محمد علی مهرزاد
اعتدال پایه وحدت؛ افراط وتفریط مایه ذلت!
تاجاییکه در تحولات سه دهه اخیر درافغانستان بمشاهده میرسد؛ بحرانات ناشی ازاندیشه های چپ وراست افراطی از جامعه ما قربانی گرفته است. درصورتیکه افراط وتفریط که ازتعصبات قومی ، مذهبی،زبانی وایدئولوژیک ابخوره مشترک داشته باشد، امید برای تامین اعتدال وراه سوم دورازانتظاراست. چرا تاجاییکه در جوامع شرقی وبخصوص در کشورهای اسلامی لفظ تعصب گفتارهای مردمان شرقی را به خودمصروف و معطوف داشته است ، حتی درهرمحفل ومجامع کلیمه تعصب دهان به دهان می چرخد؛ حتی تکیه کلام بعضی سخن گویان ولفاظان است ، که درتنگنایی تعصبات افراطی دست وپا می زنند. عده ای تعصب رامنبع ومنشه ای همه بلا های اجتماعی می دانند وتعصب را حجاب تیره بختی در بین سعادت وشقاوت می دانند.انانیکه دین رابه شکل تقلیدی آموخته اند غافل از اینکه دین اسلام دین تحلیلی است، وامروز تعدادی به دستورودکته مزدوران استعماردر لباس مذهب، لبا س سیا پوشیده وچهره تابناک اسلام را درتاریکی انداخته اند؛ باید بدانند که در اشتباه قراردارند ونباید بیش ازین پافشاری کنند ، وانانیکه میان حق وباطل فرقی نمی گذارند، وتقلید را بدون در نظرداشت اساسات واصول همه جانبه دینی واوضاع واحوال امروزی بحیث واقعیت ومعیارزندگی خود قرارمی دهند ، تا انجاییکه عده ای در تعصب خود افراط می کنند ، حتی تا جای درین راه زیاده روی می کنند که اگرمخالف مذهب وآیین شان عملی صورت بگیرد ، بدون در نظرداشت واقعیت های دینی آنرا متعصب وبه گونه گون ان را متهم وبه هزارعیب وتهمت وتحقیر محکوم می کنند. تعصب اقدام به عصبیت است واز مصدر نسبی ومنسوب به عصبیه است، که این خصوصیت به فکربعضی ها دفاع از خطرات خارجی است ، در واقع تعدادی به این عقیده اند که تعصب معتدل یک نوع صفتی است که پیروان یک اندیشه را حمایت می کند ودر تحکیم وحدت هم در داخل گروه وهم به سطح کلی درجامعه کمک می کند.اعتدال درتعصب را خداوند متعال صفتی دانسته که مردم تحت این مفهوم تشکیل شده و به اخوت وبرادری فراخوانده شده اند؛ نه اینکه دگراندیشان را از خود برانیم وبه وحدت اسلامی صدمه وارد کنیم. از طرف دیگر اعتدال در تعصب چون مزاجی سالمیست که پراگنده گی وتشتت ملت را تحت نام واحدی جمع ویا انرا به تقدیر خداوند(ج) ، خلقت واحد ی اداره می کند، وبه مثل یک فرد است که از سایرافراد به حالات واطواروبدبختی ویا نیک بختی خویش ممتاز است. هرقدرکه نیروی پیوند میان افراد ضعیف می گردد ، تعصب در انان نیز ضعیف شده می رود وعصبیت ها سست می گردد، وساختمان ملت نیز فرو می ریزد.برعکس زمانیکه وحدت در قومی ضعیف می گردد ، خداوند لا یزال انان را ناشاد می سازد وبعضی دیگر ازین امرغافل می مانند؛ واین غفلت موجب قطع روابط انسانها میشود، درین صورت است که برای عناصر بیگانه وبیگانگان مجال مداخله فزونی می گردد. بلی: تعصب مانند سایر اوصاف یک حد اعتدال دارد ودوطرف افراط وتفریط که اعتدال ان همان مقام کمال تامین کننده وحدت است.همان طوریکه تفریط در عصبیت مورد نقصان در وحدت ملت است بدون شک افراط در تعصب کاملاً مذموم وباعث ظلم وتجاوز به حق دیگران است. چراشخصی که در تعصب افراط می کندوصرف از افراد وابسته به خودحق وناحق دفاع میکند وتنها قوم خودرا مستحق برتر ی می داند، ازین جاست که پای از عدالت فراتر می گذاردوموجب ضرر وحسادت می شود، چه اگرعدالت نباشد سرنوشت انسانها رو به تباهی می رود. ولی درمقابل کسانیکه در دین مشترک ودر اصول عقاید خویش باهم موافق هستند وقتیکه تعصب بعضی برای بعضی دیگردرحد اعتدال بماند وباعث ظلم وتعدی نشود در معامله وارتباطات اجتماعی موجب هتک حرمت کسیکه مخالف به انانست ونقص تعهد وی نگردد بدون شک یک فضیلت شمرده شده؛ ازبزرگترین فضایل انسانی است، که نفع وافروفایده ان بسیار است . ولی با تاسف هستند یک عده ای که سلسله اراجیف را دنبال هم می کنند؛ اولاً بدین اسلام وبعد ازان به ملت ها اتهام وارد می نمایند وبدی تعصب را به مسلما نان نسبت می دهند.