مهرالدین مشید
فاجعۀ کنونی در کشور محصول حرکت های ناشیانۀ گروه های سیاسی در چهاردهۀ اخیر است
شبکه های استخباراتی هر از گاهی در منطقه زیر عناوین مختلف به تشکل و تمویل گروه های چپ و راست پرداخته اند و برای رسیدن به اهداف خود ایده ئولوژی های راست و چپ را سکوی پرش خود گردانیده اند. از همین رو است که هر روز از اعتبار سازمان های سیاسی، اعتقادی و ایده ئولوژیک افغانستان بیشتر کاسته می شود و حتا دستاورد های خوب آنان نیز زیر سوال رفته و هر روز بیشتر از روز دیگر در هاله یی از ابهام باقی مانده اند. تشکیل گروهها در افغانستان برخلاف سایر کشور ها بجای رهگشایی و رهایی مردم افغانستان از رنج ها و مصیبت های برعکس؛ رنج های بی پایان را برای شان به میراث نهاده اند. این احزاب یک فصل را در تاریخ کشور خوب تجربه کردند و در نقش آگاهی دهی سیاسی و اعتقادی در راستای افکار و اندیشه های چه چپ و چه راست حداقل رسالت شان را بجا کردند و اما این احزاب پیش از آنکه به قوام فکری برسند و از ویژه گی های فرهنگی، تاریخی و ملی خود آگاهی پیدا کنند و بالاخره برای رسیدن به قدرت آزمون ها را پشت سر بگذارند و به قوام فکری برسند. بدون توجه به شرایط فرهنگی و تاریخی کشور شان برای بدست آوردن قدرت تلاش کردند که کودتای هفت ثور و بعد قیام مردم در برابر این حکومت، زمینه را برای بهره برداری گروه های راست در افغانستان فراهم گردانید. کودتای هفت ثور زمینۀ پیروزی گروههای اسلامی را در افغانستان آماده نمود. در حالی که پیش از آن گروههای اسلامی در میان مردم آنقدر نفوذ نداشتند و حتا به دلیل ناآگاهی مردم از مشی فکری و سیاسی آنان تا حدودی آسیب پذیر هم بودند. چنانکه قیام نهضت اسلامی در برابر محمد داوود در سال 1354 نه تنها دستاورد نداشت؛ بلکه تلفات زیادی را نیز متحمل گردید . شماری از اعضای رهبری آن کشته شدند ، و دهها تن از اعضای آن ناچار به ترک کشور شدند که مهاجرت آنان در پاکستان سبب شد تا رهبران پاکستان از وجود آنان بحیث حربه برضد حکومت محمد داوود بهره بگیرند. در واقع مهاجرتی که بخشی از دشواری های کنونی در کشور محصول همان مهاجرت است که در نتیحۀ اشتباۀ کلان حزب دموکراتیک خلق و شوروی پیشین به وقوع پیوست.
در این شکی نیست که مهاجرت ها آفرینندۀ تمدن ها بوده و تمدن های بزرگ محصول مهاجرت های تاریخی هستند. تمدن های بزرگ تاریخ از تمدن فلسطین تا مصر، بین النهرین و کلده آثور و هرپه و تمدن دریای آمو، مندیگک، مهاباد، تمدنی مهی و کولی در بلوچستان و بالاخره تمدن های باستانی در اروپا و امریکا وافریقا همه محصول مهاجرت های بزرگ بوده که پس از مهاجرت های گروهی از شمال به جنوب و از شرق به غرب تشکیل شده اند؛ اما صدها دریغ که مهاجرت گروهی و میلیونی مردم ما به کشورهای جهان مانند بی ثمری احزاب و گروه های سیاسی نه تنها تمدن آفرین بود و ارزش های جدید را در کشور ما برای رهایی و شگوفایی کشور به بار آورد؛ بلکه برعکس ویرانی و تباهی های بی شماری به بار آورده است که حتا ارزش های گذشته را هم نابود گردانید. این مهاجرت امروز به وحدت ملی و اقتدار ملی را در کشور صدمه رسانده است که ادامۀ جنک و ناامنی های کنونی قربانی های بیش از این رانیز می طلبد. آخرین فاجعۀ آن دموکراسی بیمار، فاسد و تقلب زدۀ آن است که سخت گریبانگیر مردم ما شده است. این دموکراسی چنان به بیماری مزمن دچار شده است که بی ثمری آن برای مردم ما چند چند بالاتر از بی ثمری و بیهوده گی گروههای سیاسی و جهادی است. این دموکراسی نه تنها نماد برخاسته از تقلب ،بدترین حکومت فاسد، ناتوان و فاقد ارادۀ سیاسی در جهان است؛ بلکه شمشیر آخته یی را ماند که هر آن زهر آن بر گلوی مردم ما بیشتر می ریزد و هر روز بیشتر از روز دیگر آنان را مسمومتر می نماید.
