رزاق احمدزی
مکثی بر نعش اندیشه و اعتقاد يک چپ ديروز ، سکتريست امروز
شکست حاکمیت حزب و روی کار آمدن نظام
جهادی در دهه 90 بدون شک تاثیرات شگرفی بر گرداننده گان نظام قبلی بجا گذاشت.
این شکست عده ای را دچار یاس و نا امیدی، جمعی را مبتلا سر گیچه و افسرده گی،
گروهی را تجدید تربیت و مصمم برای ادامه مبارزه و اقلیتی را نیز در گیر خیانت و
ابتذال نمود.
مقاله حاضر وقف شناسایی یکی از چهره های مبتذل آن ساختار شده تا ببینیم بعضی ها در تداوم جاده ابتذال به چه ذلت و افتاده گی ای تن در میدهند.
من تا حال در میان جهادی های با سواد و
چیز فهم حتا در میان آنهاییکه مدعی انصاف و راستگویی هستند یکنفر هم سراغ ندارم
که در تایید صادقترین و مومن ترین وطنپرستان ح د خ ا چهار سطری نوشته و نیات
وطن دوستانه آن لشکر عظیم فرزندان دلسوز وطن را تمجید و ستایش نموده باشند، اگر
هم در رابطه به تاریخچه حزب نقد و کنکاشی توسط آنها صورت گرفته همه اش وقف
تقبیح و نکوهش ایده ها، باور هاو و اندیشه های آن ساختار و نظام و شخصیت های
مطرح آن بوده است.
بر عکس در میان بلند پایه گان حزب کم نیستند چهره هاییکه با مسخ گذشتهء شان در
مسابقه کسب تقرب به دهلیز های قدرت نا مشروع جهادی با لیلام آبرو، عزت و غرور
انسانی شان بر آستان جهادی های جبین می سایند که اگر از سایه تفنگ و ملتیق
بیرون آیند چون برگ کاهی سبک و چون پر قو ملایم و بی مدعا اند!!
جالب اینکه خاینین حزبی در رسیدن به این " امتیاز" ذلتبار از همدیگر سبقت می
جویند.
در اینجا شعری از مرتضی کیوان به یادم آمد که میگوید.
من از شبهای تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ از اینهمه رو باه می ترسم
مرا از جنگ رو در روی در میدان گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه می تر سم
من از صد دشمن دانا لا مذهب نمی ترسم
ولی از ذاهد بی عقل و نا آگاه می ترسم
یکی از این ذاهدان جناب نور محمد خرمی است.
نور محمد خرمی جمعیتی صادق یا پرچمی منافق
او را از گذشته های دور می شناسم،
زادگاهش روستای سرسبز و زیبا خرم ولایت سمنگان است، برای همین هم خرمی تخلص
میکند، خرم جایست که فرزندان خلف بسیاری به جامعه تقدیم نموده است، نقش اهالی
این قریه در تنویر مردم سمنگان و عمران و آبادانی کشور ستودنی و سترگ است.
خرم وطنپرستان، انقلابیون و خبره گان زیادی دارد که قابل افتخار و مباهات اند.
×××××××××××××××××××××××××××××××××
استعداد جناب نور محمد قبل از هفت ثور 57 زمانیکه در وزارت آبیاری ماموریت داشت توسط یکی از موسسه های انگلیسی فعال در کابل کشف شد. آنها او را چهره ای مناسبی برای " تحصیل " در انگلستان تشخیص و به آن کشور اعزام نمودند، روابط او با انگلیسها و گذشتهء مشکوکش با وصف سابقه اش مانع رشد او در تشکیلات حزبی بود.
بعد از 6 جدی و در جریان جنگ نا مرعی قدرت که تب فریکسونی بر عده ای از حلقات حزبی حاکم شده بود بعضی از حلقات مشخص در مرکز که بعدا" توسط احمد شاه مسعود به عنوان جاسوسان شورای نظار در بیروی سیاسی و کمیته مرکزی حزب معرفی شدند برای تقویت مواضع شان در کابل وولایات در جهت سرباز گیری از افرادی با چنین سوابق برامدند.
