افغانستان تقریبابا استفاده از فرصتهای که اتحادشوروی بدسترس گذاشته بود نسبتا بهره برد، اما راه تجاری از طریق پاکستان همواره اهرمی فشار دردست پاکستان علیه افغانستان باقی ماند وافغانستان درتمام دوران زمامداران مختلف افغان وفراهم شدن امکانات دست بالابرای گرفتن امتیازات برمبنای اصول وقوانین مناسبات بین الدول وجامعه جهانی، هیچگاه متوصل به اقدامات عملی وسیاسی نشدوهمواره سیاست محافظه کارانۀ انتظاروطمع ازپاکستان مددرا ه سیاست مداران افغان بود.
بیش ازچهار دهه قبل هنگامیکه حاکمیت جمهوری افغانستان برقرار شد، پاکستان ونظامیان پاکستانی توانستند ، درحدی برضعفها ی ناشی از جنگها ونارسائیهای جدی گذشته غلبه کنندوبراهرمهای فشار برجمهوری وشخص داودخان رئیس جمهور افغانستان را ازسرگرفتند. این زمانی است که دیگر افغانستان ازدهۀ قانون اساسی که درآن بحران شدید تبدیلی حکومتها به اثرضعف وناتوانیها ، یکی دیگررا نفی میکردوجوانان کشوربغرض اصلاحات دست طمع بهرسوی کشوده بودندـ پاکستان ونظامیان آن نخستین اقدامات وفشارهای عملی مداخله نظامی درامور داخلی افغانستان را برای سرنگونی رژیم جمهوری سردار محمدداورد خان روی دست گرفتندکه نخستین عملیات بنام دسته های مجاهدین درپنجشیر، ننگهار، بدخشان وکابل دست بعملیات کودتائی ناکام زدند.اینانی که امروز خودرا مجاهدان افغان می نامند ازبقایای همان اجیران استخدام شده وفراریان که بجرمهای مشهود فرار ازاردو ، قتل، غارت، دزدی تحت تعقیب پلیس قرار داشتندودرسایه نظامیان واستخبارات پاکستان جای امن یافتند، پناه گرفتند. بابر وزیرداخله پاکستان واستخبارات نظامی پاکستان حامیان پروپاقرص مجاهدان اجیربودند.داغ وفشارطوق بردگی برگردن این حامیان جهاداز استخبارات پاکستان هنوز سنگینی میکندواز بارآن بیرون نشده اند، دوباره میخواهندبرای ابقای مقامات بلند دولتی با دولت وحدت ملی که بیشتر جهادی است درمیدان کاروزارسیاسی دست وپنجه نرم کنندـ باز بنام افغان ،مسلمان ومجاهد!!! درامروزمجاهدان فراریان از زیردار گریخته دیروزنیستند، بلکه رهبرانی اند که ازمقامات دولتی، محلی ، نظامی ،سلاح وپول توشۀ کافی بدسترس دارند وحامیان متعددی خارجی پشت وپناه شان است.
جمهوری دموکراتیک افغانستان، هنگامیکه افغانستان ساعی بودومیخواست ، راه تحول، ترقی وپیشرفت راتسریع کند، پاکستان ازهرطریق با ایجاد انواع موانع ومشکلات برای عدم دسترسی افغانستان بشاهراه ترقی وپیشرفت موانع ایجاد کرد وبه اثر اشتباهات وکوتاه بینی زمامداران افغانستان ، پاکستان توانست در زمان کوتاهی گامهای بلند، درتضعیف روابط افغانستان با دنیای خارج وهم از طریق دهشت افگنی، تروروپناه دادن وتسلیح کردن باندهای فراری از افغانستان نه تنها آنانرا درپاکستان جا دادند، بلکه آنانرا متشکل ، تعلیم وتربیت دادند وتسلیح کردند وبه افغانستان برای یک جنگ تمام عیارفرستادند. پاکستان که درزمان کوتاهی پس از تشکیل خود بهویت اسلامی ونظامی خود کاملا مسلط شده، اما زمامداران افغانی با ادعاهای بیش ازحد خودو مشغول شدن باخودوگرفتاری های فردی وشخصی زمامدارانش،هنوز فاقد یک سیاست انسجام یافتۀ دولتی باقی مانده است ـ تا مصالح اولیۀ آن براساس گذاری بنای دلالت کند که هرخشت بنا با نقشه راه با خشت ومصالح بعدی همآهنگ باشد. آنگاه است که گفته می توانیم که دری ازموفقیتی درآینده بررح ما کشوده خواهد شد.
