استاد صباح

 

چراآمريکا، روسيه واروپا دردشمني اند؟؟؟

« درآينه ي ارقام وحقايق » پژوهش ( صباح ) قسمت پاياني

´´

ایالات  متحده 1.3 ملیون نظامی دراردو، ویک ملیون نفردیگر درخدمت  احتیاط نظامی  دراختیار دارد. وبیش از 700 پایگاه نظامی  در 63 کشور ، که  255 هزار نظامی آمریکا درآنها مشغول بفعالیت هستند.  وزارت  دفاع “پنتاگون” رسماً 555  هزارساختمان، مستقر در 4400 قطعه زمین  داخل  ایالات متحده  ودربیش از 700  منطقه  درسراسر جهان را بخود اختصاص داده وایالات  متحده بیش :  1500 کلاهک اتمی استراتژیک  ، وبیش ازسيزده هزارهواپیمای نظامی، و دهها زیردریائی مسلح  اتمی، و88 کشتي وهواپیما بردارد . نزدیک  به 7000 نظامی آمریكائی درنتیجه جنگ افروزی ایالات  متحده از  9/ 11 سپتامبر کشته شده اند. ارقام کشته شدگان غیرنظامی عراق و افغانستان بجای خود می توانید حدس بزنید و ...

اولويت عينى سياست خارجى ايالات متحده از ۱۹۴۵ به اين سو، فرودست نگاه داشتن اروپاى غربى، عمدتاً ازخود كردن منابع و ابتكارات استراتژيك ـ ژئوپولتيك آنها بوده است. تحقق اين امر در دوران پس از جنگ دوم جهانى، آسان به نظر مى رسيد. آن زمان كه اثرات جنگ، اقتصاد اروپا را از پا درآورده بود؛ همان روزگارى كه غالب مردم و حتى نخبگان سياسى و اقتصادى در هول و هراس قواى نظامى اتحاد شوروي و گسترش انديشه هاي كمونيستى دراروپاى غربى به سر مى بردند، برنامه آمريكا هم در قالب طرح كمك هاى اقتصادى مارشال براى بازسازى اروپا و ايجاد سازمان پيمان آتلانتيك شمالى (ناتو) شكل مى يافت.

درون چنين بافتى بود كه تحركاتى براى ايجاد نهادهاى اروپايى به چشم مى خورد. اين تلاش ها در آغاز به شش كشور ـ فرانسه، آلمان غربى، ايتاليا ، بلژيك، هالند و لوگزامبورگ محدود مى شد و ترتيبات اقتصادى معدودى را هم با خود داشت. همچنين اقداماتى ابتدايى براى ايجاد ساختارهاى نظامى اروپايى صورت گرفت كه البته همگى ناكام ماندند. جنبش هايى كه در اين سمت و سو حركت مى كردند، از ناحيه مناطق دموكرات مسيحى اروپا ـ منهاى قسمت هاى سوسيال دموكراتيك ـ به شدت حمايت مى شدند. از سوى ديگر، پاره هاى كمونيستى اين كشورها با ساختارهاى چنينى را جزئى از جنگ سرد قلمداد مى كردند و با حدت تمام با آنها مخالفت مى كردند. البته از ديد ايالات متحده، ساختارهاى اروپايى مطلوب بود؛ چرا كه مساحت اقتصادى اروپا گسترش مى يافت (و درنتيجه، آنها مشترى هاى بهترى براى صادرات و سرمايه گذارى هاى آمريكا مى شدند) و هم از آن رو كه روشى براى فرونشاندن هراس فرانسوى ها از تجديد قواى نظامى آلمان و پيوستن به ناتو به شمار مى رفت.