این را نباید از یاد برد که مردم افغانستان خیلی صادقانه و بیریا از گروههای چپ و راست حمایت کردند و به وعدههای دروغین رهبران آنها باور کردند که بیشتر این باورمندی برخاسته از شرایط دشوار زنده گی آنان بود که فکر می کردند، کشتی توفانزده و متلاطم زنده گی آنان را بالاخره به ساحل مقصود می رسانند؛ اما بی خبر از این که این رهبران مستقل نبودند که به گونه آزاد و مستقل ناخدای کشتی توفان زدۀ کشور باشند؛ بلکه این ها چنان در دام وابستگی های ننگین سیاسی، اقتصادی و استخباراتی افتادند که خیانت با مردم چه که با آن ایده آل های خود هم ترحم نکردند؛ در نتیجه افکار و ایده آل های خویش را ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی قرار دادند. آشکار است، زمانی که باور های سیاسی و اعتقادی سکویی برای پرش رسیدن به قدرت گردد. طبیعی است که در این صورت حرف اول را قدرت می زند و نقش تعیین کننده در تصمیم گیری ها دارد و عقب زدن افکار و ارزش های فکری از اولین قربانی آن به شمار می رود. از همین رو بود که گروههای چپ و راست خلاف شعار های پرطمطراق و پر زرق و برق بدون توجه به اهداف فکری و اعتقادی شان بیشتر دنبال قدرت رفتند و برای رسیدن به آن تمامی اصول و ضوابط فکری و اعتقادی خود را زیر پای نمودند. هرچند دلیل و علت اصلی این گونه انحرافات بیشتر ضعف نفس، نبود تقوای سیاسی و اعتقادی وجهل است و اما نمی توان از تاثیرگذاری عوامل استخباراتی چشم پوشی کرد که در وابستگی گروهها نقش تعیین کننده داشتند. وابستگی گروههای سیاسی به شبکه های استخباراتی سبب وابستگی های مالی، اقتصادی و سیاسی آنان گردید که پس از آن احزاب هویت چپی و راستی خود را از دست دادند و به پروژههای گروهی مبدل شدند. در این شکی نیست که بنیانگذاران احزاب چپ و راست در آغازین هر کدام آرمان های بلندی برای رهای مردم افغانستان داشتند و هدف از تاسیس گروهها را وسیله یی برای نجات افغانستان تلقی می کردند؛ اما نمی دانستند که زمان به گونۀ دیگری عمل می کند و راهیان شان تمامی آرمان های آنان را در پای قدرت می ریزند. در واقع آشفتگی ها و نابسامانی های کنونی در جامعۀ ما برخاسته از بیماری قدرت خواهی بوده است. در حالی که قدرت ابزاری برای رفاه وشگوفایی زنده گی مردم است و اما در کشورما قدرت برعکس ابزاری برای بهربرداری و سؤ استفاده های شخصی قبول شده است. اینجا قبول مسؤولیت نه برای خدمتگذاری به مردم ؛ بلکه مسؤولیت زدایی و خیانت بر مردم صورت می گیرد. از همین رو است که در کشور ما مسؤولیت برای اشخاص مناسب تفویض نمی گردد؛ این اشخاص اند که برای رسیدن به قدرت و اخذ مسؤولیت تلاش می کنند و به تعبیری مسؤولیت را بدست می آورند. به همین دلیل است که از لحاظ دینی اعطای قدرت برای آنانی ناروا است که برای اخذ آن تلاش می کنند؛ بلکه قدرت باید از سوی حکومت صالح و سالم به افراد سالم و صالح سپرده شود.
