عبدالواحد سیدی
جنگ امریکادرافغانستان
افغانستان پس از یازده سپتمبر
قسمت دوم
بحث پنجم
115-5-3-2 .دو قدرت بزرگ در امریکا
شالوم به نوام چامسکی میگوید:نبرد اصلی با قدرت لابی اسرائیل است و تو با گفتن اینکه لابی اسرائیل خیلی موضعیت ندارد ، از نبرد اصلی شانه خالی میکنی . در جواب شالوم ، تومسکی میگوید : دو قدرت در ایالات متحده وجود دارد : یکی دولت امریکا است و دیگری لابی اسرائیل.سپس شالوم می پرسد : رویا رویی با کدامیک سخت تر است؟ ودر این مورد کدام جدی تر است . نوام میگوید : در مقابل لابی اسراییل هر فکری بکنید قابل مقایسه با دولت امریکا نیست ولی چنین بنظر میرسد که لابی اسراییل هرگز قابل مقایسه با دولت امریکا نخواهد بود بخاطر تمرکزش در شریانهای سیاسی ایالات متحده .
ولی چیزی که قابل مقایسه وسنجش در این میانه است قدرت واقعی هوا داران اسراییل یا همان جامعه روشنفکری یهودی در امریکاست که همه فعل و انفعالات جهانی را از موضع قدرت امریکا حل ودر جهان پیاده میسازند. موضع حمله به افغانستان بعد از یازده سپتامبر 2001 نیز یکی از همان خصایص جامعه روشنفکری یهود در امریکا و اروپا میباشد. این لابی پر قدرت که خود را در کلیه نقاط جهان اربابان جدید جهان میداند همان انجمن مبارزه با هتک حرمت یا کمیته روابط عمومی امریکا و اسراییل میباشد . این کمیته آنقدر قدرتمند است که از چپ رادیکال گرفته تا توجه به عوامل نفتی در دنیا منوط میباشد.بر علاوه انجمن مبارزه با هتک حرمت وظیفه دارد تا در هر نقطه جهان که اسراییل و امریکا بخواهد افتراهاتی را علیه کشور ها و قدرت های ریز جهانی تیار و پخش و از آن با قدرت پشتیبانی میکند که یکی از این افتراهات ساختن و پرداختن و شریک دانستن طالبان افغانستان در حملات یازده سپتامبر می باشد در حالیکه کوچکترین سندی هم وجود نداشته باشد این انجمن کار خود را با قدرت توأم با نیروی تصمیم گیری جهانی (سازمان ملل متحد)انجام میدهد .[[1]]وما دیدیم که دولت بوش چطور توانست بعد از اینکه الفبای جنگ مقدسش را علیه عاملین یازدهم سپتامبراز طریق تریبیون رسمی امریکا در برابر اشخاص مذهبی اعلام کرد چطور توانست ملل متحد را وادارساخت تا جنگ امریکا و ناتو را در افغانستان توجیه پذیر دانسته و به آنجا عملاً و بالقوه دست بکار شوند.تا بتوانند بند از پای اسلام بنیاد گرا بکشایند(رابرت دریفوس ،بازی شیطان؛تری دیوی ، دروغ بزرگ)
قسمیکه دیده شده است در اکثر نقاط جهان بالعموم و در بسیاری کشور های اسلامی بالاخص امریکا و لابی های اسراییلی آن کوشیده اند تا از طریق خلق مناسبات ،رهبر های مناطق مختلف جهان بالاخص جهان اسلام را از خود داشته باشند.با ایجاد این انگیزه بنیاد گرائی اسلامی نیز خواست تا دیوار نیرو مندی مقابل این تحرکات ایجاد کند از همین سبب بود که "هرمن ایلتس" که حسن البنا را خوب میشناخته است در باره بنیان گذار اخوان المسلمین میگوید او را برای اولین بار در عربستان سعودی دیدم که معمولاً برای دریافت پول به عربستان می آمد ، ملاقات ما در خانه وزیر دارائی وقت عربستان سعودی که طرف معامله او بود صورت گرفت که اسمش شیخ محمد سرور (سبحان) بود که برده آزاد شده بود. این شخص طرف اصلی روابط مالی عربستان سعودی با اخوان المسلمین و سیاه پوست و اهل سودان بود .