درسال هاى دهه ۱۹۶۰، آمريكا دستخوش تغيير شدن دو داده اين معادله را حس كرد. اول اينكه، اروپاى غربى بسيار قدرتمند مى شد و اين امر با سربر آوردن يك همتاى اقتصادى براى آمريكا و درنتيجه، ظهور رقيبى بالقوه جدى در اقتصاد جهانى همراه بود. دوم اينكه، «شارل دوگل» يكبار ديگر در فرانسه به قدرت رسيده بود و او ساختى اروپايى را مى خواست كه از لحاظ سياسى ـ در تضاد با جزو سرخورده ابتكارات استراتژيك ـ ژئوپولتيك آمريكا بودن ـ خودگردان باشد. كار به اين جا كه رسيد، شوروشوق آمريكا هم براى اتحاد اروپا روبه سردى گذاشت. اگرچه كه آمريكا در خود توان سياسى لازم براى ابراز و اظهار روشن آن را نمى ديد.

به همين شكل، تغييرات زيادترى نيز در موقعيت ها و جايگاه ها ايجاد شد. نواحى كمونيستى اروپاى غربى، در انتخابات، ضعيف و ضعيف تر مى شدند و خط مشى آنها به سمت آنچه كمونيسم اروپايى )يوروكمونيسم( خوانده مى شد، چرخ مى خورد كه يكى از نتايج منطقى آن هم تغيير موضع اين قسمت ها در قبال ساختارهاى اروپايى بود. آنچنان كه يا كم كم به حمايتى محتاطانه دست زدند و اگر نه بردبار و پرتحمل بودند. در همين دوران، آمريكا هم در جنگ ويتنام شكست مى خورد و همين براى موقعيت ژئوپولتيكى اش يك ضايعه به شمار مى رفت. تركيب اين شكست سياسى ـ نظامى و آميختن آن با سربرآوردن رقباى بزرگ اقتصادى، مانند اروپاى غربى و ژاپن، از پايان سرورى بى چون و چرا، و آغاز دوران تنزل تدريجى آمريكا در معادلات جهانى خبر مى داد. آن چنان كه در افتادن با آن يك گردش اساسى در سياست خارجى آمريكا، از يك نفوذ و تسلط كاملاً ساده به مرحله اى بعدرا مى طلبيد. اين گردش توسط تنش زدايى «ريچارد نيكسون» با اتحاد جماهير شوروى شروع مى شد و از آن مهمتر، با لغزيدن به سمت پكن و دگرگونى در مناسبات آمريكا ـ چين ادامه يافت. نيكسون بنياد سياستى را برنهاد كه من آن را «چندسويگى نرم» [soft multilateralism] مى نامم. سياستى كه تمام رؤساى جمهورى هاى موفق آمريكا، از نيكسون تا كلينتون، مشتمل برريگان و جورج بوش پدر نيز، آن را دنبال و اتخاذ كردند. در قبال اروپا، همه توجه ها برآرام كردن آنچه در روند رو به افزايش خودگردانى سياست اروپايى به چشم مى خورد، متمركز بود. به همين منظور، آمريكا«شراكت» ژئوپولتيكى (به مثابه يك درجه از رايزنى  سياسى) را به اروپا پيشنهاد كرد. دو سر اين شراكت نيز ، ازيك سو متوجه ادامه جنگ سرد در برابر شوروى و ازسوى ديگر منازعه سياسى ـ اقتصادى «شمال» و «جنوب» بود. فرضى كه توسط شمار بسيارى از نهادها، در كنار ديگر سازمان هايى چون «كميسيون سه جانبه» نشستهاى «گروه هفت» و «بازارگاه جهانى اقتصاد، [WEF] در داووس، عملى شد. برنامه جنگ سرد با توافقاتى كه در «هلسينكى» صورت گرفت، نتيجه داد و برنامه شمال ـ جنوب هم با پيش راندن تكثيرهسته اى، «اجماع واشنگتن» (به نفع نئوـ ليبراليسم درمقابل توسعه گرايى) و بنا نهادن «سازمان تجارت جهانى» حاصل شد. نكته اى كه در مورد دهه هاى ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، نبايد از قلم بيفتد، آن است كه سياست خارجى تعديل شده آمريكا، به شكل مقطعى و دوره اى موفق بود.اگرچه كه خودگردانى سياسى اروپا افزايش يافت ـ ostpolitikهاى آلمانى [الگوى سياسى سوسياليستى اروپاى شرقى] و gazaduc هاى [متعلق به كشورهاى مابين غرب و شرق] را در نظر بياوريد كه اتحاد شوروى و اروپا غربى را به هم پيوند مى دادند ـ و نگاه اروپاى بزرگ از لحاظ ژئوپولتيكى چندان از آمريكا فاصله نمى گرفت. بطور خاص، هرچند، تلاش هايى براى ايجاد يك صف اروپايى صورت مى گرفت، اما به گونه اى مؤثر با ضديت هاى مداوم ايالات متحده با بن بست مواجه مى شد. در عمل، و اگرچه نه در كلام، هم آمريكا در تضاد و تخاصم با ايده اروپاى متحدموضع گرفته بود.

