عزیز احمد حنیف

 

جنگ افغانستان یک پروژه تجارتی است!

در این روزها یک سؤالی که افکار عامه را به خود مصروف ساخته است، گسترش نا امنی ها و تشدید جنگ در گوشه و کنار مختلف افغانستان می باشد؛ رسانه ها هر روز از دست به دست شدن ولسوالی ها در ولایات مختلف میان جنگجویان مخالف دولت و نیروهای امنیتی کشور خبر می دهند و تعدادی هم مطابق به احساسات و عواطف شخصی و یا هم نظر به گرایش های گروهی و منافع خویش از پیش زمینه ها و پیامد های جنگ در رسانه ها گره گشایی می نمایند و از آن طریق به احساسات عامه مردم بازی می کنند و هر روز بیشتر از پیش غبار یأس و نومیدی نسبت به آینده فضای سیاسی کشور را فرا می گیرد و سیاست پیشه گان بی هدف که نه پالیسی های تدوین شده در سیاست گزاری های داخلی و خارجی شان دارند و نه استراتیژی و برنامه یی و نه هم از استقلالیت سیاسی بر خوردار اند تا هدفمندانه روی منافع ملی کشور میان هم به رایزنی نشینند؛ ارزش ها را تشخیص دهند، دشمنان را تعریف کنند، مشکلات را اولویت بندی کنند، برای ریشه کن ساختن فساد اجتماعی به گونه جدی و صادقانه مبارزه کنند و شعار صلح و ثبات را با صدای مردانه سر دهند و با درک هویت اسلامی و افغانی شان دست مداخله گران سودجو و فرصت طلبان بیگانه را از دامان مادر میهن قطع کنند و بیشتر از این تن به ذلت و سر افکندگی در مقابل بازی گران جهانی به خاطر به دست آوردن یک مشت دالر و چند روز زرق و برق زندگی بی مایه برای دیگران، ندهند.

اگر عامه ی مردم افغانستان نمی داند، آگاهان امور و دولت مردان، نیک می دانند که جنگ افغانستان یک برنامه پلان شده از سوی سازمان های استخباراتی منطقوی و جهانی است که با ظهور داعش و ختم طالبان وارد مرحله جدید و خطرناکی شده است.

جنگ کندز با مدیریت دقیق رسانه یی آن از سوی حلقات خارجی و دست های داخلی، از حقایقی پرده برداشت که دولت مردان افغانستان اگر درک و وجدان داشته باشند باید به آن متوجه شوند و به عنوان زعمای سیاسی این مقطع حساس تاریخ کشور، در قبال خدا و ملت خود را مسئول احساس کنند و خویشتن را یکبار مورد محاسبه قرار دهند که در قبال این همه بازی های خاینانه سازمانهای استخباراتی بیگانه بر سرِ خون یک ملت مظلوم و مسلمان، ایشان از کاخ های دلکشا و سپیدار چه کرده اند؟ آیا در این پروژه شریک اند یا نظاره گر و یا توانمندی دفع آن را ندارند؟

و این هم حقایقی که جنگ های اخیر کشور از آن پرده برداشته است:

یک: تفرقه افکنی میان اقوام مختلف افغانستان مبنی بر اینکه گویی جنجگویان طالب در همکاری با باشنده گان قوم مخصوصی وارد شهر کندز شدند تا از این طریق احساسات اقوام دیگر در آن ولایت که متشکل از اقوام مختلف است و سالهاست که به سان برادر در کنار هم زیست دارند، بر انگیخته شود و تاثیرات منفی آن از طریق تبلیغات رسانه یی وسیع بر سایر نقاط کشور افکار عامه را مغشوش سازد؛ چنانچه از طریق برخی رسانه ها پوشش مطبوعاتی ویژه یی به خود گرفت و دامنه ی آن تا روزنامه های مشهور بین المللی گسترش یافت و تعدادی از فرماندهان اقوام دیگر با تأثر از همین تبلیغات رسانه یی برای جنگ در مقابل مخالفین دولت و حامیان آنها از مناطق شمال کابل و برخی ولایات دیگر اعلام آمادگی کردند و صدها نفر افراد غیر مسئول با انگیزه قومی و سمتی مسلح شدند! در حالی که واقعیت نشان می دهد همان قوم مخصوصی که متهم به حمایت از طالبان در شهر کندز است، چندین سال است که در آتش جنگ طالبان می سوزد و در جنگ کندز نسبت به برخی اقوام دیگر به خاطر همین تبلیغات منابع استعماری به هدف ایجاد تفرقه و نفاق افکنی میان اقوام برادر افغانستان آسیب دیدند؛ چنانچه از آنها به عنوان سپر جنگی استفاده شد و خانه ها و دار و ندار شان تخریب و نابود گردید.