در سال 1948قبل از اینکه حسن البنا در قاهره به قتل برسد "هرمان ایتلیس" که ملاقات های بسیاری با او داشت می نویسد :«حسن البنا اغلب به عربستان می آمد ، زیرا عربستان سعودی آبشخور اصلی اخوان المسلمین در امور مالی بود.»[[2]]
اخوان المسلمین ، بیست سال پیش از آنکه سازمان بیابد ، در مصر تبدیل به جریان پر قدرت و حتی هولناک شده بود که بازو و ریشۀ نظامی آن از تروریزم پشتیبانی میکرد این سازمان در ارتش و سازمان اطلاعاتی مصر نفوذ کرده بود و از این طریق مخالفان خود را مرعوب میکرد.
یکی دیگر از دپلوماتهای ایالات متحده امریکا که بعد ها از پیشروان عرب شناسی و نیز ،سفیر امریکا در عربستان سعودی بود ، در مورد حسن البنا میگوید: «به نظر من حسن البنا رفتار بسیار دوستانه داشت و در نزدیکی به غربی ها هیچ تردیدی بخود راه نمیداد» یک دپلومات امریکائی که در دهه چهل در قاهره ،ماموریت رسمی داشت در گزارش رسمی خود می نویسد : « من میدانم که یکی از همکارانم در سفارت امریکا در قاهره، آن زمان با حسن البنا، دیدار های منظمی داشت و او را شخص جذاب و دوست داشتنی دانسته بود.؛ ما بخصوص بخاطر معلومات اطلاعاتی با اخوان المسلمین تماس داشتیم برای آنکه این سازمان عاملی بود که در ارزیابی سیاسی ما اهمیت سیاسی قدرتمندی داشت . و روابط را ادامه دادیم .فکر نمی کردم تشکیلات سری اخوان المسلمین رئیس دولت مصر را به قتل رساند ، این امر میتواند هوشداری برای ما باشد . دغدغه ما پیش از هر چیز ثبات اوضاع بود به نفع خود مان، و قضاوت ما این بود که اینگونه ترور ها ، ثبات سیاسی را در آینده به خطر نخواهد انداخت.» [[3]]
این یک مثال برجسته ای از یک بازی سازمانهای مخفی جاسوسی ایالات متحده امریکا با نفر اول سازمان اخوان المسلمین در عربستان سعودی و مصر بود که تا کدام اندازه با این مرد آهنین و قاطع (حسن البنا) روابط نزدیک دوستانه داشته و معلومات دست اول را میتوانستند از طریق او شمار نمایند و بدست آورند. این یک مثال برجسته از دها هزار مثالی خواهد بود که اداره استخبارات امریکا در جهان بخاطر ثبات برنامه های سیاسی اش و کامیابی در آن بکار انداخته است که البته در جایش از مناسبت های این سازمان در جنگ سی ساله افغانستان در زمان جنگ سرد حقایقی را واضح خواهیم ساخت.
