محمدعوض نبی زاده

 

دوونیم سده تداوم جنک قدرت درافغانستان

 

افغانستان کشور محاط به خشکه درحدفاصل بین جنوب غربی آسیا و غرب آسیا ،که  به دلیل موقعیت ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی مهم ، به  محل پیوند تمدن های بزرگ جهان مبدل  شده است. این سرزمین از روزگار باستان ,شاهد  لشکر کشی اسکندر مقدونی، شاهنشاهی مائورا، مسلمانان عرب، چنگیز خان و دیگران بوده است. کوهستانی بودن افغانستان باعث شده که منابع با ارزشی چون مس، کرومیت، طلا، سولفیات باریم، گوگرد، سرب، روی، آهن، نمک طعام و سنگ های قیمتی در دل این کوه ها جای گیرد.اهمیت روزافزون منابع زیر زمینی مورد نیازکشورها باعث گردیده تا ابرقدرت ها برای نیل به آن ها اقدام به جنگ های طولانی نمایند که مرگ هزاران انسان بیگناه را در پی داشته باشد. افغانستان کشور باا لقوه غنی و باالفعل فقیر به علت دارا بودن مزایا ی منحصربفرد ژئوپولیتیکی وجغرافیایی همواره مورد توجه استعمارگران بوده است.افغانستانِ تا قبل ازامپراتوری ابدالی، از سوی فاتحان عرب ، نام خراسان را بخود گرفت واحمدشاه ابدالی آخرین امپراتوری را در این جغرافیه شکل داد که مرزهایش به طرف مشرق در جنوب آسیا تا دهلی کشیده می‌شد؛اما منازعۀ بلاانقطاع قدرت پس ازفوت بنیان‌گذار امپراتوری ابدالی میان پسران و بازماندگانِ او آغاز یافت.

 

آتش جنگ قدرت تا حدود یک سده میان شاه و شاهزاده‌گان سدوزایی دوام کرد، که سدوزایی‌ها با سلسلۀ محمدزایی‌ها، و سرداران محمدزایی در میان خویش جنگ خونین قدرت را تا آخرین سردار و شاه این خانواده (محمدظاهرشاه و محمد داوود) و تا سال ۱۹۷۸م. ادامه دادند. دوونیم سده جنگ قدرت در افغانستان با مداخله‌پذیری زمام‌داران ، از شاه و شاهزاده‌گان سدوزایی تا سرداران محمدزایی و تا سران و رهبران گروه‌های سیاسی، با دخالت خارجیها تداوم پیدا نمودکه نه پیوندهای بسیار نزدیکِ خونی ، دوستی‌ها و رفاقت‌های ایدیولوژیک و حزبی، و نه معیارهای اخلاقی و منافع وطنی و ملی مانع جنگ میان مدعیان قدرت ،  شده است . سر دمداران قدرت بر سر کسب وگسترش حوزۀ قدرت، برادر با برادر، پسر علیه پدر و پدر علیه پسر، خانم علیه شوهر، عموزاده با عموزاده، این حزب با آن حزب سیاسی، سران و رهبرانِ یک حزب میان هم، به‌سختی و با بی‌رحمی تمام جنگیدند و با بی‌رحمانه‌ترین و غیراخلاقی ترین شیوه خون هم  دیگررا ریختاندند و  روش‌های هولناکی را ؛ از زیر پای فیل انداختن، تا به دهن توپ بستن و با بالشت خفه کردن و بر سر دار آویختن وغیره به کار بردند.

 

پس ازفوت احمدشاه ابدالی درسال ۱۷۷۲، میلادی  شهزاده تیموربا هجوم به قندهار، شاه‌ولی خسرِ شهزاده سلیمان و وزیر قدرتمند پدرش را با دو پسر ش دستگیر و اعدام و به تخت سلطنت نشست تیمورشاه پس از تصاحب سلطنت در قندهار کابل را به پایتختی برگزید و به کابل رفت تا از مخالفت و شورش ‌ها برسر تصاحب سلطنت در امان بماند؛ ولی شورش و مخالفت تا سال ۱۷۹۳م. ، ادامه یافت. از تیمورشاه ۳۲ پسر باقی ماند که فرزندان و نواسه‌های‌شان حدود یک قرن بر سرِ قدرت جنگیدند نخستین جنگ بر سر پادشاهی میان دو پسرش زمان‌شاه و همایون به وقوع پیوست که به غلبۀ زمان‌شاه و سلطنت او و کورسازی چشم همایون انجامید. سپس برادرش شهزاده محمود والی هرات در سال ۱۷۹۷م. پرچم بغاوت برافراشت وشکست خورد.تیمورشاه در سال ۱۷۹۹ م. ده نفر از سران قبایل را به جرم براندازی سلطنتش گردن زد که در میان انان ، سردار پاینده محمد رییس قبیلۀ بارکزایی یا محمدزایی قرار داشت.

