نجیب الله عظیمی
نگاه به «کادر های افغان» که بعد از یازده هم سپتامبر سال 2001 یعنی (حملهء نظامی امریکا به افغانستان) از امریکا و بعضی از کشور های اروپای غرب غرض باز سازی مجدد به افغانستان برگشتند
بعد از پایان جنگ دوم جهانی، جهان به دو قطب تقسیم گردید و بر خرابهء آن جهان سوسیالیستی و جهان سرمایه داری عرض اندام نمودند. دُرست از همان زمان به بعد سرنوشت کشور های جهان پیرامون این دو قُطب نیز دستخوش دگر گونی های پیچیده و استخباراتی گردیدند.
همان گونه که جهان سرمایه و سوسیالیستی مقابل همدیگر قرار گرفتند، همان طور کشور های خورد و بُزرگ پیرامون آن دو قُطب به هریک از این قُطب ها قرار گرفتند. همین که خط کشی ها میان آن دو قُطب آغاز گردیدند. همان گونه جلب و جذب ها افراد و اشخاص از کشور های پیرامون به شدت به راه افتادند.
پلانهای قُطب های متخاصم برای افغانستان:
پلان های آنها در آن زمان آنقدر مرموز و طویل المدت طرح گردیدند، که به مشکل می توان اهداف آنها را درک نمود، گرچه بعضی از آگاهان محدود از کشوری ها به آن متوجه گردیدند، ولی نه توانستند جلو همچو طرح ها و پلانهای دراز مدت را به گیرند، زیرا کشور های پیروز بدر گردیده از جنگ، در آن زمانها از قدرت و توانایی های فراوان نظامی و سیاسی در منطقه و جهان برخوردار بودند و همزمان پلان های شانرا آنقدر زیرکانه طرح ریزی نمودند، که مشکل می توان به آنها پی بُرد.
نماینده گان هر دو قُطب، برای آنکه در داخل کشور ها به مخالفت های داخلی مواجه نه گردند، پلان های دراز مدت شانرا زیر عنوان «تربیه کادر های مسلکی» برای جوانان کشور های در حال رَشد طرح و بورس های تحصیلی شانرا برای همچو کشور ها تخصیص دادند، یعنی آنکه تحت این عنوان به سرباز گیری های آگاهانهء شان در داخل کشور های جهان سوم و در حال رُشد پرداختند.
این سرباز گیری طوری سازماندهی گردیدند، که این روند به سان یک روند نورمال و روتین در میان مردم و جامعه تلقی گردیدند.
نتایج این گونه کُمک ها بعد ها به ثمر نشستن ، یعنی آنانیکه به کشور های سوسیالیستی غرض دوام تحصیل رفتند، مجددآ منحیث سوسیالیست ها به میهن خویش برگشتند و آنانیکه به جهان غرب و سرمایه رفتند، منحیث جوانان دارای طرز بینش جهان سرمایه داری به وطن شان برگشت نمودند.
تقسیم افغانها به دو اردوگاه:
این سرباز گیری ها از میان نیرو های جوان کشور های در حال رُشد، آنها را به شکل اتوماتیک به دو اردو گاهء متخاصم نیز تقسیم نموده رفت، البته که این سرباز گیری ها از نیرو های جوان و با استعداد کشور های در حالی رَشد، بعد از چندین دهه به ثمر نشستند، همان گونه که اساسگذاران آن آنرا طرح ریزی نموده بودند.
شاید دادن حُکم قطعی در این مورد آنقدر هم دُرست نه باشند، ولی هیچ فردی نمی تواند امروز ادعای غیری آنرا نیز نماید. شاید استثناهاتی هم بروز نموده باشند، ولی در اصل پروسیجر همین بود، که تذکر داده شد.
تقسیم افغانها به دو آیدیولوژی:
آنانیکه به جهان سوسیالیستی آن دوران رفته و به تحصیلات مسلکی پرداختند و به آیدیولوژی ایجاد جامعه بدون طبقات و سوسیالیستی معتقد و باورمند گردیدند، بعد از برگشت شان از تحصیل برای ایجاد چُنین جامعهء نیز به مبارزه پرداختند.
