خلیل رومان
دولت مداران و نقادان
باهم یا بر ضد هم؟
مـــن و مـا، هرچه باشد رغبتی و نفرتی دارد
جهان وعظ است لیکن گوش میباید نصیحت را
"بیدل"
"من با عقیده تو مخالفم، اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آزادانه عقیده ات را بیان کنی". ولتر
مقدمه
هر پدیده و حرکت اجتماعی از نظر اصالت بدون ایستایی خود، روان و جاری است. از جمله مباررۀ مدنی هم در یک نقطه نمی ایستد. مطالبات آن به شکلی از اشکال برآورده می شود، یا روشنگران اجتماعی شکل آن را مرحله به مرحله ترقی و تغییر می دهند. در ۱۴ سال اخیر نقد و بررسی از کارنامه های دولت مداران بیش از هر وقت دیگر افزایش یافته است. طرف های نقد و بررسی نیز به پیمانۀ زیادی بی تفاوت و ناشنوا بوده اند. یک مورد مستند وجود ندارد که دولت مردی با توجه به نقد و بررسی فلان شخص یا نهاد، اصلاحاتی را روی دست گرفته باشد.
نگارنده از تمام نقادان بی غرض و مرض که پیشنهادهای شان را در رسانه و دیدارهای حضوری به دولتممداران ارائه کرده اند و می کنند، کمال سپاس دارم. (در این میان نقدها و نقادانی وجود دارند که هدف شان چیزهای دیگری، یا غیرعملی و عاطفی است. حتی همین طیف در بی تفاوت بار آمدن مسوولان نقش داشته اند. چنان که وقتی به غرض ورزی و ناممکن بودن نقد نگریسته اند، به ریش هرچه نقد و نقاد است، خندیده اند).
نقد در هر زمینۀ اجتماعی پیش شرط تکامل به حساب می آید؛ سره را از ناسره جدا می کند و روش های نو می آورد. نقد به گونۀ فشرده عقل و خرد جمعی را به کار می گیرد تا روال به شیوۀ خوبتر و قابل قبول پیش برده شود. متاسفانه قرارداد نوشته یا نانوشتۀ اجتماعی یا اخلاقی دوطرفه موجود نشده تا ناقد و نقد شونده بر چارچوب های اصلاحی و پاسخگویی روی آن توافق کرده باشند. هنوز هم ناقد و نقد شونده همدیگر را دشمن و بدخواه خود تلقی می کنند. با وجود آن، نقد ها، با تکان دادن سر، یا با تشکر ریاکارانه پذیرفته و به آسانی فراموش شده است. (پی دلیل، چونی و چرایی آن هم نمی روم).
به هرحال، متناسب به تراکم نقد و بررسی و عدم شنوایی مقام ها در پذیرش یا رد آن و همچنان جلوگیری از ایستایی و تکرار، لازم می افتد که شکل انتقاد تغییر کند. با این روش، دوستی و سازنده گی تعریف و اثبات می شود. پس از مقدمۀ کوتاه، نظریه ها و پیشنهاد هایی را ذکر می کنم:
نقد، نقادان و رسانه ها
۱- بهترین تغییر، ارزیابی نقادانۀ خود است تا در روشنی تجربۀ به دست آمده، محتوای نقد خویش را مدنی تر و حقوقی تر تنظیم کنیم. متاسفانه در حال حاضر معمول شده که هرآنکه زشت ترین کلمه ها و جمله ها را به طرف حواله کند، "محبوب" می شود. این هدف نقد اصولی، سازنده و اصلاحگر نیست. باید به گونۀ دقیق بیاموزیم که هرگاه نقاد از نقد شونده ماهرتر و خبره تر نباشد، نقد او به ایجاد تغییر کارگر نمی افتد. بین نقد برای نقد، نقد برای شهرت و نقد برای اصلاح تفاوت موجود است. تصور نمی کنم که سومی که هدف اصلاح گران است؛ زیانی خواه سیاسی، خواه اجتماعی، خواه شخصی وحقوقی برای ناقد بارآورد. اما یکجا کردن اهانت، اخطار، ناسزا، شخصیت کشی و برخورد عاطفی با نقد، نه تنها خالی از زیان های یاد شده نخواهد بود، بلکه سبب نفرت اجتماعی و فاصلۀ بین مردم و نقد شونده می شود. به ویژه که واکنش رد یا قبول مدنی نداشته باشد.
۲- نقادان خود سانسور نباشند و به سانسور تن ندهند، اما بسیار مهم است که نقد دقیق، مسلکی، مستند، منصفانه، بدون اتهام، ناسزا، هتاکی، فحاشی، ترور شخصیت، ستیزه گری، عقده، و جانبداری که همۀ آن تا حدی زیاد معمول شده است، پیشکش نمایند. ابراز نقد برپایۀ حدس و گمان شخصیت ناقد را بی پایه و نقد را بی مایه می کند. شاید در فضای جاری پر تنش، سخن گویان احزاب و فرقه های رقیب، در نقد از یکدیگر از این اصول پیروی نکنند. ولی پیروی آن سبب ارتقای فرهنگ ارتباطات و اعتبار آنان نیز می شود. هرگاه همین نکته های معدود رعایت شود، بسیاری از دوستان ناقد ما چیزی برای گفتن نخواهند داشت.