115-5-4-2 .پیش منظرقبل از یازده سپتمبر در افغانستان
این یک قربانی بود که ملت ما بخاطر ظفر در جنگ سرد در مقابل یک هجومگری که کشور ما را اشغال نظامی کرده بود انجام داد ولی باوجود آن همه قربانی ای که ما دادیم ،دنیا نخواست ملت ما قوی باشد و ما را در حینیکه قوی و پیروزمند داخل کشور شدیم شکستند(یعنی بجان هم انداختند)و فراموش کردند .بعد از مدتها که این نا آرامیها ادامه یافت و عشایر و اقوامی که با ما بافت سیاسی میهنی نداشتند قدرت سیاسی کشور ما را قبضه کردند (طالبان). این فراموشی مانند آتش پنبه از جایی دیگر زبانه کشید و کاخهای مرکز تجارت جهانی را با مرکز ستاد نظامی امریکا (پنتاگون در نوردید و بدست تخریب پست و بخاک یکسان گردانید) آمریکا محرک اصلی ماشین ترور را که القاعده یی ها و طالبان بودند (به زعم خود شان)شناسایی و بدون اینکه اسنادی در بین باشد شناسائی کردند(به مقاله اول نگاه کنید) و از نو خود و دنیا را متوجه این کشور ساختند(ولی امریکا کشوری که خود سازنده و پالایشگر نیرو های القاعده در دوران جنگ سرد بود).پس از واقعه 11 سپتمبر ظاهراً دست های دوستی ازسوی لابیهایی که در شروع مقاله به آن اشاره کردم از هر طرف بطرف کشور ما دراز شد «و کمک های باد آورده سرازیر گردیدولی همه این کشور ها صادقانه عمل نکردند که این عامل با دو عامل عمده دیگر آن طور که امید میرفت مارا در توانمندی یاری رسان نشدند چرا که کشور های غربی و در رأس آن ایالات متحده اراده آنرا نداشتند که در کشور ما زیر بنا ها اعمار گرددوما نتوانستیم تغییرات کلی را در شئون زندگی بنا بر عدم تشکیلات زیر بنایی اقتصادی به ثمر برسانیم ؛ یک خرابی بیش از حد این کشورو دوم پایان بودن سطح دانش و سوادبا عدم هم سوئی کشور های کمک کننده.
همچنان فعل و انفعالات دشمنانه ودایمی همسایه های ما نیز سبب شد تا ما نتوانیم از این کمک ها در باز توانیها و باز سازیهادر کشور خود استفاده موثر و سازنده نماییم ، نتیجه این شد که ما زیاده تر این کمک ها را در عرصه های نظامی بخاطر توانایی های ذاتی خود بکار گیریم و دوستان کمک به صلح هم مجبور شدند ظاهراًمطابق به مفاد توافقنامه "بن" با بمیان آمدن، جوِ تروریزم ، قاچاق سلاح و مواد مخدر که هر سه عامل از آن طرف خط دیورند و کشور همسایه غربی ما برنامه ریزی و اعزام میشد که نیروهای زیاد انسانی و سرمایه های هنگفتی صرف استقرار صلح در کشور گردید.علی رغم کار و کوشش و سعی وتلاش بخاطر قطع فتنه و آشوب در افغانستان که از طرف پاکستان برنامه ریزی میشودسرمایه های بزرگی که باید در باز سازی زیر بنا های کشور مصرف میشد در این راه صرف گردیدکه نهایتاً یکروزی پاکستان در برابر عدل بین المللی باید پاسخگو باشد و گردانندگان دولت پاکستان در محاکم عدلی بین الملی در پای میز محاکمه جنایات جنگی کشانیده شوند.
علیرغم این دو عامل سازمان ملل متحد و کشور های دوست در یک نشست بین المللی راه های را پیش پای ما گذاشتند که ما بتوانیم تا سال 2014به یک کشور متکی بخود تبدیل شویم.»[[4]]
ولی در نتیجه توافقنامه بن شگاف ها و بن بست های بوجود آمد و مردم و اداره کشوری ما را پست گردانید ومورد تهدید قرار داد که در مقالات بعدی روشنی انداخته می شود.
[1] نوام چامسکی و چیلبر اشقر،[قدرت بسیار خطرناک]در«خاور میانه و سیاست خارجی امریکا، ترجمه رضا اسپیلی،نشر روزگاز ،نشر یکم ،زمستان 1391،
[2] رابرت دریفوس، ترجمه فریدون گیلانی ،ناشر فریدون گیلانی، صفحه آرائی مریم کمالی ،چاپ اول فبروری 2007،مرکز پخش ، فروغ بوک ، کولن آلمان، جلد اول ، بخش سوم اسلام ابزار جنگ سرد، ص108.
