محمدعوض نبی زاده
تلاش برای احیای سنت هزاره ستیزی در افغانستان
افغانستان کشوریست که اقوام مختلف مانند گل های رنگارنگ دران زندگی دارند که از لحاظ ترکیب قومی افغانستان را رنگین، ساخته است. از میان این گل ها، یک گل اقوام هزاره یکی از قدیمی ترین ساکنانِ این سرزمین اندکه ، سهمِ هزارهها برای حفظ هویت تاریخی افغانستان کمتر از هیچ قومی نبوده اما سهم آن از حکومت در طول تاریخ بسیار اندک و بشکل سمبولیک با حضور تشریفاتی چند چهره ی هزاره در حکومتهای گوناگون خلاصه میشده است وغالبا هزاره هامورد خشم و تبعیض حاکمان وابسته به اقوام داعیه دار قدرت در افغانستان قرار گرفته و میگیرند زیرا تاهنوز هزاره ها در ساختار وبدنه اصلی قدرت به تناسب شعاع وجودی شان در همه ی ادارات مرکزی ومحلی حضور نداشته و در تصمیگیریهای کلان کشور غایب اند گرچه در پرتوحضور, ارتش امریکا وغرب در کشور هزاره ها ازخطرتهدید وقتل عام ها فاصله گرفت واستعداد مردم هزاره در کاروباز سازی , تحصیل و شکوفای فرهنگ ودانش به خوبی درخشید و همچنین هزاره ها در انتخابات اخیر ریاست جمهوری اکثرا به دو تیم انتخاباتی رای دادند اما با تشکیل حکومت وحدت ملی نقش هزاره ها در سیاست کم رنگ بوده که سیاست های قبیله گرایانه در قبال استخدام ها توسط این حکومت در سمت های مختلف نگرانی های مردم هزاره را بیشتر ساخته است زیرا,هزاره ها سهم 20 فی صد رادر حکومت فعلی ندارد واکنون ارگان های استخبارات وپلیس در اختیار تاجیک ها ودراردو بیشتر پشتونها بر اساس مناسبات قبیلوی وارزش های قومی حضور دارندو جابجائی عده ای انگشت شماری از صاحب منصبان نظامی هزاره در ارگان های امنیتی کشور, هیچ گونه تاثیر ی نمی توانددر قدرت داشته باشد .
در سرزمین چندقومی افغانستان ؛ ساختار سیاسی آن قومی و هژمونی تباری در قدرت نقشی کلیدی داشته و دارد گروهای انحصارگرای قومی باید واقعیت ها را به نام « وحدت ملی) پنهان نکنند و برای وحدت ملی واقعی باید راه را جهت ساختن ملت واحد وپروسه ی « شهروند» شدن در کشور بازنماید تا ا قوا م داعیه دار قدرت و انحصار گرادیگر رکنی اصلی قدرت نباشد. چنانچه بعد از پیروز ی تنظیم های جهادی جامعه هزاره با فضای بسته ی سیاسی , نظامی وتشکیلاتی به میدان حق خواهی در کابل با نیروهای انحصار گرائی قومی در افتاد که این نیروی تکقومی باحمایت بیرونی وبیشترین امکانات نظامی, دولت سابق را در اختیار داشت که برخی ازنقاط شهر کابل را برای تشکیل حکومت انحصار گرای قومی در اختیار گرفته بود, ولی به خاطرفقدان درایت سیاسی نتوانست به ارزوهای شوم خودبرسد. از آنجا ئیکه ازطی مدت یک و نیم دهه اخیر تا حالا هزارهستیزی صورتهای گوناگون خشونت را فرم میبخشد،ومتاسفانه تلاش ها برای احیای سنت هزاره ستیزی وحذف هزاره ها دوباره جان میگیرد تا یک قرن فرصت تاریخی را از هزارهها بستاند. دوره ی حاضر یکی از تلخ ترین دوران از همپاشیدگی جامعه هزاره است که آثار شوم و زیانبار انرا،عمدتا میتوان درکشتارجمعی خونبار ,جلریز وخاص ارزگان وجاغوری بخوبی مشاهده کرد؛ زیرا طالبان ودولت مشترکا هزاره میکشند، و درمرکز شهر مزارشریف عطا محمد نور کوچ اجباری راهانداخته و خانههای مردم هزاره را بر سرآنها آوار میکند.این همان فرمول سیاسی است که تا هنوز از ارگ برضد هزاره ها مدیریت شده است و این مؤ لفه های تهدید کننده، درچهارچوب حاکمیت که جامعه هزاره را فعلا آماج گرفته، با حرکت مدنی و نمایش شعار ها قابل دفع نیست.