آنانی که برای ایجاد چُنین جامعهء آرزو می بردند، دست به قیام نظامی زدند و تاریخ برای آنها چُنین شانسی را سی سال پیش نصیب گردانید و حاکمیت را بدست آوردند. جهان سرمایه با آغاز مخالفت علنی شان با آن نوع حاکمیت و حکومتداری به یک سلسله اقدامات وسیع دست زد.
جهان سرمایه به پروتست های خویش اکتفا نه نموده و به تحریک نیرو های مُخالف داخلی آغاز نموده و حلقهء از کمر بند سبز متشکل از گروپ های پراگندهء اسلامی را در اطراف و سرحدات کشور جمع و جور نموده و با صدور اسلحه ابتدا به شکل مخفی آنها را تشویق به آغاز مبارزات مسلحانه نمود رفت. بالاخره نتایج آن طوری گردید، که امروز همهء ما آنرا میدانیم.
فُرصت ها برای آیده لوگ های جوامع سرمایه داری:
آنانیکه جذب جوامع سرمایه داری گردیدند، طرفداران پرو پا قُرص جامعه سرمایه داری و بازار آزاد گردیدند، و با بازگشت شان به داخل افغانستان در دوران های مختلف تاریخی از امکانات بهتر و وسیع تری برخوردار گردیدند.
در زمان شاه تحصیل یافته در غرب از عزت و حُرمت فراوان برخوردار بوده و در های فراوان بروی شان پیوسته باز بوده و در پُست ها و بست های بلند ایفای وظیفه می نمودند.
در زمان جمهوری نام نهاد داود نیز اینها دستی بلندی داشتند، داود با اعلان جمهوری گویا «چپ روانه» در اصل با مشوره و همکاری تنگاتنگ با تحصیل یافته های غرب کارش را پیش می بُرد.
در دوران مجاهدین نیز شانس و امکانات فراوان برای آنها مساعد بود، این تحصیل یافته گان در پُست های بلندی حکومت مجاهدین قرار داشته و ایفای وظیفه می نمودند.
بعد از یازدهم سپتامبر البته که باری دیگری شانس طلایی برای اینها دست داد.
با آمدن کرزی همه در ها بروی اینها باز گذاشته شدند، و اینکه اینها چی کردند، باید که کار های اینها را به محاسبه گرفت.
اگر بعد از گذشت اضافه از نیم قرن به سیر انکشاف در جهان سوم نظر اندازیم و ترند بندی ها میان نسل های بعد از جنگ دوم جهانی به بررسی به گیریم، به جُز از همین تصویر چیزی دیگری را نمی توان بدست آورد.
افغانستان را می توان آهینهء قد نمایی اینهمه بازی های استخباراتی و تقسیم واقعی جهان به دو کمپ متخاصم دانست و به نظاره نشست.
افغانستان تاریخ غم انگیزی دارد، افغانستان در اصل دو عاشق و دو دلباخته خشن دارد، که هر دو خواستار آن است ، یکی آن امریکا میباشد و دیگری آن شوروی آنزمان، که روسیهء امروز می باشد.
خاک افغانستان به معشوقهء زیبایی شباهت دارد، که اگر به آغوش یکی از خواستگار هایش به افتد، آتش به جان دلباختهء دیگرش می افتد و به هر نیرنگی که گردد میخواهد آنرا از قید آن رهانیده و در آغوش خود به گیرد.
زمانیکه این کشور از زیر چتر حمایت یکی از این کشور های دلباخته رها میگردد، تا زمانیکه دلباختهء دیگر او را مجددآ در آغوش خود می گیرد، آنقدر مورد بی توجه یی جهان قرار می گیرد، که به کُلی فراموش جهان گردیده و پنهان اذعان جهان میگردد، ولی زمانیکه مورد توجهء دلباختهء دیگری خویش قرار میگیرید، آنقدر توجه به آن می گردد، که ظرفیت ها غرض تنظیم آنهمه کُمک ها برای آن کشور کفایت نمی نماید.