[3] همان مأخذ ، ص 109
[4] سیدی عبدالواحد، «افغانستان در کوران بازیهای سیاسی غرب»،نشرشده دیجیتالی در کتابخانه فارسی بشماره 4757، جوزای 1387 ،:مزار شریف ، بلخ افغانستان، ص9و10. و همچنان در سایت آریائی به جزوات نشر گردیده
++++++++++
بحث پنجم
115-5-1.توضیحات در باره شروع جنگ در افغانستان
قسمیکه در بحث قبلی نیز به تفصیل اذعان گردید که :« جورج دبلیو بوش در نخستین ساعات حمله تروریستی به نیویارک در برابر اعضای حکومتش جنگ اجتناب نا پذیری را با بکار گیری اصطلاحات :«جورج بوش و حکومت او، «جنگ مقدس » ،«نخستین جنگ از جنگهای هزاره سوم»، جنگ خیر با شر ،جنگ تمدن با وحشی گری ، جنگ دنیای آزاد با تعصب ،جنگ دیموکراسی با تروریزم و غیره را اعلام کرد .[[1]]
در جنگ افغانستان بر علاوه ابر قدرتهائی از قبیل ایالات متحده ، انگلستان، واتحادیه اروپا بعضی از سازمانها و موسسات پر قدرت فرا جهانی نیز شامل میباشند از قبیل تشکیلات فرامسیون ها ، صهیونستها و گروه های هراس افگنان مافیائی فروش وانتقال اسلحه و مواد مخدر.قبل از این که در مورد دلایل جنگ و علل انکشافی آن در افغانستان، شرق میانه ، مصر لیبیا و . . .بحث کنیم در مورد آمریکا و حقوق بشرمباحث مقاله قبلی را مکمل میسازم:
اگر امریکا خواهان واقعی امنیت در جهان هست باید موضع خود را در جهان تغییر دهد ویک ابرقدرت نظامی مداخله گر نباشدو اقتصاد دیگر کشور ها را قید و بند خود نسازد. بر اساس مجمع عمومی دفاع ( ِDefiance Science Board) در سال 1997، «داده های تاریخی نماینگر ارتباط مستقیم دخالت های امریکا در صحنه بین المللی با بالاگرفتن تروریستی علیه ایالات متحده است.»(جیمزپی.پینکرتون،"اِلوی را فراموش کنید- امریکا بمب عظیمی فرو می افگند" ، 2فبروری 1999،A 36) . حضور فعال نظامی (امریکا)در صحنه سیاست جهان ، ماسک فریبنده ای است برای دخالت بی پرده نظامیان و سیاست گران امریکا برای برپا یی پایگاه های نظامی شان بمنظور چیدن و پیش گیری از گسترش بیشتر تروریزم گردیده که با افتخار اعلام میدارند «ما پایگاه عظیم نظامی داریم و در حال حاضر دولت امریکا به سرعت در حال توسعه آنهاست ، و این امر بصورت اجتناب ناپذیر منجر به در گیری های جدید خواهد شد .(اریک اشمیت ( Eric Schmitt) و جیمز داؤ ( James Dao )، «ایالات متحده در حال ساختمان پایگاه نظامی خود در منطقه افغانستان است » 9 جنوری 2002 نیویارک تایمز، 2002، 1 A؛ برای یک اقامت طولانی «نیویارک تایمز 9 جنوری 2002،10 A؛ الینالیستونایا( Elena Listveenaya)، (واحد ایالات متحده پایگاه جدید در قرغزستان را به نمایش میگذارد ،)بوستون گلوب،10 جنوری2002، 1 A.
آنچه بوش به عنوان راه مبارزه با تروریزم بما پیشنهاد میکندهمان است که رؤسای جمهور پیشتر از او، : ریگن ، کلینتن، از هر دو حزب قبلاً پیشنهاد کرده بودند[[2]]: «ادامه سلطه جهان برمجموعه مناطق جهان.» چیزی که قبلاً امریکا به آن نام برنامه ریزی برای «ناحیت اعظم» ( Area Grand)را داده اند .ناحیت اعظم سازمان پهناور و بزرگی از جهان است که باید بی وقفه تابع نیاز های اقتصادی ایالات متحده باشد. این ناحیه بزرگ آنطور که یکی از برنامه ریزان امریکائی توصیف کرده است ، «حوزه بزرگی است که از لحاظ سوق الجیشی برای کنترول همه دنیا ضروری است.»[[3]]
وحشتی که در یازده سپتمبر از حملات ترورستی تجربه شد ، همان چیزی است که در دیگر نقاط دنیا، آسیای جنوب شرقی،عراق ،یوگوسلاوی ، در نتیجه بمباران های امریکا ، در نتیجه تروریزم افرادی که ما(امریکا) از آن حمایت و مسلح کردیم ، تجربه کرده اند. شناخت این مسایل می باید بر هر گونه تمایل به ادامه راه حل های نظامی تأثیر منفی میگذارد.
