استاد صباح
تصميم هاي ويرانگررادرپاکستان برعليه همسايگانش کي ميگيرد؟؟؟
پيوست به گذشته (تحقيق وپژوهش استاد صباح)
- > پژوهش مستند درعملکرد سازمان جهنمي وجاسوسي { آي اس آي }
پس
ازاستقلال پاکستان درسال نوزده چهل هفت ميلادي، دو سازمان جدید اطلاعات دراین
کشورایجاد شد، اداره اطلاعات (IB)
واطلاعات نظامی (MI)،
عملکرد ضعیف اداره اطلاعات درهماهنگی اطلاعاتی بین اردو، نیروی دریایی وهوایی
در زمان جنگ هند-پاکستان درسال نوزده چهل هفت ميلادي موجب تاسیس سازمان اطلاعات
داخلی موسوم به ( آی اس آی) درسال نوزده چهل هشت شد .تشکيلات این سازمان بگونه
ی است که نیروهایش ازبین افراد سه گانه نیروهای اردوانتخاب و مامورجمع آوری
وارزیابی اطلاعات خارجی اعم ازنظامی یا غیرنظامی میشوند.
( آی اس آی ) زاییده افکار یک افسر استرالیایی الاصل اردو انگلیس به نام کاتوم
است. در ابتدا ( آی اس آی ) هیچ گونه نقشی در جمع آوری اطلاعات داخلی، جز منطقه
مرزی شمال-غرب و کشمیر آزاد، نداشت. دراواخر نوزده پنجاه که ایوب خان، رئیس
جمهور پاکستان شد، نقش ( آی اس آی) را در حفاظت ازمنافع پاکستان و تحت نظر
گرفتن سیاستهای اپوزیسیون و حفظ نقش اردو در پاکستان افزایش و توسعه داد. اين
سازمان پس از شکست درجنگ هند- پاکستان درسال نوزده شصت پنج، مجددا در سال نوزده
شصت شش سازمان دهی شد. در این دوره مسئولیت جمع آوری اطلاعات سیاسی داخلی در
شرق پاکستان نیز به این سازمان واگذار شد. بعدا در زمان انقلاب ملی گرایانه
بلوچ ها در بلوچستان در اواسط نوزده هفتاد( آی اس آی ) ماموریت یافت قلمرو
بلوچستان را نیز پوشش دهد.
همه کسانی که جریانات سیاسی و تصمیمگیری درپاکستان را مورد مطالعه قرار
میدهند، بدونشک نیازمند این موضوع هستند که دو کانون مهم قدرت در پاکستان را
بشناسند.از زمان استقلال پاکستان ازهند بریتانیایی کماکان دو کانون قدرت و
تصمیمگیری در پاکستان وجود داشته است که یکی نهاد دولت و دیگری اردوي پاکستان
است.
اردوي پاکستان و به خصوص سازمان اطلاعات آن مهمترین نهاد تصمیمساز در عرصه
سیاستهای داخلی و خارجی این کشور هستند از اینرو در برخی برههها میان دولت و
نظامیان همگرایی وجد داشته و در برخی مواقع نیز واگراییهای منجر به تنش بر این
رابطه حکمفرما بوده است.
تا آن زمان که دولتهای نظامی مانند دولت جنرال پرویز مشرف قدرت را در دست
داشتند، اردو نیز با خیالی راحت نسبت به حفظ منافع خود در داخل و خارج از
پاکستان روندی آرام در سیاستگذاری خود پیشه کرده است.
اما با دخالت کشورهای غربی و بازیگران جهانی و آنجایی که در سال دوهزاروشش
ميلادي حکومت شبهدموکراسي آصف علی زرداری سکان هدایت کشور پاکستان را به عهده
گرفت، اردو و سازمان اطلاعات آن به شدت احساس خطر کرده و رویکردی تقابلی
دربرابر تصمیمهای دولت اتخاذ کردند.
با پایان دوره حکومت زرداری و روی کارآمدن حزب نواز شریف وانتصاب وی در سمت
نخستوزیر به نظر میرسد روند تقابلی میان دولت و اردو شدت گرفته است.
نواز شریف که خاطرات بد دوران مشرف را هرگز فراموش نمیکند ازابتدای آغاز به
کار دولت خود، سعی کرد تا اردو و به دنبال آن ( آی.اس.آی) را به حاشیه براند
غافل از اینکه اردودر تمامی نهادهای رسمی وغیررسمی پاکستان ریشه دوانده و اجازه
آرامش به دولتهای غیرهمسو به خود را نخواهد داد.
یکی ازمشکلات دولتهای مختلف در پاکستان حضور و فعالیت گروههای متعدد
شبهنظامی در مناطق قبایلی این کشور است و تاکنون دولتها یا راه مبارزه را پیش
گرفتهاند و یا مذاکره که درهر دوحالت نیز تاکنون توفیقی حاصل نشده است. دولت
نواز شریف نیزپس ازگذشت روزهای کوتاه تصمیم گرفت بدون مشورت و مشارکت (
آی.اس.آی) از در مذاکره با طالبان پاکستان درآمده و اوضاع در مناطق قبایلی را
در دست گیرد.
با این حال شاهد آن هستیم که اردو پاکستان تاکنون مانع بزرگی بر سر راه این
موضوع ایجاد کرده و مجوز تصمیمگیری در مذاکرات را صادر نکرده است. حال با توجه
به مطالبی که عنوان شد مشخص میشود که دولتها در پاکستان چارهای جز کنار آمدن
با اردو و( آی.اس.آی) ندارند که درغیراین صورت در پیشبرد اهداف و سیاستهای خود
با مانعی بزرگ روبرو خواهند بود.
به گفته هیلاری کلینتون وزیرامورخارجه آمریکا، دلیل بزرگترین مشکلی که پاکستان
با آن مواجه است، این است که آمریکا پاکستان را پس از جنگ سرد رها کرد بدون
آنکه شبکههای جهادی را که برای مقابله با نیروهای شوروی شکل گرفته بود، خلع
سلاح کند.این مسئله باعث هرج و مرج در جامعه پاکستان شد و مشکل امروز پاکستان
ریشه در جنگ افغانستان و همراهی با آمریکا دارد.تعداد زیادی ازپاکستانیها
جنرال «حمید گل» رئیس سابق اطلاعات اردوي پاکستان را مسئول شکلگیری طالبان
میدانند. حمید گل بارها تأیید کرده است که خود وی طالبان را شکل داد تا
دربرابر روسیه مبارزهای مقدس کنند اما دیگر موفق نشد آنها را خلع سلاح کند.
منطقه قبایلی که به اختصار(
FATA
یا ) «منطقه به لحاظ اداری خودمختار» خوانده میشود، به وسیله خط دیورند (خط
مرزی افغانستان و پاکستان که هیچگاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است)
ازافغانستان جدا میشود. به لحاظ جغرافیایی، منطقه قبایلی ازغرب با افغانستان
همسایه است، از شرق با دوایالت سرحد و پنجاب پاکستان و ازجنوب با ایالت
بلوچستان پاکستان هممرز است. براساس ارقامهاي ارايه شده نفوس این منطقه سه
تاچهارمیلیون نفراست. اکثر نفوس این منطقه بگونه قبیله ی زندگي دارند وفقط سه
تاچهاردرصد آنها در شهر زندگی میکنند. مهمترین شهرهای این منطقه عبارتند از-
میرانشاه، رازمک، دارا بازارو وانا. منطقه قبایلی به هفت ناحیه قبیلهای تقسیم
میشوند که عبارتند از- مهمند، باجور، کورام، اورکزی، خیبر، وزیرستان جنوبی و
وزیرستان شمالی. اگرچه ساکنان این منطقه همگی پشتون هستند اما خود به گروههای
قومی کوچکتر تقسیم میشوند که با نام همان نواحی قبیله ی خوانده میشوند. این
منطقه بهصورت خودمختار اداره میشود واگرچه در خاک پاکستان قرار دارد اما دولت
مرکزی پاکستان و یا دولتهای ایالتی حق مداخله در امور داخلی این منطقه را
ندارند.
تا قبل از مداخله آمریکا درافغانستان، منطقه قبایلی فقط درپرتو اختلافات
پاکستان وافغانستان برسر«خط دیورند» مورد توجه قرارمیگرفت اما پس ازحمله
آمریکا، طالبان دراین منطقه مستقر شدند وازاین زمان به بعد بود که منطقه قبایلی
به محلی برای مشاجره تبدیل شد. این مشاجره دارای سه وجه بود، پاکستان و سران
منطقه قبایلی، پاکستان و آمریکا، پاکستان و افغانستان. مشاجره پاکستان با سران
قبایل یک وجه تاکتیکی و یک وجه استراتژیک داشت، وجه تاکتیکی حول مخالفت ظاهری
پاکستان با سران قبایل بهدلیل پناه دادن به طالبان و القاعده دور میزد. وجه
استراتژیکی تلاش پاکستان برای بهرهبرداری از وضع موجود جهت بسط حاکمیت خود به
منطقه قبایلی بود. درهمین حال افغانستان و آمریکا، دولت پاکستان را به دلیل
استقرارطالبان والقاعده درخاک این کشور (منطقه قبایلی) مورد نکوهش قرار دادند.
صرفنظر ازاین مسائل، واقعیت این است که منطقه قبایلی میتواند به عنوان ابزاری
دردست پاکستان یا افغانستان جهت تعدیل و تنظیم رفتار یکدیگر مورد استفاده قرار
گیرد. قومیت وخودمختاری منطقه قبایلی یک عامل کلیدی در نقشآفرینی این منطقه
درمناسبات افغانستان و پاکستان است.
هرگاه افغانستان اراده کند میتواند با بهرهگیری ازناسیونالیسم قومي وزباني، ساکنین قبایل را علیه پاکستان تحریک کند وبرعکس پاکستان نیزمیتواند با تحریک همین احساسات آنها را علیه دولت کابل تحریک کند. درحال حاضر به دلیل استقرارطالبان دراین منطقه و نیز بهدلیل حمایت پاکستان از طالبان، منطقه قبایلی بهسود پاکستان عمل میکند. اما هرگاه پاکستان قصد داشته باشد علیه طالبان عمل کند ویا حاکمیت خود را براین مناطق گسترش دهد، ساکنین قبایل به سمت افغانستان وعلیه پاکستان وارد عمل میشوند.
ازميان افسران پر نفوذ پاكستان كه هدايت سياست هاى پيچيده اين كشور را در عرصه
افغانستان بر عهده داشته اند، جنرال حميد گل شهرتى افزون تري دارد. جنرالى كه
در تقاعد همچنان مؤثرترين فرد در رابطه با افغانستان و گروه طالبان شناخته
مى شود. ردپاى افسر سايه نشين پاكستانى ها را در همه كانون هاى تصميم ساز
مى توان سراغ گرفت. او به طور مستقيم يا با واسطه در همه نشست هايى كه پيرامون
مسائل استراتژيك طالبان در پايتخت هاى اروپايى و عربى برگزار مى شود حضور دارد؛
علاوه بر اين در اسلام آباد، سرحد و كويته دفتر جنرال و شركايش محل آمد و رفت
ديپلمات ها يا مأموران كشور ها يا عناصر مؤثر قبايل و گروه هاى افغانى و
پاكستانى است.
حميد گل در كنار نقش هاى امنيتى و ضداطلاعاتى ، به كار مطالعاتى و مراودات
رسانه اى همت مى گمارد ، داراى مؤسسه طرح در حوزه افغانستان و كشورهاى اسلامى
است و به طور پيوسته مقالاتى به قلم خود يا همكارانش در نشريات منطقه يا
رسانه هاى فرا منطقه اى به چاپ مى رساند.
حميد گل همه اين نفوذ وشهرت خويش را مديون رياست مهم ترين ركن قدرت پاكستانى
ها يعنى سازمان اطلاعات اردو يا همان آى اس آى است. سازمانى كه زمانى نيروى پشت
صحنه قدرت يابى طالبان به حساب مى آمد اما امروز همه مردم عادى افغانستان و
پاكستان آن را مى شناسند. البته برخى ناظران بر اين باورند كه بيش از آن كه
حميد گل نفوذ خويش را مديون اين سازمان باشد اين سازمان آى اس آى است كه نفوذ
افسانه اى خود بويژه در زمينه طالبان را در سايه يك دهه ايام رهبرى او كسب كرده
است.
اين سخن با واقعيت هاى تاريخ افغانستان و مستندات ظهور پديده عرب هاى افغان كه
بعداً منجر به تولد جريان طالبان شد تناسب دارد زيرا حميد گل درست در برهه اى
بر كرسى رهبرى سازمان
ISI
تكيه مى زند كه آن توافق تاريخى سه جانبه ميان آمريكا ، عربستان سعودى و
پاكستان براى تجهيزو تسليح تندروهاى سلفى شكل مى گيرد يعنى سال هاى
1987
تا
1989.
آن
گونه كه منابع آمريكايى نيز بار ها اعلام كرده اند. در پروسه راه اندازى هسته
اول نظاميانى كه بعداً به القاعده وسازمان «اسامه بن لادن» شهرت يافت دو عنصر
عالى رتبه اطلاعاتى عربستان و پاكستان نقش آفرين بوده اند: شاهزاده تركى الفيصل
رئيس استخبارات عربستان و جنرال حميد گل رئيس وقت
I. S. I
.
صرفنظر از داستان هايى كه در رسانه هاى غرب راجع به دوستى آن روز الظواهرى و بن
لادن با شاهزادگان سعودى و حميد گل نقل شده اين نكته در گزارش اغلب منابع
اطلاعاتى قيد شده كه تشكيل شبكه فرامليتى سلفى هاى تندرو در سال هاى منتهى به
فروپاشى شوروى در سايه تعليم شيوه هاى نوين عملياتى و آموزش هاى ايدئولوژيك
صورت گرفت كه افسران تحت امر حميد گل و مربيان تحت پوشش سعودى ها آن را به
انجام رساندند. اغلب كارشناسان افغانستان در توصيف ميراث تفكر اين جنرال از او
به عنوان كسى كه در عين داشتن باورهاى ايدئولوژيك توانايى شايانى در محافظه
كارى و مصالحه دارند ياد مى كنند. به باور اين كارشناسان، حميد گل از زمره
افسرانى است كه از حيث بازيگرى سياسى در سطح بالاترى از جنرال مشرف قرار
مى گيرد.
گواه اين امر نيز همانا باقى ماندن او در مركز مناسبات سياسى پاكستان نزديك دو
دهه پس از ترك آى اس آى است.
اما
گواه مهم تر از اين ارتباطات سياسى امروز جنرال است. او با آن كه اكنون پرچم يك
ايدئولوژيست اسلامى را برافراشته ومدعى آن است كه نقش يك نيروى پشتيبان را در
تقويت جريان هاى ضد غربى ايفا مى كند اما در عين حال همه ارتباطات سنتى خود را
با كانون هاى ديپلماسى غرب و نيز كشورهاى شيخ نشين عرب حفظ كرده است.
براى درك اين بخش از نقش هاى جنرال كافى است به سفر ها ومذاكراتى كه او در
جريان توافقات مشرف و بوتو با طرف هاى انگليسى و سعودى در لندن و ابوظبى انجام
داد، نگاه شود.
همانند ساير افسران سياست پيشه اسلام آباد، پيچيده ترين وجه از شخصيت حميد گل
آنجا نمايان مى شود كه او در يك سو نقش عقبه فكرى طالبان و حركت هاى به اصطلاح
ضد آمريكايى را ايفا مى كند و در سوى ديگر در کانون بحران هاى منطقه طرف مشورت
مديران ادارات انگليس، عربستان يا آمريكا قرار مى گيرد. چند وجهى بودن انديشه و
شخصيت اين جنرال در آخرين مواضعى كه او پيرامون بحران اخير پاكستان و افغانستان
اتخاذ كرده به وضوح پيداست. او جنگ آمريكا و ناتو عليه طالبان و نيز درگيرى
مشرف با نيروهاى تندرو سلفى را به چالش مى كشاند. پس از هر سفر مقام هاى نظامى
و سياسى آمريكا به پاكستان، حميد گل نشست خبرى براى نقد اين سفر ها برگزار
مى كند و دائم در باره خطرات نفوذ آمريكا و غرب در اين خطه از سرزمين هاى
اسلامى سخن مى راند.
تحليلگران معتقدند كه در روابط اين جنرال با طرف هاى آمريكايى حوادث مهمى رخ
داده است كه او را به اتخاذ اين تاكتيك مبارزاتى واداشته است. برخى از اين
تحليلگران گفته اند كه حميد گل پس از ضياء الحق قويترين نامزد رهبرى سياسى
پاكستان بود و جنرال، همانند اسلاف نظامى اش خود را براى نشستن بر كرسى رياست
جمهورى مهيا ساخته بود اما چند اتفاق موجب شد موضوع نامزدى او نزد آمريكا در
سال هاى آخر دهه نود برهم خورد.
عامل اصلى از ديد اين ناظران چرخش موضع سران القاعده و سپس حادثه يازده سپتامبر
بود كه نيروهاى وفادار به حميد گل را به سمت رويارويى با آمريكا در افغانستان
كشاند.
