محمد الله وطندوست
نکاتی چند از یادداشت های روزانه
معیار گزینش کادر ها چیست؟
در کشور های قانونمدار پیشرفته و دارای تجربه دمکراسی در همه عرصه ها معیارها ضوابط و نورم ها
تعین کننده اند و ارتباطات شخصی گروپی حزبی
و منطقوی نمی تواند باعث برهم خوردن معیار ها ونورم ها گردد. اگر احیانا در عرصه یی ارتباطات جای معیار ها و ضوابط را بگیرد فورا جامعه و نهاد های مسوول در برابر آن عکس العمل نشان می دهند و در تصحیح نقیصه می پردازند. اما در کشور خداداد ما از قدیم الایام تا امروز روابط همیشه بر ضوابط پیشی جسته و گاهی اصلا ضابطه و قاعد ه یی وجود نداشته است . از همین سبب است که از زمان های دور تا امروز مخصوصا در دوصد وپنجاه سال اخیر هیچ رهبری از جانب مردم انتخاب نشده اند و شاهان وشهزادگانی که مدعی رهبری و زعامت میراثی بودند و موقف خودرا خداداد و آسمانی فکر می کردند رهبران نالایق و بی کفایتی بودند که جز کشت و کشتار جنگ وستیزه کور کردن ها وچشم کشیدن ها هنری نداشتند و برای رسیدن به قدرت ویا حفظ قدرت حتی بر روی فرزند برادر و پدر نیز شمشیر می کشیدند. طبعیست که چنین رهبران و زمام داران توده های مردم را رعیت وبرده خود فکر می کردند و خلق الله را همچون غلامان زر خرید فقط و فقط برای آسایش خود و حفظ قدرت و سیطره شان بکار می انداختند. توده های بی خبر از علم ودانش و دور از پیشرفت و ترقی نیز بقای خود را زیر سایه ضل اللهی چنین زمام دار تصور می کرد وبس.
این وضع تا اعلان جمهوریت از جانب مرحوم محمد داود خان اولین رییس جمهور کشور کما کان ادامه داشت و رژیم شاه را سایه خدا و مخالفت با دستگاه شاهی را مترادف باکفر وبی دینی وبغاوت وسرکشی می دانستند. اما سقوط رژیم شاهی به عقب مانده ترین باشنده این کشور نیز ثابت کردکه کشور بیدون شاه هم می تواند وجود داشته باشد و اداره شود.
اجتماعی وفرهنگی نیز در یافتند که می توانند در اداره کشور سهیم شوند و فرزندان شان بهتراز فرزندان سرداران وبرگزیدگان در اداره دولت می توانند نقش داشته باشند.
اما در دوره های هرج ومرج جهادی وطالبی با وجودیکه آنان نیز بر سرداران تکیه نداشتند اما به استثنای اطرافیان رهبر و همرکابان جنگی شان که بزرگ ترین هنر شان کشتن و بستن بود دیگران امکان رسیدن به مقامات دولتی را بهیچ وجه نداشتند و توده های مردم فقط موظف بودند نماز سرکاری بخوانند و به حق حاکمان نادان و کودن اما تجاوز گر وظالم دعای خیر نمایند.
در حاکمیت امریکائی جهادی با وجودیکه از دموکراسی آزادی و حقوق بشر زیاد صحبت می شود گزینش کادر ها با معیار های جهادی و طالبی صورت می گیرد و روابط تعین کننده موقف کادر ها است. اینکه وضع مردم روز تا روز رو به وخامت می گراید بیکاری روز افزون است فقر دامن گستر گردیده از امنیت و مصئو نیت خبری نیست تا اندازه زیادی نتیجه گزینش نادرست کادر ها است. در جابجائی و تقرر کادر ها هیچگونه معیار و ظابطه یی بجز رابطه های شخصی قومی زبانی منطقوی سمتی و تنظیمی وجود ندارد.
ببینید!
فرزند مارشال متوفی قسیم فهیم و سخنگوی رییس جمهور بحیث معاونین ریاست عمومی امنیت دولتی مقرر می شوند. جلالتمآب محترم رییس اجرائیه حکومت به اصطلاح وحدت ملی در معرفی فرزند مارشال می فرمایند که جناب ادیب فهیم به خانواده دارای اصل ونسب و مجاهد ارتباط داشته شایسته احراز این کرسی مهم می باشد و لابد سخنگوی رییس جمهور نیز بنا بر اینکه چند روزی با رییس جمهور حشر ونشری داشته است شایستگی احراز معاونیت امنیت دولتی را کسب کرده است؟!