واینها کسا نی اند که گاهی در تعقیب دینی غلو وافراط پیشه می کنند ، حتی اکثر اوقات مخالفان خودرا از بین می برند؛ نمونه تاریخی ان را می توان درجنگهای صلیبی در گذشته یاداورشد. البته ما ازین امر انکارنمی کنیم که در نسل های گذشته طوایفی از دین اسلام بودند که در مقابل مخالفین ازتعصب کارمی گرفتند؛ ولی به هیچ عنوان حاضر نبودند تا مخالفین خودرا به هلاکت برسانند. دلیلی که می تواند ادعای مارا ثابت می کند موجودیت ملت های مختلف غیر اسلامی در کشورهای مسلما نان است که عقاید ورسوم خودرا ازاوانیکه درنهایت ضعف هم بودند ،ومسلمانان در اوج قدرت بودند به کمال ازادی می توانستند حفظ کنند. ازین هم نمی توان انکار کرد که مسلمانان در ان وقت به توسعه دادن سرزمین خود وعلاقه به فتوحات ونشر دین اسلام داشتند. اما کسانیکه در امرسلطه گری به انان در گیر می شد به شدت به انها معامله می کردند، مگر با انهم حرمت ادیان را حفظ وحق تعهد را رعایت می کردند وحقوق ملل مختلف را که از ایشان فرمان می بردند مطابق فرمایش قرآن عظیم الشان که فرموده : لا اکراه فی الدین...الی اخر. می شناختند واز انان هرگونه اثار تجاوزرا رفع می کردند. تعجب درین امر نهفته است که عده ای آنچه را نمی دانند به مسخره می گیرند ؛ ولی عده ای این را می دانندکه وبه اصطلاح اگاهانه هم به ان عمل می کنند وافتخار ومباهات به نژاد دارند وبه آن سخت معتقد اند وحتی تکیه به نژاد را فضیلت می دانند وازان تعبیر محبت به وطن دوستی می دانند ؛ درحالیکه اسلام فضیلت وبرتری را صرف درمفهوم تقوا در وجود انسان وانسانیت خلاصه نموده است. دشمنان اسلام خوب می دانند که نیرومندترین رابطه میان مسلمانان همین عقیده دینی است ، ازین رو تلاش دارند تا درپیوند دین صدمه وارد کنند ، ومسلمانان را به احزاب وگروها پارچه پارچه سازند ، چرا دشمنان اسلام فهمیده اند، وما هم از همان اغازین روز طلیعه اسلام درک نمودیم وحتی صاحبان تعقل وتحقیق در جهان نیز می دانند که مسلمانان هیچ نوع جنسیت دیگری راجز دردین وائین به رسمیت نمی شناسند.
ولی تاسف به حال فساد پیشگا نی که در افغانستان و درپاره ای از کشورهای اسلامی از روی جهالت ونادانی وتقلید از دیگران به حیث افزار درراه منفورساختن پیوند دینی دست بکارشده اند. ما به انانیکه به تهاجم فرهنگی بیگانگان که خلاف دین شان عمل می کنند ، تن به ذبونی دادند وفعلاً جریانات افراطی را در افغانستان وسا یر کشورهای اسلامی بر اه انداخته اند ؛ وخلاف دستورات قران که یگانه کتابی است که تهذیب اخلاق، تمدن ومعاشرت، حکمت وسیاست ، معرفت وروحانیت ، تزکیه نفس ، تنویردلها ، خلاصه طرق وصول الی الله ،وقوانین انتظام واسایش خلق الله در ان پدیدار است به خود آیند وازاعمال منافقین صدراسلام اجتناب کنند. وبه انها خطاب می شود که این زنده گی شماست که ان را حفظ کنید واین خون های شماست که انرا نریزانید وازریختن خون دیگران پرهیزکنید؛ وتا پای مرگ انرا با پول ومادیات نفروشید ، وبه پیوند های دینی چنگ زنید که در آن عزت وابرو، وسلطه وحاکمیت شماست ونباید ان را خوار بشمارید وهما ن طوریکه در رعایت ان وظیفه دارید ؛ چه عدالت اسا س جهان وباعث هستی انست ، طو ریکه بزرگان گفته اند؛ مردمانیکه عدالت را درمیان خود تحقیر می کنند پیروز نخواهند شد. پیوندی دینی را منحصر به تمایل یکی با دیگری نسازیم وبکوشیم تا به کمک ان درراه رقابت مثبت با دیگرملل درقدرت وشان وشوکت ورقابت در کسب علوم مفید وفضایل کما لات انسانی همبستگی داشته باشیم. عصبیت دینی خویش را ، راهی بسوی وحدت گفتاروعمل بسازیم ویکی دست ان دیگری را بگیریم ، ودرغیر ان دیده می شود که از فرازوفرود وکسب تجارب که خون بهای غزیزان ماست ازتاریخ نیا موخته ایم ، ودر گرداب منفعت پرستی شخصی وخود خواهی روان هستیم ؛ وجدان، این ودیعه الهی حکم می کند تا بسوی کمال وتقوا ونیکویی رهنمون باشیم واز ائتلافهای بی بنیاد که برپیکروحدت صدمه می زند ترک کنیم ودر زیر شعار توحید جمع شویم.
