دكتر نبي هيكل

 

چرا روشنفکران افغان  متحد نمیگردند؟

پرسش اساسی مقاله کنونی ممکن است  یکی از آن پرسشهایی باشد که اکثریت افغانان بار بار از خودپرسیده اند . پرسشی که میخواهد دریابد چرا روشنفکران متعهد( افغان) که از یکسو  همانند سایر هموطنان خود از ستم و بیعدالتی در گذشته رنج برده اند و  از تداوم آن در حال و آینده رنج میبرند و از سوی دیگر نه تنها  نیاز مبارزه مشترک در یک سازمان ملی متعهد را درک میکنند و از آن حمایت میکنند، نتوانسته اند حتی در  سالهای به اصطلاح پسا- طالبانی تاکنون به ایجاد یک یا دو  تشکل ملی و دموکراتیک موفق گردند؟ 

دلایل مختلف را برای  این نتوانستن میتوان آورد که معمولترین آنها تقصیر را بر  غیر مینهند مانند  نیروهایی که برای جلوگیری از  چنین اتحاد ها فعال اند و یا  شرایط و ساختارها ی موجود. اما باید اذعان کرد که چنین نحوه استدلال با خصیصه مبارز بودن و  سیاسی بودن روشنفکر سازگاری ندارد. بخصوص به این نیروها ی  روشنفکری که  از راه تشکیل در سازمانهای کوچک فکری توانایی خود را برای اتحاد ثابت کرده اندنمیتوان بحیث  پدیده های بیجان و بیروح نگاه کرد.

به عبارت دیگر درصورت درک نیاز اتحاد ملی روشنفکری و تلاش برای  ایجاد چنین اتحاد سراسری چه عواملی این روشنفکران را( که از شعور و آگاهی  کافی برخوردار اند و از پیش در گروپها و سازمانهای کوچک فکری متشکل شده اند) از اتحاد بزرگتر در صف ملی بر اساس  تفکرات ملی باز میدارد؟

بدین ترتیب اتحاد روشنفکری  دوگروپ را مورد خطاب قرار میدهد: آنانی که در تشکلهای خورد و بزرگ سیاسی همفکری متحد اند و آنهایی که بصورت مستقل نیاز  به چنین اتحاد را درک کرده اند. هر یکی از این دو گروپ دشواریهای خود را دارند اما مهمترین این دشواریها به گونه ای  میان هردو دسته مشترک اند.

عواملی را که از تشکیل اتحاد سراسری روشنفکری جلوگیری مینمایند بر میشمارم. بحث بر این عوامل دارای اهمیت است زیرا   شناسایی عوامل و راه های حل دشواریهای موجود بر سر این اتحاد تنها از راه چنین بحث ها ممکن است. 

موانع وحدت روشنفکری

·                   نخستین مشکل  را باید در  اساساتی جستجو نماییم که به اتحاد گروپی همفکری منتهی میگردند اما از اتحاد بزرگتر فراگروپی جلوگیری مینمایند.  زیرا سوال نخستی این است که چرا احزاب  سیاسی موجود که مشترکات  فکری زیاد دارند نتوانسته اند به یک سازمان  بزگ سیاسی  فراگیر مبدل گردند؟ هرگاه حدود فکری طرح ما فراگیر نباشند و محدود باشند گروپ ایجاد شده نیز محدود خواهد بود.

 اعتماد  نیز از عناصر عمده است که ما را وا میدارد بر عناصر  قابل اعتماد تکیه کنیم تا از ورود مخالفان  یا آنانی که به هدف تخریب اتحاد  به صف میپیوندند جلوگیری گردد. در چنین حالت میتدولوژی  کار را باید مورد دقت قرارداد. تعصبفکری و گروپی بدینترتیب از مشارکت  وسیع جلوگیری مینماید.  یکی از دلایل تعدد گروپها و سازمانها با وصف مشترکات در  تعیین بسیار  دقیق مرزهای فکری قرار دارد که بیشتر بر  تفاوتها و اختلافات تاکید دارد تا بر مشترکات. برای ما لازم است تا این حدود و مرزها را بر اساس تفاوتها نه بلکه بر اساس مشترکات علامه گذاری نماییم.به گونه مثال به اختلافات  میان سازمانهایی توجه کنید که در نتیجه از هم پاشی حزب دموکراتیک بوجود آمده اند و یا تفاوت میان خانواده های چپ دیروزی که بر اساس رقابتهای موجود میان اتحادشوروی و چین شکل گرفته بودند.

