پروفیسور شرعی جوزجانی
جریان ارتجاعی بنیاد گرا بر تمام عناصر و گروه های عقبگرایی اطلاق می شود که بر ضد قوانین تکامل جامعه قرار میگیرند و میکوشند با اساس قراردادن برخی اصول وتعبیر دگماتیک از ان، جلو رشد وترقی رابگیرند و چرخ تاریخ را به عقب برگردانند.
آنها از جمله باتحریف حقایق دین اسلام و تهی کردن آن از ارزشهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه که مضمون و محتوای اساسی این دین و روح قرآن را تشکیل میدهد، از آن به مثابۀ حربه ای برای رسیدن به مقاصد نامشروع، انسان ستیزانه و فرهنگ ستیزانۀ خویش استفاده میکنند.
تمایلات قشری وعقبگرایانه در بسیاری از ادیان واعتقادات بشری، از جمله در مسیحیت به شکل وحشیانه وجود داشت. با مراجعه به تاریخ، هیچ مرحله ای از حیات بشر را در کرۀ زمین، عاری از این پدیدۀ شوم نمیتوانیم مورد ارزیابی قراردهیم.
پدیدۀ «انکیزیسیون» یا تفتیش عقاید که، در قرون وسطی به صفت یک محکمۀ مذهبی ، برضد آزادی فکر و بیان ، علم ودانش، ترقی وپیشرفت، از طرف کلیسا اعمال میشد، خشنترین شکل خرد ستیزی ومحو عقلانیت،درسراسراروپا بودکه، به گواهی تاریخ عمال این محکمه تنها دراسپانیا 340 هزار تن را زیر شکنجه های وحشیانه قرارداده و 32 هزار تن از آنهارا زنده در آتش سوزانده اند.
جوردانو برونو فیلسوف ایتالوی که به خاطر نظریات علمی خویش در سال 1600 زنده درآتش سوزانده شد، یکی از هزاران قربانی انکیزیسیون در اروپا بود.
عناصر و گروه های متحجر قشری، در ادوار مختلف تاریخ اسلام به گونۀ محسوسی وجود داشته و نقشهای سیاهی ازخود بجا گذاشته اند. که بعنوان نمونه ازبه دار کشیدن عارف مشهور منصور حلاج (حسین بن منصور) به اتهام کفر و زندقه در اوایل قرن دهم میلادی، قتل فجیع عارف بنام و شاعر ذواللسانین آذربایجان عمادالدین نسیمی ، با زنده پوست کردن او در شهر حلب سوریه به عین اتهام، به دار آویختن بابا رحیم مشرب شاعر و عارف مشهور اوزبیک در اوایل قرن 18 میلادی به اتهام کفر در شهر بلخ، وهزاران فاجعۀ خرد ستیزانه وانسان ستیزانۀ دیگریادآور میشویم که ، همه وهمه با سوء استفاده از نام اسلام زیر بیرق دفاع ازقرآن صورت گرفته است.
نخستین حرکتی که به مقصد برگرداندن اسلام به ادوار اولیهٔ آن ، صورت گرفت، در اواسط قرن 12 میلادی در شمال افریقا، زیرنام «المروارید» بود، که با پیروی از آن در قرن 19 در غرب افریقا از جمله در نایجیریای شمالی جنبشی به نام فولان (یا فولاب) به وجود آمد.
هردو جریان مبلغ داعیهٔ برقراری شریعت ، در مطابقت با معیار های ادوار اولیه اسلام و تحریم تمام مظاهر تمدن و فرهنگ و علوم بشری بودند، که گروه انسان ستیز «بوکو حرام» و امثال آن ، پیروان آن اندیشه های عقبگرایانه در نایجیریا و سایر کشورهای افریقایی میباشند.
متحجرترین حرکت مذهبی با استفاده از نام اسلام در قرن 18 توسط محمد بن عبدالوهاب(1703 -1792) درعربستان سعودی اساسگذاری شد. پیروان این مذهب یعنی وهابیت هر حرکت نو را بدعت می پندارند و هر پدیدۀ نوین ازجمله تمام انواع علوم و فنون جدید را که ترقی و تکامل جامعۀ بشری بدون آنها امکان پذیر نیست، بدعت و آموختن و ترویج آنرا حرام میدانند.
آنها با تکیه بر موازین فکری ابن تیمیه میخواهند دین اسلام را با تصفیۀ آن از تمام دست آورد های انسانی وعلمی آن طی قرون متمادی، به شکل ساده و ابتدایی اش در 1400 سال قبل باز گردانند.