کسی نیست از جلالتماب محترم بپرسد که آیا معاونیت امنیت دولتی پستی است که باید بخاطر اصل و نسب به شخصی تحفه داده شود؟
آیا کار در استخبارات آنهم در مقام معاونیت به معلومات تحصیل تجربه و مهارت های لازم و کار دانی ارتباطی ندارد؟
آیا سابقه تحصیلی تجربه کاری و وظایف قبلی این جنابان که یکی به ارتباط موقف پدرش و دیگری از برکت نزدیکی به رییس جمهور به این مقام رسیده است با کار استخباراتی همخوانی دارند؟
جنابان معاونین قبلا نیز در ارگان امنیت دولتی کار کرده اند و الفبای کار در این ارگان را بلد هستند؟
آیا در میان هزاران کارمند امنیت دولتی که سال ها ی طولانی در این ارگان مصروفیت داشتند اشخاصی سراغ شده نمی توانست که بحیث معاونین تعین می شدند واز تجارب قبلی خود در بهبود کار ها استفاده می کردند؟
نکند این عالیجنابان مطابق پروتوکول و توافقنامه عقد شده با آِی اس آی تربیت می گردند و بنا به اشاره آن سازمان به این پست ها مقرر شده اند؟
بهر حال تعین کادر ها به شیوه موجود آنهم در تخصصی ترین و حساس ترین پست ها و مقامات کار عاقلانه و درستی نمی تواندباشد. با چنین جابجائی ها نفوذ استخبارات دشمن می تواند روز افزون گردد و کار آئی این اداره مهم نیز همچون ارگان های عدلی و قضائی در جامعه از بین رود و حیثیت خود را منخیث ارگانی که حد اقل به فساد گسترده شهره نیست از دست دهد.
صرف بیست وهفت فیصد بودجه انکشافی به مصرف رسیده است!
مصرف بودجه و تکمیل پروژه های انکشافی در وزارت ها,ادارات ولایات ومناطق , معیارکار آئی و شایستگی مسوولین بوده این امر در بهبود زنده گی مردم , انکشاف و ترقی کشور و تغیر در ساختار های بنیادی بی نهایت موثر است.
در افغانستان از آغاز حاکمیت امریکائی -جهادی تا امروز یکی از مشکلات اساسی در پهلوی ده ها مشکل دیگر ,عدم استفاده موثر از بودجه و حیف ومیل از کمک های بین المللی و بودجه های اختصاصی بوده و هر سال از عدم مصرف بودجه شکایت وجود داشته است.
جالبست که نه حکومت یعنی مجلس وزرا و نه هم پارلمان افغانستان با وجود نا رضایتی از عدم مصرف بودجه انکشافی,هیچ مسوولی را مورد مواخذه قرار نداده و هیچ کس حتی از وظیفه خود بیجا نشده است.
در تحلیل بودجه سال های گذشته نیز وزارت های وجود داشتند که حتی پنجاه فیصد بودجه دست داشته خود را مصرف نکرده بودند اما وزیر مربوطه با آوردن دلایل گوناگون خود را تبرئه می کرد و اگر دلیلی نمی بود تمسک به ناامنی و ادامه جنگ اعلان ناشده حلال مشکلات بود و هر سوال کننده را قانع می ساخت. در حالیکه دلیل واقعی عدم مصرف بودجه انکشافی, بی کفایتی وزیر ورییس مربوطه بوده در عدم تکمیل پروژه های انکشافی, سهل انگاری وسوء استفاده, نقش اساسی را ایفا می کرد.
در حکومت وحدت ملی وبا وجود وعده های انتخاباتی رییس جمهور, مبنی بر بهبود وضع اقتصادی, دیده می شود که باز هم همان آَش است و همان کاسه!
با چنین وضع معلوم است که وعده های داده شده به وعده های سر خرمن همانند است که تحقق آن خیالی بیش نیست. حکومت وحدت ملی در حالیکه برای انتخاب وزرا فرصت زیادی را هدر داد اکنون نیز تا معرفی والیان, روسای ادارات و مسوولین محلی, فرصت های زیاد دیگری را لازم دارد. آنهم در صورتیکه نیرو های تشکیل دهنده حاکمیت بتوانند به انتخاب کادر ها به توافق برسند و چهره های مورد قبول هر دو تیم در یافت شده بتواند.
با در نظر داشت نکات متذکره تحقق هفده تا بیست وهفت فیصد بودجه انکشافی می تواند معجزه ئی تلقی گردد که به مسوولین آن باید تبریک وتهنیت
گفت ؟!