سیاست مطالبه صلح ازپاکستان یا ازهرکجای دیگرمربوط به اینست که خودما وتوان ما(منظوردولت بهمکاری جوانان ومردم) چه امکانات ونیرویهای را بمیدان آورده می تواند که بمطالبات عملی ما موثروپاسخ گوباشد وبا پلان وپالیسی ازقبل پیش بینی شدۀ که توام درسایۀ خرد،آگاهی ازتجارب پرورده شده باشند، به اینطریق ودرگامهای ولو کوچک ولی موثر راه بسوی هدف کشوده میتوانیم. درغیرآن ازحرف زیبا ـ تا حرف ووعده به پیش می رویم وزمان وتوانائیها را ازدست میدهیم.
بطورمثال؛ سوال مبارزه با طالبان : دیروز طالبان درقرارگاه پاکستانی خود، تروریست ودهشت افگنانی بود که امریکا وجهان غرب برای نابودی کامل آن به افغانستان لشکر کشیدندو نابودی آنانراهدف قرار دادند،اما امروزپس از پانزده سال خشونت وجنگ...؟ می خواهیم با طالبان غیرتروریست وغیر جنگجوازطریق پاکستان بمصالحه برسیم ... ؟
بلی فریب کاری وعدم صداقت زمامداران پاکستان صرفنظر ازاینکه ؛ چه کسی درراس حاکمیت است، نواز شریف یا کسی دیگری ؟؟ روش اسلامی ،سیاسی ونظامی پاکستان دربرابر افغانستان وهندوستان تغیر نکرده، تجربۀ چندماه قبل جناب اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان عملا نشان داد که آغاز مذاکره با طالبان ازطریق پاکستان آغازشد وطی چند روزی درپی آن زعامت افغانستان آگاه شدکه رهبر طالبان ملاعمریکسال یا بیشتر ازآن مرده است. زعامت افغانستان سرخورده از مذاکرات، برای چند روزی با ادا واطوارازمذاکره فاصله گرفت ودراولین فرصت دوباره بپاکستان متوصل شدودرپی ملاقات با صدراعظم نواز شریف ، رسانه های افغانستان ، اطلاعات وتبانی های را به اطلاع مردم افغانستان میرسانندکه حداقل برتراکم تنفر وانزجارمردم ، روشنفکران از دولت مردان « دولت متحد ملی»وحامیانشان بیشتر تغذیه میکندوبخصومت ونفرت علیه دولت حاضر دامن میزند.
آگاهی از«مطالبه صلح ازپاکستان» بجائی رسیده است که هر کورمرد سیاسی ودرتاریکی میداند که راهی خطا بترکستان است.اماسردمداران افغانی به اثر تکراروپیگیری ازسیاست مطالبه صلح ازپاکستان به اعتیاد گرویده اند.بلی حامد کرزی رئیس جمهوردیروزافغانستان پس از پانزده (15)سال( یکونیم دهه) زمامداری تحت حمایت اردوهای جهان غرب، درپایان دریافت که شاه کلید صلح افغانستان نزد امریکا است ، دیگر دیرشده بود!
امریکا بقول زمامدارانش؛ سیاستهای خودرا علیه جهان سومی هابراصل « دریک دست چماق وبدست دیگر لقمه » به پیش میبرند.افغانستان وابسته بمنافع ومصالح منطقوی امریکا، درمنطقۀ که درآن هندوستان ، چین ، روسیه ،کشورهای آسیای میانه وایران قراردارند وسیاستهای مستقل این دولتها خاری درچشم امریکا وغرب است. ادامۀ بحران وجنگ درافغانستان بحضور امریکا درقلب منطقه نه تنها یاری می رساند، بلکه درمجموع منطقه رابا آسیبهای غیرقابل پیش بینی مقابل می سازد.ازهمینجا است که افغانستان بهیچوجه نمی تواند از داهرۀ دواراین سیاستها که باسیاست چماق ولقمه همراهی می شود، راه مستقل ازسیاستهای امریکا را بسوی صلح وثبات ، رشد وانکشاف مستقل ملی خودبگشایدـ یا باید امریکارا راضی ساخت ، یا ازانتخاب میان سیاست لقمه ومجازات بیرون شد!! چنین سیاستی برای حکومت وحدت ملی که اساس آن برباندانسالاری، افتراق قومی ، زبانی ، منطقوی نهاده شده راه بمنزل نمی برد.بلکه برعکس مردم وجوانان راباردیگربرسرراهی دیگروپُراز مخاطره به آزمایش خواهد گذاشت.!
سرورمنگل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقیها :
1ــــ افغانستان درمسیر تاریخ. مرحوم غلام محمدغبار.فصل یازدهم. ص.281