پسران این سردار مقتول برای انتقام پدر به رهبری فتح‌محمدخان سر به شورش برداشتند و در این شورش، شهزاده محمود برادر شاه را پیش کشیدند تا به سلطنت برسانند. محمود به کمک آن‌ها پادشاه شد و در انتقام از برادر عینی‌اش همایون، چشم شاه‌زمان مخلوع را کورکرد و تا ۱۸۰۴م. به سلطنت ادامه داد. سرانجام شاه محمود را برادرش شجاع‌الملک از سلطنت برانداخت و تا سال ۱۸۰۹م. به حکومت ادامه داد.شاه محمود در سال ۱۸۰۹م. دوباره به کمک پسران پاینده‌محمدخان سلطنت را از شاه شجاع گرفت و تا ۱۸۱۸م. پادشاه باقی ماند. در این دوره، فتح‌محمدخان را وزیر ارشد تعیین و او در حکومت با قدرتِ بیشتر از شاه ظاهر شد، برادرانش را به امور ولایات گذاشت این وضعیت، کامران پسر شاه محمود را به کورسازی فتح خان(۱۸۱۷) وا داشت ، فتح خان نابینا را به شکل فجیعی به قتل رساند. برادرانِ وزیر فتح‌محمدخان، که شمارشان به بیست تن می‌رسید ، به ولایات مختلف مسلط شدند و هر کدام آن‌ها فردی از خانوادۀ سلطنتی سدوزایی را به نام شاه عنوان کردند و خود در سایۀ او قدرت را به‌دست گرفتند.

 

نخست ازهمه  دوست‌محمدخان محمدزایی بر پایتخت مسلط شد و شاه‌محمود پادشاه سدوزایی به‌سوی هرات فرار کرد. اما شاه محمود در هرات با پسرش کامران جنگید. پسر در این جنگ بر پدر غلبه یافت در حالی که جنگ قدرت میان سدوزایی‌ها و محمدزایی‌های مدعی قدرت ادامه داشت، شاه شجاع سدوزایی پس از امضای معاهدۀ لاهور با انگلیس‌ها در پناه و حمایت نیروهای انگلیس در سال ۱۸۳۳م. به سلطنت کابل دست یافت و تا سال م.۱۸۳۸ به سلطنت ادامه داد. دوست‌محمدخان محمدزایی امیر کابل به بخارا فرار کرد وپس  از انکه قیام مسلحانه اوج گرفت،او از بخارا در سال ۱۸۴۰م. به شمال کابل برگشت وانگلیس‌ها دوست‌محمدخان محمدزایی را به هند بردند، اما پس از مرگ شاه شجاع در ۱۸۴۳ م.، به کابل بازگرداندند و سلطنتش را پذیرفتند. فتح جنگ پسر شاه شجاع پس از یک‌ماه سلطنت به جای پدر مقتولش از سوی وزیرمحمداکبرخان پسر دوست محمدخان، دستگیر و زندانی شد. صفدر جنگ پسر دیگر شاه شجاع در قندهار ، توسط سردار مهردل‌خان محمدزایی شکست خورد و بهسوی هند فرار کرد.

 

دوست‌محمدخان در کابل تا وفات خود در سال ۱۸۶۱م. به سلطنت ادامه داد،.از دوست‌محمدخان پسران زیادی باقی ماند که از میان آن‌ها ۹ تن (محمدافضل خان، محمداعظم خان، شیرعلی خان، محمدامین خان، محمدشریف خان، ولی‌محمد خان، فیض‌محمد خان، محمداسلم خان و محمدحسن خان) هر یکِ آنان نیز دارای پسرانی بودند و هر کدام حکومت یک ولایت را در دست داشتند که بر سر پادشاهی و حکومت ولایات با هم جنگیدند.شیرعلی‌خان که امارت یا سلطنت را در کابل تصاحب کرد، برادرش محمداعظم خان را شکست داد. عبدالرحمن خان پسر محمدافضل خان برادر دیگر شاه ، پدرش را پس از غلبه در جنگ با شیرعلی خان به امارت رساند. امیر جدید به زودی وفات یافت و به جای او برادرش محمداعظم خان امارت یافت، اما با برادرزاده‌اش عبدالرحمن خان در منازعه قرار گرفت. در چنین وضعیت، شیرعلی خان به کمک انگلیس‌ها ، در جنگ بر عبدالرحمن خان و محمداعظم خان غلبه یافت و دوباره به سلطنت کابل رسید.برای امارت و زمام‌داری سردار شیرعلی‌خان، یک دوره آرامش ده ساله ایجاد شد، اما سپس با پسرش محمدیعقوب خان بر سر تعین ولیعهدی در افتاد. یعقوب خان هرات را از پدر گرفت و حاکم او را کُشت. وقتی کابل نزد پدر آمد، پدرش او را زندانی ساخت.

 

امیرشیرعلی‌خان در بازی بزرگ میان روسیۀ تزاری و بریتانیا در دسمبر ۱۸۷۸ م. از کابل بیرون شد و در ۱۸۷۹ م. پسر محبوسش سردار یعقوب‌خان به سلطنت رسید. در آغاز سلطنت سردار یعقوب‌خان ، انگلیس‌ها با وی معاهدۀ گندمک را امضا کردند.اما او ، از سلطنت کنار رفت و سلطنت به عبدالرحمن خان رسید.عبدالرحمن خان ازبخارا ، به کابل آمد و از سوی انگلیس‌ها به عنوان پادشاه جدید مورد پذیرش قرار گرفت.امیر عبدالرحمن‌خان در ۱۸۸۰ م. به پادشاهی رسید و تا سال ۱۹۰۱م. هرچند با استبداد و سرکوب به سلطنت مطلقه و استبدادی خود دوام داد،. امیر موصوف در سال ۱۸۸۱م. سردار محمدایوب پسرکاکای خود را ، در یک جنگ خونین مغلوب کرد. سپس به سرکوبی سایر مخالفت‌ها در سراسر افغانستان پرداخت. در ۱۸۸۱ م. شورش قبایل شینواری‌ها و غلجایی‌ها را سرکوب ودرسال  ۱۸۸۸م. مخالفت سردار محمد اسحاق پسرکاکایش را در هم کوبید. به جنگ هزاره‌ها رفت و با بی‌رحمی در برابر آن‌ها جنگید. امیرعبدالرحمن پس از بیست سال پادشاهی مطلق‌العنان و استبدادی، یک مملکت ساکت و سرکوب‌شده را برای پسرش حبیب‌الله خان به میراث گذاشت. امیر حبیب‌الله هرچند بیست سال دیگر به سلطنت آرام پرداخت، اما سرانجام در جنگ درونی قدرت با خانواده قربانی شد.

 

 پس از قتل او، پسرش امان‌الله خان در کابل و برادرش سردار نصرالله در جلال‌آباد اعلان سلطنت کردند. امان‌الله خان استقلال سیاسی افغانستان را از انگلیس‌ها به‌دست آورد و در صدد عصری‌سازی کشور برآمد. او بنا بر عوامل متعدد به اهدافش نرسید که عوامل و انگیزه های مذهبی و سنتی  باعث سقوط حکومت شاه امان الله خا ن گردید .در این هنگام قیام به رهبری حبیب الله کلکانی آغاز شد و حمایه کننده  ی ان خانواده مجددی بود.دولت امانی سقوط کردهنگامی که حبیب الله کلکانی به طرف کابل می آمد امان الله خان برادر خود را جانشین خود ساخت و خودش به قندهار فرار کرد اما مردم شاه را تشویق کردند که به کابل لشکرکشی کنید که در اینجا جبهه قندهار به جبهه شمالی تبدیل شد و امان الله تا غزنی پیش آمد اما شکست خورد و نخست به هند و بعد به ایتالیا رفت و بعد از چند سال کاملا از سیاست و قدرت دست کشید.در حالی که سردار محمدنادرخان و برادرانش جنگ را با حبیب‌الله کلکانی  اغاز نمودند ،اما وقتی حبیب‌الله را با مهر و امضا در قرآن کریم دستگیر و تیرباران کردند، بازگشت امان‌الله خان را به سلطنت نپذیرفتندو ,نادرخان و برادرانش با ایجاد سلطنت خانواده‌گی، مخالفان داخلی خود را سرکوب کردند. سرانجام اودر سال ۱۹۳۳ توسط عبدالخالق هزاره به قتل رسید. پس از وی محمدظاهر پسر ۱۹ساله‌اش چهل سال در افغانستان پادشاهی کرد. اما سی سال نخست را کاکاها و پسران کاکایش (سردار محمدهاشم، سردار شاه محمود، سردار محمدداوود) به عنوان صدراعظم و وزیر حکومت کردند و در ده سال واپسین، با تغییر در قانون اساسی، بنیاد دموکراسی را گذاشت.