حميد گل به حمايتش از اسامه بن لادن رهبر القاعده و طالبان ادامه داد. نشريه دى
سايت آلمان نوشته است كه جنرال در اين برهه خواسته هاى دولت بوش براى همكارى
اطلاعاتى جهت تعقيب و بازداشت سران القاعده وطالبان را رد كرد. او در واقع وقتى
ميان شراكت با آمريكا و دوستى با طالبان مخير شد گزينه دوم را ترجيح داد. بر
اساس گزارش اين رسانه اين تصميم تاريخى جنرال در آن برهه لطمه جدى به نقشه جنگ
ضد ترور وارد كرد تا حدى كه يك كارشناس گفته بود كه اشراف او بر شبكه سلفى ها
به اندازه اى بود كه گفته مى شد «اگر كسى بخواهد بداند كه بن لادن اكنون كجا
است، بايد از
ISI
و حميد گل سراغ گيرد.»
آنچه از گفته هاى جنرال بر مى آيد او مايل بوده كه حتى پس از حضور نظامى آمريكا
در افغانستان نوعى مصالحه ميان شاگردانش با طرف هاى آمريكايى به وجود آورد اما
وقتى نقشه سقوط طالبان را مى بيند نگاه او تغيير مى كند. پس از اين است كه آهنگ
سخن او خطابه هاى دشمنى و ستيز با آمريكا را پيدا مى كندتا حدى كه در فرداى
سقوط طالبان از افغانستان فرياد بر مى آورد: خدا آمريكا را نابود سازد. حميد گل
بعد ها در مصاحبه خود داستان اين رويگردانى خود را به وضوح روايت كرده ومى
گويد: بيرون كردن طالبان از افغانستان را خيانت به ملت افغان و علت روگردانى من
از آمريكا شد و من از آمريكا رو گردان شدم، زيرا آنان به ملت افغان خيانت
كردند. اما برحسب گزارش هاى منتشر شده، واقعه ديگرى كه روابط نيروهاى امنيتى
آمريكا با اين جنرال را به حالت تعليق مى آورد حمايت او از قديرخان پدر اتمى
پاكستان است و اين كه اين جنرال از زمره كسانى است كه همه اهرم هاى نفوذ خود را
به كار مى گيرد تا مانع از دسترسى شبكه هاى اطلاعاتى آمريكا به مركز قدير
مى شود.
معيارهاى دوستى ودشمنى جنرال متفاوت از آن چيزى است كه ما تصور مى كنيم. او با
آن كه يك نيروى كاركشته اطلاعاتى است اما در روابط بين الملل خويش همانند يك
ديپلمات عمل مى كند. نكته اى كه از ديپلماسى اين جنرال مى توان فهميد اين است
كه او نمى خواهد ميراثى كه خود با عنوان مبارزان رهايى بخش از آن ياد مى كند و
ما به عنوان طالبان يا عرب هاى افغان مى شناسيم از بين برود. حميد گل اين ايده
خود را در آخرين مصاحبه اش به اشپيگل مى گويد : بلى من از مبارزان رهايى بخش در
افغانستان پشتيبانى مى كنم - طالبان براى من مبارزان رهايى بخش هستند. آنان
عليه اشغال و بردگى توسط غرب مبارزه مى كنند، چنان كه آنان پيش ازاين عليه
شوروى ها و انگليس ها جنگيده اند.
به اين صورت پس از يك دوره ، جنرال در حالى كه برگ نفوذ خود در شبكه شبه
نظاميان طالبان را حفظ كرده در پروژه جديدى طرف مشورت نيروهاى تصميم گير غرب
واعراب قرار مى گيرد. پيش از آنكه نمايندگان عربستان و انگليس به ديدار او
بروند جنرال چراغ سبز اوليه را نشان داده بود. او كارنامه مشرف را ناكام خوانده
و در مقام يك استراتژيست اعلام كرده بود كه يكى از راه هاى گريز از شكستى كه در
كمين مشرف و شركاى غربى آن نهفته است همانا بازگشت رهبران تبعيدى، وپياده كردن
تز دولت ملى در كشور است.
حميد گل اين جمله را بار ها خطاب به مشرف و غرب بيان كرد كه مردم سرخورده
پاكستان با نااميدى از حكومت مشرف واقعاً به افراطى ها رو مى آورند. اين سخنى
بود كه به مذاق همه تصميم گيران غرب خوش آمد و با همين ايده بود كه آمريكا و
شركاى منطقه اى آن در اين سوى خليج فارس سناريو بازگرداندن بوتو وشريف را دنبال
كردند. اكنون كه اين سناريو تاحد زيادى به بار نشسته است جنرال خود را كامياب
مى بيند.
حميد گل بخشى از فعاليت هاى تشكيلاتى خويش در رابطه با عرب هاى افغان وطالبان
را در زمان نخست وزيرى بى نظير بوتو به انجام رساند، از همين روست كه او در يكى
از گفت وگوهايش پس از بازگشت بوتو به پاكستان، به دوستانش توصيه كرد كه
تهديد هاى بى نظير در زمينه مبارزه با طالبانيسم را چندان جدى نگيرند.آشفتگي
سياست در پاكستان تأثير مستقيم و دامنهداري بر اوضاع افغانستان خواهد گذاشت
.از
اين منظر ميتوان گفت كه آشفتگي سياسي و اجتماعي پاكستان تأثير منفي بر
سياست خارجي اين كشور خواهد گذاشت چراكه اين بينظميها توجه و دلمشغوليهاي
دولت
را به داخل معطوف ميكند و مانع از پيگيري مؤثر سياست خارجي ميشود
.علاوه
بر اين، ضرورت تخصيص منابع جهت استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصيص
منابع به حوزههاي خارجي ميشود
.بنابراين
ميتوان به اين نتيجه رسيد كه آشفتگيهاي سياسي – اجتماعي در پاكستان
بر سياست خارجي اين كشور در افغانستان تأثير منفي ميگذارد.
درخصوص تأثير تحولات اخير پاكستان بر افغانستان بايد اين ملاحظه مدنظر قرار
گيرد
كه كدام بخش از تحولات اين كشور از برجستگي بيشتري برخوردار بوده و وجه غالب در
تحولات سياسي اين كشور به حساب ميآيد
.اگر دو
ماه اخير را مبناي تحولات سياسي افغانستان قرار دهيم، چند اتفاق مهم در
پاكستان حادث شده است
:تفاهم
مشرف – بوتو برسر تقسيم قدرت.
جنگ اعلام نشده گروههاي راديكال عليه مشرف و ائتلاف او با بوتو.
انتخابات رياستجمهوري .اعلام وضعيت فوقالعاده.
تأييد رياستجمهوري مشرف از سوي ديوان عالي پاكستان.
اگرچه تمام اين مسائل در چهارچوب زماني و موضوعي خاصي اتفاق افتاد اما هريك از آنها داراي تأثيرات و پيامدهاي خاص خود بوده است. از اين منظر، هم ميتوان آثار هريك از اين تحولات را به تنهايي بر اوضاع افغانستان مورد ارزيابي قرار داد و هم ميتوان تأثير سرجمع آنها را بر افغانستان سنجيد.
از آنجا كه تحولات پنجگانه فوق در امتداد هم اتفاق افتاده و داراي ارتباط كاملا منطقي با هم هستند، تجميع آنها در يك موضوع و سنجش تأثير اين موضوع بر تحولات عرصه افغانستان منطقيتر بهنظر ميرسد .اگر بخواهيم تحولات پنجگانه فوق را در يك موضوع جمع كنيم، «آشفتگي سياسي و اجتماعي» عنوان مناسبي براي آن است. از اين منظر، شكي نيست كه آشفتگي سياسي و اجتماعي، تأثيراتي منفي بر سياست خارجي كشوري كه دچار آشفتگي است ميگذارد؛ زيرا اين آشفتگيها توجه دولتها را به داخل معطوف ميكند و مانع از پيگيري مؤثر سياست خارجي توسط آنها ميشود .علاوه بر اين، ضرورت تخصيص منابع جهت استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصيص منابع به حوزههاي خارجي ميشود و بالاخره اينكه بيثباتي در داخل، به پرستيژ كشورها در خارج لطمه ميزند . باتوجه به اين ملاحظات، يك فرضيه ميتواند اين باشد كه آشفتگيهاي سياسي – اجتماعي در پاكستان بر سياست خارجي اين كشور در افغانستان تأثير منفي ميگذارد و مانع از آن ميشود كه اسلامآباد بتواند سياستهاي گذشته خود را در افغانستان )حمايت از طالبان) بهطور مؤثري تعقيب كند.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
نقش ونقشه هايي جديد (آي اس آي) درسردرگمي سران افغانستان
- > درپيوند بامرگ شريرترين قاتل مردم ما(جنرال حميد گل )وسه ونيم دهه ويراني وبربادي افغانستان
پيوست به گذشته (تحقيق وپژوهش استاد صباح)
- > پژوهش مستند درعملکرد سازمان جهنمي وجاسوسي { آي اس آي }
دردهه هشتاد میلادی ژورنالیستهای غربی میگفتند جنگ نام دوم افغانستان است، دردهه نود نیزکشور این نام پرخشونت را برای خود حفظ کرد تنها درسالهای دوهزارويک تا دوهزاروسه مردم افغانستان فقط سه سال نفس راحت کشیدند وهمه به اشتباه فکرمیکردند فايل سیاه جنگ وخشونت درکشور برای همیشه بسته شده است اما این یک تصورکاذب ، یک صلح موقت و آتش بس فریبنده بود اکنون نه فقط ژورنالیستهای خارجی بلکه خود افغانها نیز واژه ی جنگ را جزو لاینفک نام افغانستان میدانند .
سالهاست انواع مختلف خشونت مانند سیل در کشور جریان دارد، جنگهای قابل تعریف و جنگهای غیرقابل تعریف، جنگهای چریکی و گوریلایی، حمله های انتحاری، جنگهای سیاسی، نبرد های استخباراتی، جنگهای نیابتی، تصفیه حساب های خونین امریکا و القاعده وطالبان، رقابت های مرگبار هند و پاکستان وايران واعراب وانواع مختلف کشمکش های خونینی که مردم افغانستان قربانیان اصلی این جدال های تباه کننده میباشند . جدا از نبرد های جاری و نفسگیری که سالهاست میان طالبان و متحدین آنها از یکسو و نیروهای خارجی و دولت از جانب دیگر ادامه دارد انواع دیگری از خشونت ها و آدمکشی ها نیز درکشور به مشاهده می رسد، انگشت ها همیشه روی ماشه های تفنگ است، اردوي ملي، پولیس ملی، پولیس محلی، سربازان ناتو، طالبان، تروریستهای القاعده وجنگجویان استخبارات کشورهای خارجی و بیش ازهمه نیروهای استخباراتي بزرگترين قدرتهاي جهاني ومنطقوي و( آی اس آی ) همه و درهر ساعت در حال آماده باش بسر میبرند، هرلحظه ممکن است یک سربازملي بر روی خارجی ها شلیک کند و یا سرباز دیگری همکاران خود را به رگبار ببندد وياايران ، پاکستان ، عربستان ، امارت متحده عربي ...ازديگرش انتقام بگيرند، ممکن است بازمانده گان شوراي نظار، جمعيت ، اتحادسياف ، جبهه نجات مجددي، محاذ گيلاني، حرکت محمدي وحرکت شيخ محسني ... برسرغنيمت بيت المال باهم ازراکت وتوپ استفاده نمايندووطن رابه ويرانه وکابل رابه شهرارواح تبديل کنند- که ضمانت ميکند بارديگرازکوه تلويزيون، سه صدوپانزده ، قصبه ، کوتل خيرخانه ، تپه شهدا، بيني حصار،چهارآسياب، کوه قورغ ،تپه اسکاد، خواجه مسافر، باغ داوود خان ، تپه هاي فرقه هشت ، ريشخور، تاق ظفر، شکردره ، لته بند ، پلچرخي ... خانه وکاشانه مردم رابه رگبارتوپچي وسکروکلسترنمي بندند وازکشته هاپشته نميسازند.؟؟؟
درسال های اخیرهمواره دولت پاکستان در معرض اتهام حمایت از گروه طالبان بوده است .
مقامات افغانی و آمریکایی براین باورند که گروه طالبان و حنی هسته هایی از القاعده در داخل پاکستان آموزش می بینند و تجهیز می شوند. اما دولت پاکستان با رد هر گونه حمایت اسلام آباد از گروه طالبان ، بر مبارزه با گروههای تروریستی از جمله گروه طالبان تاکید دارد. به اعتقاد ناظران سیاسی، نگاه ابزاری دولت مشرف به گروه طالبان برای گسترش نفوذ در افغانستان باعث تشدید بی ثباتی در منطقه خواهد شد . اظهارات اخیر والي ایالت سرحد نشان دهنده دیدگاه مقامات پاکستانی درباره طالبان است . پاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود.
بين دو كشور از گذشته تنش هاي پيوسته اي بر سر خط مرزي ديورند وسالهاي اخير به دليل حمايت گسترده پاكستان از طالبان و القاعده وجود داشته است. اختلافات مرزي ازيكسو و ناكاميهاي پاكستان درافغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران درافغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد.
ازجانب ديگردرداخل کشور اگردولت های ذیدخل درقضایا بی الا يشانه میخواهند افغانستان را کمک نمایند، اولترازهمه دولت رامتوجه مصلحت گرای های بی چون وچرا آن سازد. دولتمردان ما را وادار سازند تا کارها را به اهل آن بسپارند. کمک نمایند تا درافغانستان دولتی بوجودآيد که قدر رأی مردم را بداند. با حمایت مردم میتوان تروریزم و القاعده را نابود ساخت وپاکستان را سرجایش نشاند. نه با اشخاص وافرادکه بيشترازيک دهه غلام گوش به فرمان پاکستان بوده اند. رفتارخشونت آميزنيروهاي آمريکايي با مردم ، با واکنش شديد مردم ونمايندگان مجلس شوراي ملي مواجه شده است. نمايندگان مجلس معتقدند رفتار نادرست نيروهاي آمريکايي باعث تشديد خشونت و گسترش ناامني در افغانستان شده است . اين در حالي است که برخي منابع خبري ازتحرکات جديد نيروهاي طالبان در چهار ولايت هلمند ، ارزگان ، قندهار و زابل در جنوب افغانستان خبر مي دهند.
به گفته ي اين منابع طالبان کنترول بعضي مناطق را به دست دارند. با گذشت بيش ا ز پنج سال از حضور نيروهاي آمريکا در افغانستان ، طالبان همچنان فعال است . آمريکاييان که با شعارمبارزه با تروريسم وارد، افغانستان شدند ، در مقابله با نيروهاي طالبان ناکام مانده اند . گسترش ناامني ها و تشديد فعاليت طالبان نشان مي دهد خارجي ها وبخصوص آمريکا تمايلي براي برقراري ثبات و امنيت در افغانستان ندارند . حضور پر رنگ نيروهاي طالبان در مناطق جنوبي ، باعث نگراني گسترده مردم اين کشور شده است . اکنون اين سوال پيش مي آيد که چرا نيروهاي ائتلاف در
مقابله با طالبان ، موفق نبوده اند ؟ واقعيت اين ا ست که آمريکاييان وجود نيروهاي طالبان را براي پيشبرد اهداف خود در افغانستان ، ضروري مي بيننداز زماني که آمريکا به افغانستان لشکرکشيد هيچ چيز پيش نرفته است و مردم از جنگ و محروميت رنج مي برند. هرج و مرج هميشگي شده، قاچاق مواد مخدرازسر گرفته شده است (نود درصد مصرف جهاني ترياک را شامل مي شود) و سران قبايل، جنگ سالاران و اسلامگرايان بر ديگر مناطق کشور فرمان مي رانند. سالها پس از سقوط آنها، سران طالبان به افراد سازمان پيمان آتلانتيک شمالي(ناتو) فشار مي آورند و خسارت هاي بيش از پيش مهمتري را به آنان وارد مي کنند، تا حدي که در سپتامبر آنان را مجبور به درخواست نيروي کمکي کردند. طبق گفته رسانه ها،شصت درصد کشور فاقد نيروي برق است و هشتاد درصد مردم به آب آشاميدني دسترسي ندارند. خلاء ايجاد شده در اثر فقدان نيروي پوليس را انواع نيروهاي مخالف دولت پرکرده اند: اسلامگرايان در جنوب، جنگ سالاران سالهاي ١٩٨٠ در غرب، قاچاقچيان مواد مخدر درشمال. دراين دوره، نبردها عليه نيروهاي همدست طالبان، باعث توقف برنامه هاي جديد براي بازسازي و کاهش دسترسي به دست اوردها شده است.
وهمچنان اعلان صلح و مذاكره وشايعه سازش روحيه مردم را ضعيف و اعتماد پيروزي دولت دربرابر طالبان را ضريب صفر نموده است، حال اكثريت مردم به اين عقيده اند كه دولت ومتحدين غربي اش درصدد سازش وكنار آمدن با طالبان اند، لذا مردم تلاش دارند از آدرس قوم، سمت و نهادهاي مستقل قبل ازدولت به سازش دست بزنند.