۳- ضرور است که برنامه های سیاسی و اجتماعی رسانه ها از تقلید محض و گفت وگوهای غیر صمیمانه- حتی توهین آمیز با مهمانان بدر شود. چنین برنامه ها شاید مشوقانی داشته باشد، اما در درازمدت ذوق سرسری، سطحی، پرخاشگرانه و گاهی بدور از آداب معاشرت سنتی را در عمق جامعه تسری می دهد. در این باره گفتنی است که همزمان با الهام گیری کم و بیش از شکل، به محتوا و شیوۀ اجرای مجریان برنامه های مشابه تلویزیون های پیشتاز جهان و معاشرت آنان نیز دقت صورت گیرد. مزید بر آنچه گفته شد، ورود و تجربۀ مجریان در طرح پرسش ها با مصاحبه شونده گان از اهمیت اساسی برخوردار است. نمایاندن چهره های تاثیرگذار در رسانه ها و گفت و گوهای سطحی و کلیشه ای به ذات خود اهمیت ندارد. مواردی دیده شده که پرسش چیزی است، پاسخ چیزی دیگر. اما مجری محترم به سبب عدم آگاهی لازم گوینده را به پاسخ مرتبط دعوت کرده نتوانسته است.
در مورد برنامه های خبری به ویژه گزارش های حساس، وضع بدتر از این است.(قرار نیست به تمام کارکردهای رسانه ای با جزییات وارد شوم. چون دنیای رسانه خیلی تنوع دارد و هرکدام از ریزه کاری های مسلکی برخوردار می باشد. برای رفع انتقاد بر نگارنده باید بگویم که نه عیب جمله بگفتم و نه از هنرش انکار می کنم. برای بهبود، نظر کلی آینده نگرانه دارم).
۴- اگر در فکر آنیم که سلامت جامعه حفظ و در بین مردم تا حدی یک جهتی ایجاد شود، باید جامعۀ مدنی و شوراهای نویسنده گان و خبرنگاران، کارهای منتقدان مسایل اجتماعی- سیاسی را انسجام بخشند. درطرف دیگر وزارت اطلاعات و فرهنگ، دفترهای رسانه های ریاست جمهوری و ریاست اجراییه، با تثبیت سخن گویان نمایندۀ حاکمیت، این کار را انجام دهند. این دو گروه با تفاهم بر خط های سرخ منافع ملی و احترام به آزادی بیان داخل تعامل احترام کارانۀ اقناعی شوند. تبادل وتقویت آگاهی ومستند سازی بهتر آن به کمک هم، از سردرگمی جلوگری می کند. در این صورت، پیام های آگاهی دهنده، خوب، مثبت و دلگرم کننده به مردم فرستاده می شود. شاید نیاز به تاکید نباشد که اهمیت تبلیغ کمتر از اهمیت جنگ نیست. هنوز نهادهای مسوول چنین ابتکاری نکرده و رییس دولت، رییس اجراییه و منتقدان از این مهم نیز کار نگرفته اند.
۵- ناقدانی که هدف شان اصلاح کارهاست، باید از روزمره زده گی و پراکنده گی بیرون شوند. هماهنگی میان آنان و ابراز هماهنگ نقدها در یک یا چند مورد معین، کارساز تواند بود. تراکم، تکرار بیش از حد و اضافه بار کردن نقدها، طرف های آن را خسته، عاطل و بی پروا می کند. مهم این است که نقدها بر بنیاد تحقیق های از پیش آماده شده، با ارقام و حقایق توأم شود. از قرار دادن مردم در عقب خواست و طرح خود جلوگیری شود. هیچ کسی نمی تواند و این حق را ندارد که خود را نمایندۀ خواست های مردم جلوه دهد. شاید مردم اولویت دیگری داشته باشند.
۶- یک گرایش جدید سال های اخیر، عوام زده گی هاست. بسیاری ها سخنان شان را با کلمه های پرتب و تاب عوام فریبانه آرایش می دهند. شماری از تجربه دریافته اند که سخن هرچه زشت تر، زننده تر، غیرعملی تر، غیرعلمی تر و غیرواقعی تر باشد، پسندیده تر است. بی خبر از آنیم که مسوولیت اجتماعی نقد چنین نیست. باید بدانیم آنچه را که علم تایید نمی کند، عقل نمی پذیرد، انصاف در کنارش نمی ایستد و موثر هم نیست چرا باید گفت و نوشت.
انتقاد شونده گان، دولت مداران
۱- نخستین گام مهم این است که دولت مداران بر این دیدگاه تجدید نظر کنند که هر نقاد را دشمن، تخریبکار، خاین و حاکمیت برانداز می پندارد. شاید چنین نیروها و کسانی هم وجود داشته باشند. شناسایی و تعامل درخور با هریک هنر دولت مداری است، نه یک سره دشمن قلمداد کردن آنان.