برای امریکائیان این تنها راه ممکن است که یا منطقه ای را بمباران کند ، یا قوای زمینی خود را پیاده نماید و یا هم تعزیرات عمیق اقتصادی که خواروبار و لباس و چیز های ضروری و مواد سوختی نیز شامل آن می باشد دست یازند مگر این تنها راه ممکن و راه حل میتواند باشد؟
ابرمردان امریکائی هرگز نمیخواهند راه صلح را پیش گیرند چرا که جنگ نزدیک ترین نقطه عطف به رسیدن موضوع و موضع امریکا خواهد بود.آنها از نیروی دماغی و از تیز بینی خود در راه حل مشکلاتی که جهان به آن سر دچار است استفاده مینمایند وقابلیت هایی نظیر عواطف صلح ورزی و بشر دوستی و خصلت های نیکوی بشر که از قرنها به اینطرف بشر آنرا در بایگانی زندگی خود حفظ نموده همه آنرا از جان خود تکانده اند و دیگر نیازی به داشتن قابلیت هائی که منحصراً به بشر عطا شده را لازم نمی شمارند.
در یکی از ماده های سوگند نامه بقراط آمده است «آزار مرسان»در واقع این یک نصیحت خردمندانه است . ولی جهان دیدند که (آمریکائیان) با بمباران افغانستان آزار و اذیت فوق العاده ای به این مردم غریب وبی نصیب از هر چیز میرسانند. (صحنه ای درپیش نظرم بعد از گذشت چهارده سال هنوز زنده است و آن این که مردم افغانستان (ظاهراً طالبان ویا حامیان آنها) حین حملات هوائی و زمینی امریکائیان که از قندز کتف بسته آورده شدند بعداً در قلعه جنگی دهدادی ولایت بلخ محبوس گردیدند و بعد از اینکه از تسلیمی آنها مایوس شدند همه را یکجائی به جوخه مرگ سپاریدند و در این راه چقدرمردمان دیگر جانهای خود را از دست دادند، این در حالیست که برای پنتاگون و امریکائیان تلفات افراد مهم نیست .
پروفیسور مارک هیرولد از طریق مطالعه نشریات داخلی و خارجی تعداد تلفات را بیش از 35000تن بر آورد کرده .اوکه استاد اقتصاد در مدرسه عالی مدیریت وایتمور ( Whitmore) در دانشگاه نیو همپشایردر امریکاست که تحقیق گسترده ای در مورد تعداد قربانیان بمبارانهای امریکا در افغانستان به عمل اورده است .[[4]]
115-5-2. مصیبت های جهانی جنگ امریکا در افغانستان
بر عکس سایر مناطق جهان ،مثلاً افغانستان در آستانه حمله امریکا، در حالت بدی قرار داشته که عموماً این مصیبت ها از دیده ها پنهان مانده است که آمدن قوای امریکا و باز شدن خریطه های ملیارد دالری و پولهای باد آوره ماحصل زحمات مردم امریکا که در افغانستان پخش شد حتی در ظرف سیزده سال و تا بحالا نتوانسته است مصیبت و درد قاطبه مردم افغانستان را دور ساخته باشد . قسمت هایی از این مصیبت ها که از دیده پنهان مانده اند عبارت است از : تعداد کوکانی که با مشکلات روانی کشنده دست و پنجه نرم میکنند که به علاوه معتادین به هروهین تا هنور نه تنها که التیام نیافته بلکه تعداد روبه فزونی شان در 1394(2015)به یک و نیم ملیون نفر میرسد و این در حالیست که نیمی از جامعه شهر ها و روستا ها حتی مردان و زنان بالغ به امراض روحی گرفتار اند. در جامعه ای که از آموزش و پرورش اکثراً در این مدت حذف زده شده است ، در اکثر روستاها در اکثر خانواده ها از ساده ترین وسایل آموزش و پرورش یعنی کتاب و اسباب بازی نشانی نیست . چرا که مردم از اثر شدت فقر روز افزون مجبور شده اند حتی اولاد های خود را برای برآورده شدن مایحتاج شان بفروش برسانند که ندرتاً اینگونه اخبار در بین میدیا انتشار می یابد.