·                                         چرا ما  با وصف تعصب فکری از تعصبگروپی باید سخن بگوییم؟ ساده ترین پاسخ این است که روشنفکران ما نه تنها در برابر نحوه فکر دیگران حساسیت دارند و افراد را بر اساس آن به گروپها تقسیم میکنند بلکه بر اساس  سایر مشخصات دیگر نیز به دسته بندی میپردازند. به گونه مثال بر اساس  برخوردها و  سیاستهای عملی در گذشته: تفاوت خلق و پرچم، تفاوت میان هوادارن کارمل و نجیب.  مثالهای دیگری  از میان اسلامگرایان سیاسی  نیزمیتوان آورد.

حقیقت این است که ما نباید روابط را اساس کار قراردهیم هرچند ناگزیریهایی برای آن وجود دارند، بلکه کار را بر ضوابط و اصول بنا نماییم و بر  اساس اصول  ارزیابی و قضاوت نمایم.  با این کار ما میتوانیم قاعده و سیعی را بنا گذاریم و زمینه را برای کار مشترک جهت تامین اهداف مشترک  بوجود آوریم.

·                                       شیوه کار برای   اتحاد روشنفکری بدون شک بر شیوه  و نحوه اندیشه ما متکی است. وقتی ما در مورد  تشکیلات سیاسی بر اساس تفکرات  سنتی و کلاسیک می اندیشیم چنان عمل میکنیم که  وفاداری در شرایط مبارزات مخفی در مد نظر ما و اساس کار ما قرار میگیرد و رفیق همفکر عبارت  از آن رفیقی است کهبصورت کل باما موافق است، آنان را خوب میشناسیم و مورد اعتماد ما قراردارند، فکرش با روحش یکجا از تنش  رحلت میکند و حق تغییر آن را  حتی حق اصلاح و بهبود آن فکر را ندارند. این نحوه تفکر بیانگر تحجر فکری است و به اندیشه و عمل ما زیان میرساند. این نحوه فکری علایم تفکر گروپی را رشد میدهد و   تمایل به تکفکری را  تقویت میکند که در نتیجه سایر افکار و گروپهای فکری را از ما  دور میراند.

باز هم به دو  عنصر مهم توجه باید کرد: به  تفاوتها و اختلافات  که ما را از همدیگر متمایز میسازند و  مشترکات  که ما را بهم پیوند میدهند و نقش سازنده ایفا میکنند .

کار را  از  اختلافات و تفاوتها نباید آغاز کرد. در مذاکرات و کفتگو ها  ساعتها و روز ها بر حل اختلافات و تفاوتها ضایع میگردند. تفاوتها و اختلافات را باید بحیث صفات ذاتی و  تکمیلی زندگی واقعی  بپذیریم که جمع را  غنا و کمال میبخشند. آغاز کار بر تفاوتها و اختلافات برای طرف  باردیگر میفهماند که کار مشترک ما به حل اختلافات و تفاوتها بستگی دارد. در حالیکه آغاز کار  بر اساسات مشترک بیانگر حسن نیت است و برای شرکت کنندگان میفهماند که ما مشترکات زیادی داریم و میتوانیم برای تحقق اهداف مشترک بصورت مشترک کار نماییم. بنابر آن کار را باید از یک  طرح مشترک قابل توافق آغاز نماییم. این طرح باید اصول نورماتیف و راهکارهای تجربی تحقق آنها را در خطوط کلی تعیین نماید. چنین طرحی را قبلآ تسویدو زیر نام " طرح تفا همنامه"  در معرض بحث عمومی قرار داه ام.

·        فقدان تخصصگرایی در روشنفکری یک دشواری دیگر در راه اتحاد  روشنفکری پنداشته میشود زیرا هر روشنفکر با اتکا بر  دانش و تجربه خویش بحیث یک متخصص تبارز میکند و به هر اصل  دیگر علمی پشت پا میزند. روشنفکران باید کار سیاسی و مبارزه سیاسی را با تخصص گرایی توام نمایند. واضح است که تصمیمگیریهای  سیاسی ، یک امر سیاسی اند اما این بدان معنا نیست که  سیاسی نمیتواند علمی باشد. کار تخصصی عبارت از آن کاری است که در   بارومندیهای ایدیولوژیک بیشتر بر  تیوریها و تحقیق علمی اتکا میکند  کار را در درون سازمان سیاسی بر تخصص بنا میکند. اتکا  بر کار تخصصی در پروسه اتحاد روشنفکری  از زمره موجب تقسیم عادلانه کار میگردد و به ارتقای سطح اعتماد میتواند کمک کند.

·        تظاهر/ ریا کاری تمایل نیرومندی است که مساعی برای اتحاد روشنفکری اغلب با آن روبرو میگردد. بر اساس این تمایل روشنفکر در نقش مبارز متعهد بحیث بلندگوی منافع ملی و نارضایتی های مردم از  ستاتیسکو تبارز میکند اما به  اقدام عملی کوچکترین علاقمندی نشان نمیدهد.تعداد چنین روشنفکران اندک نیست. این دسته افراد بر سر راه  اتحاد روشنفکری نا امیدی و یاس میکارند تا  امکان اتحاد روشنفکری  را تضعیف کنند.