یکی ازمعتقدات آنها این است که اعمار قبر را به عنوان بدعت حرام می دانند و زیارت قبور از جمله قبر پیغمبر اسلام را بدعت و کفر می پندارند، چنانچه آنها قبر طلحه یکی از صحابه ها و نیز قبر حضرت عایشه همسر پیغمبر اسلام را تخریب کردند و چون به تخریب مرقد حضرت محمد اقدام کردند، اهالی مدینه بر ضد آنان قیام کرده جلو شانرا گرفتند، با آن هم اشیای قیمتی مقبره را به غارت بردند.
مستر همفر جاسوس مشهور برتانیای کبیر در کشورهای اسلامی در اوایل قرن 18، طی یادداشتهای خود به نام «سیطرۀ انگلیس و حمایۀ آن از محمد بن عبد الوهاب» که به زبان عربی ترجمه شده، توضیحات مستند میدهد که چگونه امپراطوری انگلیس به خاطر تضعیف کشورهای اسلامی و نفوذ سریع در عالم اسلام عناصری مانند محمد بن عبد الوهاب راتربیه و برای نفاق افگنی در بین مذاهب اسلامی و مسلمانان استخدام نموده است.
حلقات واپسگرای منطقه، در راس برخی کشورهای عربی این تعلیمات را به مثابهٔ مذهب رسمی پذیرفته، و برای صدور وپخش آن در کشورهای مجاور و سایر ممالک عربی و اسلامی زمینه های مساعد به وجود آوردند. طوری که اخوان المسلمین در مصر و گروه انشعابی آن حزب التحریر الاسلامی و گروه سلفی ها دنباله روان پروپا قرص این جریان ارتجاعی میباشند.
آنها داعیهٔ تشکیل خلافت و سیع اسلامی و تطبیق بی چون وچرای قوانین شریعت را برخلاف اصول فقه و رهنمودهای قرآن و سنت ، در مطابقت با اندیشه های انحرافی وغیر اسلامی خود در سر می پرورانند و طوریکه مشاهده میکنید توسط گروه های تروریست پیرو خط خود چون طالب، القاعده، داعش و بوکو حرام به وضعی فجیع و غیر انسانی تطبیق میکنند.
رهبر مشهور اخوانیان سید قطب که بر ضد انقلاب مصر قرار گرفته بود و به جرم بر انداختن دولت و قتل جمال عبدالناصر با گروهی از شریکان خود اعدام گردید، در کتاب معروف خود به نام «معالم فی الطریق» (نشانه های راه) ادعا میکند که تمام مسلمانان روی زمین به دلیل سپردن حاکمیت الهی یعنی خلافت اسلامی به بندگان یعنی روسای جمهور، امیران، پادشاهان و غیره که احکام شریعت را تطبیق نمی کنند، در شرایط جاهلیت یعنی دورهٔ کفر قبل از اسلام قراردارند. به پندار او «در هیچ کشوری که حاکمیت اسلامی وجود ندارد و کارها برطبق شریعت به پیش برده نمی شود، امکان ندارد که اسلام وجود داشته باشد». او در همچو شرایط مسلمانانرا با کمونیستان، بت پرستان، یهودیان و نصرانیان در یک ردیف قرار داده، همه را کافر میداند و می نویسد: «تمام مسلمانان هر قدر هم دعوای اسلامیت بکنند، مسلمان نیستند».
یکی دیگر از نظریه پردازان اخوانی شکری مصطفا که او نیز اعدام شد، در کتابی به نام «الخلافة» پا را از حد فراتر نهاده می گوید « پیغمبر اسلام خواندن و نوشتن نمی دانست، علوم عصری مسلمانان را به سوی کفر و گمراهی میبرد» و ازین حرف خود چنین نتیجه می گیرد که «تعلیم چیزی جز کفر و ضلالت نیست، تمام موسسات تحصیلات عالی و دانشگاه «ازهر» که بالاتر از همهٔ آنهاقراردارد، در حقیقت قلعه های کفر و ضلالت اند». بنا به عقیدهٔ او هرکه استادان و شیخهای ازهر را بکشد، به مرگ محکوم نمی گردد. به عقیدهٔ آنها جامعهٔ ایدآل اسلامی جامعه ای است بیسواد، بی خبر از دانش و فرهنگ که خواندن و نوشتن نمیداند.