۲- به نظرم هیچ دولتی نمی تواند خود را پاسخگو بداند، مگر این که به نقدها و خواست های عمومی یا قسمی مردم واکنش مناسب داشته باشد. گذشتن ازکنار هر نقدی- ولو بی اساس- اعتبار و پاسخ گویی دولت مداران را کاهش می دهد. بنابر این جمع آوری، تحلیل، اولویت بندی خواست ها و نقدها و آگاهی دهی در بارۀ قبول یا رد آن، مسوولیت یک دولت پاسخگوست. خاموشی در برابر آن، حتی نقدهای نادرست را جامۀ حقیقت می پوشاند. دولت هایی که قدرت خود را از مردم می گیرند، نباید در برابر نقد و ارزیابی بی تفاوت باشند و از کنار آن رد شوند. این، رفته رفته خلای اعتماد را فراخ تر و دولت ها را منزوی تر می کند.
۳- قبول و انکار نقد دو وجه متفاوت است. با قبول نقد منطقی و منصف، قبول کننده با اعتبار و نقد کننده راضی و دقیق تر می شود. با رد منطقی هم همین طور. ضرور است تا تعامل بین نقاد و نقد شونده ایجاد شود و هردو به نوعی قانع شوند. در غیر آن نقاد حارتر شده و به حمله های خود با صدای بلند ادامه می دهد. با انکار یا بی تفاوتی در برابر نقد که به مثابۀ برخورد "مناسب" پذیرفته شده، نمی توان وجود عیب ها را نفی کرد. پذیرش، تبارز ارادۀ مشترک و کار دوامدار برای رفع آن می تواند به وجود نقص ها تا حدی خاتمه دهد.
۴- یکی از عنصرهای تعامل سازنده بین نقاد و دولت مداران در این است که به یک قرارداد اخلاقی متعهد و مکلف می شوند. نقد کننده کم کاری ها و نابه سامانی ها را شناسایی، مستند و مطرح می کند؛ راه حل های احتمالی را نشان می دهد. نقد شونده یا آن را می پذیرد و اصلاح می کند یا با دلیل های قانع کننده طرف را راضی و در نتیجه فضای یک جهتی را قوت می بخشد. حمله رسانه ای بر دولت و خنثی ماندن در برابر این حمله، مردم را در سردرگمی و اغتشاش ذهنی قرار می دهد. در زنده گی معاصر دولت های دموکراتیک یا حتی شبه دموکراتیک" بگیر و ببند" های رسانه ای خیلی خطرناک ثابت شده است.
۵- یک مطالبۀ دیگر دولت مداری پاسخ گوست که دستگاه های فرهنگی و رسانه ای آن ذهنیت عامه را پیوسته تحلیل کند و سپس شکل دهد. هرگاه نقادان اجتماعی فساد را تشخیص و راه های جلوگیری از مفسد پروری را نشان می دهند، پاداش آن کینه جویی نیست؛ حمایت، تشویق و احترام است. تنها منتقد بار وطندوستی و حفظ ارزش های متعالی سلامت جامعه را بدوش ندارد. نهادهای دولتی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی نیز باید در حمایت از نقاد کار کند. در این میان نقش فعال حکومت، شورایملی و قضا نیز با اهمیت است که به نوبۀ خویش از درستی و ذیحق بودن ناقدان اجتماعی حمایت کنند؛ آماده رفع نا به سامانی در حوزۀ مربوط باشند و به رفع آن در دیگر حوزه ها تاکید نمایند. در این صورت اصالت مردمی و مسوولیت صاحبمقام های دولت برجسته تر می شود. بنابر این، نیاز ندارند که مانند جزامی ها از مردم و جامعه روی بپوشانند و در ازای چند وقتۀ مقام و کرسی تا حد ستایشگران و مدافعان پروپا قرص هر خوبی و بدی دولت تنزل کنند. بسیار ضرور است که مجلس های نوبتی کابینه به فاصله های معین برای ازیابی ذهنیت عامه، آگاهی از آن و سمت دهی آن اختصاص داده شود. همچنان وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز کار مداوم در این زمینه ها انجام دهد.
۶- در تعامل سازنده بین دولت مداران و نقادان، دشواری ها و دست بسته گی های دولت درک شده می تواند. شکی وجود ندارد که دولت در تحقق شماری از نقدها، از منظر سیاسی، اجتماعی، اداری و اخلاقی دارای مشکل و مجبوری باشد. تعامل سازنده درک و کمک متقابل را در رفع این مشکل ها و اولویت بندی وظایف ملی و مشترک تسهیل می کند.
... و سخن آخر این که: تمام آنچه گفته شد، شگردی از یک برنامه ساختاری و کرداری است. این برنامه با جزییات بیشتر آن زمانی شدنی است که تعهدی برای آن موجود شود. تنها تعهد کافی نیست. نیاز به فعال کردن ساختارها، گماشتن اشخاص مسلکی و با تجربه است. این مهم، شعاری نیست؛ نمایشی هم نیست؛ کار عملی، دشوار و علمی می باشد که باید نتایج ملموس به دست دهد و حد اقل به پراکندگی روانی مردم و ایجاد ذهنیت های چندین گانه نقطۀ پایان گذارد.