حادثهء یازدهم سپتامبر و افغانستان:
اگر نظری موشگافانه به سیزده سال اخیر در افغانستان به اندازیم، این چُنین تقسیم بندی را به خوبی مشاهده نموده می توانیم، همان گونه که جهان بعد از حادثهء یازدهم سپتامبر شکلی دیگری را به خود گرفت افغانستان نیز دستخوش حوادث دگرگون کُننده گردید، که ساکننان آن این چُنین چرخش را دیگر در خواب و خیال خود هم نمی دیدند.
بیک پلک بههم زدن ما شاهد حضور نظامی و ملکی بیش از چهل و پنج کشور دنیا در افغانستان گردیم. حادثهء یازدهم سپتامبر در پهلوی مجاهدین یک تعدادی از افرادی دیگری را نیز حاکم سرنوشت این ملت گردانید، که نه کدام تعُهد به این ملت رنج دیده داشتند و نه هم کدام دلسوزی لازم، که من شخصآ آنرا جای تاسُف بُزرگ میدانم.
حامد کرزی و سیاست روز گذرانهء او در افغانستان:
زمانیکه امریکائیان تصمیم حمله برافغانستان را گرفتند، دیده می شود، که چُنین یک کشور بُزرگ هیچ گونه پلان و برنامهء خاصی برای افغانستان و مردم آن کشور در اختیار خود نداشته است.
این کلاه برداران را که امریکا طی این چندین دهه به اصطلاح زیری بال خود نگاه نموده بود، یعنی آنهای را که برای روز های مبادای خویش «تربیه و پرورش » نموده بود، نیز کدام طرح و پلانی حد اقل برای آبادی و باز سازی مجدد کشوری شان در اختیار خویش نداشتند؟؟؟
باورم نمی آید، که این به اصطلاح «تعلیم و تربیه دیده گان» که خود را در امریکا و اروپا منحیث متخصصان جا زده بودند، طی این اضافه از یک دهه نیز موفق نه گردیدند که طرح و برنامهء منسجمی را برای ملت و مردم خود بریزند و کشور را به طوری سالم آن اداره و رهبری نمایند؟؟؟
امروز بعد از گذشت اضافه از یک دهه به واقعیت می توان آزادنه اذعان نمود، که در میان اینهمه «کادر ها و متخصصین» برگشته از امریکا و اروپا حتا چند فردی دلسوز و وطن پرست را نیز نمی توان یافت، که پاسخگو به ملت بوده و در راه تامین منافع ملی آن کشور جان خود را فدای آن ملت نمایند؟؟؟
نتیجه گیری:
امریکایی ها همان تجارب را در افغانستان عملی نموده و می نمایند ، که سی سال پیش آنرا روسها به اجرا گذاشتند، تفاوت در این میباشد، که روسها این تجربه را با آنهای به مصنهء اجرا گذاشتند، که تعُهد صادقانه به مقابل ملت و مردم خود داشتند، ولی امریکایی ها با آنهایی کار نمود و می نمایند، که هیچ گونه تعُهدی به ملت و مردم خود نداشته و ندارند!!!
از زمانیکه ادارهء دولت جدید افغانستان در بن توسط زلمی خلیل زاد این(ناسیونالیست نا آگاه و بدور از انکشافات پنج دههء اخیر افغانستان) به حامد کرزی این( بی سواد و بی دانش سیاسی) سپرده شد، همه امکانات در اختیار این مرد نیز گذاشته شد، اینکه افغانها خود نه توانستند با دلسوزی وطن خود را آباد نمایند، گناهی هیچ بیگانهء نیست.
جهان غرب و اروپا با تادیهء ملیارد ها دالر برای آبادی مجدد افغانستان دین خود را مقابل مردم افغانستان ادا نمودند.
افغانها نباید گناه های کرده و ناکردهء خود را به گردن دیگران و خصوصآ همسایه گان شان به اندازند.
افغانها باید به خود آمده و سر به گردن خود نمایند و از خود به پرسند، که چرا تا به حال به آنهمه نابسامانی ها پایان نه داده اند؟؟؟
به امید پیروزی ملت و مردم رنجدیدهء افغانستان.
نجیب الله عظیمی
جولای سال 2015