سیاسیون کار کشته ترجیح میدادند چهره
های را بر گزینند که دهن های پر آبی دارند. در تداوم این سیاست کریه هما سعادت
بر شانه های خرمی نیز فرود آمد و او به عنوان مناسب ترین مهره برای تعمیل سیاست
های فریکسیونی آن گروه تشخیص داده شد، برای اینکه اگر گاهی هوس نا فرمانی کند
سوابق "تحصیلی" اش همچون شمشیر بران بالای سرش با تار نازکی آویخته باشد تا مهر
سکوت بر دهانش را تضمین نماید!!
در این بازی، قرعه سمنگان به نام او برامد تا ممثل قدرت در نقش منشی کمیته
ولایتی سمنگان باشد.
او با توجه به وصایا ولی نعمتانش و
درایتی که خود برای ابقا در سیرکل قدرت داشت متوجه شانس ها و فرصت های تازه
گردید که در نتیجه، نقد همان روز را به نیسیه فردا رجحان داد.
نامبرده با ایجاد روابط تنگاتنگ با بخشی از مشاورین و مستشاران روسی در صدد
تقویت مواضع خود با جهادی ها نیز برامدو در ادامه این کارزار با اعزام برادرش
فیض محمد به نزد مولوی ظاهر قوماندان جمعیت در آن ولایت کوشید موازنه و تناسبی
در روابطش ایجاد نماید. همینکه فیض محمد موفق به جلب اعتماد مولوی ظاهر و کسب
منصب قوماندانی جمعیت شد، دیگر سمند خرمی در جاده خیانت چهار نعل می دوید.
او ضمن توصل به هر شگردی کوشید لکه رابطه با سرویس های انگلیسی را کم رنگ و از
اذهان پاک نموده و به یک کمونیست و سویتست دو آتشه مبدل گردد تا جاییکه
کوچکترین اشتباه در طرح و دیزاین اتاقهای دوستی افغان شوروی یا انتخاب محل
"نامناسب" در جابجایی مجمسه های لینین در آن اتاقها می توانست دلیل مهمی بر
توبیخ و تعمیل مجازات سنگین توسط او به اعضا حزب در سمنگان باشد.
خرمی به وسیله برادر دیگرش خیرمحمد به جمعیتی ها این پیام و افاده را داد که او
میتواند خادم خوبی به آن گروه باشد. این رویکرد با اقدامات عملی بعدی نظیر
ارسال مواد امدادی شوروی به عوض مردم مستحق به کمیته های جمعیت، ارسال اطلاعات
محرم دولتی به منظور سبوتاژ عملیات نظامی و ده ها اقدام دیگر او را به مهره
محبوب در میان اجیران جمعیت در سمنگان مبدل نمود.
خرمی با کسب حمایت مشاورین روسی در
ابتدا کمیته های حزبی سمنگان را از وجود کادر های صادق مخصوصا" پشتونها تصفیه
نمود، بعدا" پروژه کوچاندن اجباری پشتونها از سمنگان عمدتا" علاقداری حضرت
سلطان را روی دست گرفت، او با زدن بر چسپ اشرار به پشتونهای آن منطقه مشاورین
روسی را قانع ساخت تا اقدامات او برای کوچاندن اجباری آنها از حضرت سلطان را
حمایت نماید.
بد تر از همه اینکه او برادرش را که به نام خیرمحمد کور مشهور بود توظیف نمود
تا کسانیرا که مجبور به کوچ شده اند وادار به پرداخت مبالغ معینی برای دریافت
مجوز کوچ بسازد.
دیو درون خرمی به کینه ورزی و ستیز با
پشتون ها راضی نشد و با دشمن تراشی های تازه بازار توطیه در برابر حزبی های هم
تبار خویش را نیز گرم نگهداشت و هر چهره ای وطنپرستی را که خطری برای موقعیت و
برنامه های خویش تشخیص میداد شامل لست دشمن نموده و مغضوب مشاورینش میساخت.
در این گیر ودار فرزندان خوب آن حزب چون غلام محمد دانشجو، دگروال علی احمد و
عده دیگری نیز قربانی شدند.
او پروژه های رهایشی شاروالی ایبک را
منبع خوبی برای کسب درامد نا مشروع برای خودش ساخت و برادرش خیر محمد در نقش
کمیشنکار غیر رسمی صد ها نمره زمین را که در واقع استحقاق کارمندان کم درامد
دولت بود با استفاده از نفوذ او بازار سیاه نموده و از آن طریق کسب ثروت نمود.
گند رسوایی خرمی بالاخره بجایی رسید که دیگر مشاورین فاسد روسی و حلقات مرکزی
مدافع او هم نتوانستند بیشتر از این او را در آن مقام نگهدارند.
