مهرالدین مشید
کلاۀ پکول دیروز نماد غرور، افتخار و شرافت و اما امروز نماد غارت و دزدی إ؟
کلاۀ پکول دیروز نماد غرور، افتخار و شرافت و اما امروز نماد... إ؟
از آنجا که هستی، انسان و تاریخ همه آیات خدا اند و تمامی آنها نمود ها و نشانه های الهی هستند، نه تنها این که کلاه، دستار، چپن و سایر لباس های پوشیدنی همه نشانه ها اند که گاهی به پای سمبول ها به سکوی حماسه ها و بالاخره نردبان اسطوره ها صعود می کنند و پله به پله به اوج شهرت می رسند. کلاۀ پکول در تاریخ مبارزات راهیان جهاد افغانستان چنین مرحله ها را به سرعت شگفت آوری پیمود و آوازه اش جهانگیر شد. اروپایی ها کلاۀ پکول را با افتخار بر سر می نهادند و مقام اش را کمتر از تندیس آزادی که نام رسمی آن "آزادی روشنگر جهان" است ، تلقی نمی کردند؛ اما صد ها دریغ که سیاه دلان غارتگر این نماد شرافت، آزادی و افتخار را با غارت ها و جهاد خواری های شان به زمین زدند و به قول رضا براهنی مسی که به طلا مبدل شده بود، دوباره نه تنها به مقام مس و حتا فروتر از آن به مواد فاضلۀ آهن بدل شد.
هرچند این نشانه ها دگرکون شونده اند و دستخوش تغییر اند و اما باز هم به گونۀ سمبول ها و نماد ها از آن سوی زمانه ها به آن سوی زمانه ها در حرکت اند. نشانه های خدا در هستی گویی رژه می روند و شماری هم رقص کنان سایر پدیده ها را به دنبال خود می کشانند. نشانه ها اند که انسان ها را به دنبال خود می کشانند و در بحث های ساختاری جایگاۀ بلند را احراز کرده اند. از همین رو است که خدا می گوید به نشانه های آفرینش نگاه کنید تا از آنها عبرت بگیرید و در جای دیگر می گوید در مورد آفاق و انفس تفکر کنید؛ زیرا این ها همه آیات خدا اند در مورد آنها تفکر کنید تا رستگار شوید. در واقع از خورد ترین ذره تا کلان ترین سیاره ها آیات الهی اند که هر یک نشانه هایی از نشان بی نشان خدا است. از همین رو است که افلاطون هستی را مثال هایی خوانده است که اصلش در آسمان است و فقط شبه آنها در زمین دیده می شود و انسان تنها تعبیر ها تفسیر هایی از آنان ارایه می کند که در هر عصری متفاوت از زمان دیگر است. در واقع انسانها اند که این نشانه ها را کشف می کنند و و با کارنامه های خود به آنها شکوه و عظمت می بخشند. این گواۀ آن است که تغییردر هستی اصل است و تا پایان زمان ادامه دارد که پست مدرنیزم نیز تغییر را اصل می داند که به باور آنان دگرگونی ها حتا تا دروازه های باور های مقدس انسان ها ناقوس آشفتگی ها را به صدا در خواهد آورد.
