طبیبی

 

ارگ کابل ، مثل پل لرزانک می لرزد!


ارگ کابل ، میان دودخشم کابل نشینان ، غرق شده است!
ارگ کابل، میداند، دیگر حنای وحدت ملی مصنوعی، رنگی ندارد!
گلوی بریده شکریه، یک انقلاب فکری را ، رقم زد؛ این انقلاب ، مثل سیل است ، دو نوکر گوش به فرمان امریکا را سخت دست پاچه ساخته، اشرف غنی، با زاری زار میگوید: چرا مرگ بر اشرف خان میگوئید؟ چرا وحدت ملی(!) را تخریب میکنید؛ بچهء فلم( عبدالله عبدالله) هم همین را میگوید؛ اما تظاهر کنندگان، توطئه های متعارف ارگ را خنثی میسازند!
هزاره ها گویا دیگر حاضر نیستند،مثل گوسفند قربانی ، به پای قصاب خویش ، بوسه بزنند، هزاره ها، محقق و خلیلی را « منزوی» ساخته اند؛ اینک « حقیقت» است که حرف نخست را میزند نه ریش و دستار و عمامه و چند عبارت رنگ باختهء عربی!

ارگ کابل ، آیه و حدیث میخواند،ا رگ کابل ، نصیحت ملوکانه میکند، ارگ کابل ، این روز ها بسیار دست پاچه است ، گویا دیگر کسی حاضر نیست، جنازه بردوش،  دعاگوی بقای دولت وحدت ملی باشد!

ارگ کابل میگوید، دشمن(!) درکمین است ، احتیاط کنید!
اما مردم عادی، در کوچه و بازار، در کنار خبازی ها و مابین تاکسی ها میگویند، دشمنان حقیقی مردم، در حصار ارگ،بسر میبرند!
گروگان گیران اصلی، حاکمان دست نشاندهء ارگ اند!
همین چند هفته پیش، آدمکشان همتبار اشرف خان غنی،اخوانی های همفکر عبدالله عبدالله، خانم رخشانه را با بیرحمی ، زیر دیوار سنگ کشتند؛ ارگ کابل ، ازهمین ، بیانیه های دو پیسه ای صادر کردو آب از آب، تکان نخورد!
تظاهر کنندگان  جنازه بردوش میگویند:

مارا به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ ، سال هاست که با گله، آشناست!

 

 

 


بالا
 
بازگشت