غرب عملاً درپي بزرگسازي طالبان است، هم درميدان نظامي وهم در جايگاه اجتماعي و هم درعرصه سياسي و از چندي بدين سو مسؤولين بلند پايه ورسانه هاي غربي از ديالوگ مذاكره و پذيرش طالبان در نظام سياسي کشورصحبت مي كنند. هدف اين بزرگسازي چيست؟ امريكا و انگليس به مشوره پاكستان ازكارائي نظام فعلي مايوس شده اند لذا تلاش دارند تا فرا رسيدن دوربعدي انتخابات رياست جمهوري تاريخ را دوباره تكرار كنند.
چنانچه براي اولين بارشايعه مذاكره با طالبان با دولت ازطريق رسانه هاي امريكايي دربيرون درز كرد وواشنگتن پست يك نشريه معتبر امريكايي اززبان معاون وزيرخارجه امريكا نوشت كه طالبان مي خواهند بعد ازين بحيث يك هسته سياسي قوي درنظام آينده افغانستان شريك شوند. بديهي است كه امريكا مي خواهد اين درامه را دوباره تجربه كند.
پروسه صلح يك جهت مهم قضيه تفكرات طالبان را جهت حفظ منافع شان در افغانستان قابل قبول دانسته است. اين تغييرسياست در ظاهر شكست متحدين را در مبارزه شان عليه تروريزم به اثبات مي رساند.
نيكولاس لنت سخنگوي ناتو درافغانستان گفت: اتكاي صرف به نيروي نظامي منجر به بازگرداندن ثبات پايدارنخواهد شد. اين اظهارات نشان مي دهد كه پيمان اتلانتيك شمالي يك قدرت شكست پذيراست، حتي كتله كوچكي ازترويست ها با داشتن حمايت نظامي ومالي پاكستان و برخي كشورهاي خليج مي تواند ايشان را به شكست معترف سازند. تا چندي قبل پيش طرح مذاكره ازسوي دولت با طالبان همواره از يك موضع قوي مطرح مي شد و طالبان به ترك جنگ و بازگشت به خانه وكشورشان دعوت مي شدند و خبري ازسهم دهي آنان درقدرت نبود، اما حالا دولت اعلان مي كند اگر طالبان قانون اساسي كشور رابپذيرند درهرسطح پذيرفته مي شوند، ديگرازپيروزي نظامي عليه طالبان خبري نيست، درحاليكه طالبان جز پيروزي به هيچ چيز ديگر قناعت ندارند.
دزبراون، وزير قبلي دفاع انگلستان با اشاره به نفوذ باورهاي اسلامي درميان مردم ما، ابرازعقيده كرده است كه نمي توان تفكرات طالبان رادراين كشور، ناديده گرفت. تا ديروز اگرحرف ازپذيرش طالبان بهميان مي آمد مسأله پذيرش طالبان محلي مطرح بود نه تفكرات و انديشه طالباني. درآن وقت درفلسفه و منطق سياسي معاصر،انديشه طالبي مردود شمرده مي شد اما امروز وزيردفاع انگليس اعتراف ميكند كه نمي شود با انديشه و تفكرات طالبان درافغانستان مبارزه كرد و يا تفكرات طالبان را ناديده گرفت. براون دركنفرانس سالانه حزب حاكم بريتانيا (حزب كارگر)، گفته است بعيد به نظر مي رسد كه انديشه طالبان درافغانستان، پديده اي گذرا باشد. بدين معني كه ديگر شعار ميانتهي ودروغين دموكراسي درافغانستان جاي ندارد وآنچه اهميت دارد تفكرات سنتي طالبان است.
به همين ترتيب نمايندگي سياسي سازمان ملل متحد دركابل با تأكيد براين موضوع كه بايد از راه هاي سياسي و مسالمت آميز بحران جاري درافغانستان را حل كرد، عملاً به جمع نهادهايي پيوسته است كه براي نخستين بار، در تلاش فراهم كردن زمينه براي آغاز مذاكرات ميان طالبان و دولت هستند. طالبان كه طي اين مدت نمادي ازشرارت وخشونت در جهان پنداشته مي شدند وتمام جهان بخاطربرچيدن تخم طالب از زمين متحد شده بودند امروزدوباره درمحراق توجه قرارگرفته بايد شامل نظام سياسي افغانستان شوند. انگليس وپاكستان درمورد افغانستان نظر واحد دارند، آنچه را وزير دفاع انگيس امروزمي گويد، پرويز مشرف رئيس جمهور قبلی پاكستان قبلآ گفته بود. مشرف نيز گفته بود كه طالبان ريشه در بين تعدادي از اقوام افغانستان دارند وتفكر طالبان باعقايد اين اقوام هم آهنگ است و بايد جزء از پروسه صلح افغانستان باشند. يعني صلح و ثبات بدون حضورطالبان مفهوم ندارد.
وزير دفاع انگليس هم صرف بر نظريات مشرف تأكيد كرده است، درگذشته دولت افغانستان اظهارات پرويز مشرف را به شدت رد كردند اما امروز روي اظهارات وزير دفاع انگليس غور مي كنند. اهداف پاكستان وكشورهاي غربي از قبل روشن است. پاكستان مي خواهد در نظام سياسي افغانستان مهره هاي خود را داشته باشد وغرب هم تشنه تامين امنيت شركت هاي نفتي خود درافغانستان است.
شكي نيست كه نيروهاي بريتانيا در افغانستان از( آي. اس. آي) الهام مي گيرند ودرمشوره با استخبارات پاكستان اهداف خود را دنبال مي كنند. آمادگي طالبان براي مذاكره درهرسطح با دولت يك حركت سياسي ومانورآزمايشي است. طالبان هم با اين شوخي و تمسخر كوشيده اند تا توان نظامي و سياسي دولت ومتحدينش را به آزمايش بگيرند تا به جهان ومردم نشان دهند كه دولت وحاميان بين المللي اش تا چه حد آماده عقب گرد درمعامله با ايشان مي باشند. در حاليكه رهبري طالبان قطعاً درجريان برنامه نيست و نام ملا محمدعمردرفهرست تحت پيگرد امريكائيان قرار دارد و به عنوان يك تروريست حساب مي شود. اين اعلان ازلحاظ معاملات سياسي هيچ مفهوم وتضمين عملي ندارد.
حقيقت اين است كه طالبان هرگز با نظام اين چنيني شريك نمي شوند. طالبان نظام وحكومت مطلق مي خواهند نه صلح و سازش. طالب پديده صلح ومذاكره نيست واگرطالب با نظام سياسي كنوني يكجا شود ديگر مفهوم طالب بودن را از دست مي دهند. طالب يك پديده با ويژه گي هاي خاص خود است كه بيشتر باخشونت و تحجرهمراه است. هرحركت تا رسيدن به قدرت دست به خشونت مي زند واما طالبان بعد ازرسيدن به قدرت هم خشونت را تشديد مي بخشد و ادامه مي دهد. حكومتي كه قبلا تجربه شده است ازقتل عام گرفته تا لت و كوب زنان و بستن معارف همه و همه در تمام عرصه ها خشونت بوده و بس، لذا طالب پديده مذاكره و معامله نيست.
اتفاقات اخیر و انتشار خبرمرگ ملاعمر رهبرطالبان، مرگ ایمن الظواهری رهبر
القاعده خبر داده و سپس مرگ جلالالدین حقانی بنیانگذار شبکه حقانی نشان از یک
طرح منطقهای همکاری پاکستان و امریکا است تا به هر طریق شده داعش جایگزین
طالبان در افغانستان شود.
متاسفانه در سایه ی ضعف دولت کابل و مشکلاتی که در انتخابات ریاست جمهوری سال
پیش به وجود آمد، گروه تروریستی داعش به طور قابل ملاحظهای در داخل کشور ما
فعال شده، و اکنون هم بهترین زمینه برای جمع شدن تکفیری ها و افراطی های
القاعده، طالبان و دیگر شبه نظامیان زیر پرچم ابوبکر بغدادی مهیا شده است.
خبر مرگ ملاعمر، جلال الدین حقانی و ایمن الظواهری که هر سه جزو رقبای اصلی
داعش در افغانستان، پاکستان و برخی دیگر از کشورهای منطقه هستند، این دیدگاه را
تقویت کرده که انتشار همزمان مرگ این سه با هدف افزایش قدرت داعش در افغانستان
و پاکستان صورت میگیرد.
بدون شک جدیدترین بازیگری که از تقویت نقش داعش حمایت میکند، دستگاه اطلاعاتی
اردوي پاکستان (ای.اس.آی) است که پیشترازنقش آفرینی طالبان بهرهمند میشد.
شواهد و مدارک متعددی نشان می دهد که ای.اس.آی پاکستان در ولایت ننگرهار داعش
را تغذیه مالی میکند و داعش با خانواده هایشان درپنجاه يک ولسوالی این ولایت
جابهجا شدهاند.
هرچند باید اذعان داشت که در کنار نقش آفرینی اسلام آباد در تقویت داعش و روند
جایگزینی آن با طالبان، باز هم آمریکا نقش اول این توطئه و بازی را برعهده دارد
همانگونه که از ابتدای سال جاری میلادی کاخ سفید با همکاری اسلام آباد، تلاش
زیادی برای انشعاب گروه طالبان انجام داد البته نه به منظور پایان دوران جنگ در
افغانستان بلکه با هدف جایگزینی طالبان با گروه تندروتری به نام داعش.
اگرهم اشرف غنی پای اسلام آباد را به مذاکرات صلح طالبان با دولت به میان
آورده، فقط برای ظاهر سازی است. چرا که پاکستان در ظاهر برای ایجاد یک گروه
کوچک برای مصالحه با دولت کابل تلاش میکند در حالی که معتقد است اکثر اعضای
گروه طالبان از طریق اسلامآباد به داعش ملحق خواهند شد و از آن پس، تمام
فعالیتهای تروریستها سبب اتهامزنی
به پاکستان نخواهد شد.
البته در کنار هماهنگی اعلام نشده اسلام آباد- واشنگتن، نباید نقش ناپیدای
عربستان را هم در تقویت داعش در افغانستان نادیده گرفت. زیرا عربستان نقش محوری
در سازمان دادن داعش وگروههای تکفیری در جنگهای سوریه و عراق دارد و میکوشد
با هدایت داعش به منطقه قفقاز شمالی و آسیایمرکزی از تبعات حضور این نیروها در
منطقه پیرامونی خود بکاهد.
و متاسفانه این وضعیت کشور ما است که از خود رهبر مستقلی ندارد و هرکس در
راستای منافع خود می کوشد تا آن را ناامن تر سازد.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
« آي اس آي »، نصيرالله بابر، طالبان وافغانستان
- > درپيوند بامرگ شريرترين قاتل مردم ما(جنرال حميد گل )وسه ونيم دهه ويراني وبربادي افغانستان
پيوست به گذشته ... (تحقيق وپژوهش استاد صباح)
- > پژوهش مستند درعملکرد سازمان جهنمي وجاسوسي { آي اس آي }
اهداف اصلي (آي اس آي) حفاظت ازمنابع پاکستان وامنیت داخلي وخارجي آنکشور- تحت نظرگرفتن گسترش نظامی وسیاسی کشورهای همسایه که نسبت مستقیم با امنیت ملی پاکستان دارند - فرمول بندی کردن ساختار سیاست خارجی ونحوه جمع آوری اطلاعات داخلی وخارجی- هماهنگی وظایف اطلاعاتی بین نیروهای سه گانه قواي مسلح- نظارت دقیق برکادرخارجیها، رسانهها وفعالان سیاسی جامعه پاکستان- نظارت بردیپلماتهای سایرکشورها که درپاکستان مقیم اند ودیپلمات های پاکستان که خارج ازاین کشورفعالیت میکنند. مرکزسازماندهی اين سازمان دراسلامآباد مستقراست- ريس آي اس آي سه معاون دارد واين سه معاون به صورت مستقیم به ريس گزارش میدهند وهرمعاون درسه شاخه جداگانه آی اس آی فعالیت میکنند - شاخه داخلی درمواجهه با ضد اطلاعات و مسائل سیاسی داخلی پاکستان است، شاخه خارجی هدایت عملیات خارجی را برعهده دارد و شاخه سوم مربوط به بررسي روابط خارجی است. اکثریت کارمندان آی اس آی ازنیروی پولیس واردو وبرخی تشکيلات مخصوص اردومثل کماندوهای SSG هستند. گفته ميشود حدود ده هزار کارمند وافسرمشغول بکارند. اين ده هزارشامل همکاران اطلاعاتي وجاسوسي واستخدام افراد که ازمحلات گوناگون به کارمندان آي اس آي اطلاعات جمع آوري مينمايد شامل نميشود.
پس از شکست پاکستان دراولین جنگ هند و پاکستان درسال 1948، اداره اطلاعات، سازمان اطلاعاتی پاکستان و لوي درستيز اردوي پاکستان و( جنرال انگليسي ) جنرال آر. کاوترون، سازمان استخبارات پاکستان، یعنی آی اس آی را تشکیل داد. این سازمان ازسه شاخه نظامی پاکستان ایجاد شده است. آی اس آی درهماهنگی با اردو، نیروی دریایی و اداره جاسوسی نیروی هوایی نظامیان پاکستان درجمعآوری، تجزیه و تحلیل، و پخش اطلاعات نظامی وغیرنظامی، بهطورعمده روی هند متمرکز است. آی اس آی ازطرف سازمان استخبارات ایالات متحده (سیا) وسازمان اطلاعات انگيس وفرانسه آموزش دیده است. آی اس آی بعد از تکمیل آموزش، کدام نقش فعال درجمعآوری اطلاعات و انجام فعالیتهای داخلی نداشتهاند، و صرف اجازه داشتند که درکشمیر اشغال شده و مناطق شمال پاکستان درگلگت و بلوچستان فعالیت داشته باشند. تاثیرگذاری و نقش آی اس آی درسیاست پاکستان، ازسال 1958 رقم خورد، این زمانی است که لوي درستيز اردو، جنرال ایوب خان در اثر یک کودتا قدرت را بدست گرفتند و یک بٌعد جدید مسولیت سیاسی را به آی اس آی اضافه نمودند. قبل ازکودتای سال 1958 وپایهگذاری حکومت نظامی، آی اس آی که بخشی از وزارت دفاع پاکستان بود، گزارش کاری خود را بهطورمستقیم به لوي درستيزاردو میداد.
پس از رویکار آمدن حکومت نظامی، آی اس آی گزارش را به رییس جمهوری ایوبخان باید میداد. علاوه بر این، آی اس آی تحت هدایت جنرال ايوب خان، مسئول نظارت برسیاستمداران پاکستان، به ویژه سیاست مداران شرق پاکستان را برعهده گرفتند. ایوب خان نقش آی اس آی را در دفاع ازمنافع پاکستان گسترش داد، که ازجمله، ایجاد بخش اقدامات پنهانی آی اس آی برای کمک به گروه هاي افراطي اسلامی درشمال شرقی هند، و همچنین کمک به جنبش تحریک سیک درسال 1960 قابل یاد آوری است. دردوره جنرال ایوب خان، ماموریت انجام جمعآوری اطلاعات داخلی و خارجی، با هماهنگی ماموریت اطلاعاتی سه شبکه نظامی؛ نظارت براعضاى اصلي سازمان، خارجی ها، رسانهها، بخش فعالیتهای سیاسی در جامعه پاکستان، دیپلماتهای که درخارج از کشورخدمت می نمایند، رهگیری و نظارت بر ارتباطات و انجام عملیاتهای مخفی را می توان نام برد. تا سال 1960،آی اس آی و دیگرشبکههای اطلاعاتی پاکستان تا حد زیادی از انجام عملیات ضد جاسوسی داخلی نگران بودند. آی اس آی به دستور ایوب خان، سازمانهای اجتماعی با نفوذ وبالقوه سیاسی، گروههای محصلين، واتحادیههای تجارتی را هشدار دادند که از درگیر شدن درعرصه سیاست خود داری نمایند، و این نهادها تحت نظارت جدی اطلاعاتی قرار گرفتند. علاوه براین، آی اس آی از روحانیون اسلامی نیزدرخواست نمودند، که ازهرگونه شعارهای سیاسی درنصایحشان خود داری نمایند.
جنرال ايوب خان زمانی که به افسران وفادار بنگالی درشرق پاکستان مشکوک شدند، قدرت آی اس آی را گسترش بیشتر بخشیدند. جنرال ایوب خان به آی اس آی دستور داد که عملیاتهای اطلاعاتی داخلی درمنطقه شرق پاکستان، به منظورنظارت برسیاستمداران پاکستان شرقی را، راه اندازی نمایند.