بهم خوردن این معادله بود که احزاب چپ و راست به پروژههای استخباراتی مبدل شدند و شبکه های استخباراتی زمانی که عطش سیراب ناپذیر رهبران سیاسی و جهادی افغانستان را درک کردند. اقدام به خریدن آنها کردند. ویرانی افغانستان در واقع محصول مداخلۀ شوروی، پاکستان، ایران ، امریکا و سایر کشور ها است که احزاب چپ و راست را به گونۀ پروژهها ابزاری برای رسیدن به اهداف استراتیژیک شان در افغانستان قرار دادند. مثلی که در زمان احزاب کمونیستی روزانه دهها طیارۀ روسی قریه های افغانستان را بمباران می کردند و صدها توپ و گلوله های سنگین بر سر و روی مردم بیگناۀ ما می ریختند. به همین گونه در زمان جهاد بزرگترین زیربنا های اقتصادی مشمول بند های برق و مراکز تولیدی و صنعتی کشور به مشوره و کمک مالی و تجهزاتی استخبارات پاکستان نابود گردید و به همین گونه هزاران انسان مظلوم هم کشته شد. مثلی که شوروی ها به انسان این سرزمین ترحم نکردند و هزاران انسان بیگناه را کشتند، بستند، زندان نمودند و میلیون ها انسان را وادار به مهاجرت کردند. به همین گونه در دوران جهاد شبکه های استخبارات جهانی و بویژه پاکستان و ایران با استفاده از ناتوانی های مالی و تجهیزاتی مجاهدین و ضعف رهبران جهادی بویژه بعد از سرنگونی داکتر نجیب الله دهها افغان مظلوم را قربانی اهداف استراتیژیک خود نمایند و زیربنا های اقتصادی کشور را ویران کردند. درست این زمانی بود که گروههای سیاسی و جهادی کشور از خط فکری شان چه چپ و چه راست عدول کردند و به پروژههای سیاسی بدل شدند. غارت های شاخدار شماری رهبران وفرماندهان جهادی از سال های جهاد و بویژه بعد از سرنگونی نحیب چنان ارزش گروههای جهادی کشور به زمین خورده است که مردم هرگز به آنها باور ندارند. ازهمین رو است که امروز احزاب و گروههای سیاسی در کشور بصورت عموم رنگ باخته گردیده و اعتبار شان را به کلی از دست داده اند. هرچند شماری ها با بینش فراافگنانه می خواهند تمامی ملامتی ها را به دوش شبکه های استخباراتی بافگنند و گناۀ خویش را به شانۀ دیگران باندازند و بگویند خارجی ها چنین می خواستند تا مبادا اسلام سیاسی به رقیب بدون منازعۀ آنان مبدل نشود و از همین رو بود که گویا از بنیاد گرایی به مثابۀ کمربند سبز خطرناکتر از کمونیزم سخن گفتند.
از اشارات بالا برمی آید که افغانستان از جمله کمترین کشور هایی در جهان است که بیشترین صدمه را احزاب و گروههای سیاسی اش بر آن تحمیل کرده است. از همین رو است که تحولات چهار دهۀ گذشته بجای سازنده گی بیشتر جنبۀ ویرانگری داشته است. بهتر است تا این سه دهه را دورۀ ابتذال نه تنها در سیاست، بلکه در تمامی عرصه ها خواند. در چند دهۀ گذشته ما نه تنها به داشته های خوب تر نایل آمدیم؛ بلکه بسیار ارزش ها را از دست دادیم، ازرش های ماندگاری که برای دوباره به دست آمدنش زمان کوتاهی می کند. این جنگ ها نه تنها ارزش های مادی در کشور را نابود کرد؛ بلکه بیشتر از آن به ارزش های معنوی نیز بیشترین صدمه وارد کرد. بهتر است که بگویم، عامل اصلی این نابودی ها و بربادی ها احزاب سیاسی در کشور است که با کودتای هفت ثور آغاز شد و بعد از سقوط داکتر نجیب الله ادامه یافت و تا کنون ادامه دارد. مفاهیم کلان مانند وحدت ملی ، اقتدار ملی و منافع ملی آسیب دیده و عواطف انسانی که فراتر از ارزش های قومی و زبانی است و به گونۀ محوری در تحکیم ارزش ها و غنامندی مفاهیم کلان نقش محوری را دارند؛ سخت آسیب دیده است. از همین رو است که مردم ما به این گروهها نظر خوب نداشته و تصویری بدی از کارنامه های آنها دارند که بجای ارزش آفرینی در جامعۀ ما ارزش زدایی کردند. هر زمانی که این گروهها در افکار مردم ما خطور می کنند، جز تصویری از کشتار های گروهی، زنده به گور کردن ها، به زندان افگندن ها، آواره گی ها؛ مصیبت ها، دربدری ها، غارت ها، اختلاس ،فساد، دزدی ، قانون شکنی، بی حرمتی به انسان و ناسپاسی به تمامی ارزش ها. هرچند رهروان و پیروان همه صادق بودند ووفادار؛ اما صد ها دریغ که رهبران و رهبر نمایان نه تنها در حق مردم مظلوم افغانستان جفا و فریب کردند؛ بلکه بیشترین جفا را در حق رده های پاینی و صفوف گروههای شان نیز روا داشتند. حال بر تمام مردم افغانستان است تا این بت ها را بشکنند، جرثومه های فساد را بدور اندازند، قاتلان و غارتگران را به زمین بزنند و متحد و همدست شوند. بدون در نظر داشت گروهی ، سمتی و قومی برای ساختن یک افغانستان متحد و یک پارچه باهم بسیچ شوند؛ زیرا که یگانه راه برای ملت شدن در چوکات دولت- ملت یا دولت ملی بسیج سراسری تودهها برای ساختن یک حاکمیت مقتدر و ملی است . یاهو