درحالیکه دیگر گروه های سیاسی وقومی افغانستان چانس این را دارد تا دست یاری به سوی قدرت های منطقه یی دراز و، خودش را به یک نیروی برتر تبدیل کند ولی متاسفانه هزاره ها چنین امکانات را در اختیار نداشته که با صورتبندیهای سیاسی ناپایدار وشنیدن شیپور های راست و دروغ «وحدت ملی» گذاره میکنند. هزاره ها باید با احترام به تفکر سیاسی و مذهبی همدیگر، زمینه ی همپذیری ، مثلث مذهبی جامعه ی خویش را به رسمیت بشناسندوبا داشتن ( قومیت و تاریخ) مشترک راه را برای ( همدلی) با هویت واحد، تضمین نمایند. در حالیکه در افغانستان فعلی رهبران قومی به نام « قوم» امتیاز سیاسی میگیرند و فقط آنهایی را به ساختار قدرت راه میدهند که خویشاوند و نزدیکان آنها باشند زیرا این رهبران قومی فقط چاکر میخواهند . زیرابرخی از احزاب موجود نه تنها به موانع رشد وبالندگی سیاسی واجتماعی جامعه هزاره تبدیل گردیده بلکه؛ وسیله ای بدست دیگران وبه ایجاد گران انقیاد سیاسی جامعه هزاره تنزل نموده است . تجربه ای تاریخی هزاره ها نشان داده است که هر حکومت مذهبی که در کشور به وجود اید اولین مردم که حذف می شود "جامعه هزاره " به دلیل "هزاره بودن" و"شیعه بودن" است. چنانچه قتل عام ها ی مردم هزاره در دوره "مقاومت درغرب کابل نمونه ی از اسبتداد حکومت تک قومی وقربانی سیاست های منطقه ای دیگران بودندکه بدون اینده روشن ؛ اسیر جنگ های داخلی وخود خوری های ویران گر اجتماعی شدند.
مقاومت وجنگ های غرب کابل در دهه نود میلادی برای هزاره ها دو چیزرا روشن ساخت: اول: بنیاد گرای افغانی از هر قومی که باشد به حد اقل ترین خواست های دموکراتیک وانسانی به هیچ قیمتی تن نمی دهند. دوم : شرایط سیاسی به گونه ای رقم خورد که شهید مزاری عملا جریان های بنیاد گرای هزاره را تحت شرایط خاصی لگام زد و اومیگفت که :«ما معتقدیم که حکومت آینده نباید روی مذهـب و نژاد به وجـود آیـد.» که امروز ؛ ژرفنای سخن تاریخی شهید مزاری وجدان ها را تکان میدهد . اکنون جامعه ای هزاره گروگان برخی از احزاب وسازمان های است که وجود انها باعث انزوای جامعه هزاره از جامعه جهانی می باشد وخیز برداشتن نفس گیربعضی از رهبران سیاسی جامعه هزاره در بازگشت به سیاست های گذشته در پیوند با تجربه ناکام دوستی با ایران ریشه در شکست سیاسی جامعه هزاره وانزوای کامل او, از جامعه جهانی دارند .مجموعه ای شرایط تاریخی دست بدست هم داد, تا هزاره ها نتوانند " تشکل ملی" خودرا, برای ایجاد توانایی های سیاسی بدست آورند. بناء جامعه هزاره نیاز به هوشیاری سیاسی داردتا با یک نگاه گذرا به گذشته سیاه شان متوجه مشکلات درونی در میان جامعه هزاره شوند .
تجارب گذشته نشان داده است که برای اولین بار در سال ۱۹۷۹، مناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان بشکل سنتی و ابتدائی ان توسط یک ساختار زیر عنوان «شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان» اداره میشد که این شورا شامل نمایندگانی از ۳۸ ولسوالی هزاره نشین مناطق مرکزی شکل گرفت و یک پایگاه سیاسی را ایجاد نمودند. اما دیری نگذشته بود که فعالیتهای شورای اتفاق مورد هدف و هجوم عوامل استخباراتی ایران به اسم سید مهدی هاشمی در راسِ «واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» قرار گرفت. سید مهدی هاشمی ، به حمایت از گروههای تندرو مسلح در مناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان دست زدچون او ، به این باور بود که باید نگذاشت احزاب و گروههای هزاره ی شیعه در افغانستان در یک تشکیل واحد قرار بگیرند. با اتکا به استراتژی نفاق افگنانه ی مهدی هاشمی، گروههای شیعه هزاره درمناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان نزدیک به هفت سال درگیر جنگهای داخلی بودند و از نبود یک تشکیلات واحد رنج میبردند. مهدی هاشمی که در عین زمان برادر داماد آیتالله منتظری یکی از رقبای سیاسی امام خمینی بود، پرده از ماجرای معامله ایران با امریکا که به افتضاح «مک فارلی شهرت دارد» برداشت.
او متهم به خیانت ملی شد و اعدام گردیداما در نتیجه جنگهای داخلی در میان احزاب شیعه ی هزاره ساحاتی منقسم شد و هر یک از این گروهها ساختارهای اداری خود را ایجاد کردند. در این کشمکشها خوانین هزاره کاملا نفوذ خویش را از دست داده و به شهرهای زیر تسلط دولت و یا خارج از افغانستان آواره شدند.جنگهای داخلی میان گروههای شیعه ی هزاره ی افغانستان الی آزاد شدن مرکز ولایت بامیان از تسلط قوای دولتی در تابستان ۱۹۸۸ ادامه داشت. بامیان اولین ولایتی بود که از تسلط دولت کابل بیرون شد.گرچه از لحاظ نظامی شماری از ولسوالیهای مناطق هزاره نشین مرکزی افغانستان برای دولت وقت فاقد اهمیت نظامی بود. اما این مناطق از دیدمجاهدین اهمیت حیاتی داشت زیرا کاروانهای اسلحه و تدارکات مجاهدین با عبورازاین ولایات به شمال، شمالغرب میرسید.بعد از آزادی بامیان تمامی گروههای جهادی شیعه ی هزاره در یک اتحاد جدید زیر عنوان حزب وحدت اسلامی تحت رهبری شهید مزاری یکصدا شدند و برای مردم مناطق هزاره نشین مرکزی صدای واحد ایجاد کردند.
شانزدهم - ماه –اگوست – سال – 2015 میلادی