تااينکه ضیا پسر روحانی اسلامی بینادگرا، براین باور بود؛ تنها راه که میتواند پاکستان را به یک قدرت بزرگ منطقهای تبدیل کند، ایجاد دولت اسلامی است. درنتیجه، عمداً تلاش نمودند تا اردوي پاکستان را اسلامیزه سازند. درطی این مدت ، افسران تشویق شدند که بطور فعال، فعالیتهای بنیادگرایی اسلامی را تجربه کنند، و آن دسته از افسرانِ که فعالیتهای اسلامی را انجام میدادند، ارتقأ یافتند. بنابراین، حالا کارشناسان معتقدند که درحدود سی درصد ازافسران اردوي این کشور، بنیادگرایان اسلامی است. قدرت آی اس آی درجمعآوری اطلاعات داخلی از نهادهای سیاسی و مذهبی که مخالف رژیم ضیا بودند، افزایش یافتند. علاوه برآن، فعالیتهای قاچاق اسلحه و کمک به افراطگرایان سیک، در ایالات پنجاب هند را نیز تحت پوشش گرفتند. بعد ازسومین شکست پاکستان درجنگ با هند، درسال 1974 هند اولین آزمایش سلاح هستهای خود را موفقانه انجام داد. درتقابل، دولت بوتو بخشی از آی اس آی را موظف ساخته بود تا بهصورت مخفی، فنآوری راکتي و هستهای را ازچین وکوریایی شمالی تهیه نمایند. بهمنظور مخفی نگهداشتن ایجاد برنامه سلاح هستهای، کمکهای مالی این برنامه را ازعربستان و لیبیا دریافت میکردند.اما، ادامه قاچاق موادمخدر و هیروین، این برنامه را به تاخیر انداخت. در نهایت، آی اس آی قاچاق تکنالوژي هستهای را از اروپا آغازکردند، قابل توجه اینکه، همهی این فعالیتها را ایالات متحده میدانست، ولی هیچ عملی در مورد انجام ندادند.
طالبان چگونه بوجودآمدند؟؟؟
براي زمامداران وقت پاكستان فرصت مناسبي مساعد شد تا زيرنام جهاد براي رسيدن به اهداف استراتيژيك شان چندين گام نزديك تر شوند. پس از كودتاي جنـرال ضياالحق بر ضد بوتو ومحاكمه نمودن آن اوضاع درپاكستان به كلي تغييركرد وقدرت در پاكستان بدست جنـرال هايي چون اخترعبدالرحمن، حميدگل جانشين اخترونصيرالله بابرافتاد كه تحت رهبري جنـرال ضياالحق وده ها افسر ديگر مانند؛ خالد خواجه و سلطان اميرتاررمشهوربه كرنيل امام جهاد را به بازي گرفتند. كرنيل امام درزمان جنگ بر ضد نيروهاي شوروي ، ازافراد مهم وتصميم گيرندۀ آي اس آي بود. درجنگ جلال آباد به صورت مستقيم رهبري جنگ را به عهده داشت ودراحياي طالبان با نصيرالله بابر يكي ازفكتورهاي بسيار مهم دولت پاكستان به حساب مي آمد. اين جنـرال ها فرصت يافتند تا استراتيژي هاي خصمانۀ ديكتاتور هاي پيشين نظاميان پاكستان از جنـرال ايوب تا جنـرال يحيي را در افغانستان پياده نمايند.
حضور اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، سیا را مجبور ساختند تا روابط خود با آی اس آی افزایش دهند. نهادی موظف از قبل همراه آی اس آی در بیاعتبارساختن اندرا گاندی وکمک به نقش جنبش داخلی سیگ فعالیت مینمودند. حالا، سیا به همکاری آی اس آی در آموزش مجاهدین افغانستان برای مبارزه با شوروی و به حمایت تدراکاتی و لوژستیکی مالی و نظامی پرداختند.
مهاجرت ها در واقع بستر گرم مداخله هاي پاكستان را فراهم گردانيد و رهبران جهادي درچنگال نظاميان پاكستان خيلي بيرحمانه اسيرشدند. براي زمامداران وقت پاكستان فرصت مناسبي مساعد شد تا زير نام جهاد براي رسيدن به اهداف استراتيژيك شان چندين گام نزديك ترشوند. پس از كودتاي جنـرال ضياالحق بر ضد بوتو و محاكمه نمودن آن اوضاع در پاكستان به كلي تغيير كرد و قدرت در پاكستان بدست جنـرال هايي چون اختر عبدالرحمن، حميدگل جانشين اختر و نصيرالله بابرافتاد كه تحت رهبري جنـرال ضياالحق و ده ها افسر ديگر مانند؛ خالد خواجه و سلطان اميرتاررشهور به كرنيل امام جهاد را به بازي گرفتند. كرنيل امام در زمان جنگ بر ضد نيروهاي شوروي ، از افراد مهم و تصميم گيرندۀ آي اس آي بود. در جنگ جلال آباد به صورت مستقيم رهبري جنگ را به عهده داشت و در احياي طالبان بانصيرالله بابر يكي از فكتور هاي بسيار مهم دولت پاكستان به حساب مي آمد. اين جنـرال ها فرصت يافتند تا استراتيژي هاي خصمانۀ ديكتاتور هاي پيشين نظاميان پاكستان از جنـرال ايوب تا جنـرال يحيي را در افغانستان پياده نمايند.
بعد ازمرگ ضياالحق جنـرال هاي ديگر پاكستاني مانند حميدگل، ضياالدين، مشرف و كياني به گونه يي راه جنـرال اختر ها درافغانستان ادامه دادند. اين جنـرال ها توانستند تا زير نام دفاع ازجهاد برنامۀ عمق استراتيژي جنـرال اختر را نه تنها تا آنسوي كوه هاي سليمان، سفيد كوه وسياه كوه ؛ بلكه تا آنسوي هندوكش و بابا و فراتر ازآن تا آنسوي درياي آمو دربتۀ آزمايش قرار بدهند و نيات شوم شان را زير نام جهاد تا حدودي مخفي نگهدارند.
با خروج نيرو هاي شوروي وسقوط داكتر نجيب الله، نه تنها اوضاع كشورهاي منطقه بلكه اوضاع جهان به كلي عوض گرديد. جنـرال هاي پاكستاني با پيش آمد هاي تازۀ جهاني بازي تازه را در افغانستان آغاز نمودند. بعد از مشتعل گردانيدن جنگ داخلي درافغانستان، اوضاع اين كشور را فاجعه بارتر گردانيدند؛ زيرا ميدانستند كه رهبران و فرماندهان جهادي هريك با استفاده ازضعف و خودخواهي هايي رهبران و فرماندهان، گروه هاي جهادي را به اندازۀ كافي بدنام گردانيده ودراذهان مردم كوبيدند. زمانيكه دريافتند، بازيگران گروهي شان به ويژه حكمتيار ناكام گرديده و به راندن آنان آغازكردند. دربرابر آن گروه بديل را به نام طالبان بوجود آوردند. طالبان را براي رسيدن به قدرت ياري كردند و طالبان توانستند بر نودوپنج فيصد خاک افغانستان مسلط شوند.
افسران اطلاعاتی سیا برای برقرار روابط با آی اس آی به پاکستان فرستاده شد، و اعضای بخش اقدامات مخفی آی اس آی توسط سیا، در ایالات متحده آموزش دیدند. سیا از طریق آی اس آی، در حدود سه میلیون دالرسلاح و مهمات به مجاهدین افغان برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی کمک کردند.
اما، در آن زمان سازمان استخبارات امریکا نمیدانستند که آی اس آی، تمام سلاحها و پولها را که واشنگنتن به مجاهدین اختصاص داده بود، بهمصرف نمیرساند. آی اس آی بخشی از سلاحهای اختصاص داده شده به مجاهدین را به ایرانیها میفروختند و ازآن درآمد خوب بدست میآوردند. زمانی که دولت ریگن از قضیه آی اس آی اگاه شد، تیمی از ماموران حقیقتیاب را برای جستجوی در پاکستان فرستاد. اما آی اس آی تمام دوسيه معاملات خود را که هر گونه شواهدی از همدستی آی اس آی را نشان دهد، کاملا ازبین برده بود. آی اس آی همچنین با استفاده ازمنابع مالی سیا، طلاب مدارس پاکستانی را برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی درافغانستان ثبت نام کردند، واین روند درواقع زمینه ظهور طالبان را مهیا نمود. بین سالهای 1983 و 1997، آی اس آی درحدود 83000 مجاهد را آموزش داده بودند. آی اس آی علاوه پشتیبانی از جنگجویان افغان، کمک به جدای طالبان کشمیر را نیز آغاز نمود تا کشمیر را بخش ازپاکستان بسازد. در سال 1988، دربخش از حمایت خود، ضیا عملیات مخفي را ایجاد نمود. هدف این پروژه انتقام گرفتن ازشکست پاکستان درجنگ 1971 با هند بود، و دراین جریان، تلاش نمودند تا هند را دچاردردسرسازند.
عملیات نامبرده سه هدف عملیاتی داشت:
یک؛ تجزیه هند،
دوم؛ استفاده ازشبکههای جاسوسی برای انجام اقدامات خرابکارانه،
سوم؛ آی اس آی در صدد بود تا از مرزهای نفوذپذیر نپال و بنگلادیش با هند، برای ایجاد پایگاه و انجام عملیات" در داخل هند" بهره برداری نمایند.
علاوه براین، سیا نوعی رضایت به ترویج تولید تریاک وهرویین درشمال افغانستان با حمایت آی اس آی، ايجاد نمود. رشد وفروش مواد مخدربه سه دلیل مهم بود:
یک؛ مواد مخدروپیامد استفاده ازمواد مخدرتوسط نیرویهای شوروی مستقردرافغانستان، دربرگشت به شوروی معتاد به مواد مخدر میشوند، و ارده و توانایی خود را برای مبارزه از دست میدهند،
دوم؛ ازاین روند وازدرآمد حاصل ازفروش مواد مخدر دراروپا و امریکا، به آی اس آی این فرصت را مهیا میساخت تا توانایی مالی خود درجنگ پارادوکسی با اتحاد جماهیر شوروی را آماده نمایند،
سوم؛ دنبال کردن مواد مخدرودرآمد حاصله ازآن همچنان به برنامه روبه رشد سلاح هستهای پاکستان کمک مینمودند.
با تلاش سیا و آی اس آی درسرگرداني اتحاد جماهیر شوروی درافغانستان، چندین نوع تروریست قابل توجه ظهور نمود ومشکلات به طرح کنندگان اين پروسه بارآورد . ازجمله، رمزی یوسف فرد مسول بمبگذاری فبروری 1993 درمرکز تجارت جهانی درشهر نیويارک، میرایمل کنزی؛ کسی که دوکارمند سیا را درسال 1993، خارج ازمقرسیا در لانگلی و یرجینیا به قتل رساند، همچنین اسامه بنلادن، میزبان تمام جنگجویان اسلامی بنیادگرا وافزايش قاچاق و قاچاقبران مواد مخدردرپاکستان، قابل یاد آوری است.
باوربراین است که آی اس آی شاه نوازبوتو، برادر بینظیر بوتو نخست وزیرسابق را به قتل رسانده است، اتهام این است که درسال 1985 شاهنواز را مسموم ساخته بود. آی اس آی قصد داشت که بینظیر بوتو را ازبازگشت با پاکستان برای فشار به انتخابات دموکراتیک، بترساند. او تهدید را نادیده می گیرند، و بعد ازکشته شدن جنرال ضیا به پاکستان بر میگردد. درسال 1988، موفق به کسب مقام نخست وزیرمي شود.
درآن زمان، برای اکثریت در پاکستان آشکارشد که آی اس آی از کنترول خارج شده است. این باوردر سال 1990 قطعی شد، زمانی که بوتو یک کمیسیون را برای بررسی فعالیتهای آی اس آی ایجاد نمود و مشخص شد که این سازمان یک حکومت دوفکتو را تشکیل داده است. درنتیجه بوتو تلاش نمود تا قدرت آی اس آی را مهار نمایند. قبل از انتشار گزارش، بوتو اقداماتی برای جلوگیری ازنقش آی اس آی گرفته بود. اقدام اول این بود که عمل انتصاب ريس آی اس آی را ازطرف اردو متوقف و درعوض، درسال 1989 جنرال شمس الرحمان را به این پست مقررنمود. بعداً نصحیتی از پدرش رابخاطرآورد که مي گفت - آي اس آي ميتواند حريفان پاکستان رابه زانودرآورد ، ازآن پس تلاش نمود آی اس آی را ازطریق ارتقای وفاداری جنرالان به خود ودو نهاد اطلاعاتی دیگر( سازمان بررسی فدرال که حملات دربرابر افراطگرایان اسلامی حامی آی اس آی واداره اطلاعات رابوجودآورد). متاسفانه، این اقدام بوتو، خشم لوي درستيز -جنرال اسلم بیگ را بر انگيخت. بوتو درتلاش برای تقررافراد وابسته بخود ونفوذ به سایر افراد کلیدی اردو، درواقع برطرفي خودرا بدست اسلم بيگ راجلوانداخت وسرانجام وی در اگست 1990 ازقدرت برکنار شد.
بعد ازبوتو، نقش آی اس آی درسیاست پاکستان تحت رهبر جنرال حمید گل باردیگرافزایش یافت. فعالیت آی اس آی ازجمله درانتخابات 1990 قابل تصوراست که نوازشریف را بار اول بهنخست وزیری رساند. همچنان شریف(1990-1993) نيزتلاش نمودتا آی اس آی را تحت کنترول بیاورد. بعد از انتخابات، شریف جنرال جاوید نصیر را بهعنوان ريس آی اس آی منصوب کرد، طوری که حتی لوي درستيزاردو جنرال آصفنوازازين جابجاي اطلاع نداشت. بخت بد شریف، اين انتصاب کمترین نفوذ را درعملیاتهای روزانه آی اس آی داشت.
بوتو دردور دوم نخست وزیری خود باردیگر تلاش نمودند تا قدرت آی اس آی را تنظیم، ومسولیت عملیاتهای مخفی آی اس آی درداخل افغانستان را به وزارت داخله ( جنرال نصيرالله بابر) منتقل نمایند. فعالیت محدودی بوتو برای آی اس آی، جان برادر باقی مانده وی، مرتضی بوتو را درسپتامبر 1996 درکراچی گرفت و دربیرون خانهاش کشته شد. آی اس آی دراین مورد تبلغات رسانه ی را بهراه انداخت، ونخست وزیر بوتووشوهرش را متهم به قتل مرتضی بوتوکرد. بنابراین، ابرِازسوءظنها اطراف بوتو را احاطه کرد و رییس جمهور فاروق لغاري بوتو را در نوامبر همان سال برکنار کرد، و باردیگرنواز شریف به قدرت رسید. پاکستان ازمدت ها نقش فعال آی اس آی را درافغانستان بهعنوان ابزاری برای کنترول مجاهدین و جهت دادن سیاست خارجی منطقه ی افغانستان بهخواست پاکستان رادارد. در سال 1989، پس از خروج نیروهای شوروی ازافغانستان، آی اس آی تصمیم گرفت که قدرت استراتژیک پاکستان درمنطقه را از طریق استقرارخلافت اسلامی در افغانستان افزایش دهند.
درسال 1994، بوتو، به دستور یک شرکت نفت آمریکایی وچند تن از دوستان خانواده گي اش در اردوي پاکستان، حمایت خود را ازايجاد ورهبري طلاب پاکستاني وافغاني بنام طالبان مخفيانه اعلام داشت ووزارت داخله واستخبارات پاکستان راموظف به اين غلامان ديگراما اين بارنه بنام مجاهد بلکه بنام طالب نمود.و سرانجام آنها را از پاکستان به شهرقندهارفرستادند. بااين تجمع جديد به اندک مدتي افغانستان بدست آنان سقوط نمود. درين گيرودارآی اس آی ووزارت داخله کمکهاي سخاوتمندانه دولت بوتورابه برعهده گرفت و به استخدام طلاب از تمام مدارس پاکستان برای حمایت وکمک به طالبان نوپا پرداختند، که بعداً توسط ملاعمر رهبری میشدند.
طالبان با با پشتیبانی مالي و آموزش آی اس آی، جنگجویان وقوماندانان محلی را خریداری و قدرت را در افغانستان بدست گرفتند. درسال 1996، پس ازدو سال جنگ، با حمایت آی اس آی موفق شدند که بسیاری ازجناحهای متخاصم را شکست دهند و بیش از نود وپنج درصد خاک افغانستان را تحت کنترول درآورند. از آن زمان به بعد، آی اس آی متهم به حمایت فعال ازطالبان وسازمان تروریستی القاعده شد.
نواز شریف دردوره دوم نخست وزیری (1997-1999)، باردیگر تلاش نمود تا درقدرت آی اس آی محدودیت ایجاد نمایند. شریف ضیاالدین را بهعنوان رییس آی اس آی انتصاب نمود، اما جنرال پرویزمشرف لوي درستيزاردو در این مورد اعتراض کردو مشرف جنرال محمد عزیز را بهعنوان مدیراطلاعات نظامی درآي اس آي مقررنمود. بعداً جنرال مشرف، اطلاعات مشترک شمال، بخش از آی اس آی را مسوول انجام عملیات مخفی اطلاعاتی، تحت هدایت عزیز درآورد. روابط مشرف وشریف درسال 1999 رو به وخامت گذاشت، حتی شریف، ضیاالدین را برای دیدار با مقامات دولت بیل کلینتون در واشنگتن فرستاد تا درمورد نگرانی شریف ازادامه وفاداری مشرف بحث وگفتگو نمایند.