در این شکی نیست که هستی آیات و نشانه های خداوند است و از همین رو قرآنکریم از پشه به عنوان یکی از آیات الهی در دایرۀ خلقت سخن می گوید که نبود او در واقع سکتگی بزرگ در نظام آفرینش است. به همین دلیل است که خدا میگوید که نباید مثال زدن پشه در قرآنکریم را شرم آور تلقی کرد؛ زیرا پشه هم در زنجیرۀ خلقت تا بالا ها پیوند ناگسستنی دارد. هرچند هدف از این یاد آوری قرآن ترغیب انسان ها برای اندیشیدن در رگ رگ آفاق و انفس است نا به راز آفربنش پی برند و با کشف رمزواره های خدا در آفاق و انفس از آنها به نفع بشریت سود جویند. از این رو گزاف نیست که هر نمودی در هستی، انسان و تاریخ و ماحول أن نشانی از آیات الهی است. این آیات در سر تا سر هستی پراگنده اند و انسان ها اند که با نیروی تفکر و تدبر به کشف آنها نایل می آیند و به بالنده گی و غنای آنها مبادرت می ورذند. انسان به مثابۀ خلیفۀ خدا در زمین رسالت دارد تا خداگونه به کشف ذره ذرۀ هستی اقدام کند و تا تجلی خدا را در کاینات و نفس انسان ها دریابد. به این ترتیب انسان ها نقش مرکزی برای کشف و شناسایی و حتا بالنده گی آیات خداوند در زمین دارند. انسان به مثابۀ آیتی از آیات الهی تنها خودش؛ بلکه پوشش او نیز به گونۀ خودش هر یک آیات بی مثال خدا است و او رسالت دارد تا این نمود ها را به نماد ها مبدل کند و تا بالاخره آنها را به حماسه ها و اسطوره های ماتدگار بدل کند. تنها به نیروی ایثارگری های انسان است که حماسه ها و شهکاری های بزرگ در هستی، انسان و جامعه شکل می گیرند، نه تنها شکل میگیرند؛ بلکه بالنده و بالنده تر نیز می شوند. کلاۀ پکول یکی از نمود های خدا در انسان است که به همت شحاعت و رادمردی محاهدان مومن به اسطورۀ آ زادی و آزادی پروری مبدل شد. شهامت بی بدیل و شجاعت بی نظیر مجاهدان گلاه پکول را به شهرت جهانی رساند و به نماد و الگوی رهایی بخش نه تنها برای خلق های منطقه؛ بلکه برای تمامی اسارت زده گان گیتی مبدل شد. کلاۀ پکول در غرب وقار و عزت فراتر از مجسمۀ آزادی را دریافت کر. آذین بند سر روزنامه نگاران و سیاستمدارن غرب شد که از پوشیدن آن فخر و مباهات می کردند. آنان با پوشیدن این کلاه همدردی و همبستگی شان را با مبارزان نترس و دلیر افغانستان ابراز کرده و بدین وسیله از شهامت مجاهدان افغان تقدیر به عمل می آوردند، حماسه های شکوهمند آنان را با پوشیدن کلاۀ پکول جشن می گرفتند و بدین وسیله خود را در افتخارات آنان شریک می دانستند. آری در آن زمان در غرب گلاۀ پکول به نماد آزادی خواهان بدل شد و بار دیگر یادآور خاطره هایی قرن های شانزده و هفده را در غرب زنده کرد که دانشمندان وبویژه استادان دانشگاه های اروپایی دستار یا لنگی ابن سینا را در هنگام درس در دانشگاه ها به سر می گذاشتند. لنگی ابن سینا در آن زمان به نماد و الگوی دانش آن روزگار بدل شده بود و گواۀ تاج افتخار فرهنگ باعظمت شرقی - اسلامی بود. هرچند لنگی آن روزگار ممثل شگوفایی و درخشش دانش و فرهنگ شرقی بود و پیام آور نور آگاهی و دانش برای اروپایی ها بود که دوران سیاۀ تاریخی را تجربه می کردند و نفخ رسنگاری را به خلق های تحت سیطرۀ کلیسا و اسقف های بهشت و دوزخ فروش می دمید که اروپایی ها را به کاروان ترقی و پیشرفت دعوت کرد و آنان را با کاروان توسعه و ترقی رهنمون شد؛ اما پکول به اسطورۀ آزادی خواهی در غرب بدل شد و پیام آور آگاهی و عدالت در غرب شد؛ زیرا آزادی، آگاهی و عدالت سه همزاد و دوستدار هم اند. پکول نه تنها در غرب به الگوی آزادی؛ بلکه به نماد خجسته و باشگوۀ آگاهی و عدالت مبدل شد؛ اما چگونه شد که این نماد باشکوء آزادی و پیام آور آگاهی و عدالت یک بارۀ از قلۀ صعود و بلندای زمان به زیر افتاد و به زبونی کشانده شد. عامل اصلی این همه سرنگونی ها و به زیر افتادن های پکول چه بود؟ در حالی که کلاۀ پکول جز کلاهی ساده مانند سایر کلاه ها نیست و مانند هر کلاهی آذین بخش هر سری است و شکوه آفرین سر های سرفراز و باعزت بیشتر است. در واقع نه دیروز کلاۀ پکول افتخار آور بود ونه امروز ذلت آور است؛ بلکه دیروز این کلاه آزین بند سر های سرفراز ترین و شجاع ترین رادمردان تاریخ بود که جهان از هیبت شان می لرزید و در هر چرخیدن کلاۀ پکول در سر های استوار شان گویی جهان می لرزید و کریملین در خشم شان زیر و رو میشد. به همین گونه از هر تصمیم شان لرزه بر اندام مستبدان تاریخ می افتاد و در ضمن بر دل های خسته نوید طراوت و بر روح های پژمرده نسیم شادی می بخشیدند. این عظمت آفرینی های این دلیر مردان به گفتۀ نیچه این ابرمردان آن روزگار بود که نقش ماندگار را بر ابرکلاۀ پکول های دیروزی حک کرد، و بر سرهای بلند چون تاج باشکوه می درخشید و در کاجستان آزادی خواهان درخت های تنومند اراده و ایثار را بارو کردند؛ اما صدها دریغ و درد که این همه عظمت ها را نامردانی برباد و تباه کردند که به گونۀ دروغین لاف جهاد می زدند ، خود را به گونۀ کاذبانه زیر کلاۀ پکول پنهان کرده بودند و در قطار مجاهدان سایه وار خود را پنهان کرده بودند. این نامردان مجاهدنما با هنرنمایی های کاذبانۀ جهادی با استفاده از صداقت و صمیمیت راهیان راستبن راۀ آزادی خود را در صف اول مجاهدان رساندند و بحیث فرماندهان عرض اندام کردند. با تاسف فراوان که بیشترین آنان دست به غارت زدند و با آرمان های مجاهدان خیانت کردند و ضربۀ جبران ناپذیری به پیکر اسلام وارد کردند. این فرماندهان توانستند، در تبانی با رهبران جهادی به بزرگنرین ارزش های دینی نه تنها مردم افغانستان؛ بلکه تمامی مسلمانان جهان به گونۀ بیرحمانه یی بازی کردند. آنانی به ارزش های یادشده خیانت کردند و ودست به غارت های وحشت آفرین زدند که مجاهدان افغانستان به آنان اقتدا کردند و آنان را قبله و کعبۀ خود تلقی کرده بودند و اما صدها دریغ ودرد که خیانت آشکار و غیر قابل باوری را در حق مجاهدان و مردم افغانستان انجام دادند. این رهبران بجای عذر خواهی از مردم افغانستان و اعتراف به جنایت ها و خیانت های شان در حق مجاهدان هنوز هم با پر رویی تمام ادعای رهبری مجاهدان پبشین را دارند و خویش را رهبران خود خواندۀ جهاد می دانند. این ها هنوز هم بی شرمانه همان کلاه های پکول را بر سر می گذارند و باز هم مردم فریبی می کنند. در حالی که این کلاه نماد صداقت و ایثارگری است. در حالی که این ها زیر این کلاۀ دی مقدس صد ها جنایت می کنند، زمین های مردم را غصب ، خانه های و اموال آنان را به غارت می برند. غارت های آنان استثنایی ندارد و حتا حاضر اند تا خشتک های مادران خود را بدزدند. در حالی که این کلاه های پکول دیروز سمبول راستی بود و حیثیت "بکارت" مجاهدان را داشت و برای پاسداری از آن جان های شان را عاشقانه در پایش قربانی می کردند؛ زیرا این کلاه، کلاه ایثارگری و ایثار پروری بود و ایثار یعنی عملی بر ضد خود و به نفع دیگران و اما این "کلاه پکول نمایان" یک ذره هم عملی به نفع مردم انحام نمی دهند و هر عملی که انجام می دهند تنها برای منافع خود انجام می دهند و بس. شگفت آور این است که گاهی خیلی بی شرمانه کلاۀ پکول را در سر های بدون تنۀ شان کاذبانه به نمایش می گذارند؛ آنهم وقتی که بهره برداری جهاد و دستاورد های مجاهدان پیشین مطرح باشد و نیازی برای قدرت نمایی باشد.