سياست آمريكا در قبال شمال ـ جنوب به نظر از اين هم موفق تر مى آمد. كشورهاى جهان سوم با سياستهاى خوراننده ساختار صندوق بين المللى پول در اين مسير قرارمى گرفتند و حتى كشورهاى سوسياليستى اروپاى شرقى ـ مركزى در اين راه گام برمى داشتند. اوهام زدايى از حوزه عمومى با جنبش هاى پرقدرت آزادى خواه ملى، و اين نكته كه رژيم هاى كمونيستى بلوك سوسياليستى آثار هر نوع ستيزه جويى را در نطفه خفه مى كردند و پراكنده شدن يك حس بدبينى دژم در فضاى جهان چپ، دست آخر «جشن پيروزى» تلاشى اتحاد جماهير شوروى را رقم زد.

البته اين «جشن پيروزى» آنچنان هم در خدمت و باب ميل سياست خارجى آمريكا، حداقل در مواجهه با اروپاى غربى، نشد، چرا كه آن بحث گسترده سابق كه به پذيرش رهبرى ژئوپولتيكى آمريكا در دنيا از سوى اروپاى غربى ها دلالت مى بخشيد، ديگر لوث شده بود. صدام حسين هم همين فرصت را براى اقامه يك زورآزمايى آشكار با آمريكا ـ چيزى كه سابق براين در دوران جنگ سرد ابداً توانايى اش را نداشت ـ غنيمت شمرد. جنگ خليج فارس در امتداد جاده اى كه هرچه آمريكا دهه۹۰ را پشت سرمى گذاشت، ادامه دادن در آن برايش كمتر قابل قبول مى نمود، به آتش بس ختم شد. با اين وجود، كلينتون باز هم خط مشى نيكسون در قبال «چند سويگى نرم» را در بالكان، خاورميانه و آسياى شرقى دنبال مى كرد و اروپاى غربى ها هم در هيچ موضوع اساسى اى از آمريكا فاصله نگرفته بودند.در اين اثنا، براى اطمينان يافتن از اينكه اروپاى غربى ها همچنان همين مسير را ادامه خواهندداد، آمريكا الحاق خود به نهادهاى اروپايى (وناتو) را به غرب غيركميسيون كنونى و دول اروپاى مركزى با فشار زياد قبولاند. با اين احساس كه اين دولتها براى ادامه يافتن و محكم كردن گره رابطه شان با آمريكا ترد و شكننده اند و به اين ترتيب، ميل خودگردانى و استقلال سربرآورده در اروپاى غربى ، خنثى مى شود.

کاخ سفید برای برجسته سازی حضور خود در تحولات قاره سبز به وِیژه رویدادهای شرق اروپا به عنوان میعادگاه تاریخی جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب در سال های پس از فروپاشی شوروی سابق به امری عادی تبدیل شده است. هر چند از ابتدای دهه نود تا سال دوهزاردوازده میلادی به دلیل ضعف و نابسامانی ناشی از فروپاشی در ساختارهای سیاسی و نظامی روسیه، تنش بنیادینی در مناسبات مسکو و واشنگتن روی نداد، اما پس از روی کار آمدن پوتین برای سومین بار در مقام رییس جمهوری روسها و اذعان دو طرف به شکست طرح ابتکاری نوسازی در این سال، روابط دو طرف وارد مرحله جدیدی از تنش شد که دامنه آن روز به روز توسعه یافته است.

