محمد علی مهرزاد
اسیا برای امریکا چقدر اهمیت دارد؟
جنگ اعلان شده امریکا پس ازحادثه تروریستی 11سپتامبر2001علیه تروریسم تنها به تقویت گروهای تروریستی بین المللی انجامید؛ وعملاً انهارا در برخی کشورها به حاکمیت رساند، افغا نستان ، عراق، لیبی،سوریه ،یمن قربانی جنگ امریکا علیه تروریزم شدند .تامین مالی تروریستها در افغانستان به عقیده واظهارسرمفتش مخصوص امریکا در مورد بازسا زی افغانستان 150 ملیون دالرهزینه اضافی روی مالیه دهندگان امریکا گذاشته شد.سوال که اکثر تحلیل گران مطرح می کنند که مالیات دهنده گان امریکایی چگونه از طالبان حمایت مالی می کنند.؟ البته خبرنگاران کنجکاو وجستجوگردر یافتند که شرکت های امنیتی که موازی با نیروهای امنیت افغانستان به اصطلاح (( دولت در دولت)) با شورشیان که علیه دولت افغانستان می جنگند در باره حفاظت از پروژه ها ی ساختمانی وشاهراه ها بطورمنظم باهم درتبانی وارتباط ومذاکره بوده اند.! امریکا یی ها با شرکای پاکستا نی ، عربستا ن سعودی ، ترکیه ای خود ، شبه نظامیان چچن را اموزش دادند. اردوگاهای متعددی از جمله در ولایت خوست افغانستان توسط سازمان سیا وسازمان جاسوسی پاکستان در سال 1980ایجاد صدها وهزاران شورشی دوره های خراب کاری را به شکل جنگهای چریکی وپارتی زانی آموختند، وبه اردوگاهای (( داور)) در پاکستان غرض تجهیز ومسلح شدن انتقال می شدند ؛ تا در اینده برای فعالیتهای تخریبی به افغانستان فرستانده شوند.جای تردید نیست که در امریکا صدها سازمان حامی تروریسم علیه روسیه فعالیت می کنند.نظربه اطلاعات وزارت داخله کشورروسیه بالاتراز 60 الی 70 سازمان افراطی جها نی درقفقازشمالی ایجادشده که در حدود یکصد کمپنی خارجی وبا نکی شرکت دارند ودر تقویت این خرابکاران مساعدت می کنند.نظربه گفته این منبع تنها 50 سازمان به جمع اوری کمک مالی به افراطیون قفقاز شمالی مشغول است. طورمثال می توان از برخی این سازمان ها که در امریکا وجود دارد نام گرفت: انجمن وکلای مسلمان امریکا، مرکز اسلامی امریکا ، شورای اسلامی امریکا، بنیاد خیریه اسلامی ، (( صدای چچن)) ( ثبت شده در وزارت خارجه امریکا) ، بنیاد خیریه اسلامی ،کمک های شهری اسلامی ، بنیاد اسلامی (( زکات)) امریکا ، مرکز مساعدت ها ی اسلامی ، جامعه چچن انگوش امریکا ، انجمن کمک های بین المللی ، کمکها ی اسلامی جهانی . برعلاوه این سازمانها ی که درظاهرپیوند اسلامی به انها برچسب خورده است ؛ محافل مخفی زیادی هم فعالیت دارند ، طورمثال می توان از سازمان (( کمکها اسلامی امریکا)) که بوسیله شیخ هشام محمد قبانی که درعین حال ریاست شورای عالی اسلامی امریکا متحد کننده 15 ملیون مسلمان امریکا رابرعهده دارد، اداره می شود وجود فعال دارد.درسال 1999 زبگینیو برژزینسکی کمیته امریکایی صلح برای قفقازرا تشکیل داد که در آن الکسادرهیگ وزیرخارج سیاه پوست امریکا وهم چنان رئیس استخبارات ودها مشاورین برجسته ریاست جمهوری در ان عضویت داشتند ، وهمین اکنون تحت عنوان (( خانه آزادی)) توسط کمیته امریکایی صلح برای قفقازفعالیت دارند .