مردم شریف افغانستان باید در طول تاریخ وبخصوص درین چهاردهه اخیر آموخته باشند؛ که قبل ازاینکه به تجاوزگران وحادثه افرینان که توسط پاکستان درسرحدات جنوبی کشورما تربیه ،تمویل بخاطرکشتن مردم بیگناه به شکل عمل انتحاری درداخل کشورما اعزام می شوند ؛ باید به علت قریب وبعید ،مثبت ومنفی این حوادث را درتاریخ کشوروهم درحوادث چهاردهه اخیرافغانستان نباید بحیث یگانه ((علت)) بحساب آورد.وهم چنان باید به این نتیجه رسیده باشیم که نه اسکندرکبیر، ونه اعراب ونه هم مغل ونه هم شوروی وامریکا نتوانستند بصورت دایمی به این سرزمین ونه هم به مردم افغانستان حکمرانی کنند؛ چه جاییکه مزدوران استعمار در لباس مذهب بتوانند اهداف شوم خودرا از جمله پاکستان عملی سازد .ولی آنچه مارا در طول تاریخ به مرززوال وانحطا ط رسانیده همانا انحطاط بینش ورواج تعصبات مذهبی قومی، وزبانی وزوال حس وطن دوستی، رکود وانحراف گروهای سیاسی داخلی و نادیده پنداشتن منافع علیای کشوروعدم کارایی نظامهای غیرمردمیکه دایماً زمینه وعامل مداخلات بیگانگان را مساعد ساختند. از طرف دیگر،بهره وری از جهل وتعصب عوام ، مهمترین سرمایه ای بوده است که حکومات خود کامه در افغانستان در بطن سیاست خویش به ان دلخوش بوده استفاده کرده اند. مردم افغانستان به مزدوران استعماردرلباس مذهب وحامیان شان این پیام را می رساند که: دین خدا غلام حلقه بگوش کسی نیست که بردروازه اربابان زروزورباستد تا بهرسوکه بخواهند روانه اش کنندوافزارهدفهای این وان سازند؛ گاه اورا ازدروازه برانند واو بی چون وچرا ، زمین ادب ببوسد ونوکرمابانه در پشت دروازه انتظاراشاره شا ن باشد، وگاه به مشکلی روبروشوند درراه منافع مادی خود دوباره به خدمت بطلبند؛ واوباز زمین ادب ببوسد وتعظیم کند وبه شیوه ای انانیکه امروزدرکشورما نام رجال دینی برخودنهاده اند بگوید: بلی قربان!! نه خیراین هوس خام ومزورانه است . دین خدارا نشاید که جزخلعت سروری پوشد ، وجزدر مسند حکمرانی و زمامداری نشیند، اوباید فرمانده باشد نه فرما نبر، اوپیشروباشد نه دنباله رو.
واخرین پیام پیشگامان عرصه ای آزادی بیان افغانستان برای کسانیکه مرتکب شهید ساختن کارکنان طلوع توسط دستورحامیا نشان این حادثه المناک را آفرید ند به این عبارت انهارا مخا طب قرارمی دهند: اگرصدارا در گلو با سرنیزه خفه کنیید ؛ سخن به صورت نوروروشنایی جلوه گرمی شود؛ نوروروشنایی را دیگرنمی توانید با عمل انتحاری ازبین ببرید ویا خاموش کنید؛ هیچ قدرتی وهیچ قدرتمندی نمی تواند وجدان وشرف انسان آزاده افغانستان را واداربه تسلیم وفرمانبرداری کند.واگرهم درظاهرسکوتی ایجادشود این سکوت گذرا وبی پایه خواهدبود؛ زیرا وجدان وشرف این مردم ودیعه ای خداوند یست، در صورتیکه از آن مایه داشته باشد تسلیم ناپذیرخواهد بود؛ وانانیکه مسئولیت این حادثه ناگوار را پذ یرفته اندوازویرانی واندوه خانواده ها خوشحال شدند؛ باید در فکرویرانی لانه های خودو حامیان کینه توز خود باشند، طوریکه گفته اند:(( چوب خداوند صدا ندارد؛ وعاقبت چاه کن درطی چاه است؛ وبارکج به منزل نخواهدرسید.