در این میان بحران اوکراین به میدان جدیدی برای زورآزمایی سیاسی و تا حدودی نظامی روسیه و غرب با سرکردگی آمریکا در یک سال اخیر تبدیل شده است، طوری که تحلیلگران مسایل سیاسی از تلاش همه جانبه واشنگتن و متحدان اروپایی اش برای آزمون توانمندی های بازدارنده مسکو در عرصه های سیاسی، نظامی و اقتصادی بر محور این بحران سخن می گویند.  از این منظر، آمریکا و اروپای غربی برای تکمیل فرآیند الحاق جمهوری های اروپای شرقی به عنوان میراث دار بلوک شرق و ساختار نظامی آن موسوم به پیمان ورشو به خود، تلاش گسترده ای را در ابعاد اقتصادی و نظامی آغاز کرده اند که بحران اوکراین مصداق عینی آن است.  بدیهی است که در این وضعیت، گزینه رویارویی نظامی دو طرف که به ویژه به دنبال اقدام روسیه در الحاق شبه جزیره یک و نیم میلیون نفری و راهبردی کریمه به خاک خود شکل جدی تری به خود گرفته است، از پیچیدگی بیشتری نسبت به فشارهای اقتصادی غرب علیه مسکو برخوردار می باشد.  در واقع غربی ها به خوبی از توانمندی های بازدارنده مسکو به ویژه در بعد نیروهای موشکی هسته ای با قابلیت قاره پیمایی (بالستیک) آگاه هستند و به همین منظور نیز تلاش می کنند حلقه محاصره نظامی روسیه را در چارچوب برگزاری رزمایش های نظامی در مرزهای پیرامونی این کشور و در محدوده موسوم به حیاط خلوت روس ها در شرق اروپا پیش ببرند.  با این رویکرد بود که مقام های ارشد ناتو در ماه های اخیر بارها بر ضرورت تقویت توانمندی های نظامی اعضای این ساختار نظامی منطقه ای تاکید و از اقدام برخی از اعضا در کاهش هزینه های دفاعی خود انتقاد کرده اند.  در تازه ترین اتفاق از این گونه رویکردهای برتری جویانه غرب مقابل روسیه، پنتاگون اعلام کرد آمریکا استقرار سه هزار تن از نیروهای نظامی ی خود را در کشورهای منطقه بالتیک به منظور شرکت در رزمایش بزرگی که در کشورهای عضو ناتو در این منطقه برگزار خواهد شد، آغاز کرد.
گفته می شود هدف آمریکا از برگزاری این رزمایش سه ماهه که به نام اراده آتلانتیک نامگذاری شده، آن است که به کشورهای همسایه روسیه شامل لتونی، لیتوانی و استونی اطمینان دهد که ناتو در کنار آنها خواهد ایستاد. استیون وارن سخنگوی پنتاگون اعلام کرده است عملیات ارسال و استقرار خودروها، بالگرد و تجهیزات سنگین در ریگا پایتخت لتونی آغاز شده است و این رزمایش سه ماه به درازا خواهد کشید.  در همین حال خبرگزاری فرانسه نیز از واشنگتن و به نقل از یک منبع نظامی آمریکایی که خواست هویتش فاش نشود، اعلام کرد که این جنگ افزارها پس از بازگشت نیروهای لشکر سوم پیاده به پایگاهشان، در پشت این منطقه باقی خواهند ماند. جان او کانور جنرال آمریکایی نیز به خبرگزاری فرانسه گفته است که استقرار این نیروها نشانگر اراده در برابر رئیس جمهوری پوتین و روسیه خواهد بود مبنی بر این که ما به اتفاق همدیگر می توانیم، متحد شویم. بنا بر خبرهای منتشر شده، تانک های اَبرامز و خودروهای رزمی برادلی و همچنین تجهیزات پشتیبانی از جمله جنگ افزارهایی است که برای رزمایش اراده آتلانتیک در منطقه بالتیک مستقر خواهد شد و جنگ افزارهای زرهی تا زمانی که لازم باشد در منطقه باقی خواهد ماند تا به گفته مقام های آمریکایی مانع هرگونه تعدی روسیه بشود. جمهوری های استونی، لتونی و لیتوانی در منطقه بالتیک از سال دوهزارجهار به عضویت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و همچنین اتحادیه اروپا درآمده اند لیکن ساختارهای نظامی آنها به دلیل وسعت اندک سرزمینی و نیز مجموع جمعیت زیرده میلیون نفر بسیار ضعیف است.