البته جا ی شک نیست که پنتا گون همان طوریکه برای شکست شوروی سابق پای شوروی را در افغانستان کشاند وموجبات شکست ان را فراهم ساخت ؛ حالا برای اینکه روسیه نتواند قدرت از دست رفته را دوباره بدست نیاورد ، امریکا ایجاد به سازمانهای تروریستی جدید تحت عنوان گوناگون که همه انها ادامه دهنده گان گروهای خرابکار که لانه وپایگاه سنتی انها در پاکستان بنیاد گذاشته شده بود می باشد. البته ازین امر نمی توان انکار کرد که برعلاوه تسلط برمنابع نفتی وغیر نفتی که در بودجه ای این گروها تروریستی بکار گرفته می شود ، یک مقدارزیاد دالر بدون پشتوانه به چاپ می رسدو به مصرف این گروهای تخریب کار استفاده می شود. در پهلوی این کمکهای امریکا می توان فعالیت دفتر بنیاد اسلامی فتح الله گولن سرمایه دارترکیه ساکن امریکا نام برد، که واقعاً در تاسیس صدها مکتب و کمک به پوهنتون ها وتاسیس مساجد توسط این بنیاد در اسیایی مرکزی وروسیه صورت گرفته ولی سازمان سیا امریکا انهارا به مرکز تجمع افراطیون وپوشش برای کارمندان سازمان سیا غیر مستقیم تبد یل نموده است. آنچه مورد توجه جهانیان با وجدان قرارگرفته ، کاشت تروریزم بین المللی که موجب قربا نی شدن انسا نهای زیادی ، حتی خود امریکائیان که با نی این گروها اند، اتباع بی گناه امریکا نیز قربانی این تروریستان قرارگرفته ومی گیرد. واقعاً مضحک است که با عنوان کردن دموکراسی به چشم جهانیان خاک انداخت؛ تعجب دراین است نا ماور ترین تئوریسنهای امریکایی از جمله زبگنیو بریژزینسکی چنین تصور ندارد که ما عامل این همه ترورها وبانی نهادهای افراطی هستیم ؛ برعکس پاسخ این مشاوریهود الا صل این است که امریکا بنیاد گرایی را تغذیه وتوسعه داد ، هرکز متاسف نیست ؛ در کمال خونسردی جواب می دهد : (( کدام یک در تاریخ جهان مهم است؟ وجود طالبان یا نابودی امپراطوری شوروی؟ یا تعدادی انگشت شماری مسلمانان هیجان زده یا آزادی اروپایی مرکزی وختم جنگ سرد؟)) اکنون توجه شمارا به نظرسنجی بنیاد گالوپ که درمورد کشورهای که بزرگترین تهدید برای صلح می باشند معطوف می داریم، اگرچه این نظر سنجی ساخته وپرداخته خود شا ن است ، بازهم مشت نمونه خروار است. سوال که از طرف موسسه گالوپ مطرح شده بود : به نظرشما امروزکدام کشوربزرگترین تهدید برای صلح جهان است؟:توجه کنید به پاسخ مردم : ایلات متحده امریکا 24درصد، پاکستان 8درصد، چین 6درصد، افغانستان 5درصد ، ایران 5درصد، اسرئیل 5درصد، کره جنوبی 5ه درصد، هند 4درصد ، عراق 4درصد ، جاپان 4درصد، سوریه 3درصد ، روسیه 2درصد ،اسرائیلی ها یک درصد ، المان یک درصد ، اراضی فلسطین یک درصد ، عربستان سعودی یک درصد ، سومالی یک درصد ، انگلیس یک درصد. اعلان این نوع نظر سنجی اغفال افکار مردم است ، والانه شما خود کشورهای جنگ افروزرا می توانید نشانه بگیریدسوال بعدی که همیشه نزد تحلیل گران موجود است که چرا غرب انگونه که می بایستی علیه دولت خلافت اسلامی وگروهای افراطی وارد کار زارجنگ جدی نمی شود؟ شاید سوالی باشد بارها مطرح شده باشد . انچه مسلم وروشن است این است که دول غربی ودر کنار انها شوروی سابق وروسیه امروزی را نیزباید قرارداد، به دنبال آزادی ملت ها وبرقراری دموکراسی در ملل جهان سوم در حال توسعه نبوده اند وهرآنچه که انها در پی آن بوده اند،وجود همپیما نانی برای خویش ویا بعبارت دیگر درخدمت خویش وجود بستری برای حضورهژمونی انها در مناطق مختلف بوده است. درحالیکه ایران وپاکستان به شمول اسرائیل که خود منبع صدورتروریسم در جهان می باشند ،هنوزهم در نظرغرب بایستی وجود داشته باشند وکارت وبازیگرمهمی برای غرب درمنطقه خاورمیانه وجوار افغانستان می باشند، وشاید حد اقل مزیت ان ، فروش ملیاردها اسلحه به کشورهای حوزه خلیج فارس وپاکستان وانتقال آن توسط این کشورها به گروهای شورشی جدید که در حال زایمان هستند ؛ به علت مقابله با تهدید احتمالی روسیه ویا هند وچین روی منافع امریکا، وازطرفی پرکردن جیب ملیاردرهای کارخانه داران امریکایی باشد. بازهم سوال نزد بعضی از کارشناسان سیاسی مطرح است که چرا امریکا در برابرپاکستان، اسرائیل وایران که درظاهر ابراز مخالفت دارد؛ همواره ا ز خود انعطاف نشان می دهد؟ ضرورت وجود این سه کشور برای امریکا برای چیست ؟ آنچه که امریکا وهم پیما نانش هم اکنون در خاورمیانه ودرجوارسرحدات جنوبی وغربی افغانستان تعقیب می کند سیاست توازن قوا بین نیروهای منطقه در خاورمیانه درمقابل پیشرفت های اقتصادی چین ، هند وروسیه می باشد. شتاب امریکا ازتشکل های جدید گروهای شورشی چون داعش در خاورمیانه، گروه بوکوحرام والشباب در افریقا ؛ بخاطر فعال شدن سیاست خارجی چین و روسیه که بعد از شکست در افغانستان، وجمع جورشدن ساختن وضع داخلی ، تحقق پیشرونده همگرایی اوراسیا بازگشت تدریجی روسیه به جایگاه قدرت جهانی واشنگتن را واداشته تا بار دیگراز ضرورت (( مبارزه شرکت علیه تروریزم)) سخن زند. بی تردید ، این مبارزه بایستی به بیرحمانه ترین شکل ان انجام خواهد شد روسیه می خواهد یکباردیگر خودرا بیازماید،وکشورهای اسلامی را چون امریکا اغفال کند ، روسیه همراه با ملیونها شهروند مسلمان خود ایا قادر است مستقلاً مبارزه با تروریزم را در پوشش اسلام را تعین کند.؟ در هم چوسیاست بازیهای خائینانه قدرت های بزرگ ، آنچه نهایت برای کشورهای اسلامی مهم است تا ازین وضعیت افزاری بیرون شوند واز کاخ های فرعونی وخودخواهی وروحیه مزدورمنشی دست بر دارند وشهروندان خودرا طعمه لاشخواران نسازندوبه هویت واقعی خود فکر کنند که دیگرشرایط به سمت بیدراری ملیت های محروم درتغیر وبعد ازین جمعیت های ملیونی درمیادین عمومی سیاست را می کشانند وسیاست می گویند، وحکومات استبدادی را به مبارزه طلبیده عاقبت سرنگون خواهندشد.
باید ازتاریخ آموخت ؛ همان طوریکه عقب نشینی عمدی وعدم همکاری امریکا بعد ازشکست شوروی در افغانستان موجب پیدایش صدها گروپ تروریستی شد ، همان طوریکه عامل اصلی جنگ فرقه گرایانه ای که موجبات ظهورداعش را فراهم آورد ، عقب نشینی امریکا از عراق تکرارتاریخ بود. این اتفاقات در افغانستان وعراق زمانی صورت گرفت که القاعده درعراق این سلف داعش –خاک جدیدی را برای ریشه دواندن در کشورهای همسایه عراق یعنی سوریه یافته بود. امریکا ، اروپا ، متحدان خاورمیانه ای انها ( ترکیه، عربستان سعودی ، قطردرعالم واقعیت همدستی ایلات متحده در کنار اقمار ومتحدان آن در ظهور داعش ، به اخر دوران جنگ سرد باز می گردد. لحظه ای کلیدی برای ظهور جهاد سنی سیاسی در سال 1979 وزمانی بود که اتحاد شوروی به افغانستان حمله کرد. در تابستان سال 1979 کاخ سفید جیمی کارترمحرمانه حمایت های نظامی گسترده ای را از گروهای قبیله ای بنیاد گرایی موسوم به مجاهدین به عمل آورد که اسلاف مستقیم القاعده وداعش محسوب می شوند. جالب است که بعد سی وششس سال از تصمیم جیمی کارتر مبنی برمسلح کردن جهاد در افغانستان ، داعش واپسگرا به عنوان غول سیاسی مسلح وخطرناک بیرون آمده از شیشه خود نمایی می کند. چه کسی می تواند بسط حاکمیت لجام گسیخته وجنون زده آن را بر سراسر شام وفراتر ازان متوقف کند؟ درحال حاضر تنها دولت سوریه به رهبری بشار اسد با همکاری روسیه ودشمن خونی داعش وایران هستند که در برابر ان استاده اند.