در حالیکه روشنفکران  انسجام یافته در  گروپها و  سازمانها فراخوان فراگیر را از زمره بر بنیاد تعصبفکری و گروپی برخلاف اصول اعتقادی خویش می دانند، مبارزان لفظی نیز به فراخوان فراگیر واکنش عملی  نشان نمیدهند. انگیزه های مختلف میتوانند در آنسوی این رفتار قرار داشته باشند.  اما دو انگیزه مهم را بر اساس مطالعه تاریخی میتوان نامبرد.

1.     تجربه تاریخی و درک ناشی از موقعیت جیوپولیتیک افغانستان موجب گردیده  تا روشنفکر و  مردم عامه در انسوی هرحرکت سیاسی  حمایت بیرونی را حتمی  تلقی نمایند. تاسیس احزاب سیاسی بخصوص  فراگیر و سرتاسری در شرایط دشوار افغانی بر اساس این  درک مستلزم حمایت بیرونی میباشد. نقایص این نحوه فکر بیشتر از فواید آن اند:  حزب سیاسی استقلال سیاسی خود را در برابر وابستگی اقتصادی و حمایت سیاسی از دست میدهد و یا خدشه دار میسازد؛  ممکن است بحیث وسیله سیاسی عمل کند و یا  چنان احساس را بوجود آورد.مهمترین همه این است که با چنین نحوه فکری ما به اساس مردمی و منابع مردمی بی توجهی میکنیم.

2.     داشتن اتکای سیاسی در بیرون از کشور معنا های دیگری نیز دارد از زمره اولویت دادن به  احراز قدرت و کم بها دادن به ماموریت دفاع از حقوق و داعیه مردم. در معنای بعید حزب سیاسی با چنین نحوه تفکر بیشتر به انجام اصلاحات نزولی (top-down) معتقد است تا به انجام اصلاحات  صعودی(bottom- up). در حالیکه توامیت هردو هر چند دشوار  یک هدف دلخواه است و حزب سیاست دارای نفوذ مردمی میتواند نخست  برخورد صعودی تکیه  زند و  با رسیدن به قدرت زمینه های توام سازی هردو برخورد را برای  انجام اصلاحات /تغییرات در اختیار خواهد داشت.

بدینترتیب فراخوان با پشتوانه مالی بخصوص بیرونی بیشتر با واکنش های مثبت روبرو میشود در حالیکه  با فراخوان بدون حمایت سیاسی  و مالی بیشتربحیث (اذان ملای غریب) برخورد میشود.

بدین ترتیب دو علت میتواند در آنسوی  این حقیقت قرار داشته باشد که تفاهمنامه ای که اخیرآ   از سوی اینجانب منتشر گردید هیچنوع واکنش مثبت و منفی را بر نه انگیخت:

1.     تعصبفکری  و گروپی  در مخالفت با آن  تفاهمنامه قرار دارد  و  آنانیکه در رهبری گروپها و سازمانها سیاسی قرار دارند  حد اقل القاب  و پسوندهای افتخار آمیز را از دست میدهند. بعلاوه گروپها  نه تنها سنگرهای دفاعی اند بلکه منابع قدرت نیز میتوانند باشند.

2.      انگیزه های این دسته  به دو عامل  حمایت سیاسی و مالی بر میگردد. زیرا مسلمان نیز  به آذان ملای غریب نماز نخواهد گذارد.

نتیجه گیری:

روشنفکران افغان  در مجموع در ریتوریک سیاسی بر نیاز اتحاد  روشنفکری در  سازمانهای ملی  سراسری تاکید میکنند اما به دلایل مختلف به این ارزوی فکری  نمیتوانند دستیابند. زیرا  آنها  با عدسیه تعصبفکری و گروپی به  مسایل مینگرند و بصورت  سنتی  به مسایل مینگرند.  بدون تغییر در نحوه تفکر و عملکرد اتحاد روشنفکری  در سازمانهای سیاسی   سراسری ممکن نخواهد بود. مهمترین اقدام این است  تا  بدون درنظرداشت تفاوتها و اختلافات  (مگر اصولی و نورماتیف) بر مشترکات کار را بنا سازیم و این کار را با بحث و توافق بر یک تفاهمنامه - که  اساس  مشترک تفکر و عملکرد را  بر مشترکات بنا مینهد- آغاز نماییم.  تفاوتها و اختلافات را طبیعی و بحیث  ساحه مانورهای فردی قبول نماییم نه بحیث  علل  و اسباب خصومت و دشمنی.

 

پایان

  


بالا
 
بازگشت