××××××××××××××××××××××××××××××××××
برای شناخت کرکتر سیاسی، نظریات اجتماعی
ودیدگاه های اخلاقی جناب خرمی لزومی ندارد تاریخچه زنده گی اش را بطور کامل ورق
زد.
یک مرور گذرا به برگه فیسبوکی اش تصویر جامعی از شخصیت چند بعدی او ارایه میدهد
و تیره گی افکار و عقاید او را به خوبی به نمایش میگذارد.
کمونیست دیروز بر خلاف ادعا های
انترناسیونالیستی وفرا قومی اش به چنان پرتگاه های اخلاقی سقوط کرده که تمام
توان ونیرویش را وقف تبلیغات کینه توزانه تباری و ترویج نفرت های قوم گرایانه
نموده است.
او دیگر از ذکر نام حزب وسازمانی که او را صاحب نام ونانی ساخته بود احساس
خجالت و شرمنده گی میکند و از تعلق تشکیلاتی اش به آن نامی نمی برد.
در اولین نگاه، برگه فیسبوکی اش را به
عنوان بخشی از شعبه تبلیغ و ارشاد جمعیت می پنداری ولی با توجه به نحوه تبلیغات
افراطی تبار محورش در می یابی که این برگه باید مربوط کسی باشد که از جمعیتی ها
به مراتب جمعیتی تر است!!
زیرا جمعیتی های چیز فهم بنا بر آموزه های مذهبی و اعتقادی شان تبلیغات نفاق
افگنانه بین امت مسلمه را اگر برای حفظ ظاهر هم شده حرام می دانند.
تمام افتخارات جناب خرمی در مدح و ثنا
چند قلدر و قوماندان جمعیت و تقبیح ونکوهش هرچه پشتون است خلاصه میشود.
در اینجا به چند موردی اشاره میکنم.
جناب ایشان در زیر عکس عطا نور که با یکی از ریش سفیدان سمنگان گرفته شده است با ذوق زده گی بچه گانه ای می نویسد (ضمن تبریک به مناسبت پنجاهمین سالروز تولد والی شایسته و خوشنام، سیاست مدار مردم گرا ............. جناب عطا نور یک قطعه فوتو مشترک شان با بزرگ فامیلهای ما و همه سمنگانی ها ماما عین الدین خان شاهرخی را غرض پسند و اشتراک گذاری دوستان عزیز پیشکش مینمایم)
در جای دیگری در برگه اش این متن در مورد پروفیسر برهان الدین ربانی به نظر میرسد.
(به خاطر یاد بود استاد برهان الدین ربانی شهید، یکی از تابو شکنان تاریخ که ................... بنیاد انحصار طلبی و تمامیت خواهی را در عرصه دولتداری در افغانستان از بیخ بر کنده وواژکون کرد.)
همچنان زمانیکه او با اغراق و کته گویی های اضافی نقش استاد ربانی در ختم جنگ داخلی تاجکستان را محوری و اساسی میخواند پسر ارشدش آقا نور احمد خرمی تبصره ای با این متن زیر نوشته پدر می گذارد.
(پدر بزرگوارم، یادم می آید آن شب که با
افتخار و چشم روشن گفتید که امشب به خط زرین در تاریخ افغانستان/خراسان نوشته
خواهد شد که استاد شهید پیمان صلح در تاجکستان را وسیله شد....... لعنت به
کسانیکه به اشخاص همچو ایشان بی احترامی میکند)
در عجبم که چرا جناب خرمی تذکری به فرزندش نداد که با این لعنت فرستادن، به
هشتاد در صد مردم افغانستان/"خراسان" اهانت کرده است!
+++++++++++++++++++++++++++++++++
منشی "انتر ناسیونالیست" سابق میکوشد با
ایما و اشاره سایر قومیت های غیر تاجک را به تمسخر بگیرد، او به همین منظور رو
پوشی از ریس جمهور دست نشانده اشرف غنی برای خباثت خود درست نموده وبا نشر این
متن خود را ارضا میکند.