دو: جنگ کندز دقیق در زمانی راه انداخته شد که گفتگو های صلح و ارتباطات پنهانی میان برخی رهبران طالبان به ویژه شاخه تحت رهبری ملا داد الله منصور با مقامات دولت افغانستان نزدیک گردیده بود و طالبان از جنگ خسته شده به نظر می رسیدند و به این نقطه متوجه شده بودند که سرِ نخ جنگ به دست سازمان استخباراتی پاکستان است؛ اما جنگ کندز یکبار دیگر روند گفتگو های صلح را بر هم می زند و جناح های متقابل را میان هم بی اعتماد ساخت و با قتل و کشتار دو جانبه و ارتکاب اعمال ضد انسانی در مقابل هم با پوشش مطبوعاتی آن، فضای اعتماد را از میان برداشت تا بازی ادامه یابد و سیاست منطقوی به نفع بازی گران بیگانه سمت و سوی دیگری به خود بگیرد.

سه: دقیق دو هفته بعد از جنگ کندز، کاخ سفید به گونه ی خیلی شتاب زده و بدون اینکه با دولتمردان افغانستان رایزنی نموده باشد، تصمیم خود را مبنی بر باقی ماندن پنج هزار سرباز آمریکایی بعد از سال 2016 در افغانستان اعلام نمود؛ در حالی که همه می دانند بقای سربازان امریکایی برای پایان جنگ نه بلکه برای تمدید جنگ علیه جنگجویان مخالف دولت است، به خاطری که یکی از دلایل جنگ طالبان در مقابل دولت، حضور نظامی خارجی ها در کشور است که با در نظرداشت طرز تعامل نیروهای نظامی آمریکایی در چهارده سال گذشته با مردم، همه درک می کنند که غرب افغانستان را اشغال نموده است و مفاهیمی مانند استقلالیت سیاسی، منافع ملی و ساختار نظام از طریق آرای مردم همه خاکی است که به چشم ملت زده می شود و از سطوح پایین تا بالا، خارجی ها و داخلی ها به گونه انفرادی و گروهی همه در پی منافع خویش اند.
بنا بر این یکی از راه های نزدیک شدن به صلح و رفتن به سوی ثبات سرتاسری در افغانستان خروج مطلق نیروهای خارجی از کشور پنداشته می شود، نه حضور سربازان امریکایی! تصمیم رییس جمهور اوباما مبنی بر بقای پنجهزار سرباز آن کشور تا یک مدت نامعلوم در افغانستان، رابطه مستقیم این تصمیم را به جنگ کندز به گونه یی نشان می دهد که گویی این جنگ پلان شده است تا دلیلی برای حضور نظامی سربازان ایالات متحده وجود داشته باشد.

چهار: جنگ در افغانستان به یک پروژه عایداتی برای تمام افراد و حلقات ذیدخل خارجی و داخلی در قضیه افانستان مبدل گریده است؛ چنانچه جنرالان و سربازان آمریکایی و کارمندان سازمان استخباراتی آن کشور هم از طریق به دست آوردن بسته های بدون حساب دالر از سوی کاخ سفید و هم از طریق تجارت مواد مخدر و انتقال آن در هماهنگی با شرکای بزرگ دیگر که به گونه مستقیم یا غیر مستقیم در دستگاه های بلند دولت آمریکا حضور دارند، به مکسیکو (مارکیت جهانی تجارت مواد مخدر) و سایر کشورهای غربی، بهترین زمینه دریافت پول های سیاه و به مصرف رسانیدن آن در بیرون از آمریکا را برای شان مساعد ساخته است. همانطور: نقش جناح های داخلی افغانستان در این پروژه این است که از چهار میلیارد دالر مصرف جنگ سالانه این کشور که دوازده میلیون در هر بیست و چهار ساعت را احتوا می کند، می توانند بخشی از آن را در جنگ مصرف می کنند و بخشی دیگر را در هماهنگی با جنرالان خارجی میان هم قسمت کنند و خاک را بر چشم کانگرس آمریکا و مردم بیچاره آن کشور بزنند تا با وضع تکس های کمرشکن بالای آنها خون شان را بیشتر از پیش بچوشند.