 

 اما محرومیت منسوبین سلطنت، پسرکاکا و شوهرخواهر او سردار محمدداوود را عقده‌مند ساخت و در کودتای سرطان ۱۳۵۲(جون ۱۹۷۳) شاه را از سلطنت عزل و با اعلان نظام جمهوری، خود به عنوان رییس دولت جمهوری افغانستان زمام قدرت را به‌دست گرفت. سردار محمدداوود پنج سال بعد به قتل رسید و قتل او بر ۱۳۵ سال زمام‌داری سرداران محمدزایی در افغانستان نقطۀ پایان گذاشت. افغانستان در این دورانِ کوتاه مورد یورش نظامی دو ابرقدرت جهانی یعنی شوروی سوسیالیستی سابق و متحدانش و ایالات متحدۀ امریکا و متحدانش قرار گرفت. جنگ امریکا و متحدانش هنوز ادامه دارد.از شگفتی‌های این دوران، جنگ قدرت میان احزاب و گروه‌های مختلف سیاسی و ایدیولوژیک و زمام‌داران این گروه‌ها در داخل یک حزب است. در این دوران ، چهار نوع رژیم سیاسی متفاوت با ۹ زمام‌دار و یا رییس دولت تشکیل یافت:- جمهوری دموکراتیک افغانستان به ریاست نورمحمد تره‌کی، حفیظ‌الله امین، ببرک کارمل و دکتر نجیب‌الله. تمام این‌ها در جنگ درونی قدرت میان خود به‌سر بردند و سه تن‌شان قربانی این جنگ درونی قدرت شدند.  دولت اسلامی مجاهدین در دو ماه نخست به ریاست صبغت‌الله مجددی و سپس به ریاست برهان‌الدین ربانی تمام سال‌های حیات خود را در جنگ درونی قدرت با سایر تنظیم‌ها و تحریک طالبان به‌سر برد.- امارت اسلامی افغانستان توسط گروه طالبان با حمایت پاکستان، عربستان سعودی و متحدین آن‌ها به رهبری ملا عمر ایجاد شد.

 

جمهوری اسلامی افغانستان به ریاست حامد کرزی و اشرف‌غنی که با حملۀ نظامی امریکا و حضور نظامی ناتو و حمایت مالی و نظامی آن‌ها شکل گرفت و لی  باو جود حمایت  انها تا اکنون  نا امنی  وبی ثباتی در کشور ادامه دارد.و اين جنگ فرساينده با بيرحمى و سنگدلى در تمام ابعاد آن در حال شاخ و پنجه كشيدن است: ، جنگ طالب با طالب، جنگ "جهادى" با "جهادى"، ، جنگ داعشى با داعشى، جنگ مافيا با مافيا، "جنگ"با پاكستان، "جنگ" با ايران، "جنگ" با دنياى غرب، "جنگ" براى نفوذ در آسياى ميانه، جنگ با دولت، جنگ با مردم، جنگ باخود و با الاخره جنگ در كشور به يكنوع روزمره گى و فرهنگ حاكم مبدل گرديده است. ماشين جنگ، پول و منفعت بار ميآورد و بر شمار قصر ها و آسمان خراشها مى افزايد؛ جنگ بر سفره ها رنگينى مى بخشد و جيب ها را پر تر ميكند؛ هجوم امریکا  و متحدین به کشور فقیر افغانستان بجای فقر زدائی, صلح, بازسازی دموکراسی و عدالت اجتماعی ,به گسترش جنگ و ناامنی, تشدید فقر وبیکاری, زور گوئی وظلم, نابرابری ملی, اجتماعی, مذهبی و منطقوی, زمینه را مساعد ساخت وامروز کشور در همان نقطه ئی قرار داردکه چهارده سال قبل قرار داشت.

 

حتی حالا امریکا و متحدان ، بحث های احتمالی تغییر حکومت در کابل را ؛ آغاز کرده اندچون موازی با ایجاد حرکت های براندازانۀ مسالمت آمیز از سوی تیم کرزی، زمین گیر شدن اقتصاد و سقوط شهر قندز , فساد گسترده وچور دو سره و نفاق در میان حکومت ، بیم از بدتر شدن وضعیت و احتمال یک قیام ویرانگر برخاسته از بیزاری مردم،را فراهم اورده است زیرا تماس های هیأت های بین المللی با برخی چهره های ارشد جهادی و تکنوکرات نگرانی در محافل سیاسی را افزایش داده که این وضعیت طرح برگزاری انتخابات زود هنگام، از سوی جامعه بین المللی ورایزنی متحدان جهانی با حلقات سیاسی در داخل ورقابت غنی با عبدالله ،  این پروسه  را سرعت بیشتر بخشیده است .در پایان این چشم‌انداز کوتاه از اوضاع سیاسی افغانستان در دو و نیم‌صد سال اخیر، این پرسش به میان می‌آید که «آیا افغانستان ظرفیت و توانایی آن را دارد که به یک کشور با ثبات، پیشرفته، دارای دولت مدرنِ ملی و نظام متوازن و عادلانۀ سیاسی تبدیل شود؟    

  هشتم- ماه –نوامبر– سال 2015 میلادی

 

 


بالا
 
بازگشت