در چنین وقت ها خیلی بی شرمانه و خجالت زده باز هم با پوشیدن کلاۀ پکول خود را به چشم مردم می زنند تا این کلاه پوششی برای جنایت ها و خیانت های شان شود. هرچند این رهبرنمایان را چنان دزدی ها از خود بیگانه کرده و قربانی جنون قدرت و ثروت شده اند که حتا دشوار است که اثر سجود را در سیمای آنان مشاهده کرد و حتا گفته می توان که ابمان از سر های آنان چندین نیزه بلند رفته است. هرگاه کلاه پکول زبان می داشت، بدون تردبد فریاد برمی آورد و می گفت، ای مردم من را از چنگال این جهادخواران نجات بدهید و به یاری ام بشتاببد. ؛ البته دیوار پیش آنانی که هنوز هم پوشیدن این کلاه را بر خود فخر می دانند و زیر پوشش آن دست به دزدی و غارت نزده اند، این آقایان پکول نما باید بدانند که با کسانی جفا کرده اند که به گفتۀ مرحوم علی شریعتی این غارتگران را شفع خود می دانستند و به مقام نزدیکی با آنان خود را احساس میکردند که به گفتۀ سوزان سونتاک نویسندۀ شهیر امریکایی گویا درد زایش هر یک از ایده ها و افکار آنان را احساس می کردند. راهیان راستین راۀ آزادی نمی دانستند که ایده آل های آنان ایده آل های کاذبی برای جهادخوارن بود که فقط برای شکار کردن آرمان های آنان درست و مومیایی شده بود. در واقع این جهادخواران شکاریان ماهر و تردستی بودند و هستند که با سر دادن شعار های آرمانی مجاهدان را در تور فریب خود افگندند و می افگنند. باتاسف که شماری از این ها هنوز هم مانند گاو های پیر کنجاره در خواب می بینند و هنوز هم هوای رهبری در سر های برباد رفتۀ و به زیر افتادۀ آنان موج می زند؛ بویژه زمانی که قدرت و ثروت های باد آوردۀ خود را در خطر احساس مبکنند و بازهم بی شرمانه آرمان آ نان را علم کرده وخود را مدافعان و وارثان جهاد می دانند. درحالی که جفای آنان به جهاد بدتر از تجاوز شوروی پیشین و تهاجم کنونی امریکا است؛ زیرا عامل تجاوز شوروی در افغانستان حزب دموکراتیک خلق بود و اما عامل تهاجم امربکا به افغانستان همین جهادخواران و کلاه پکول نمایان اند و نه تنها این که مسوءول فاجعۀ کنونی و گسترش افراطیت در جهان اسلام نیز هستند؛ زیرا جنگ های تنظیمی، غارت ها،جنایت ها و فساد آنان بود که امروز افغانستان در پرتگاه توطیه های خطرناک افتاده است. حال مردم افغانستان از این آقایان براات می خواهند و آرزومند اند تا دست جهادخواران کلاه پکول نما از سر کل آنان کوتاه و کوتاه تر شود؛ زیرا مردم ازاین رهبران دروغین چنان منزجر اند که حتا دست دادن با آنانی را که دیروز برضد شان می جنگیدند، به مراتب بهتر از این رهبرران کذایی می دانند.
امیدوارم که رهبر نمایان عزیز ملتفت شده و خود را دریافته باشند که مردم به اندازۀ کافی آنان را استفراغ کرده اند و می کنند و باربار دیگر هم حاضر به استفراغ شما اند. بیش از این خود را رسوا نکنید و آبروی برباد رفته را بیش از این برباد نکنید. یاهو