هراس افگنان مراکز نظامی را هدف قرار می دهند
در این اواخر تاکتیک جنگی هراس افگنان تغیر نموده بجای حملات انتحاری کور و بم گذاری ها می کوشند به پوسته های امنیتی و مراکز نظامی حمله نمایتد. در دو هفته اخیر حملات بالای پسته ئهای امنیتی و پاسگاه ها در بدخشان ,حمله در قوماندانی امنیه ننگرهار, حمله گروهی بالای پسته های چکوردک در ولایت میدان و حمله در ولایت ارزگان, نشان دهنده تاکتیک جدید هراس افگنان و دشمنان مردم افغانستان است.
هراس افگنان بعد از حمله مرگبار در مراکز نظامی از محل فرار می نمایند و در محلی دیگر تجمع می کنند و دو باره مراکز وپاسگاه ها را مورد هجوم قرار می دهند.
چنین حملات از نیرو های مسلح می طلبد تا همیشه به احضارات درجه اول قرار داشته باشند و در برابر دشمن بیداری و هوشیاری خود را کاملا حفظ نمایند. کوچکترین غفلت باعث تلفات وضایعات جدی نیرو های مسلح گردیده مورال سربازان و افسران را ضعیف می نماید.
از جانبی لازم است فعالیت های کشف و استخبارات تقویه گردیده با مردم رابطه نزدیک تامین و از نیرو ی مردم برای خنثی نمودن فعالیت های دشمنان استفاده لازم صورت گیرد.
در صورتیکه نیرو های مسلح از حالت تدافعی به حالت تهاجمی عبور نموده به کسب اعتماد مردم توفیق حاصل نمایند,یقینا گروپ های هراس افگن به هیچ صورت به اهداف خود موفق شده نمی توانند و هر گونه حمله هراس افگنانه می تواند در نطفه خنثی گردد.
روسای نظامی ولایات در بسیج نیرو های مسلح و آماده سازی دایمی آنان برای مقابله با هراس افگنی نقش اساسی داشته در صورت تامین ارتباط نزدیک با جبهات و رفع بموقع مشکلات لوژستیکی قطعات می توان به قلع وقمع دشمن امید وار بود.
اقدام اخیر سرپرست ولایت بلخ مبنی بر حضور در خط اول جبهه و هدایت به سرکوبی قطعی هراس اقگنان در آن ولایت ,می تواند مورد توجه همه روسای نظامی ولایات قرار گیرد ودر سراسر افغانستان تحرک جدید ضد هراس افگنی سازماندهی گردد. در چنین حالتی یقین کامل وجود دارد که دشمن در برابر قوای مسلح فداکار و مردم همیشه حاضر در صحنه, نمی تواند مقاومت نماید و ناگزیر به مذاکره و ومصالحه رو می آورد و مجبور می گردد از بلند پروازی ها دست بکشد و به واقعبت های موجود سر تسلیم فرود آورد.
وضع رقتبار معلمین توجه جدی می خواهد
از چند روز بدین طرف معلمین لیسه حبیبیه به اعتراض واعتصا ب پرداخته خواهان بهبود وضع معیشتی خود شده اند.معلمین مکاتب دیگر نیز به این حرکت پیوسته روز تا روز دامنه اعتراض وسعت یا فته است.
اینکه چرا معلمین خواهان بهبود وضع معیشتی و افزایش معاش شده اند کاملا قابل درک و حق به جانب اند.اما اینکه ارگان های مسوول مخصوصا رئیس جمهور و رهبران دیگر که اکثرا خود معلم ویا شاگرد بوده اند چرا این صدا ها را نمی شنوند و بموقع جواب نمی دهند در خور سوال وتامل جدی است.
معلمین بین پنج تا ده هزار افغانی معاش دریافت می دارند. طبق اظهارات یکی از معلمان لیسه حبیبیه , معلم موصوف بیست سال سابقه تدریس داشته در ساینس ماستری دارد و ماهانه هشت هزار افغانی معاش دارد. موصوف از هشت هزار افغانی, پنج هزار افغانی را در یک منزل مخروبه کرایه می پردازد و با سه هزار افغانی فامیل خود را اعاشه می کند. معلم دیگری می گفت که روزی صرف هفت افغانی پول نقد در جیب داشته از خانه حرکت نموده باید دو مسیر را با ترافیک شهری می پیموده,موصوف در یک مسیر پنج افغانی پرداخته و در مسیر دیگر بایست پنج افغانی ذیگر می پرداخت اما نسبت نداشتن این مبلغ ناگزیر پیاده این مسیر را طی نموده و به وقت معین به درس حاضر شده نتوانسته است. لابد از جانب مسوول مکتب نیز مورد شماتت قرار گرفته است. یا معلمی در ولایت بلخ مجبور گردیده بود که طفل نوزاد خود را در بدل پنج صد دالر به فروش برساند.
