محمدعوض نبی زاده
تداوم برخورد تبعیض آمیزدولتها با مردم هزاره
دولت های افغانستان از بدو تأسیس بر اساس ماهیت قومی وتبعیض بنا یافته و افزونخواهی قبیله ی وتداوم چند دهه جنگ ,همبستگی میا ن اقوام افغانستان را صدمه زده وذهنیت برتری طلبی قومی در بین توده های عام وبرخی از روشن فکران و نخبگان سیاسی قبیله رشد بیشترنموده است. افغانستان کشوریست کهسالها ی طولانی از تنشهای قومی رنج میبرد ، حکومت های خاندانی از زمان امیرعبدالرحمن جلاد به این طرف تلاش نمودند که زمینه ی سرکوب تاریخی و ساختاری هزاره هارا فراهم نماید؛ تاهزاره ها بیشتر ، طعم تلخ تبعیض و محرومیت را بچشد که ، هنوزهم حذف فزیکی اقوام هزاره به یک الگوی رفتاری وپدیدهی متعارف مبدل و طی نسلهای متوالی خود را بازتولید کرده است. درتاریخ مردم هزاره صفحا تی بی عدالتی وبیر حمی فراونی وجود دارد که نمیتوان آنها را بدون احساس درد مرور کرد.بعد از پایان حکومت امیر عبدالرحمن جلاد سالهای طولانی برده گی حقارت آمیز با لای هزاره جات ما نند شب سایه انداخت و آ ب دریا ها با خون آ لوده شد . غم واندوه برای مدت های طولانی در سرزمین هزاره ها مستولی گشت.
اما در زمان صدارت سردار محمد هاشم خان نابرابری اجتماعی وملی- محرومیت سیاسی غیر قابل تحمل گردید و سیاست ژینوسید علیه هزاره ها به پیش برده میشد. از انجائیکه مردم هزاره با آ بله دست وعرق جبین خویش نان خورده اند و هیچگا هی با همه بی نوائی وبیچاره گی دست گدائی به سوئی کسی دراز نکر ده وبرای دیگران خانه ساخته اند ,اما خود بی سر پناه بسر برده است برای این وآن نان و آب تهیه ولی خود با شکم گر سنه شب را به صبح رسانیده اند. سیاست تبعیض و سرکوب , نظام های گوناگون , هزاره هارا به تغییر مذهب وهویت قومی خودها مجبور ساخته شدند فرار از اصل هویتی، هزارههای سنی را صدسال در حاشیه راند و درتعا ملات سیاسی وقومی نامی از آنها برده نمیشود . هزارهها در هر مرحله ی از تاریخ چندین هزار ساله ی خویش از مناطق اصلی و پدری شان رانده شده ودربرخی از مناطق دیگردر داخل افغانستان امروزی ومشهد ایران , کویته ی پاکستان ترکمنستان , قزاقستان , داغستان روسیه , در برخی از مناطق هندوستان ,عراق وسوریه ,ازبکستان و تاجکستان به سکونت اجباری وادار گردیدند.
سهم هزار ه ها تاهنوز با حضور تشریفاتی چند چهره ی هزاره در حکومتهای گوناگون خلاصه میشده است و هزاره ها در ساختار وبدنه اصلی قدرت به تناسب شعاع وجودی شان درهمه ی ادارات مرکزی ومحلی حضور نداشته و در تصمیگیریهای کلان کشور غایب اند. جایگاه هزاره ها در تعاملات سیاسی، تصامیم کلان در نظام کنونی نیزهمان چیزی است که در دوره ی ظاهر شاه و پس از آن بوده است. حضور هزاره ها در دولت فعلی نیز بیشتر حالت سمبولیک دارد و به عنوان دیکور استفاده ابزاری می شود. سیاسىت گذاران نظام های قبیلوی جهت تداوم و ارایش حکومت های شان از لحاظ ترکیب قومی برخی افراد از میان اقوام هزاره را در خدمت گرفته وبرای مهار و سرکوب اقوام مذکوراز انان استفاده میکنند چون داکتر غنی و داکتر عبدالله هر دو بنا برعلایق و تمایلات قبیله ای حکومت وحدت ملی را ایجاد و دیگران را به حاشیه رانده و هر دوی شان تصمیم گیرندگان اصلی قدرت استند .گرچه حالا هزاره ها چند وکیل و وزیر یا معاونان رئیس جمهورو ریس اجراییه ی سمبولیک دارند اما در عمل این ها هیچ کاری نمی توانند زیرا اقای محقق تا هنوز صلاحیت اجرائی و قانونی ندارد و اقای دانش با کار های روزمره گی بحیث مامور اجرا کننده درسیستم نظام قبیله گذاره میکند .
در یک ونیم دهه ی اخیر روابط سیاسی و اجتماعی میان اقوام همراه با شعار دموکراسی عیارگردیده که اماکن شغلی و کاری براساس وفاداریهای قومی به یک پدیدهی ساختارمند مبدل شده که حقوق شهروندی به فراموشی سپرده شده است.گرچه هزاره ها در پرتوحضور, ارتش امریکا وناتو در کشور ازخطرتهدید وقتل عام ها فاصله گرفت و در انتخابات اخیر ریاست جمهوری به دو تیم انتخاباتی رای دادند اما با تشکیل حکومت وحدت ملی نقش هزاره ها در سیاست کم رنگ بوده که در قبال استخدام ها توسط این حکومت در سمت های مختلف سهم 20 فی صد رادر حکومت فعلی ندارد . اکنون ارگان های استخبارات وپلیس در اختیار تاجیک ها ودراردو بیشتر پشتونها بر اساس مناسبات قبیلوی وارزش های قومی حضور دارندو جابجائی عده ای انگشت شماری از صاحب منصبان نظامی هزاره در ارگان های امنیتی کشور, هیچ گونه تاثیر ی نمی توانددر قدرت داشته باشد.
دوره ی حاضر یکی از تلخ ترین دوران برای جامعه هزاره است که آثار شوم انرا،عمدتا میتوان درکشتارجمعی خونبار زابل ,جلریز وخاص ارزگان وجاغوری بخوبی مشاهده کرد؛ زیرا طالبان ودولت مشترکا هزاره میکشند،چنانچه که درﻗﻄﻨﺎﻣﻪ اخیر ﺍﺗﺤﺎﺩﯾﻪﺍﺭﻭﭘﺎ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻧﺴﻞ ﮐﺸﯽ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺸﺮﯾﺖ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺯﺍﺑﻞ، ﺍﻫﻤﯿﺖﺣﻘﻮﻗﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ،که در ﺍﯾﻦ ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﻗﻮﻡﺑﺰﺭﮒ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺷﺪ ه ﺍﺳﺖ. هزاره ها باید با احترام به تفکر سیاسی و مذهبی همدیگر، زمینه ی همپذیری ، مثلث مذهبی جامعه ی خویش را به رسمیت بشناسندوبا داشتن ( قومیت و تاریخ) مشترک راه را برای ( همدلی) با هویت واحد، تضمین نمایند. تیم حاکم ارگ مانندصد سال گذشته ستیزههای قومی را, برای جهانیان وارونه از تربیون یک قوم مشخص بیان میکند زیرادرجامعه، تمایل شدید به بازتولید و استمرار مناسبات ناعادلانۀ گذشته وجود دارد.
حکومت فعلی کابل مانند حکومت ها ی سابق , با وجود سرازیر شدن کمکهای فراوان جامعه ی جهانی باشندگان مناطق هزاره نشین مرکزی را در عقب ماندگی و انزوای سیاسی و اقتصادی نکهداشته است .دیگر گروه های سیاسی وقومی افغانستان چانس این را دارد تا دست یاری به سوی قدرت های منطقه یی دراز و، خودش را به یک نیروی برتر تبدیل کند ولی متاسفانه هزاره ها چنین امکانات را در اختیار نداشته که با صورتبندیهای سیاسی ناپایدار وشنیدن شیپور های راست و دروغ «وحدت ملی» گذاره میکنند. اگر هزاره ها در تصمیم گیریهای کلان شریک می بودند می توانستند باکانالیزه نمودن پروژه های بازسازی وآبادانی را در هزارستان به بار می اوردند و ازخلع سلاح گزینشی جلوگیری و ولسوالی های پرجمعیت خود رابه ولایات ارتقا میدادند ،که در ترکیب کابینه، در قوای مسلح و سایر نهادهای موثر درمرکز و ولایات کشورحضور تعیین کننده میداشتند وحال آنکه چنین نیست .
حکومت وحدت ملی تاریخی ترین حرکت مدنی را که نمایانگر خشم شهروندان در مقابل سیاست های حکومت بود به یاد دارد. حکومت وحدت ملی باید بداند که امروز نه پانزده سال قبل ونه هم عصر عبدالرحمان خان است ورنه بیستم عقرب را باید به عنوان یک مقدمه خشم شهروندان به یاد داشته باشد.مشارکت فارمولیته یا نمایشیاینگونه وتشریفاتی بودن اشتراک نمایندگان این ویا آن قوم, این ویا آن گروه, این ویا آن مذهب در سیستم که ملزم به تمثیل اراده حاکمان همان سیستم میباشند اما در مسائل مهم و سرنوشت ساز در تصمیم گیری های مهم و کلان کشور شریک نیستند. حالا در شرایطی که طالب و داعش درچند قدمی ارگ رسیده است، ولی برخورد تبعیضآمیز با هزارهها نشانگرِ آن است که صورتبندیِ دوست و دشمن در نظام قبیله چندان تغییر نکرده و ما تا هنوز در همان دورانِ جهاد و جنگِ داخلی بهسر میبریم.
در افغانستان بعضی اقوام بخصوص اقوام هزاره حقوق شان تنها درج کاغذ است و حضور نمایشی دارند اما تصمیم گیرنده در مورد حیات سیاسی دولت همانا استبداد سنتی است که عرصه مشارکت واقعی را برای دیگران محدود نموده, حاضر نیست که در جامعه عدالت اجتماعی برقرار گردد. استبداد, فرهنگ سکوت و مدارا را برسمیت نمیشناسد به خصوص مستبدین افغانستان همیشه تابع زور و زر بوده اند .در حالیکه گروهای انحصارگرای قومی باید واقعیت ها را به نام « وحدت ملی) پنهان نکنند و برای وحدت ملی واقعی باید راه را جهت ساختن ملت واحد وپروسه ی « شهروند» شدن در کشور بازنماید تا ا قوا م داعیه دار قدرت و انحصار گرادیگر رکنی اصلی قدرت نباشد.
سی ویکم - ماه –جنوری– سال 2016 میلادی