دكتر نبي هيكل

 

تعهد سیاسی

تعهد بدون شک با  سنت و میتافیزیک و با انسان و جامعه و سیاست رابطه تنگاتنگ دارد. بدون تعهد زیستن  ممکن است اما دشوار، مگر  با تعهد (ات) زیستن دشوار تر از آن. زمانی در ادبیات سیاسی و غیر سیاسی واژه های تعهد و متعهد جایگاه ویژه ای در دیسکورسهای دینی و  غیر دینی داشتتند زیرا انسان متعهد به معنای وفادار به تعهد بود. این واژه هارا پیش از این در دیسکورسها کمتر میابیم. تعهد  در حقیقت/ واقعیت امر چیست؟

 تبصره ای از آقای ملک ستیز زیر عنوان " احزاب سیاسی میمیرند"در صفحه فیسبوک وی، مرا برآن داشت تا بر تعهد سیاسی و نتیجه گیری آقای ستیز در مورد آن مکث نمایم.این تنها انگیزه نگارش این مقاله را نمیسازد، بلکه اهمیت تعهد و بخصوص تعهد سیاسی و  نیاز به انسان متعهد در زندگی انسان در سطوح مایکر، میسو و ماکرو نیز مشوق این کار بود.

تعریف عام قبول شده تعهد سیاسی (Political Obligation) به مراتب کار ما را سهل میسازد و  به  اتحاد تعبیر های فردی و گروپی ممکن است کمک نماید.

از نظر  اسلامی تعهد عبارت از یک قرارداد است و مسوولیت آفرین است. "مردها ره قول است" اثر داکتر اکرم عثمان بیان  سنتی تعهد است که وفا به آن نشانه مردانگی است. اما تعهد بحیث یک کلمه  کوتاه چهار حرفی معنا و بار بزرگ (بخصوص ) اخلاقی را حمل میکند. دیوید هیوم (Hume D.) دو نوع تعهد:  طبیعی (natural) و اخلاقی (moral) را میشناخت. وی "احساس خوب و بد" را تعهد اخلاقی برای عدالت میداند و تعهد طبیعی از نظر وی عبارت از نفع است(Watkins Tate M. 2005: 99). از نظر کانت این دلیل مهمتر است که چیز خوب  یا درست برای عمل کردن بدین  سبب انتخاب میگردد که  عملکرد درست است، نه اینکه آنها میخواهند چنان کنند(Ritter Michael J. And Richard J. Colling (eds.) : 2006: 31).

این نکته دارای اهمیت است که تعهد ما بر  چه استوار است. آیا ما تیوری یا ایدیولوژی معیین را به خاطر  آن برمیگزینیم که واقعآ خوب است و یا برای آن که ما آن را بحیث خوب میپسندیم؟

هواداران اسلام سیاسی نظام مورد نظر خود را برای آن می پسندند  و  قابل تحمیل بر دیگران میدانند که  واقعآ خوب است و یا آنها چنین فکر میکنند؟  تعهد ما اگر به انجام  اعمال خوب باشد پس خوب را  یا بخاطر آن  خوب میدانیم که خوب است و یا اینکه خداوند آن را خوب  دانسته است و یا ما خود آن را خوب میدانیم. آزمون تاریخ نشان  داد که تیوریها و ایدیولوژیها قابل بهبود اند و تعهد ی که بر کمال آنها مبتنی بود صحت نداشت.

تعهد سیاسی عبارت از تیوری چرا و چه وقت  یک شخص از نظر اخلاقی ملزم به اطاعت از یک حکومت است.   . . تعهد سیاسی در قلب قرارداد اجتماعی فلسفه های سیاسی قراردارد که شکل دقیق آن به توصیف فرضی حالت طبیعی بستگی دارد . . . (Robertson D. 2004: 387 ).

تعهد سیاسی  آن طوریکه تی. ایچ. گرین ابراز داشت" منظورم این است که اصطلاح هم تعهد  تبعه در برابر مرجع حاکمیت – تعهد شهروند در برابر دولت را و هم تعهدات افراد را در برابر همدیگر . . . احتوا نماید"(Green T.H. 1999: 5 ).

نتیجه گیری این مقدمه کوتاه این است که تعهد مبتنی بر معیار و  قاعده است،  هم تعهد اخلاقی و هم تعهد سیاسی بر آن اصول و قواعدی بنا میگردند که خوب و بد را  تعیین مینمایند. تعهد ما به بیطرفی و عدالت، به خدمت به مردم یا خدمت به شخص خود و توابع نیز بر  اصول اعتقادی استوار اند. توافقنامه سیاسی  تیم های انتخاباتی بیشتر بیانگر تعهد به تقسیم قدرت است.

  آیا (ساختار سیاسی نظام کنونی ... از درون "تعهد نامه سیاسی" برآمده است،...)؟ پاسخ آقای ملک ستیز در مقاله یاد شده  به این سوال مثبت است.  وی مدعی است که این "ساختار سیاسی نظام کنونی  که از . . . برآمده است،جایگاه احزاب سیاسی را به عنوان اپوزسیون محدود کرده است." این ادعا پیچیدگیهای زیادی دارد که بر آنها مکث میشود. در مقدمه بحث دریافتیم که تعهد سیاسی چیست و به چه رابطه دارد. اکنون میگذریم به" ساختار سیاسی نظام کنونی..."