ضیاالدین دربازگشت ازواشنگتن از شریف دستور گرفت تا به قندهارسفر نمایند و به ملاعمر رهبر طالبان فشار وارد نمایند تا با توافق پاکستان و واشنگتن درمورد تحویل دهی بنلادن به امریکا همکاری نمایند. پرویز مشرف با آگاه شدن ازسفر ضیاالدین، عزیز را به قندهار فرستاد، تا با ملاعمر دیدار نمایند وهدایت داد که به ضیاالدین بیاعتنایی نشان دهند و درمقابل به اردوي پاکستان وجنرال مشرف اعتماد داشته باشند.
شریف بهصورت گسترده نظاره گرجنرالان اردوميشود، بهویژه نگران مشرف که کمکم به یک دیکتاتور تبدیل میشود. برعکس مشرف استدلال میکرد که شریف، بیش ازحد صلاحيت را ازجنرالان گرفته است. درنوزده اکتبر 1999، در یک کودتای مشهور، جنرال مشرف، شریف را برکنار و قدرت را بدست گرفت، وخود را بهعنوان تام الاختياراردوودولت معرفي نمود. بدون معطلي پرویز مشرف ضیاالدین را از ریاست آی اس آی برکنارو بهجای وی جنرال محمود، یک محافظه کاراسلامی را تعیین نمود.
طالبان ، (آي اس آي) وافغانستان
سیاستمداران و کارشناسان سیاسی درایالات متحده بارها تأکید کرده که يازده سپتامبر دوهزاريک همه چیز را دگرگون کرده است. قبل از يازده سپتامبر، نه آی اس آی و نه حکومت پاکستان تمایل داشتند تا ياران اسامه بنلادن را به ایالات متحده تحویل دهند. درواقع، این روشن است، فقط چند روز قبل ازيازده سپتامبر، آی اس آی نیرویهای اضافی برای کمک به طالبان درافغانستان فرستاده بود. در يازده اگست، درست یک ماه قبل ازحملات تروریستی به مرکز تجارت جهانی وپنتاگون، جنرال مشرف در مصاحبه با روزنامه روسی نویا ایزوستیا گفته بود: طالبان حدود 95٪ ازخاک [افغانستان]را تحت کنترول دارد، نابودی آنها دور از آرزو است. . . ما احساس میکنیم که جامعه بینالملل باید طالبان را به جای منزوی کردن و دور راندن، در معاملات سیاسی مصروف کند.
در يازده سپتامبر، جنرال محمود رییس آی اس آی درزمان حملات به طالبان درواشنگتن بود، و به ایالات متحده وعده سپرد که اطلاعات مورد نیاز ایالات متحده را در جنگ با تروریسیم مهیا خواهد کرد. با وجود وعده محمود، حداقل پنج افسراطلاعاتی شناخته شده آی اس آی درکنار طالبان برای آماده سازی در دفاع از حمله قریب الوقوع آمریکا به افغانستان،به طالبان کمک میکردند.
اما مشرف بعداً آی اس آی را مجبورکرد که فعالیت درافغانستان را تغییرورنگ ديگري بدهد که اين تغيرتا اکنون درزنده ماندن طالبان ياري نموده است. درماه اکتبرمشرف، محمود را به قندهار بهعنوان یک ماموریت دیپلماتیک پیش ملاعمر فرستاد تا به وی نصحیت نمایند که بنلادن را به امریکا تحویل دهند. درعوض، محمود که خود بنيادگرايي معروف بود وبرخلاف ماموریت عمل کرد، و به ملا عمر مشوره داد که بن لادن را به ایالات متحده تحویل ندهد. وقتی مشرف، باوجود مدتها روابط محکم با آی اس آی، ازعمل محمود آگاه شد، سازمان اطلاعاتی را تحت کنترول خود آورد ومحمود را برکنارو به جای وی جنرال احسانالحق را تعیین نمود. احسان یک شخص ملایم و رفیق مشرف بود، و قبلا بهعنوان رییس اطلاعات اردو خدمت نموده بود، و بهصورت گسترده توسط اردوي پاکستان و مقامات ارشد اطلاعاتی امریکا مورد احترام بود. زمانی که روابط میان ایالات متحده و پاکستان، بطور قابل توجهی با کاهش فعالیت آی اس آی، از افغانستان گرم شد، روابط بین هند وپاکستان همچنان متشنج باقی ماند. هند، مشرف را مسئول درگیریهای سال 1999 کارگيل در کشمیر میدانست، که به جنگ کارگيل معروف است.
روابط بین هند و پاکستان بعد ازحمله جدایی طلبان کشمیر درسيزده دسامیر 2001 به پارلمان هند، پیچیدهترشد. حکومت هند تحت رهبری نخست وزیراتل بیهاری ویجپايی، آی اس آی را درحمایت ازگروه هاي افراطي دراین حمله مقصردانسته، و به افزایش بیشترنیروهای نظامی درمرز با پاکستان پرداختند. درپاسخ، مشرف، ازیک جنگ همه جانبه با هند نگران شد، و به آی اس آی دستور داد تا مطمین شوند که گروه هاي افراطي نظامی اسلامی حملات دیگر ي را راه اندازی نکنند. ماه بعد، درجنوری 2002، مشروف وعده سپرد که کشورش درجنگ با ترور نقش فعال خواهند داشت، و فعالیت آی اس آی در مورد افغانستان و کشمیر را منحل خواهد کرد. مقامات آی اس آی گزارش دادند که درحدود چهل درصد ازکارمندان آی اس آی بي کارمي شوند و از 10000 به 6000 کاهش پيدامي کنند ومشرف شيوه کاري رابگونه ديگري هدايت داد وازتنقيض افراد جلوگيري نمود.
پس ازحملات یازده سپتامبر وآغاز واکنش بوش ازجنگ با ترور، ایالات متحده بهصورت گسترده به اطلاعات تهیه شده توسط آی اس آی تکیه کرد. درعوض به اطلاعات الکترونیکی امریکا وپاداش مالی، آی اس آی جاسوسان انسانی بیش از حد را برای ایالات مهیا ساخت، زیرا آی اس آی اطلاعات گسترده و قابل توجه درمورد بنلادن و القاعده، و طالبان را داشتند. علاوه براین، آی اس آی تعدادی زیادی ازاعضای القاعده را که در تلاش برای ورود به پاکستان بودند، دستگیر و به اف بی آی تسلیم دادند. استخبارات پاکستان مهمترین اطلاعات رادرمورد رییس بخش عملیاتی القاعده ابو ذبیده دراپریل 2002 به اف بی آی داد. این اطلاعات به اف بی آی اجازه داد تا برای کاربیشتر، دستگاه ردیابی را در وسيله نقليه ابوذبیده جابجا نمایند که درنهایت منجر به دستگیری وی شد و توسط اف بی آی به زندان گوانتانومو درکوبا فرستاده شد.
اما بايد گفت بارنگها ونيرنگها تا همین اکنون آی اس آی نقش پادشاهی دردرون پادشاهی را بازی کرده است، و تا حال نه به اردو و نه رییس جمهور پاکستان پاسخگو بوده است. مديران سازمان آی اس آی ازقدرت شان درجهت ایجاد محدودیت برمخالفان سیاسی درداخل، وبا انجام عملیاتهای اطلاعاتی مختلف درخارج اسفاده مینمایند.
============
اختلافات دروني پاکستان وتشنج درافغانستان ( 2 )
- > درپيوند بامرگ شريرترين قاتل مردم ما(جنرال حميد گل )وسه ونيم دهه ويراني وبربادي افغانستان - (تحقيق وپژوهش استاد صباح)
- > پژوهش مستند درعملکرد سازمان جهنمي وجاسوسي { آي اس آي }
پاکستان وسيله آمريکا مسوول کمک رسانی به مجاهدين گردید وبا تغییرات داخلی، به تأسیس هزاران مدرسه دینی با گرایش سلفی دیوبندی اقدام کرد که با حمایت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه عربستان هم راه بود. نقش پاکستان درایجاد پرورش وحمایت ازطالبان، کاملاً آشکار است ومنافع ملی پاکستان نیزدرافغانستان، از ره گذر گروه های دست نشانده تأمین می شود.
ازآن جایی که احزاب جهادي دیگرنمی توانست خواسته ها ومنافع پاکستان را تأمین کند، این کشوردرپی ایجاد گروهی جدید برآمد. البته اختلافات تنظيم ها، زمینه را برای تأثیرگذاری هرچه بیشترپاکستان فراهم ساخت. بدین ترتیب، طالبان درسال 1994ظهورکردند وتا سپتامبر 2001 نودوپنج فيصد خاک افغانستان را به کنترول خود درآوردند.
پاکستان يک توليد مصنوعی ازبيداد خانۀ استعمارانگليس وامپرياليزم جهاني، کانون توطئه های رنگارنگ درمنطقه، محل زايش، پرورش وافزايش بنيادگرايی مذهبی، مهد نظاميگری درسياست، وسيلۀ فشارودسيسه سازی دردست ابرقدرتهاي جهاني ، به حساب ميآيد که ازروزپيدايش خود بدين طرف هميشه درگيربحران های متعددی سياسی- اقتصادی- نظامی گرديده وهرگزازاستقراريک دموکراسی باثبات ورعايت پرنسيب های حقوق بشر درآنجا، خبری درميان نبوده است . درسال 1962 ایوب خان قانون اساسی جدیدی را به اجرا درآورد و به عنوان رییس جمهور انتخاب شد. او در مارچ 1969 استعفا کرد و یحیی خان، فرمانده اردو، با برقراری مجدد حکومت نظامی به قدرت رسید. سپس در انتخاباتی، عوامی لیگ به رهبری شیخ مجیب الرحمان از پاکستان شرقی، دربرابرحزب مردم پاکستان به رهبری بوتو، اکثریت آرا را به دست آورد و در سال1971بنگلادش اعلام استقلال کرد که بلافاصله آتش جنگ میان پاکستان و بنگلادش درگرفت. با مداخلة هند در این جنگ ، پاکستان شکست خورد و یحیی خان پس از این شکست، استعفا کرد و قدرت به ذوالفقارعلی بوتو رسید. در مارچ1977 انتخابات دیگری برگزار شد و حزب مردم پاکستان در برابر احزاب مخالف که با نام «اتحاد ملی پاکستان» ائتلاف کرده بودند، به پیروزی دست یافت و ارتش به رهبری ضیاءالحق و با حمایت «جماعت اسلامی پاکستان»، در 1977 به کودتا دست زد.
هم زمان بوتو و بسیاری از شخصیت های برجستة سیاسی دست گیر شدند. چودری به عنوان رییس جمهور در قدرت ماند. بوتو آزاد گشت اما اندکی بعد دوبارهً بازداشت شد و سرانجام در هیجده مارچ 1978 به اعدام محکوم گشت و در چهار اپریل 1979حکم اعدام اجرا شد. طی دوره زمام داری ضیاءالحق (1977ـ 1988) سیاست اسلامی کردن مؤسسات و نهادهای کشور، تنظیم و اجرا شد. در سال 1986 لایحه شریعت به تصویب رسید که براساس مکاتب فقهی حنفی ودیوبندی تنظیم شده بود. این با اعتراض شیعیان و بریلوی ها روبه رو شد. ضیاءالحق درهفده اگست 1988 در یک سانحة هوایی جان باخت. در نتیجه، غلام اسحاق خان، رییس وقت مجلس سنا، به سمت کفیل ریاست جمهوری منصوب شد و شورای ملی حالت فوق العاده، شامل فرماندهان ارشد نظامی و والي هاي ایالات و وزیران فدرال، اداره امور کشور را برعهده گرفتند. سپس انتخابات در نوامبر 1988 برگزار شد و حزب مردم، اکثریت نسبی آرا را به دست آورد و با جنبش قومی مهاجر ائتلاف کرد و بی نظیر بوتو، دختر ذوالفقار علی بوتو و رهبر حزب مردم، در دسامبر 1988 به نخست وزیری منصوب شد. وی غلام اسحاق خان نخست وزیر را عزل کرد و کابینه را منحل ساخت و دستور تشکیل دولت موقت را صادر کرد.
نخستين عمل خصمانه وضد بشری زمامداران دولت پاکستان، افروختن آتش اختلافات مذهبی بغرض برهم زدن همزيستی مسالمت آميز شهروندان، بود که درمقابل حکومت هند درپيش گرفته شد. زيرا درهند حکومت جواهرلعل نهرو (1947- 1964 ) اقدام به جدايی سياست از مذهب کرد و پروسۀ آن را استحکام بخشيد ودرعين زمان کليه اديان ومذاهب ازحقوق قانونی مساوی برخوردارگرديدند و نظام سياسی در برابرهمه رفتاريکسان را پيشه کرد. ولی سياستمداران انگليسی مشرب پاکستانی با اتخاذ روش تفرقه افگنانه به تبليغ نظريۀ جدايی دوملت پرداختند. هدف آنها اين بود تا شهروندان مسلمان ساکن درجنوب آسيا را به دليل داشتن خصوصيت های کلتوری مشابه، درچوکات يک دولت اسلامی بسيج سازند و با بسررسانيدن اين کار، يک ملت واحد را به نمايش بگذارند.
ليکن برخلاف پلان خرابکارانۀ نظريه پردازان آشوب طلب پاکستانی، بخش اعظم مساحت کشمير و تعداد قابل ملاحظۀ مسلمانان درقلمرو هند باقی ماندند. ودرست سقوط پاکستان درلجنزار مداخله گری پرازحيله ونيرنگ، همسايه ستيزی ديوانه وار وهستريک، گرايش به سمت استقرار استبداد مذهبی، دنباله روی نوکرصفتانه ازسياست های ارتجاع جهانی و امپرياليسم، شکل گيری کودتاهای عسکری و برقراری حکومتهای خشن وخشک نظامی، ورشکستگی اجتماعی ( سياسی- اقتصادی )... ازهمين جا آغازيافت- دردورۀ زمامداری کودتايی جنرال ضياء الحق به نقطۀ اوج خود رسيد و تا امروز بدون کم و کاست بطرزتهديد آميز، ادامه دارد.
پاکستان باداشتن ( صدوهفتاد) مليون نفوس پس ازاندونيزيا دومين مملکت اسلامی درجهان است. درحال حاضرروشن نيست که اين کشور، از لحاظ سياسی به کدام استقامت سوق داده ميشود. زيرا درميدان رقابت های سياسی ناسالم و فاقد شفافيت که گاه گاهی با خشونت وخونريزی همراه بوده است، سه نيروی عمده عملآ بالای لاش قدرت مصروف زورآزمايی هستند: نهادهای افراطی وبنيادگرا، مدافع داعيۀ برقراری ديکتاتوری مذهبی؛
احزاب سياسی معامله گر با گذشتۀ آلوده وسياه، فعلآ با ادعاهای کاذب وبلند پروازانۀ بازگشت به روند ديموکراسی وحکومت قانون؛
نظاميان کل اختياروبی ميل به ازدست دادن قدرت و صلاحيت برهبری جنرالان چون پرويزمشرف؛
درلحظۀ بسيارحساس و سرنوشت ساز کنونی، تقابل انديشه ها، خواسته ها، تمايلات، وابستگی ها وزد وبندهای خطرناک اين سه نيرو( شايقين حفظ قدرت سياسی و گروه های تشنه لب با عطش رسيدن به حاکميت ) جامعۀ پاکستان را ازدرون و بيرون انفجاری ساخته و رخدادهای سال روان کشور را با انارشی روبرو کرد.
ناظران سياسی درجهان اوضاع جاری در پاکستان را با دقت تمام تعقيب ميکنند وازاين ناحيه که وضعيت حالت بحرانی را به خود گرفته و برای صلح وثبات درمنطقه وجهان فوق العاده زيان آور وتهديد آميز به پيش ميرود، بی نهايت نگران می باشند. مزيد بر دشواری های (سياسی - اقتصادی- نظامی ) وکشيدگی های داخلی، پاکستان محل زندگی و قرارگاه فعاليت رهبران و فعالين سازمانهای دهشت افگن القاعده و طالبان بوده، آنها از بی نظمی بوجودآمده سود فراوان بردند و درتلاش اند تا دوباره درافغانستان حاکميت را دردست گيرند و پلان طالبستان سازی پاکستان را تحقق بخشند.
هرگاه انارشی وخودکامگی درپاکستان بگونۀ فعلی ادامه وگسترش بيشترپيداکند، جلوگيری ازآن کارمشکلی خواهد بود، و آنگاه دريک فاصلۀ زمانی درازمدت، هيچ کسی با هيچ وسيله ای يارای آن را ندارد تا جامعۀ آشوب زده را آرام سازد.
دردرامۀ بی نظمی درپاکستان، دردو دهۀ اخير، درپرده های متعدد، درمحيط های متفاوت، پرسوناژهای آتی با استخدام افراد واشخاص در کرکترهای دومی وسومی، نقش مرکزی را بازی نموده اند:
خا نم بينظير بوتو.
نوا زشريف.
جنرا ل پرويز مشرف.
تروربي نظيروجابجاي زرداري .
قدرت گيري شريف .
درسال 1977، ذوالفقارعلی بوتو رئيس جمهورپاکستان بدستور کميتۀ 300، مطابق پلان طرح شده توسط هنری کيسنجر ودرنتيجۀ يک کودتای نظامی ازقدرت انداخته شد وصحنه سازان، تاج زمامداری را برفرق جنرال ضياء الحق سياه دل، تاريک انديش و تشنه به خون، نهادند.
جنرال ضياء ، بوتو را روانۀ زندان ساخت. رئيس جمهورمخلوع دوسال را درقيد نظاميگران خونآشام سپری کرد تا اينکه درسال 1979 ازپی يک دادگاه فرمايشی به چوبۀ دارکشيده شد. ديکتاتورنظامی باشدت وخشونت پيگرد فعالين سياسی ومخالفين خود را آغازنمود. بينظيربوتو مجبوربه مهاجرت به خارج گرديد و ازسال 1980 به بعد به مبارزۀ مصممانه برضد جنرال ضياءالحق برخاست و فکر کنارزدن اورا ازقدرت، درسرپرورانيد. بينظيربوتو درسال 1986 دوباره بوطن برگشت و به فعاليتهای سياسی پرداخت. جنرال ضياءالحق بتاريخ 17/ 8/ 1988 « به علت بالا گرفتن جنگ افغانستان» به هدايت « باشگاه روم به نمايندگی کميته « 300 » دريک سانحۀ هوايی با شماری از دوستان امريکايی خود، جان باخت، ديکتاتوری نظامی سقوط کرد و راه به تبارزسياسی خانم بوتو بازگرديد. باسقوط ديکتاتوری نظامی، حزب افراطی رابطۀ اسلامی موقتآ اهميت خود را ازدست داد وگروههای اسلامگرا دچارسردرگمی شدند. ايالات متحدۀ امريکا دفعتآ ازحمايت نيروهای محافظه کاراسلامی حامی رژيم سرنيزۀ ضياءالحق مقتول، دست کشيد، برعکس حزب مردم پاکستان برهبری خانم بوتو را درآغوش گرفت و ازاو پشتيبانی کرد.
خانم بوتو دارندۀ دپلوم آموزش اکادميک ازپوهنتون (Oxford) بعنوان فرد آگاه وچشم وچراغ آيندۀ مملکت، دررأس حزب مردم پاکستان، به هدف اجرای ماموريت مقدس درمبارزات پارلمانی اشتراک نمود و برندۀ انتخابات شناخته شد وموظف به تشکيل کابينه گرديد. بينظيربوتو درمقام صدراعظم انتخابی کشورش، با چالش های جدی درپروسۀ مناسبات رسمی با هواداران رژيم شانتاژ و سرنيزۀ گذشته دست و گريبان گرديد:
طرفداران انديشه های مداخله درافغانستان وهند، جنرال حميدگل رئيس" آی. اس. آی"، جنرال ميرزا اسلم بيگ رئيس ستاد نيروهای مسلح، ثابت وقائيم دروظايف خود باقی ماندند.
نيروهای متحجر و بنيادگرای اسلامی پيروخط جنرال ضياءالحق، برهبری نوازشريف گورنرايالت پنجاب به همدستی اعجازالحق، به بهانۀ نادرست بودن تصميم بينظيربوتو مبنی بردست کشيدن ازحمايت گروههای مجاهدين افغانی، به تحريک افسران اردو برضد رئيس حکومت نوبنياد ملکی، توسل جستند.
نخستين حرکت منفی، تحريک آميز وحساسيت برانگيز گروههای اسلامی، حمله به مرکزفرهنگی امريکا دراسلام آباد بود که اختلافات شديد را بين نوازشريف ومقامات امريکايی بوجود آورد و بسود بينظير بوتو تمام شد.
اقدامات خشونت آميزحزب ارتجاعی رابطۀ اسلامی وساير گروههای افراطی مذهبی، ظاهرآ به بهانۀ اعتراض درمقابل رمان سلمان رشدی صورت گرفت. اما هدف و محل تبارزعکس العمل فزيکی را قصدی و عمدی غلط تعيين نموده بودند: اصلآ بايد يکی ازنمايندگی های سياسی و يا مرکزفرهنگی انگلستان دريکی ازشهرهای پاکستان مثلآ دراسلام آباد، کراچی ويا پشاورمورد خشم معترضين واقع ميشد. زيرا مؤلف رمان شهروند انگليس وموسسۀ نشروچاپ کتاب هم شرکت انگليسی بود. ولی موضوع حمله برمرکزفرهنگی امريکا برمحورديگری می چرخيد:
درنيمۀ دوم ماه دسمبر1988، ايالات متحدۀ امريکا، حکومت پاکستان را وادار به آن ساخت تا دولت عبوری مجاهدين افغان را تشکيل دهد تا توجه احزاب پشاوری بعوض تداوم جنگ به تعقيب خط سياسی معطوف گردد. درجريان معامله گری های کلان و سودآور روی ايجاد حکومت جلای وطن تنظيمها درپشاور، مبالغ هنگفت دالری به جيب افراد و اشخاص می ريخت که نوازشريف نيزنمی خواست ازاين غنيمت باد آوردۀ سخاوت امريکايی ها دورنگهداشته شود، بدين لحاظ بخاطرمطرح شدن درصحنۀ کشمکش های سياسی با سازماندهی حمله برمرکزفرهنگی امريکا، توجه سياستمداران امريکايی وانگليسی را بخود جلب کرد.¨
درماه مارچ 1989، ادارۀ جهنمی آی. اس .آی بدون درنظرداشت مفاد موافقتنامۀ ژنيو مورخ 14/ 4/ 1988 پلان حملۀ نظامی به جلال آباد را دراختيار گروههای جنگی مقيم پشاور، قراردادند که طی يک جنگ خانمانسوز چهار ماهه حرکات نظامی تجاوزکارانه ناکام ازآب بدرآمد. تنظيمهای جهادی، آی. اس. آی و سی. آی. ای دراين نيت شوم شان شکست خوردند، خوشبختانه برخلاف آرزوهای خام آنها، افتخارمقاومت دليرانه دربرابر تجاوز و دفاع پيروزمندانه نصيب اردوی افغانستان شد.
بينظيربوتو ازناحيۀ اين شکست شرم آور، تاب و تحمل را ازدست داد. بخاطرفرونشاندن طوفان نوحه ازبابت ترکيدن بغض گلو، درماه جون 1989 جنرال حميدگل را از رياست آی. اس. آی موقوف ساخت وبه جای او شمس الدين کلو جنرال بازنشستۀ دوران ضياءالحق را مقررنمود. جنرال شمس الدين کلو به علت اين تقاضا که بايد رئيس جمهورازرياست لوي درستيزي اردو منفصل گردد، با غضب جنرال ضياءالحق روبرو گرديده بود وجزای تقاعد بدست آورده بود. بينظيربوتودر واقع درقبال افغانستان وهندوستان همان سياست دشمنانۀ دوران ضياءالحق را با اندکی تغييردرطرز برخورد، تعقيب ميکرد، اما نتوانست اعتماد کامل اردووگروههای افراطی اسلامی رابدست آورد، بنابران درسال 1990 ازمقام صدارت سبکدوش گرديد. و گل اقبال نوازشريف به شگوفه نشست و بحيث صدراعظم پاکستان تعيين شد تاموصوف خواب ها وآرزوهای ضياءالحق را به حقيقت تبديل کند.
رئيس حکومت جديد التقرر، نمايندۀ تمام عياراحزاب و گروه های مذهبی بنيادگرا ومتعصب که به شدت درمسيرنظاميگری وسياسی شدن روان بودند، به بحرانهای درون جامعه که قسمآ از خلف خود به ميراث گرفته بود، افزايش بيشتربخشيد، ولی با حيله و نيرنگ ازايالات متحدۀ امريکا، انگليس و سايردول غربی ، عربستان سعودی و شيخ نشينان حوزۀ خليج، زيرنام پيروزساختن اسلام درافغانستان و برباد کردن هندوستان، جزيه و باج ميگرفت.
درگام اول، جنرال جاويد نصير را دررأس آی. اس. آی نصب کرد تا جهادي هارا درافغانستان بقدرت برساند، اما دراين پلان ناکام ماند. همچنان پروگرام بازسازی راه های تجارتی بسوی آسيای مرکزی، پس ازسقوط اتحاد شوروی، کدام موفقيتی را درقبال نداشت. پاکستانی ها به اين اميد که فساد مالی واداری، بی عدالتی، رشوه ستانی، دستبرد به دارايی عامه و بی نظمی ها خاتمه پيداميکند، دروظايف مختلف درخدمت ديکتاتورنظامی درآمدند و به زندگی خود ادامه دادند. صرف رئيس قوۀ قضائيه ورئيس پارلمان از وظايف شان برکنارشدند وجای آنها را اسلام گرايان اشغال نمودند.
بينظيربوتو و شوهرش آصف علی زرداری ( چند سالی را به جرم دغلبازی درتجارت وسوء استفاده ازامکانات حکومت، درپشت ميله های زندان گذرانيد) که متهم به اختلاس وفساد مالی بودند وبايد حساب پس ميدادند، کشور را ترک گفته دردوبی رحل اقامت گزيدند. نوازشريف با ازدست دادن اقتدار دراول نظر بند خانگی شد و بعدآ به زندان انداخته شد، تا اينکه مقامات سعودی به سروقتش رسيدند و وساطت کردند. درنتيجه وی ازحبس رها گرديد و درعربستان مسکن گرفت. وزرا نيز درابتدا درمنازل شان زيرنظارت قرارگرفته شدند. درحکومت نظامی چند صباحی، نشانه های ازبهبود وضع اقتصادی، آزادی مطبوعات وغيره مظاهر زندگی به چشم خورد، وليک بزودی حاکم نظامی دردنيای عهد شکنی و بی وفايی به وعده ها، فريب دادن مردم پاکستان وجهانيان گام برداشت.
جنرال های کودتاچی به نسلی ازافسران تعلق پيدا ميکردند که در مدارس آموزش قرآن زيرنظرملا های بنياد گرا تربيه شده بودند. بدين لحاظ ازناحيۀ تشديد و بالاگرفتن فعاليتهای بنيادگرايی ودهشت افگنی، نگرانی جدی بوجود آمده بود. چنانچه گذشت زمان نشان داد که نظاميان واقعآ درخدمت به عقب گرايی قرون وسطايی، تا گلو غرق گرديدند.
مشکل عمده برای منطقه وجهان هما نا موضوع دوام وحشت و دهشت طالبان والقاعده درافغانستان بود که ازکانال های پاکستانی تغذيه ميشدند. زمامداران نظامی نو به دوران رسيده با تمام امکانات داخلی و خارجی درگسترش فعاليت و تحکيم قدرت آنها کوشيدند. حتی پرويز مشرف نسبت به رؤساء حکومت های قبلی ( بينظيربوتو ونوازشريف) گستاخانه و بيشرمانه پارا فراترنهاده، پشتيبانی وحمايت سياسی- نظامی- مالی- لوژستيکی ازطالبان را ناشی ازعلاقه مندی پاکستان، داير برمسلط شدن و حفظ قدرت درافغانستان، برشمرد. طبعآ اين سياست هيچ نوع کمکی به پروسۀ تشنج زدايی وثبات در افغانستان و نزديکی دول همسايه درمسيردريافت يک راه حل سياسی، نه نمود. مقارن با کودتای نظامی درپاکستان، درهند نيزحکومت جديد برهبری اتل بهاری واجپای، حلف وفا داری ياد کرد ومرتبط به انکشاف وضع سياسی- نظامی دردولت همسايۀ غربی، نيروهای مسلح هند را امر آماده باش داد.
ايالات متحدۀ امريکا، انگليس، چين ( دوست ومتحد بسيار بسيار نزديک، عنعنوی واستراتيژيک پاکستان از زمان تأسيس آنکشورتا به امروز) وعربستان سعودی به مانند گذشته، پايه های نظام ديکتاتوری را درپاکستان با تعميم و تحکيم روابط نيک وحسنه درکليه جهات، ازتزلزل نجات دادند و استقرار بخشيدند. پاکستان درميان موجی ازنا آرامی های سياسی، دشواری های اقتصادی وصد ها مشکلات داخلی ديگر، برهبری پرويزمشرف حاکم نظامی، نفس ميکشيد تا اينکه حملات ترورستی 11/ 9/ 2001 رخداد.ايالات متحدۀ امريکا بخصوص " سی. آی. ای" برپايۀ همکاری های استخباراتی قبلی ( دردهۀ هشتاد، در دوران حکومت تنظيم ها، پس از ظهور وبقدرت رسيدن طالبان) با " آی. اس. آی" خوب ميدانست که هيچ کشوری به ندازۀ پاکستان وهيچ سازمان خدمات اطلاعاتی به ندازۀ "آی. اس. آی" راجع به طالبان و شبکۀ ترورستی القاعده ومحل بود وباش اسامه بن لادن و ساير رهبران آن، آگاهی ندارند. بنابران کشانيدن پرويزمشرف درپروژۀ مبارزۀ جهانی برضد دهشت افگنی يک امر ضروری شمرده شد.
مطابق نقشۀ ايالات متحده و انگليس، پرويزمشرف، با اخذ رشوت کلان، تغييرجهت داد، ازماشين جنگی امريکا درسقوط دادن طالبان حمايت کرد و ازهيبت زور و فشارامريکايی ها درروند مبارزۀ جهانی برعليه تروريزم شريک ايالات متحده شد. دريک زد و بند محرمانه «درآن زمان پاکستان مبلغ ده ملیارد دالر کمک مستقيم دريافت نمود، زمينۀ تبديلی کريدت های سابقه به کريدت های جديد با شرايط سهل وسودمند به آنکشور فراهم گرديد. مشرف شخصآ درهمه عرصه های زندگی وعدۀ پشتيبانی سياسی ازسوی ايالات متحده را بدست آورد و رئيس جمهور امريکا با حاکم نظامی پاکستان ، طرح دوستی ريخت.»و اما آنچه را که مشرف پس ازسقوط طالبان برضد سازمان القاعده و خود طالبان انجام داد، به نظرمقامات امريکايی ومتحدين آن کافی پنداشته نميشود. بنابر ان مشرف درسيل انتقادات گيرماند. غربی ها علت نا رضايتی خويش را ازحکومت پاکستان، به خرابی اوضاع امنيتی در افغانستان ، ارتباط ميدهند.
بعد ازعمليات نظامی (صلح دايمی و پايدار) جنگجويان طالبان و القاعده بشمول رهبران آنها ( ملاعمر، اسامه بن لادن و ايمان الظواهری ) شماری به استحکامات توره بوره و عده ای به سپين بولدک فرارنمودند و ازآن جاها به پاکستان راه يافتند. مناطق قبايلی ( آنطرف خط تحميلی ديورند ) قبل ازهمه وزيرستان جنوبی و وزيرستان شمالی، حوزه های صوات و باجور محل مطمئن و با امن برای جاگزين شدن اسلامگرايان مسلح ميباشد. زيرا ازسال 2002 بدين سو در ايالت صوبۀ شمال غرب ائتلاف بنياد گرايان مذهبی بنام " حزب متحدۀ مجلس عمل " حکومت ميراند. دراين محلات نفوذ حکومت مرکزی خيلی ناچيز بوده، حق تصميم گيری و صدور دساتيررا سران قبايل، خوانين و امامان مساجد درانحصار خود گرفته اند. کارشناسان براين باوراند که طالبان افغان وپاکستانی و دهشت افگنان خارجی که ازحمايت باشندگان محل برخوردارهستند، ازهمين جا جنگ، انفجارات و حملات انتحاری را درداخل افغانستان سازماندهی ميکنند.
درجنوری دوهزارشش دهکدۀ " داما دولا" پناهگاه ايمان الظواهری هدف راکت های امريکايی قرارگرفت. اما او جان به سلامت برد. بعدآ الظواهری دريک پيام ويد يويی، ضمن اعلان جهاد برعليه امريکا، بشکل تمسخرآميز، بآدرس رئيس جمهوربوش اين سخنان را حواله نمود: « بوش ميخواهی بدانی که من درکجا هستم ؟ »
پرقدرت ترين رهبرطالبان پاکستانی در وزيرستان جنوبی، حاجی عمر نام داشت که هيچ گاهی پابند تعهدات خود با مقامات دراسلام آباد نبوده است. دراکتوبر دوهزارشش بين حاجی عمر وحکومت مرکزی پروتوکول آتش بس به امضاء رسيد. بموجب اين قرارداد، اسلام آباد تعهد سپرد که از اعزام نيروهای ارتش به مناطق قبايلی بمنظورپيشبرد عمليات نظامی، انصراف بعمل ميآورد و درمقابل طالبان پاکستانی بايست پروسۀ گسيل جنگجويان و دهشت افگنان را به افغانستان با عبوردادن ازسرحد، به غرض خرابکاری وبی ثباتی، قطع ميکردند.
وليک تعهدات صلح ميان اسلامگرايان مسلح درمنطقۀ قبايلی و حکومت مرکزی دراسلام آباد به ناکامی انجاميد. حالا خطرآن ميرود که اين محلات به خط مقدم جبهۀ مبارزه برضد تروريزم بدل شود. عمر درسال دوهزارشش درمصاحبه ای با يک ژورنالست پاکستانی اظهارنموده بود: « قصد دارد که جنگجويان را بدون وقفه به افغانستان، بفرستد. زيرا امريکا، انگليس، فرانسه، آلمان و دوستان شان، متحد شدند ورژيم اسلامی را درافغانستان سقوط دادند. عمر پلان نموده که هرگاه طالبان دوباره درافغانستان بقدرت برسند، جهاد را به عراق ميکشاند و درصورت توافق وآمادگی عراق، جهاد را به لبنان ميرساند.» بهرحال، سياست آزاد سازی پرويزمشرف درمناطق قبايلی به سبب اينکه ازلحاظ نظامی کدام موفقيتی درپی نداشت، درتمام خطوط به ناکامی انجاميد. اين سياست به طالبان اجازه داد تا سرازنوشکل گيری کنند و بدون مزاحمت، مراکز تربيت نظامی را غرض سربازگيری به جهاد، ايجاد نمايند.
اخيرآ " سی. آی. ای" روشن ساخت که شبکۀ القاعده آنقدر نيرومند است که پيش از11/ 9/ 2001 نبود واين پيروزی دهشت افگنان، نتيجۀ سياست ناموفق مشرف ميباشد. حاکم نظامی پاکستان ترس ازآن دارد که عده ای ازافسران عاليرتبه و پائين رتبۀ کودتای سال 1999 با اسلامگرايان همدردی نشان ميدهند واستخبارات نظامی بدليل نزديکی با طالبان و القاعده درگذشته، چندان مورد اعتماد بوده نمی تواند. دروزيرستان شمالی نيز، رهبران محلی طالبان يک سروگردن از ديگران فعال بوده، به آتش بی ثباتی ونا امنی درافغانستان وپاکستان، روغن و هيزم ميريزند. دراين جا جلال الدين حقانی نا آرامی ها را رهبری ميکند.
حقانی دردهۀ هشتاد قرن گذشته، با استخبارات عربستان سعودی، " سی. آی. ای" و " آی. اس. آی" درارتباط بود و با آنها درضديت با دولت افغانستان همکاری می نمود. اين همکاری شرايط آن را ميسرساخت تا مقاديرقابل ملاحظۀ سلاح ومهمات بشمول راکتهای ستينگرومليون ها دالرنصيب حقانی گردد.
به حوالۀ گزارش های نشرشده در رسانه های جمعی دول غربی، جلال الدين حقانی فعلآ دريک بخش بزرگ وزيرستان،" امارت اسلامی" را اعلام داشته است و با استفاده ازامکانات گذ شته وجديد خود، حملات جنگی را برضد عساکرامريکايی و قوای ائتلاف بين المللی مبارزه برعليه دهشت افگنی، سازماندهی مينمايد. آگاهان سياسی را عقيده برآنست که پيشبرد حملات انتحاری درافغانستان، برطبق پلان و پروژۀ حقانی صورت ميگيرد و درنظردارد که عراق ثانی را برای امريکايی ها در افغانستان بوجود آورد.
ايالات متحده با وارد آوردن فشاربالای زمامداران پاکستان، تقاضا کرد تا جلال الدين حقانی، آن همکار وهم پيمان پيشين " سی. آی. ای " را تحت تعقيب قراردهند و دستگيرکنند و يا هم به قتل برسانند، کاری که تا کنون جامۀ عمل نپوشيده است و نظاميگران پاکستان درتحقق آن کم آمده اند. پرويزمشرف، افتخارچودری رئيس قوۀ قضائيه را به اتهام رشوه ستانی ازوظيفه برکنارساخت. مردم پاکستان اين حرکت حاکم نظامی را يک بازی سياسی شمرده وآن را شديدآ محکوم کردند. چودری اشتغال همزمان مشرف را در دومقام عالی ( ملکی ونظامی) دولتی ( رياست جمهوری وفرماندهی ارتش) خلاف قانون اساسی خوانده واشتراک او را درانتخابات رياست جمهوری زيرسوال برده بود. نيروهای سياسی، حقوقدانان، وکلای مدافع، پس ازسبکدوش ساختن رئيس قوۀ قضائيه، به جاده ها ريختند وخواهان استعفاء مشرف و برگشت مجدد چودری به وظيفه اش، شدند که ازسوی مردم پاکستان پشتيبانی بيدريغ شد.
پوليس درشهرهای عمدۀ پاکستان درمقابل تظاهر کنندگان از خشونت کارگرفت که منجر به خونريزی وکشته شدن صدها نفرگرديد. تنها « درجاده های شهرکراچی درنيمۀ ماه می 2007 جسد چهل يک نفرقربانی حادثه کشف شد که بطرفداری چودری درراه پيمايی های ضد مشرف، اشتراک ورزيده بودند.» درنتيجۀ تظاهرات، افتخارچودری به سمبول مقاومت مردم بدل شد. عکس العمل خشن نيروهای امنيتی درمقابل اعتراضات دوام دار وبرحق مردم، خشم و نفرت را برانگيخت و مشرف را وادار به عقب نشينی کرد. همان بود که افتخار چودری دوباره به وظيفه برگشت وقوۀ قضائيه نيرومندی خود را به اثبات رسانيد.
با حصول اين موفقيت، ديوان عالی قضيۀ کانديدی مشرف را د دستورکارخود قرارداد تا معلوم کند که آيا با احکام قانون اساسی مطابقت دارد يا خير؟ سرانجام بعد ازغور ومداقۀ همه جانبه، مشرف اجازه يافت که خود را کانديد نمايد ودرانتخابات اشتراک ورزد.
+++++++++++++++++++
«آي اس آي» عامل خون وآتش ( 1 )
- > درپيوند بامرگ شريرترين قاتل مردم ما(جنرال حميد گل )وسه ونيم دهه ويراني وبربادي افغانستان - (تحقيق وپژوهش استاد صباح)
- > پژوهش مستند درعملکرد سازمان جهنمي وجاسوسي { آي اس آي }
سازمان اطلاعات نظامی پاکستان
با نام رسمی « آیاسآی» به انگلیسی
ISI
توسط اردوي
پاکستان
اداره میشود.
آیاسآی عملیاتهای مخفی واطلاعاتی عمدهای دربیرون ازپاکستان
درکارنامه دارد. از جمله تربيه ، پرورش
وهدايت ورهبري مجاهدین افغانستان
در دهه
۱۹۸۰،
تشکيل ، مسلحسازی وپشتباني نظامي وسياسي به طالبان
، واتهام حمایت نزدیک ازجداییخواهان منطقه مورد مناقشه کشمیروسياست تروروهراس
افگني درکشميروهند.
پاکستان از بدو استقلال تاکنون به رغم خواسته بنیانگذاران آن که آرزو داشتند
پاکستان کشوری باشد برای همه مسلمانان منطقه جنوب آسیا تا دراین حدود و ثغور
سیاسی بتوانند به دورازهمه چالشها و درفضای آزاد مذهبی زندگی کنند، همزاد و
همراه بحران بوده و ثبات و آرامش برای مردمان آن سرزمین کماکان یک آرزوست.
وجود دشمنی همیشگی به نام هند درجوار مرز طولانی با این کشور وهمچنین تشتت و
درگیریهای داخلی که از بدو تأسیس این کشورهمواره گریبانگیر پاکستان بوده است،
برانگیزه این کشور برای داشتن سازمانی اطلاعاتی و ضد جاسوسی قوی بیش از پیش
افزوده است.
آي اس آي اکنون به عنوان یکی از پنج سازمان برترامنیتی جهان شناخته میشود که
شبکه آن درسطح جهان گسترده شده است.
آي اس آي درسال نوزده چهل هشت میلادی درحالی که هنوز یک سال ازنخستین رویارویی
هند با پاکستان نگذشته بود، سازمانی تحت نام
آي اس آي
با تلاش و مغز متفکر یک جنرال انگلیسی که وظيفه لوي درستيزي اردوي پاکستان را
بر عهده داشت، شکل گرفت.
این سازمان به عنوان یک ارگان امنیتی برای هرسه نیروی دفاعی پاکستان تشکیل شد و
وظیفه آن دفاع از مرزهای جغرافیایی و ایدئولوژیکی پاکستان بود.
زمامداری جنرال ایوب خان (1969-1958) را باید دوره انسجام و تبیین حیطه وظایف
سازمان اطلاعات پاکستان نامید.
دراین دوره نقش این سازمان در تأمین منافع ملی، مانیتورینگ احزاب سیاسی و اپوزیسیون و تحکیم نقش نظامیان درقدرت برجسته و مشخص گردید. دوره حضورجنرال حمید گل دررأس1989-1987 آي اس آي را باید اوج دوران قدرت این سازمان دانست. دردوران حضورشوروي درافغانستان، آي اس آي با همکاری سازمانهای اطلاعاتی آمریکایی و اروپایی وطراني وبربادي افغانستان رابه مرحله اجراگذاشت. آمریکا طی آن دوران پاکستان را خط مقدم جنگ با شوروی اعلام کرده بود و از همین روحمایتهای فراوان لوژستیکي و مالی از اسلامآباد انجام داد. اقدامات این سازمان درافغانستان که از لحاظ مادی و اقتصادی از طرف غرب حمایت میشد علاوه بر به دست آوردن اعتبار جهانی باعث گسترش هرچه بیشتر این سازمان شد. پاکستان نیز با کمکهای غرب ده ها هزارجنگجوی بي وطن را در کمپهای درون افغانستان و پاکستان آموزش داد و راهی جبهه های نبرد کرد. اوج همکاریهای سازمان سیا با آي اس آي نیز درهمین دوره اتفاق افتاد و عده ای از افسران نظامی و اطلاعاتی پاکستان به منظور فراگیری روشهای نوین اطلاعاتی وکسب تجربه ازسازمان اطلاعات آمریکا عازم واشنگتن شدند و حتی افرادی ازسيا نیزبه صفوف و کادر رهبری مبارزه علیه نظامیان شوروی در افغانستان پیوستند.
با پایان جنگ سرد وخروج شوروی ازافغانستان، پاکستان مجرای کمک رسانی به مجاهدين گردید و با تغییرات داخلی، به تأسیس هزاران مدرسه دینی با گرایش سلفی دیوبندی اقدام کرد که با حمایت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه عربستان هم راه بود. نقش پاکستان درایجاد پرورش وحمایت از گروه افراطی طالبان، کاملاً آشکار است ومنافع ملی پاکستان نیزدرافغانستان، از ره گذرمجاهدين قبلي وطالبان کنوني تأمین می شود.
ازجنرال حميد گل تاکرنيل امام
جنرال حمید گل درسال نوزده سي شش میلادی به دنیا آمد ودر اردوی پاکستان خدمت می کرد. حمید گل دو باردر جنگ میان پاکستان و هندوستان جنگیده است. او یکی از حامیان سلاح اتومی درپاکستان برای مبارزه با قدرت اتومی هند بشمار می رفت. حمید گل به عنوان رئیس (آی.اس.آی.) ، با همکاری سازمان استخبارات خارجی ایالات متحده امریکا (سی.آی.ای.) جهادگرایان افغان را با پول و اسلحه درمبارزه علیه نیروهای شوروی درافغانستان حمایت کرده است. حمید گل بعدها بطور واضح مخالفت اش را با ایالات متحده آغاز کرده و شبه نظامیان اسلامگرا، از جمله رهبر القاعده اسامه بن لادن را حمایت می کرد.
سال ١٩٧٩ میلادی برای مجاهدین با یک خبرعاجل آغاز شد. به رهبران تمام تنظیم های جهادی مستقر در پشاور خبر داده شد تا با اعضای شورای اجرائیۀ شان به کمپ جلوزو در پشاور حضور بهم رسانند. این گردهمائی توسط جنرال حمید گل رئیس اداره استخبارات نظامی اردوی پاکستان آی.اس.آی در روز اول جنوری که فقط شش هفته به خروج نیروهای روسی از افغانستان باقی مانده بود، فراخوانده شد. در این جلسه برعلاوه از رهبران هفت تنظیم، یکصد وچهل تن از اعضای شورای اجرائیۀ آن تنظیم ها، از هر تنظیم بیست نفر، شرکت کرده بودند.
حمید گل طی سخنانی با تندی بسیار، رهبران مجاهدین را به خاطر اختلافات شان، مورد انتقاد قرار داد و از اعضای اجرائیۀ تنظیم ها خواست که بیش از این در انتظار وحدت رهبران شان نمانند و در مدت سه روز طرحی برای آیندۀ افغانستان ارائه داده و دولتی تشکیل دهند. قرار براین شد تا یک شورای ٤٢٠ نفری که از هر تنظیم ٦٠ نفر در آن شرکت داشته باشند، تشکیل گردد. رهبران جهادی هرکدام دراین جلسه صحبت مختصری داشتند. سخنان حمید گل انعکاس از آن داشت که حوصلۀ پاکستان از اختلافات مجاهدین بسر آمده است. وی از عدم موجودیت یک طرح از طرف اتحاد اسلامی مجاهدین افغانستان برای آیندۀ افغانستان اظهار نگرانی شدید نمود.
ولت عبوری مجاهدین تحت نظر حمیدگل ساخته شد که عملا آی.اس.آی. قیضهاش را در دست داشت تا به وسیله آن هست و بود افغانستان را نابود نموده از کشور ما یک ویرانکده بسازد. هفت رهبر جهادی حیثیت مهره های بیاراده در آن را داشتند. برای اینکه بدانید این به اصطلاح دولت تا چه حد رسوا و دست نشانده بود، به بخشی از مصاحبه با صبغت اله مجددی، رئیس وقت دولت عبوری که در نشریه «مجاهد» (بخش اروپایی، شماره چهارم، میزان ۱۳۶۹ ـ سپتامبر ۱۹۹۰) انتشاریافته است توجه کنید:
ما در این مرحله برای تشدید عملیات خود که باید به پیمانه وسیع صورت بگیرد، به مشکلات روبرو هستیم.
برای اینکه اکثرچیزها بدست برادران پاکستانی ما است و تمام کمکها که میآید بدست آنها قرار میگیرد. من بحیث رئیس دولت اختیارات یک میل کلاشنیکوف را ندارم. اختیار پنچ روپیه کلدار را ندارم که بیک قوماندان کمک کنم. وزارت دفاع ما هیچ کاری کرده نمیتواند تا وقتیکه خود برادران پاکستانی ما فیصله نکنند. ما ازبرادران پاکستانی خواهش کردیم که حالا حکومت است، وزارت دفاع است باید این چیز ها به وزارت دفاع سپرده شود و مطابق پلان وزارت دفاع باید کار شود. مسئله دیگر اینکه کمکها روزبروز کم شده میرود، ممالک و کشورهائیکه کمک میکنند، میگویند ما تا حال فوقالعاده کمک کردیم. برادران پاکستانی میگویند: نه، کمک نیست ما نمیفهمیم پیش ما حقیقت گم است. تا جائیکه معلومات داریم دیپوها کاملا از مهمات پر است، لاکن آنها بما داده نمیشود. نظر من اینست که چون روسها رژیم کابل را ماهانه تا ۴۰۰ میلیون دالر کمک میکنند در حالکیه به ما سالانه ۳۰۰ میلیون دالر کمک نمیشود که اگر وضع به همین طور ادامه یابد ما نمیتوانیم در ده سال یک شهر را بگیریم.
و اعتراف قاضی امین «وقاد» از گردانندگان خاین حزب خونخوار گلبدین که درهمین شماره «مجاهد» انتشار یافته است: ... متاسفانه ... وجود حکومت موقت و نام نهاد مایه یاس و ناامیدی مردم ما گردیده بخاطریکه حکومت عبوری موجوده بیحیثیت ترین حکومت در جهان معاصر است که از حمایت و پشتیبانی ملت مسلمان و مجاهد افغانستان بهره نداشته و حیثیت و اعتبار سیاسی و بینالمللی را از دست داده فاقد هرنوع ابتکار عمل در میادین سیاسی و نظامی میباشد.... با توجه به اینکه این تنظیم ها و رهبران شان از ابتدا به چاکری و وابستگی به یک نیروی بیرونی عادت کرده اند، امروز هم هرکدام خود را به این و آن کشور فروخته و بدون حضور نظامی امریکا و مداخله پاکستان و ایران، ادامه حاکمیت شانرا ناممکن میدانند.
بعد ازمرگ ضیا الحق جنـرال های دیگر پاكستانی مانند حمیدگل، ضیاالدین، مشرف و كیانی به گونه یی راه جنـرال اختر در افغانستان ادامه دادند. این جنـرال ها توانستند تا زیرنام دفاع از جهاد افغانستان برنامۀ عمق استراتیژی جنـرال اختر را نه تنها تا آنسوی كوه های سلیمان، سفید كوه و سیاه كوه ؛ بلكه تا آنسوی هندوكش و بابا و فراترازآن تا آنسوی دریای آمو در بتۀ آزمایش قرار بدهند و نیات شوم شان را زیر نام جهاد افغان ها تا حدودی مخفی نگهدارند.