تحلیلگران مسایل سیاسی با اشاره به برنامه ناتو برای برگزاری رزمایش اراده آتلانتیک می گویند که این ساختار نظامی غربی با تقویت و تحکیم مواضع دفاعی خود در منطقه شرق اروپا و با یک نیروی پیشرو پنج هزار نفری و همچنین مراکز فرماندهی در کشورهای حوزه بالتیک، شامل بلغارستان، لهستان و رومانی درحال مقابله با روسیه است. ناظران آگاه با اشاره به اقدام روسیه و غرب در برگزاری رزمایش های متنوع در منطقه مورد مناقشه پیرامون مرزهای غربی روسیه و شرق اروپا می گویند که ناتو به فرماندهی آمریکا با این گونه اقدامات، در حال برآورد توانمندی های نظامی روسیه و تقویت روحیه اعضای این ساختار برای مقابله با مسکو می باشد.  پیش از این نیز کشتی های سازمان پیمان آتلانتیک شمالی مهر ماه امسال به بندر وارنا در بلغارستان وارد شدند تا رزمایش مشترکی را در پهنه آبی دریای سیاه و در مجاورت شبه جزیره کریمه به عنوان محل استقرار ناوگان دریای سیاه روسیه برگزار کنند.
مجموعه این اقدامات نشان دهنده تلاش آمریکا برای حفظ برتری خود در تحولات اروپا با تکیه بر ساختار نظامی ناتو و نیز تشدید روحیه روسیه هراسی در میان کشورهای عضو این قاره می باشد.  از سوی دیگر ناظران آگاه می گویند آمریکا با دامن زدن به تنش میان روسیه و کشورهای اروپایی بر پایه بحران اوکراین به عنوان شاخص اصلی تبیین این وضعیت، به دنبال تعمیق هر چه بیشتر نفوذ خود در میان کشورهای اروپایی است. سرگئی میخییف رییس مرکز فناوری های سیاسی روسیه می گوید: آمریکا درصدد سلطه کامل بر اروپاست و بحران اوکراین بخشی از این نقشه به شمار می رود. میخییف در گفت وگو با کانال تلویزیونی روسیه یک اعلام کرد: هدف از ایجاد بحران در اوکراین توسط آمریکا، جداسازی روسیه از اروپا است و در واقع بحران در این کشور به صورت مصنوعی و برای تحقق اهداف ژئوپلیتیکی واشنگتن ایجاد شده است. رییس مرکز فناوری های سیاسی روسیه معقتد است که آمریکا به توافقنامه مینسک هیچ اعتقادی ندارد و برای ادامه مناقشه در اوکراین تصمیم به ارسال تسلیحات به ارزش یک میلیارد دلار به این کشور گرفته است. این امر منجر به بی ثباتی کشور اوکراین خواهد شد و برای روسیه هم خطرناک است.
در نهایت می توان گفت که واشنگتن برای تکمیل فرآیند سلطه خود بر اروپا همچنان بر طبل روسیه هراسی می کوبد و تلاش دارد با نقش آفرینی در تحولات قاره سبز در رویدادهایی همچون بحران اوکراین، جای پای خود را در این قاره محکمتر کند.

برداشتهاويادداشتها- انتي وار، سياحت غرب ، صداي روسيه ومقاله هاي نويسنده درنشريه هاي بيرون مرزي ودرون مرزي .

 

 


بالا
 
بازگشت