 ساختار سیاسی یعنی چه؟

گابریل آلموند (Almond Gabriel A) سیستم سیاسی را عبارت از " سیستم عمل میداند".  این تعریف وی از نظر مطالعه مقایسوی سیستم ها انجام شده است. آلموند میافزاید که"  معنای آن این است که مطالعه کننده سیستمهای سیاسی با رفتار هایی  سروکار دارند که که از نطر تجربی/ ایمپیری قابل نظارت/ مشاهده () اند(G. A .Almond, 1956: 393 ).

 ساختار خود عبارت ازمجموعه روابط و  وظایف است که در واقعیت یک سیستم را میسازد. به عبارت دیگر ساختار و سیستم را میتوان کلمات مترادف دانست. ساختار را در گذشته بحیث مجموعه اصول و منابع (Healy Hieran 1998: 509) تعریف میکردند.گیدینز (Giddens) ساختار را عبارت از "آنچه میداند که به زندگی اجتماعی نماد و شکل میبخشد، بدون آنکه خود آن  نماد یا شکل باشد"(ib, 510).

هرگاه این تعریف ها را در نظر گیریم ساختار نظام سیاسی  مجموع سیستم  حاکمیت سیاسی را احتوا میکند که حکومت یک جز مهم این سیستم را تشکیل میدهد. در برخی از موارد برای اختصار حکومت بحیث سیستم سیاسی به کار برده میشود در چنین مورد منظور سیستم و ماشین حکومتداری است که  حزب یا ایلیت حاکم اداره آن را در دست دارد.

 بدین ترتیب میدانیم که حکومت وحدت ملی  یک مهره مهم در  ساختار سیاسی نظام است و محصول "تعهدنامه سیاسی نیست. ما ممکن است قانون اساسی را بحیث یک تعهدنامه سیاسی بدانیم تا  رابطه علی ادعا شده را تبریه نماییم اما باید به توافقات سسیاسی یا به  قانون اساسی  اصطلاح دیگری را  مانند اسم خاص در نظر گیریم. یک دلیل نیرومند دیگر نیز وجود دارد: حکومت عبارت از قوه اجرایی  و یکی از   سه قوه  نظام سیاسی را میسازد که به نام قوای ثلاثه  شهرت دارد. در سیاست معاصر بازیگران دیگری در نظام سیاسی سهیم شده اند که در گذشته ها  وجود د نداشتند: مانند احزاب سیاسی  و گروپهای فشار.

تفاوت میان توافق و تعهد را باید در نظرداشت: تعهد بر اصول اعتقادی صورت میگیرد و به اعظمی ساختن (maximizing) نزدیکی بیشتر دارد زیرا به هر اندازه ای که درجه وفاداری عملی  به تعهدات بلند باشد به همان اندازه شخص متعهد تعریف میگردد، در حالیکه توافق نتیجه چانه زنی و در واقع به آنچه نزدیک است که  هیربیرت سایمن آن را   ساتیسفایسینگ (satisficing) ارضا/قناعت نامیده است.

بدین ترتیب پاسخ به این سوال که:  آیا (ساختار سیاسی نظام کنونی ... از درون "تعهد نامه سیاسی" برآمده است،...)؟ منفی میباشد زیرا  ساختار سیاسی به مراتب بزرگتر و و سیعتر از حکومت وحدت ملی میباشد. اما این ساختار  در هرصورت بر تعهدات اخلاقی و سیاسی واقعی جامعه افغانی مبتنی نیست بلکه بحیث یک مودوس فیفیندی و یک سنتز قبول شده است.

سوال دومی که بر بنیاد  باورمندی آقای ستیز میتوان مطرح کرد این است که آیا( این "ساختار سیاسی نظام که از درون "تعهد نامه سیاسی" برآمده است، جایگاه احزاب سیاسی را به عنوان اپوزسیون محدود کرده است." ؟

حکومت میتواند رشد احزاب سیاسی را کمک نماید ،نقش آنها را در تصمیمگیریهای سیاسی تقویت نماید یا برعکس محدود سازد. اما  آشکار است که احزاب سیاسی  نه صخره کنار کوه و نه خشتی در دست معمار حکومتی میتواند  دانسته شود. اپوزیسیون میتواند در نتیجه انتخابات  شکل گیرد و هم میتواند  در بیرون از آن در جامعه  شکل گیرد. تاریخ شاهد  حضور اپوزیسیونها در نظامها دکتاتوری نیز  میباشند.  تنها جایگاه احزاب در سیستمهای دموکراتیک میتواند تغییر نماید: گاهی  یکی یا تعدادی در شکل ایتلاف به "حرم نشینان"(insiders) مبدل میشوند و برخ دیگر به حاشیه نشینان (outsiders) مبدل میگردند.

پایان

 

Watkins Tate Margaret, Obligation, Justice and the Will in Hum’s Moral Philosophy, Hume Studies, Vol. 31, Number 1, (2005) 93-122.

Ritter Michael J. And Richard J. Colling (eds.)(2006). Moral Theories and Moral Obligations. Texas: Forensic Files, LLP.

Green T. H. (1999).Lectures on the Principles of Political Obligation. Ontario: Batoche Books.

Almond Gabriel A.  Comparative Political Systems, The Journal of Politics, Vol. 18, No. 3, (Aug., 1956),pp.391-409.

 

 


بالا
 
بازگشت