این اتنخاب بین اسد ودموکراسی غربی نیست؛ انتخاب بین اسد وداعش است. در نتیجه باید گفت که ساده لوحانه خواهدبود که فکرشود تمام این حوادث جنون آمیز وخون چکان بدون معمارویا طراحی در سیاستگذاری های جهانی رخداده باشد ، بی ثباتی سازی، ابزارسازی وبازی واشنگتن در زمانی است که سیطره اقتصادی وسرمایه داری دیرپای امریکا با سرعتی شتابناک درحال رنگ باختن است، تا اکنون چین به عنوان نیروی اقتصادی –توسعه ای خارجی پیشتاز در افریقا ظهورکرده است وقدرت جهانی امریکا بیش ازهرچیز متکی به زور نظامی وفروش جنگ افزاراست . درحقیقت بی ثبات سازی یگانه بهانه لازم را برای بسط دخالت نظامی وماجراجوی روسیه در خاورمیانه واسیایی مرکزی واسیای میانه کاریست که امریکا بیشترین تجربه را درطول تاریخ از خود نشان داده ؛ بهترین نمونه آن کشاندن پای شوروی سابق به افغانستان بود.نهایتاً میتوان گفت ، غرب برآن نیست که مبارزه جدی را علیه تروریسم انجام دهد ؛ ولی آنچه که شاید انجام دهد ، تضعیف کوتاه مدت این گروهاست ، چنانچه القاعده وطالبان را تضعیف ونه سرنگون کرد ولی مدتی بعد وناگهانی بازیگری دیگر قدرتمندی به نام داعش زیر عنوان دولت اسلامی در عراق وشام وارد میدان شد. تصادفی نیست که این سیاست ها، با راهبردی خونبار استعمار کهنه کار(( تفرقه به اندازوحکومت کن)) در خاورمیانه وافغانستان توسط دومتحد تا دندان مسلح به سلاحهای اتمی امریکا در اسرائیل وپاکستان همخوانی دارد. با دلایل بالا می توان نتیجه گرفت که تسلط امریکا بر کل اسیا ( درتازه ترین مقاله که هلری کلینتن وزیر خارجه سابق امریکا در ماه اکتوبر 2011 در نشریه فارن پالیسی نوشته بود: به شش هدف مهم امریکا در اسیا اشاره کرده است: 1- استحکام اتحاد سیاسی، 2-روابط عمیق با کشورهای روبه رشد،3- رابطه باسازمان های محلی ، 4- توسعه سرمایه گذاری وتجارت، 5- حضورعساکرامریکا به شکل وسیع، 6-توسعه(( دموکراسی)) و (( حقوق بشر)) وادامه تسلط ان براروپا به این عملیات بستگی داشت واین را فقط با سازمان بی ادرس ونا مریی چون القاعده در دهه چهارم استراتیژیک امریکا بود که افغانستان را به این اسانی وارزان در اختیار گرفت. به موازات این برداشت ها حکومات ومردمان منطقه از جمله کشورهای خاورمیانه وافغانستان به این نکته هم پی برده اند که امریکا ، قصد مقابله جدی با جریان های مثل داعش را نداشته وندارد وبا پوشش نقاب تذویر ونفاق برچهره سیاست دوگانه را در عمل پیاده می کند ، وبراه اندازی واستفاده ابزاری از این جریانات ، به دنبال برهم زدن امنیت وارامی مردم این منطقه است. عدم اجرای پیمان استراتیژی امنیتی بین افغا نستان وامریکا بصورت عام وتام وصادقانه دلیل بر رجحان دادن پاکستان نسبت به این پیمان است. تجربه تهاجمات نظامی سالهای اخیرکاملاً به اثبات رسید که از راه نظامی صرف نمی توان گروهای شورشی مختلف را ریشه کن کرد؛ باید روی عامل ایجاد این گروها وبه عملکرد قدرت های بزرگ توجه داشت که یگانه عامل این همه نا ارامی ها تجاوزات نظامی وسقوط دادن نظام های قانونی از طریق زور؛ بدون انکه شرایط زنده گی را برای شهروندان کشورهای جهان سوم اماده وکمکهای انسانی که سطح اگاهی وزمینه را برای دموکراسی واقعی مساعد سازند باید هزینه شود ودر غیران اوضاع را گل آلود ساختن وماهی گرفتن عاقبت ناگواروغیر قابل کنترول قابل تصوراست.!