(پیراهن و تنبان گیبی سرحدی در شان ریس دولت این دیار باستانی نیست، وقتی لباس
پوشیدن را بلد نباشی، وقتی با لنگوتهء محلی و یقهء آخوندی به دفتر ودیوان حاضر
شوی........... آیا لباس غنی لباس یک دکاندار، سلمانی،طبله نواز و حمامی است یا
جامهء یک ریس دولت؟)
حالا من می پرسم که جناب خرمی، مگر جامه استاد ربانی که شما آنرا پیر و پیشوا
ورهبر خود میدانید غیر از این بود؟ آن ریس جمهور دست نشانده پاکستان بر علاوه
پیراهن تنبان گیبی سرحدی ریش و پشمی هم بر سر و صورتش در مقایسه با این ریس
جمهور دست نشانده غرب بیشتر داشت!!
اگر سوژه گزینش لباس (گیبی سرحدی) چیزی غیر از تبارز کینه به قوم مشخصی باشد
باید شما سالهای پیش این توصیه را به رهبر خود جناب ربانی هم میکردید.
برای این سوال هنوز هم جوابی نه یافته ام که خرمی چگونه میتواند با یک چرخش 180 درجه تمام ماضی خود را فراموش کند، نامبرده در پهلوی این همه بزرگ نمایی که از ربانی، مسعود، فهیم، عطا و سایر قوماندانان جمعیتی میکند حتا یکبار هم نامی از رهبران قبلی اش که به اساس لطف و یا خطا آنها صاحب مال وثروت های مشروع و نا مشروع شده است را به زبان نمی ارد.
گرچه تغیر عقاید و باور های سیاسی کار کاملا" غیر طبیعی و غیر اخلاقی نیست مشروط بر اینکه آدم این جسارت را داشته باشد که تغیر راه وعقیده در اثرنتیجه گیری های لازم را کتمان نکند. در حالیکه جناب خرمی در مجالس خصوصی دور از انظار جهادی ها مخصوصا" تحت تاثیر جرعه های ودکا خود را هنوز هم پرچمی می نامد و بر این وآن خرده میگیرد و میتازد.
چه دلاور است دزدی که به کف چراغ دارد.
××××××××××××××××××××××××××××××××××
«.......هر قدر یک برادر پشتون بکوشد خود را مدرن جلوه دهد، نافش به بند قبیله
در بند است.
......قدرت برای پشتونها از میله تفنگ بر می خیزد نه از عمل و عقل.»
اینها واژه های هستند که خرمی در یادداشتی که تحت عنوان (اندیشه های قبیلوی پدر و پسر) به عنوان نقدی بر مقاله غرزی لایق در برگه فیسبوکی رزمنده گان نشر نموده بکار میبرد.
آن یادداشت خرمی مملو از همین واژه ها و
احکام گستاخانه در برابر یک قومیت بزرگ کشور است.
او میکوشد در ارایه نظریات وارد و نا وارد و معقول و نا معقولش به جای افراد
مشخص تمام یک قوم را نشانه بگیرد.
مثلا" در بخش دیگر همان یادداشت اینگونه ارشاد فرموده اند :
(نوشته شما داستان کهنه تحریک تباریست
که معمولا" قومگرایان وناسیونالیست ها بخورد رمه تبار خویش داده اند)
او با وقاحت وخیره سری از صدور حکم چهار پا به به تمام افراد یک قوم بزرگ ابا
نمیورزد!!
جناب خرمی در قسمت دیگری از همان یادداشت خود ذکر نام اجداد غرزی را دلیلی برای عقب مانده گی و تفکر قبیلوی میشمارد و مدعی میشود که در میان اقوام دیگر افغانستان شجره ای وجود ندارد و غیر پشتونها بیشتر از دو سه پشت شانرا نمی شناسند و در هیچ کدام شان نام خیل و گروهی دیده نمیشود.
خرمی از مناسبات اجتماعی فیودالی و
ماقبل فیودلی کشور یا بی اطلاع است و یا تحت احساسات تباری آنرا نادیده می
انگارد و در ذهن خود از افغانستان کشور پیشرفته سرمایداری ترسیم نموده است.
او اگر اندکی با درایت و مغز سرد به موضوع بر خورد میکرد موجودیت بیشتر از
یازده دوازده خیل و تبار تنها در ولایت پنجشیر میتوانست جوابی خوبی برای این
کوته اندیشی و خلاء فکری او باشد.
اسما روستاها و دهات متعددی چون سیدخیل، سرکرده خیل ٬ کرم خیل وده ها نام دیگر
که معرف واحد های جغرافیایی و قرا و قصبات آنولایت است نشاندهنده روشن این
ادعاست که متاسفانه هنوز هم مناسبات و روابط فیودالی و خان خانی در تمام گوشه
های کشور ودر میان تمام قومیت های مملکت وجود دارد.