پروژه جنگ تنها امروز نیست که در افغانستان پلان شده باشد بلکه از آغاز ورود نیروهای نظامی خارجی تا حال جریان دارد؛ چنانچه به چالش کشانیدن انتخابات نیز بخشی از همین پروژه بزرگ بود تا در نتیجه ی آن یک حکومت ضعیف روی کار بیاید و برای تاجران داخلی و خارجی زمینه را مساعد بسازد تا در همسانی با یکدیگر بتوانند به راحتی از طریق گسترش جنگ و نا امنی پول به دست بیاورند.

پنج: دولتمردان حکومت وحدت ملی در یکسال گذشته مسأله صلح را در اولویت کاری خود قرار دادند و در زمینه تلاش هایی کردند که در نتیجه ی آن رابطه کشورهای غربی با افغانستان آهسته آهسته به سردی گرایید؛ به خاطری که آنها فکر کردند: در صورتی که جنگ در این کشور پایان یابد، از یک طرف زمینه های تجارت مواد مخدر و عواید بی حساب بسته های سیاه دالر قطع می گردد و از سوی دیگر اهداف نظامی و اقتصادی ای که از سوی شرکای دولت آمریکا و متحدانش به سطح منطقه دنبال می شود، معنا و مفهوم خود را از دست می دهد؛ بدین اساس شاید به مشوره برخی آدم های کارکشته مانند حامد کرزی که نبض غربی ها را به خوبی درک می کرده است، پروژه جنگ بار دیگر روی دست گرفته شد و آتش جنگ در گوشه و کنار مختلف کشور به خصوص ساحات شمال و شمال شرق شعله ور گردید و کاخ نشینان کابل با استفاده از تجربه حکومت گذشته از آمریکا خواستند که اگر مداخله می کنی خوب و اگر نه دست کمک به سوی روسیه و چین دراز خواهیم کرد.

شش: برخی از فرماندهان و احزاب سیاسی که در ساختار جدید نظام افغانستان به رهبری اشرف غنی و عبدالله در انزوا به سر می بردند، جنگ کندز برای آنها نیز به یک پروژه جدید مبدل گردید و برخاستند و با تدویر چند نشست نمایشی نشان دادند که گویی روابطی با کشورهای رقیب آمریکا منجمله روسیه برقرار نموده و اند و می خواهند در مقابل جنگجویان مخالف دولت، دست به ملیشه سازی بزنند و از این طریق زنگ خطر را به پشت گوش رهبران حکومت وحدت ملی به صدا در آوردند؛ البته شکی هم نیست در اینکه کشورهای مداخله گر به سان روسیه نیز چنین موقعی را لحظه شماری می کنند تا از گروه های بی هدف و بی برنامه که به خاطر پول و قدرت، همه هست و بود شخصی و ملی شان را قمار می کنند و از هیچ نوع معامله ننگین دریغ نمی ورزند و از قضاوت تاریخ نیز سودایی بر سر ندارند، بر سرنوشت ملتی معامله کنند؛ بالآخره معلوم شد که این نوع شوراها را بیکارانی که در خانه نشسته اند به وجود می آورند تا در گوشه یی از حکومت، کار و مصروفیتی برای خویش دریابند؛ به خاطری که حقوق ملت را پامال کرده اند، هر روز بر سرنوشت مردم تجارت کرده اند و حال خوف دارند اگر موقف سیاسی ای نداشته باشند، ملت از یخن آنها خواهد گرفت.

هفت: اگر از سوی شرکای داخلی قدرت در دولت افغانستان تصامیم خردمندانه و دقیق با در نظرداشت دورنمای اهداف مداخله گران بیرونی و تشخیص درست سیاست جهانی و زد و بندهای منطقوی میان قدرت های بزرگ در تبانی با کشورهای منطقه که از گذشته میان هم روابط استراتیژیک داشته اند، اتخاذ نگردد و تنش های قومی و سمتی را کنار نگذارند و کشمکش ها بر سر تقسیم قدرت را خاتمه نبخشند و در مسایل کوچک داخلی میان هم مصروف گردند، با گذشت هر روز فرصت ها یکی پی دیگر از بین خواهد رفت و به زودی مصیبتی سراسر کشور را فرا خواهد گرفت که نسل های واپسین تا قرن ها از آن رنج خواهند برد و بر دولتمردان امروز تا پایان تاریخ نفرین فرستاده خواهد شد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت