دكتر نبي هيكل
معمای انتخابات
به بحث علمی و تیوریتیک نیازی نیست تا بدانیم منازعه اصلی انتخاباتی در افغانستان عمدتآ بر کدام محور میچرخد. واضح است که انتخابات در گام نخست یک میکانیزم سیاسی و یک مودوس فیفیندی برای حل منازعه قدرت و سلطه میباشد. وقتی در برنامه سیاره حیوانات (Animal Planet) به دعوای حیوانات بر سر آنچه شکار شده توجه میکنیم در میابیم که زور آزمایی زورمندان با استفاده از اسلحه را به نمایش میگذارد. در انتخابات آزاد و عادلانه نیز زورمندان بر سر شکار رایدهنده و رای با وسایل دیگر زور آزمایی میکنند. مهمترین مساله که باید در رابطه با انتخابات درنظرداشت این است که انتخابات میکانیزم مورد توافق (بخصوص قدرتمندان) برای حکومتداری و تداوم مسالمت آمیز سلطه زورمندان است. تلاش برای تامین انتخابات شفاف –آزاد و عادلانه و عمومی و سری دو هدف عمده را دنبا مینماید: انتخابات به گونه دموکراتیک برگزار گردد و راه برای بیان اراده و مشارکت مردمی هموار گردد.
هرگاه به لازمه های انتخابات توجه نماییم اهمیت تاکید تیم های انتخاباتی را در کار اصلاحات انتخاباتی درمیابیم. انتخابات رابرای آن نیاز داریم که یکی از راه های بهتر تعیین زعمای کشور است. هرگاه به انتخابات بحیث یک بازی سیاسی نگاه کنیم بازیگران صحنه سیاست به قواعد بازی نیاز دارند. بدین ترتیب به انتخاب کننده و انتخاب شونده و به قوانین و طرزالعملهایی نیاز است که بازی انتخاباتی را برای این بازیگران نظم و قاعده میبخشد. بازیگران بازی انتخاباتی به دسته های مختلف تقسیم میگردند که همه با آنها آشنایی داریم. همه ی این بازیگران در این بازی نقش مهم ایفا میکنند و میتوانند قواعد بازی را نادیده گیرند یا از آن قواعد استفاده نادرست نمایند. دو مساله عمده در ین رابطه عبارت اند از : برخورد منصفانه و عاری از تعصب از یکسو و میکانیزمی که بازیگران را از این نوع برخورد مطمین میگرداند.
برخورد جانبدارانه به اصلاحات انتخاباتی میتواند شامل تلاش برای جابجا سازی افراد جانبدار و شاید جیریماندرینگ(Gerrymandering) به هدف تامین پیروزی یکطرف یا یک نحوه تفکر گردد. این نوع برخورد میتواند کیفیت اصلاحات را متاثر سازد و به عادلانه و منصفانه بودن و در نهایت مشروعیت انتخابات زیان رساند.
بدون شک ما به نهاد بیطرف برای ایجاد قانون و طرزالعملهای انتخاباتی و نهاد ی که مسوولیت برگذاری انتخابات و نظارت از پروسه انتخابات را بر عهده دارند- نیاز داریم. اما ذهنیت متعصب و گروپگرا در شرایط عدم اعتماد مزمن موجب میگردد با هر مساله ای با شکاکیت برخورد شود. پروسه های باز شماری و شفافیت خواهی به میانجیگری حلقات بین المللی در انتخابات اخیر مثالی از چنین حالت بود.
درواقعیت امر قواعد و طرزالعملهای خوب طراحی شده میتوانند در عمل اساس منازعه قرار داده شوند زیرا افراد میتوانند این قوانین را با درنظرداشت شرایط تعبیر و عملی سازند. و در شرایط عدم اعتماد و اشتیاق آتشین قدرت و سلطه راه دیگری برای اعتماد سازی و نظارت برای بهبود تدریجی وجود ندارد. اعتماد سازی و بهبود تدریجی تنها از راه احترام به قوانین و صلاحیتهای مراجع قانونی ممکن است. هر برخورد دیگر غیر قانونی و غیر مسالمت آمیز خواهد بود.
واقعیت دیگری که اغلب مورد توجه قرار داده نمیشود این است که انتخاباتمشروع تنها آن یکی است که بر اعتماد و انصاف استوار است.
میخواهم توجه را به چند مشکل ذاتی در انتخابات برگردانم.
بر اساس تیوریم (theorem) کینیت آررو (Kenneth Arrow) هیچ شیوه توحید قضاوتهای فردی نمیتواند همزمان برخی از شروط انصاف و شرط منطقی بودن نتیجه را برآورده سازد. این تیوریم به نام (Arrow’s (im)possibility Theorem) نامیده میشود. برای معلومات بیشتر در این مورد به (marquis de Condorcet in: Robert Dahl, et al., (eds.)(2003). The Democracy Sourcebook. مراجعه کنید.
از سوی دیگر بر همه آشکار است که سیستم انتخاباتی و سیستم حزبی در یک جامعه سیاسی نیز بر تعیین تناسب آرا و نقش آنها در تعیین حکومت تاثیر دارد. ساده ترین مثال قاعده 50+1 است که 49% آرا را نادیده میگیرد.
با توجه به مثالهای آتی میتوانیم در یابیم که قاعده شمارش آرا چگونه میتواند بر نتایج انتخابات اثر گذارد.
انتخابات یک گزینش اجتماعی است.: یعنی گروپی از افراد میخواهند بصورت دستجمعی از میان چندین بدیل انتخاب نمایند. دو حالت عمده وجود دارد: حالتی که دو بدیل برای انتخاب جود دارد و حالتیکه بیش از دو بدیل برای انتخاب وجود دارد.
1. هنگامیکه دو بدیل برای انتخاب وجود دارد: پروسه دموکراتیک چنین است که هر رای دهنده بدیل (نامزد) مورد نظر خود را انتخاب مینماید. انتخاب اجتماعی همان بدیل (نامزد) است که رای بیشتر را بدست آورده است. 50+1 درصد ارا بحیث رای اکثریت موجب میگردد 49% آرا نادیده گرفته شود.
2. هنگامیکه بیش از دو بدیل وجود داشته باشد. آلن دی. تایلر (Alan D. Taylor) و الیسون ام. پاسیلی (Allison M. Pacelli) (2008) در اثری زیر نام(Mathematics and Politics: Strategy, Voting, Power and Proof) (DOI:10.1007.978-0-387—77645-3) مثال انتخابات سنای امریکا در سال 1980 در نیو یارک را مورد ارزیابی قرار میدهند. در این انتخابات افراد آتی نامزد بودند:
1)Alphonse D’Amato(conservative); 2)Elizabeth Holtzman (liberal):3)Jacob Javits (liberal).
نظم گزینش ها در مثال بر اساس ( Exit polls) تخمین شده اند.
بر اساس انتخاب اول رای دهندگان دیاماتو45% ارا را بدست میآورد ،هولتزمن 44% و یاویتیس 11%. اماتو برنده است با 45% ارا، اما از سوی دیگر در رقابت میان دونفر هولزمن بر رقیب خود یاویتیس با 66% ارا در مقابل 34% برنده میشود. و اماتو را با 51% در مقابل 49% شکست میدهد.
ما تفاوت انتخابات با دو بدیل و بیشتر از آن را در مثال فوق با وضاحت میبینیم.
گذشته از آن شیوه های تعیین برنده انتخابات مانند کاندورسیت، بوردو و هار هرکدام ممکن است به نتایج دیگری منتهی گردند.
مهمترین موضوع قابل توجه و دارای اهمیت این است که ذهنیتهای متعصب و غیر منصف میتوانند به شیوه های مختلف پروسه انتخابات را غیر عادلانه و غیر منصفانه سازند. راه حل اساسی تنها از راه ایجاد اعتماد بر قانون و مراجع قانونی و تامین نظارت سه جانبه: حکومتی، پارلمانی و مردمی از پروسه های انتخاباتی و حکومتداری، میگذرد.
پایان