اینجا در افغانستان نسل های وجود دارندکه در خلائی از تنهائی و وابستگی بزرگ شده و امید را نمی شناسند. آیا هرگز مسئولین بلند پایه دولت امریکا متوجه شده اند که آیا چنین چیزی را برای خانواده های خود (فرزند، برادرزاده و خواهرزاده وسایر وابستگان خود)بپذیرند ؟ اگر این شرایط برای خود ،خانواده و فرزندان آنها غیر قابل قبول است، پس باید برای فرزندان افغانستانی و عراقی ،سوری ،مصری ولیبیایی و ...نیز غیر قابل قبول باشد . چرا که بند (دوم) «اصل عدم استثنا» از اصول بنیانی «معاهده حقوق کودکان» سازمان ملل است . این حق مسلم این کوکان است که زندگی و آینده شان را نیاز دارند. آیا افرادی که در کشور های مرفع زندگی دارند به چنین چیزی هرگز متوجه شده اند؟
مارتا گلهورن که روزنامه نگار و ماجرا جوی بشر دوست است: می نویسد «می خندد از بی عدالتی ها و ریا کاریها دیوانه وار بخشم می آید ، دلش برای ناتوانان می سوزد .» شهر موصل از شهر های آبادان در شمال عراق بود که در آن مردم تا قبل از (حمله امریکا به عراق)به رفاه می زیستند ولی در زمان جنگ ویرانگری و قتل و کشتار بی شمار و دهشتناکی در آنجا صورت گرفته بود مخصوصاً که در باز دید او در یک کشتارگاه جنگی ،لاشه های بیشمار گوسفندان ، یک تانکر آب ، گلوله یک موشک، یک کفش وباقیمانده جسد یک چوپان بجا مانده بود (خاطرات فلیسیتی از جنگ عراق،مجله انتر ناسیونالست نو )
یکی دیگر از وقایع ایکه در عراق رخ داده بود:« در زمان جنگ خلیج جورج بوش اول از نیروی نظامی عراق ومردم عراق» خواست که «سرنوشت شان را بدست خود بگیرندو صدام حسین را وادار کنند از قدرت کناره گیرد . همچنان در ماه مارس 1991اکثریت شیعه عراق در جنوب به این ندای بوش پدر پاسخ مثبت دادندو قیام، کردند. این قیام در وهله اول، چنان موفقیت آمیز بود که ، در ظرف دو روز ، حکومت صدام حسین در جنوب عراق سقوط کرد و این رستاخیز مردمی به بصره شهربزرگ عراق، گسترش یافت ، آغاز نوینی برای مردم عراق ممکن و در دسترس مینمود، آنوقت بود که جفت قدیمی دکتاتور در واشنگتن، پیش از اینکه کار از کار بگذرد، به موقع دخالت کرد.
آنوقت مخالفان صدام خود را با واشنگتن ،رو در رو یافتند که علیه آنها به حمایت از صدام برخاسته بود. در واقع امریکائیان جلو ی مبارزان را گرفتند تا به انبار های اسلحه دست پیدا نکنند.[[5]]
[1] رابرت دریفوس بازی شیطان.
[2] زین هاوارد ، جنگ و تروریزم، برگردان سعید ساری اصلانی،«یازده سپتانبر» ، ص 8تا 12
[3] نوام چامسکی ، امریکای بزرگ و حقوق بشر،پشین ، ص ،10
[4] سیدی عبدالواحد، شناخت سیاست خارجی ایالات متحده امریکا مقاله دوم؛رک. Mark W. Harold /pubpages,unh./mwherld/Afghanistan.doc,
[5] سیدی عبدالواحد، شناخت سیاست خارجی ایالات متحده امریکا مقاله دوم؛رک. Mark W. Harold /pubpages,unh./mwherld/Afghanistan.doc,