چنین وضع رقتبار و وحشتناک در میان این قشر عمومیت داشته آنان در حالت فلاکتبار با فقر وتنگدستی دست به گریبان اند.
اگر چه معلمین کشور در گذشته نیز از زنده گی مرفه برخوردار نبودند اما با این فقر کشنده نیزمواجه نبودند.
معلمین در رژیم های گذشته از زمان سلطنت ظاهر شاه تا حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان تا جائیکه بیاد داریم در ترفیع تابع بست نبوده در وقت معین تر فیع می کردند د رحالیکه مامورین دیگر در صورت نبودن بست نمی توانستند ترفیع نمایند و سال ها در یک رتبه باقی می ماندند.از جانبی معلمین در برابر مکلفیت معین درسی معاش در یافت می داشتند و با تدریس بیشتر اضافه کاری و یا مزد اضافی در یافت می کردند. معاش معلمین نیز نسبت به دیگر ماموان دولتی بیشتر بود.
استادان پوهنتون از چنان امتیازاتی بر خوردار بودند که کرسی تدریس را بهیچ وجه حاضر نبودند به ماموریت های دیگر تبدیل نمایند.
فکر کنید استادیکه به رتبه اول می رسید شش هزار افغانی معاش دریافت می کرد. این استادتا رسیدن به رتبه اول از نظر مراتب علمی به درجه علمی پوهاندی می رسید و شش هزار افغانی دیگر امتیاز در یافت می کرد. در حالیکه رئیس رتبه اول که رئیس عمومی گفته می شد صرف ششهزار افغانی در یافت می داشت وبس. و هیچ وزیری بالاتر از دوازده هزار افغانی دریافت نمی کرد.
طبعیست که در چنین حالت استادهم از آرامش ذهنی بر خوردار بود و هم از اتوریته و اعتبار اجتماعی .
امروز وضع چگونه است؟
معلم از پنج تا ده هزار افغانی معاش در یافت می کند اما مشاوری که شاگرد همین معلم است و چند کلمه انگلیسی فراگرفته ویا روزی چند در خارج کشور به ظرف شوئی و رستوران داری پرداخته ماهانه تا هشت هزار دالرمعاش در یافت می دارد. وزیر امروز حد اقل بیست برابر استاد و معلم معاش دریافت می دارد در حالیکه از امتیازات فراوان دیگر نیز بر خوردار است.
اینکه مامورین دیگر از موقف خود چگونه سوء استفاده می کنند و چگونه از بودجه دولت وجیب مردم می دزدند حرف جدا است.
بگذریم از این حرف ها رئیس جمهور منحیث معلم و استاد سابقه دار در آغازین روز های کاری خود گفته بود که وضع معلمین را بهبود می بخشد و به هر معلم تا شش ماه یک یک نمره زمین توزیع می دارد حتی در صحبتش متذکر شده بود که با معلم نباید مزاق )لابد مزاح( صورت گیرد.
اما حالا دیده می شود که نه تنها ادارات مسوول به این امر توحه نکرده بلکه رئیس جمهور نیز وعده های خود را جدی تلقی نکرده و در عملی شدن آن اقدامی ننموده است.
در چنین حالتی معلمین نا گزیر اند صدای اعتراض خود را بلند نمایند و خواهان بهبود وضع معیشتی خود گردند.
رهبران حکومت به اصطلاح وحدت ملی, پارلمان نشینان و ار گان های مسوول مخصوصا وزارت معارف مکلفیت دارد تا تقاضاها و خواست معلمین را جدی تلقی نموده برای رفع مشکلات شان توجه مبذول دارند. در غیر آن مسوولیت بزرگی را در قبال اطفال و جوانان که سازنده گان فردای کشور اند بعهده خواهند داشت و لعنت ونفرین معلمین و استادان را که به حکم مذهب ودین مولا ورهبر شان گفته می شود با خود خواهند داشت و داغ ننگ بیچاره گی و فقر کشنده این قشر خدمت گذار دامنگیر شان خواهد بود.
محمدالله وطندوست