اینکه خرمی پدر و نیاکان خود را نمی شناسد مشکل اوست و مربوط به خودش، ولی فکر نمیکنم در جامعه عقبمانده ما نه شناختن پدر و نیکان مایه مباهات و به گفته او شرط ( شهروندی) باشد!!
او با این همه حکم وادعا قانع نمیشود وبا همین سطح سواد وبینش در نقش منتقد شعر و ادبیات ظاهر میگردد و اینگونه مینویسد.
(شعر لایق در حقیقت صورت آرایش شده همان
اندیشه های قبیلوی است)
اصدار یک چنین حکمی در موردلایق که بیشتر اشعارش به زبان زیبا فارسی نوشته شده
و نیم عمرش را وقف خدمت به پویایی زبان وادبیات فارسی نموده بدون شک تجسمی از
بغض و کینه و افسرده گی ذهنی خرمیست.
در اینجا سوالی پیش می آید که جناب خرمی، شما برای زبان خود چه کاری انجام داده
اید؟
استاد باختری به حق گفته اند که برای روسپی های سیاسی باید قرص ضد حامله گی داد تا از تکثیر نسل شان جلو گیری شود.
کسانیکه با این شیوه بینش و کنش وارد
عرصه فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی میشوند جامعه را به گند میزنند و در میان
مردم باعث زایش کینه های تباری میگردند
که به بربادی جوامع انسانی می انجامد.
من در اواخر ماه می سال جاری عیسوی در
مزارشریف بودم یکی از عزیزان سالخورده که میانه خوبی با عطا نور دارد حین بحثی
که پیش آمد گفتند که خرمی به وساطت دوستی ضمن ارسال پیامهای متعددی تلاش ورزید
تا عطا را متقاعد سازد که میتواند همکار خوبی در رکاب او باشد. ولی جواب عطا
این بود که ما به افراد وفاداری در خارج هم نیاز داریم او فعلا" باید دربیرون
مصروف کارهایش باشد.
اما اصرار خرمی برای دریافت پست و مقامی در اطراف او، عطا را بر آشفته ساخت و
دستور داد تا به خرمی پیغام داده شود که باید در نیروی ریزرف باقی بماند، و به
شوخی گفت او به لیدر های سابقش چقدر وفا نموده که به ما وفا کند، اگر خریداری
به نرخ خوبی گیرش آمد ما را هم خواهد فروخت.
عطا هدایت داد تا به خرمی پیغام دهیم که اگر ضرورت داشته باشم فعلا" رفقای دیگر
حزبی ات اینجا هستند که از تو با سواد تر و وفادار ترند تو باید به همان سه
نمره زمین که در پروژه رهایش کارته خراسان مزار برایت داده شده قانع بوده و
بدون توقع بیشتر الی امر ثانی در خارج به وظیفه ات ادامه دهی.
خرمی در تمام دوران 15 ساله بعد از حاکمیت طالبان نتوانست از بیم تعقیب قضایی
صد ها شاکی کوچ های اجباری حضرت سلطان سفری به کشور داشته باشد برای همین دست
به دامن "استاد" عطا شده است تا بتواند در سایه او بدون نگرانی از شکایات و
اقامهء دعوا متضرران کوچ های اجباری در کشور به سود جویی نا مشروع ادامه دهد.
من برای جناب خرمی توصیه میکنم که از خود بزرگ بینی بگذرد، و "افتخار" نام خیراتی منشی را که در مخالفت های رهبران حز بی به قرعه او برامده بود آویزه گوشش نکند و بر دیگران فخر نفروشد.
خرمی با پشتاره سنگین خطا و خیانت آسیب پذیر تر از هر کس دیگر است!!!
من هم با وجود آنکه تمایلات سکتریستی و
تبارگرایانه خرمی را خوب میدانستم کاری به کارش نداشتم، و مطابق قول معروف به
...... که کار نداری به چوک چوکش چه کار داری، ولی او در ادامه گستاخی هایش پا
از گلیمش فرا تر گذاشت و ضمن تعرض مستقیم به حریم خانواده ما مرا وا داشت تا با
تبارز عکس العملی او را لگام بزنم.
اگر در خانه کس است، همین تذکر بس است.