سال ١٩٧٩ میلادی برای مجاهدین با یک خبر عاجل آغاز شد. به رهبران تمام تنظیم های جهادی مستقر در پشاور خبر داده شد تا با اعضای شورای اجرائیۀ شان به کمپ جلوزو در پشاور حضور بهم رسانند. این گردهمائی توسط جنرال حمید گل رئیس اداره استخبارات نظامی اردوی پاکستان آی. اس. آی در روز اول جنوری که فقط شش هفته به خروج نیروهای شوروی از افغانستان باقی مانده بود، فراخوانده شد. در این جلسه برعلاوه از رهبران هفت تنظیم، یکصد و چهل تن از اعضای شورای اجرائیۀ آن تنظیم ها، از هر تنظیم بیست نفر، شرکت کرده بودند.
حمید گل طی سخنانی با تندی بسیار، رهبران مجاهدین را به خاطر اختلافات شان، مورد انتقاد قرار داد و از اعضای اجرائیۀ تنظیم ها خواست که بیش از این در انتظار وحدت رهبران شان نمانند و درمدت سه روز طرحی برای آیندۀ افغانستان ارائه داده و دولتی تشکیل دهند. قرار بر این شد تا یک شورای ٤٢٠ نفری که از هر تنظیم ٦٠ نفر در آن شرکت داشته باشند، تشکیل گردد. رهبران جهادی هر کدام در این جلسه صحبت مختصری داشتند. سخنان حمید گل انعکاس از آن داشت که حوصلۀ پاکستان از اختلافات مجاهدین بسر آمده است. وی از عدم موجودیت یک طرح از طرف اتحاد اسلامی مجاهدین افغانستان برای آیندۀ افغانستان اظهار نگرانی شدید نمود.»
دولت عبوری مجاهدین تحت نظر حمیدگل ساخته شد که عملا آی. اس. آی. قبضه اش را در دست داشت تا به وسیله آن هست و بود افغانستان را نابود نموده از کشور ما یک ویرانکده بسازد. هفت رهبر جهادی حیثیت مهره های بی اراده در آن را داشتند. برای اینکه بدانید این به اصطلاح دولت تا چه حد رسوا و دست نشانده بود، به بخشی از مصاحبه با صبغت الله مجددی، رئیس وقت دولت عبوری که در نشریه «مجاهد» (بخش اروپایی، شماره چهارم، میزان ۱۳۶۹ ـ سپتامبر ۱۹۹۰) انتشاریافت میگوید- ما در این مرحله برای تشدید عملیات خود که باید به پیمانه وسیع صورت بگیرد، به مشکلات روبرو هستیم. برای اینکه اکثر چیزها بدست برادران پاکستانی ما است و تمام کمکها که می آید بدست آنها قرار میگیرد. من بحیث رئیس دولت اختیارات یک میل کلاشنیکوف را ندارم. اختیار پنچ روپیه کلدار را ندارم که بیک قوماندان کمک کنم. وزارت دفاع ما هیچ کاری کرده نمیتواند تا وقتیکه خود برادران پاکستانی ما فیصله نکنند. ما از برادران پاکستانی خواهش کردیم که حالا حکومت است، وزارت دفاع است باید این چیز ها به وزارت دفاع سپرده شود و مطابق پلان وزارت دفاع باید کار شود.
این جنرال کهنه کار پاکستانی یکی ازسابقه ترین و قوی ترین افراد در دستگاه استخبارات نطامی پاکستان بود.
حمیدگل درپاکستان و افغانستان چهره شناخته شده بود، مجاهدين نام نهاد او را به عنوان حامی مجاهدین می شناختند اما در این سال ها او تغییر چهره داد و به یکی از هواداران و حامیان سرسخت طالبان تبدیل شده بود.
سران جمعیت اسلامی و شورای نظارهمیشه برای گولزدن مردم اکت و اداهای ضدپاکستانی بدر میآورند. ولی برای همگان روشن است که اینان دستپروردههای دولت پاکستان هستند که پس ازحزب اسلامی، بیشترین کمکهای دولت امریکا را از طریق آی.اس.آی به دست میآوردند. برعلاوه، همانند متباقی احزاب هفتگانه پشاوری، استخبارات نظامی پاکستان امکانات وافری را در اختیار شان گذاشته بود. در جریان جنگ ضدروسی، دولت پاکستان کمپ مهاجرین به نام «کمپ خراسان» در مسیر راه چارسده را برای جمعیت اسلامی ترتیب داده بود. در ضمن، قلعه نظامی بده بیردر نزدیکی شهر پشاور را در اختیار این حزب گذاشته بود. بنابر این، پس از به قدرترسیدن برهانالدین ربانی، او از جنرال حمید گل، رییس آی.اس.آی از ۱۹۸۷-۱۹۸۹، خواست تا به کابل آمده و سمت مشاور او را به عهده گیرد و همچون دوران جهاد به کمکهایش ادامه دهد، چیزی که از جانب حمید گل رد گردید.
اخیرا جنرال حمید گل، این دشمن منفورمردم افغانستان که درگذشته در مصاحبهای با چینل خبری پاکستانی «دنیا نیوز»، آدمکشانی چون گلبدین و حقانی را پاکستانیهای وطنپرست خطاب نموده بود، این بار حمایتش را ازدبل عبدالله اعلام نمودهاست. در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه که درچندین روزنامه پاکستانی بهشمول «دی ایکپسریس تریبون» نیز به نشر رسیده، او یکی از پسران عاقشدهاش، عبدالله، را بهترین امید برای صلح افغانستان خواندهاست.
بهطورعموم، جنرال حميد گل رامنحیث پدرخواندهی استراتیژی پاکستان دراستفاده از دستنشاندگانش برای اعمال نفوذ برکشورهای همسایه، میشناسند. ولی هنوزهم بعضی ازکارشناسان این جنرال بازنشسته ۷۷ ساله را فرد مهم در عقب تشکل نظامی این کشور میدانستند. جنرال حمید گل مینویسد: عبدالله برتری متمایز برای آینده صلح افغانستان دارد -اگرمقصد همین باشد پس خوب است- او یک جنگجو است.... و دیگرانی که درکنارش هستند، نیز جنگجویان اند. بعد علاوه میکند که در جریان جنگهای تنظیمی در کابل نقش میانجی غیررسمی را ایفا میکرد:
در آن زمان [۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵] در مهمانخانه احمدشاه مسعود زندگی میکردم و عبدالله وظیفه داشت که ازمن مراقبت کند، بنابرین او را تقریبا هر روز ملاقات میکردم.
عبدالله همیشه برای فریب اذهان عامه، اداهای ضدپاکستانی درمیآورد و حتا در آخرین حمله بر جمعشد کارزار انتخاباتیاش درهوتل آریانا کابل، پای پاکستان را دخیل دانست، تا توانسته باشد احساسات میهنی افغانها را به شور آورد. اما حمید گل درمصاحبهای دیگر با چینل خبری ایکسپرس نیوز، زمانی که نطاق از او در مورد عبدالله میپرسد، با پوزخند توهینآمیز جواب میدهد:
نکته اولی را باید واضح کنم، این است که نام او داکتر عبدالله عبدالله نیست و فقط عبدالله است.
و پس از آن از روابط تنگاتنگ شان پرده برمیدارد: با من روابط بسیارخوب دارد. برای من پیامهایش نیز میرسد.
اگر تمام این مصاحبه (برنامه «روبرو»؛ ۱۰ اپریل ۲۰۱۴؛ چینل خبری ایکسپرس نیوز) را ببینید، خواهید دید که از شروع تا به اخیر این مصاحبه، حمید گل به دفاع ازسران تنظیمی میپردازد و حتا بیشتر ازطالبان ازآنان به نیکی یاد میکند، که خود نشانگرآن است که هنوزهم دولت پاکستان بخصوص آی.اس.آی از پسرانش دل نکنده و روی شان حساب میکند. آنچه هویداست، عبدالله و نظایرش با چهرهگرفتن علیه دولت پاکستان چیزی را پنهان کرده نمیتوانند و معمولا در برابرافشاگریهای دولت پاکستان هم سکوت اختیار میکنند چون میدانند که آی.اس.آی اسناد کافی از مزدوریها و سرخمیهای اینان در اختیار دارد که اگر آنها را بیرون کشد، آبروی نداشتهی اینان نزد افغانها برای همیشه خواهد ریخت.
بعدازسقوط حکومت دکتورنجيب الله وآمدن تنظيم هاي جهادي، افغانستان ديگرخانه بيگانه بود وحزب همبستگي افغانستان مينويسد- درجریان مرورآرشیف اخبارسالهای جنگهای وحشتبار تنظیمی کابل، خبری در روزنامه «فرنتیرپست» پاکستان توجهم را جلب کرد. این روزنامه به تاریخ ۲۳ می ۱۹۹۲ در خبری از حضور رییس سابق «آی.اس.آی» پاکستان جنرال حمیدگل و تلاشش برای جمعاوری اسناد «خاد» خبر میدهد. در گزارشی تحت عنوان «گل مدارک خاد درمورد پاکستان را جمعاوری میکند» آمدهاست که شورای نظار اسناد مورد نظر را به وی تسلیم دادهاست:
مغزمتفکر جنگ نیابتی افغان، جنرال حمیدگل حالا مصروف کاوش برای دریافت نام آن پاکستانیهایی است که توسط دولت سابق افغانستان حمایت مالی میشدند. گزارش میرسد که رییس سابق آی.اس.آی حال در کابل است و کوشش دارد تا نام آن پاکستانیهایی را به دست آورد که برای رژیم سابق کمونیستی کار میکردند.
بر اساس منبع، رییس سابق آی.اس.آی با داکتر عبدالرحمن از شورای نظار که فعلا مسوولیت امنیت کابل را به عهده دارد، تماس برقرار کردهاست.... منبع افزود که داکتر عبدالرحمن لیست پاکستانیهایی را به او سپردهاست که از سوی دولت افغانستان جهت جاسوسی و تروریزم برای شان پول پرداخت میشد.
قابل یادآوریست که احمد شاه مسعود وزیر دفاع دفترش را درمرکز کی.جی.بیگونه خاد سابق جابهجا کردهاست.
خبردیگری که به تاریخ ۲۱ می ۱۹۹۲ در روزنامه یادشده انتشار یافته، میرساند که جنرال حمیدگل براساس دعوت خاص شورای رهبری دولت اسلامی و بخصوص شخص برهانالدین ربانی وارد کابل شده و در میدانهوایی از سوی جمعی از قومندانهای جهادی مورد استقبال گرم قرار گرفتهاست. براساس این خبر، برهانالدین ربانی طیاره خاص ساخت شوروی را جهت انتقال حمیدگل از پشاور به کابل برای او فرستاده بود.
روزنامههای پاکستان در همان سالها گزارش داده بودند که برهانالدین ربانی از جنرال حمیدگل تقاضا کرده بود که منحیث مشاور او در کابل بماند. در ادامه این خبر آمده است: جنرال حمیدگل نماز شام را در مسجد تاریخی پلخشتی ادا کرد. با بیرونشدن وی از مسجد جمع وسیع نعرههای الله اکبر سر دادند. تعداد زیادی از آنان میخواستند که دستان حمیدگل را ببوسند ولی رهبری جمعیت اسلامی شتابزده بودند چون باید او را به قصر ریاستجمهوری انتقال میدادند. انجنیر ایوب، قوماندان امنیه گفت: بیایید برویم چون ربانی صاحب مشتاقانه منتظر جنرال صاحب است. قرار معلوم، رهبری این دستبوسان و نعرهزنان جنرال حمیدگل را صدیق چکری به عهده داشتهاست. استقبال اینچنین ازجنرال حمیدگل این ویرانگر افغانستان از لکههای ننگ به روی سران دولت ربانی است.
كرنيل امام کي بود؟؟؟
روزنامۀ دان چاپ پاکستان می نویسد که امیرسلطان تارر، مشهور به کرنیل امام به تاریخ سوم دلو در وزیرستان شمالی اعدام شد. او که به تاریخ شش مارچ دوهزارده در وزیرستان شمالی با میجر خالد خواجه یکی از فعالان دیگر آی اس آی دستگیر شد، برای هرکسی که شناختی از این کرنیل داشت، تعجب آوربود، زیرا او یکی از طرفداران مهم و پروپاقرص بنیاد گرایی دراین منطقه بود.
خالد خواجه بعد از اسارت به زودی توسط ربایندگانش تیرباران گردید، اما این ربایندگان از دولت پاکستان خواستند تا زندانیان شان را دربدل رهایی کرنیل امام آزاد سازد در غیر آن او را نیز تیر باران خواهند شد. درآن زمان کرنیل امام از دولت پاکستان خواست تا به خواست ربایندگانش پاسخ مثبت دهد، ورنه مسایل بسیاری از روابط پاکستان و امریکا را افشا خواهد کرد. حال که ده ماه از دستگیری و خواست ربایندگان می گذرد، کرنیل امام اعدام شد و قاتلان او گفته اند که جسدش را نیز به کسی تحویل نخواهند داد. اعدام این کرنیل کارکشته پاکستانی نشان می دهد که شبکه های استخباراتی بعد از ختم کار جاسوسان شان با چه بی اهمیتی به آنان برخورد کرده و این جاسوسان چقدر به انسان های غیرمهم و بی مصرفی مبدل می گردند.
امیرسلطان یا کرنیل امام از جاسوسان مهم آی اس آی بود که چون اختر عبدالرحمن، حمید گل،اسد درانی، یوسف و سران دیگر آی اس آی درسال های اخیر نقش مهمی در اوضاع افغانستان داشت. اودر زمان مجاهدین گاهی کویته و گاه پشاور بود، ریش درازی مانده، همیشه واسکت و پکول می پوشید و با اینکه پنجابی بود، به زبان های دری و پشتو صحبت می کرد. با اکثر قوماندانان و رهبران مجاهدین آشنایی کامل داشت و از این بابت یکی از منابع مهم اطلاعاتی و تحلیلی آی اس آی شناخته می شد و درمیان سران این شبکه از موقف مهمی برخوردار بود.
کرنیل امام رهبری جنگ جلال آباد را به عهده داشت و نسبت به تنظیم های دیگر در روابط نزدیکتری با حزب اسلامی قرار داشت و بی هیچ دپلماسی به قومندانان دیگر اعلان می کرد که فقط حزب اسلامی شایستگی رهبری افغانستان بعد از خروج روس ها و سقوط دولت نجیب را دارد. کرنیل امام در جنگ جلال آباد شخصاً حضور داشت و مشکل لوژستیکی این جنگ را خود حل می کرد و بر قومندانان حزب اسلامی در این جنگ اتکای مستقیم داشت. برخی ها یکی از علت های شکست جنگ جلال آباد را به این کرنیل نسبت می دهند، چون بسیاری از سرگروپ های مجاهدین که تا آن زمان مداخلات پاکستان را به این عریانی نمی فهمیدند و دستورات کرنیل امام را دیدند، در جریان جنگ از سنگر ها عقب نشسته و به پایگاه های شان در کنر و لغمان برگشتند.
کرنیل امام در جریان احیا و به قدرت رسیدن امارت طالبان در کنار نصیرالله بابر نقش کلیدی داشت، وی بعد از تصرف هرات به وسیلۀ طالبان و شکست اسماعیل خان، قونسل پاکستان در هرات تعیین شد و بسیاری از فعالیت های غرب کشور زیر نظر او صورت می گرفت. این کرنیل درنوزده هشتادوهشت ميلادي قیامی را که مخفیانه علیه طالبان در هرات شکل گرفته بود، کشف و افراد مهم قیام را دستگیر و به دستور او هشت تن آنان را بردرختان ناجو در شهرهرات چپه آویزان کرد. کرنیل امام در این اواخر با اینکه تقاعد کرده بود، اما همچنان به کار های استخباراتی اش در پاکستان ادامه می داد. او که خواهان حمایت دولت پاکستان از طالبان افغانی و سرکوب طالبان پاکستانی شده بود، گروه های بنیاد گرای پاکستانی را سخت در مقابلش تحریک کرد. وی همچنان از ملا عمر خواسته بود که از جنگ دست بردارد و با دولت افغانستان مصالحه کند. گفته می شود که سفر کرنیل امام به وزیرستان به خاطر تهیۀ فلمی ازعملیات طیاره های بی پیلوت بود که دستگیر و اینک بعد از ده ماه اسارت تیر باران شد.
کرنیل امام نام ماندگار در سی سال جنگ و درگیری های افغانستان و یکی از مسببان اصلی و مهم ویرانی کشور ما بود. حال که به حیات جنایتبار این کرنیل پایان داده شد، همان ضرب المثل مشهور عوام که «چاه کن خودش به چاهست» را در خاطرها زنده می نماید. این کرنیل که خود درپرورش اشکال مختلف بنیاد گرایی دراین چند سال نقش مهمی داشت، بالاخره به وسیلۀ همین گروه های بنیاد گرایی دستگیر و بعد ازده ماه تیرباران شد و تقاص خونهای که به دستور او در این سالها در افغانستان ریخته شده بود را پس داد.