«تکفیر» یعنی محکوم کردن مخالفان به کفر و بیدینی وسیلهٔ خطرناکی است که در دست تمام بنیادگرایان به خصوص وهابیان، اخوانیان، سلفی ها، حزب التحریر، القاعده و داعش قرار دارد. آنها با استفاده ازین سلاح مخرب که شدیدا با اصول اساسی و جوهراسلام و قرآن کریم مغایرت دارد، در کشورهای اسلامی آسیا و افریقا موجی از وحشت و دهشت براه انداخته، برخلاف تمام ارزشهای انسانی و معیارهای اخلاقی و موازین بین المللی به ترور دستجمعی و آدمکشی وحشیانه در ملا عام دست میزنند. آنها چون حیوانات از ترحم و عاطفه بیگانه اند، با قساوت و خشونت انسانهارا آشکارا سر میبرند، مردان و زنان و کودکان را اختطاف میکنند و برناموس زنان و حتی کودکان معصوم خورد سال وحشیانه تجاوز مینمایند، اطفال و زنان را به صفت برده به فروش میرسانند.
مردم افغانستان طی دهه های اخیر تاریخ شاهد فعالیت های خرابکارانه و دهشت افگنانهٔ گسترده، از جانب این حلقات واپسگرای اجیر وجاهل بود ند که ایشان در تخریب وطن از هیچگونه اقدام خصمانه خودداری نکردند.
نابودی قسمتهای زیادی از شهرکابل به خصوص مراکز علمی و فرهنگی آن و هلاکت شمار زیادی از مردمان شریف بی گناه نتیجهٔ راکتباران پایتخت توسط مجاهدین از کوههای پغمان و نقاط دیگر شهر بود.
فجیعترین حادثه ای که پس از رسیدن این گروه به قدرت صورت گرفت، قتل عام وحشیانهٔ مردم بیگناه افشار و اطفال معصوم شان و تجاوز رذیلانه بر گروهی از زنان بود که از لحاظ خشونت و بربریت در تاریخ کشور سابقه ندارد و تا ابد چون داغ سیاه ننگین بر جبین مرتکبین آن باقی خواهد ماند. بر اساس شهادت چند تن از دوستانم که در فاجعهٔ افشارعده ای از اعضای خانوادهٔ خود را ازدست داده بودند، فاجعه به اندازه ای دهشت انگیز و رعب آور بود که انسان قتل و قتال هیتلری را فراموش میکرد.
پس از اشغال وطن توسط طالبان که به هدایت مستقیم و با استفاده از پول، اسلحه ونیروهای تربیت یافتۀ تروریستی کشورهای سلطه جوی منطقه وجهان، سراسر کشور را به زنجیر اسارت کشیده، دروازه های مدارس و مراکز علمی و ادبی را لاک و مهر کرده بودند، انحطاطی بی سابقه در تمامی ساحات مادی ومعنوی حیات جامعه مسلط وتمام وسایل اطلاعات جمعی به نفع روشهای قهقرایی وعقبگرایانه نابود و انحصار، زنان بصورت کل درخانه ها محبوس و شاهکارهای فرهنگی با قدامت چند هزار سال تاریخ چون هیکل های بزرگ بودا، دربامیان منفجر ساخته شد.
خصومت دربرابر زنان تا حدی بود که آنهارا بدون محرم مرد آن هم با اسناد، اجازهٔ برآمدن از خانه برای رفع مایحتاج نمیدادند.
پیوستن طالبان با القاعده به رهبری بن لادن که از وهابی های سلفی بود، آنهارا به مقیاس بین المللی مطرح ساخت و کارشان تا سرحد حادثه تروریستی 11 سپتمبر در ایالات متحده کشید.
ریشوهایی که بویی از اسلام نبرده بودند، به صفت متصدیان امر به معروف و نهی از منکر بلای جان مردم شدند، لت و کوب بیرحمانه، زدن با کیبل و انواع شکنجه ها برای اخذ پول از سرمایه داران و متهمان به گناه، در دستور روز قرار داشت.
تطبیق احکام شریعت توسط نیمچه ملاهای جاهل، بدون رعایت حد اقل قوانین مدنی و اصول شرع، به شکل محاکمهٔ صحرایی مصیبت دیگری بود که وحشت و دهشت برمی انگیخت. عدهٔ زیادی از زنان بی گناه به اتهام «زنا» بدون هیچگونه دلایل اثبات و شهود و بدون محاکمه، وحشیانه سنگسار شدند و یا در ملا عام مثلا در ستدیوم ملی تیر باران گردیدند.
حاکمیت چند سالهٔ طالبان دورهٔ سیاه نکبت باری بود که هموطنان ما چاره ای جز تحمل آن نداشتند. من در قصیده ای که به مناسبت سقوط حاکمیت سیاهطالبان نوشته ام، آنها را چنین به تصویر کشیده ام:
گروه های طالبان که ننگ آدميت اند |
ز خونها روان نموده اند جويبارها |
فجايع کثيف شان گواه وحشت و ترور |
پيام خون و مرگشان نوشته در نوارها |
گروه قتل و جنگ را گرفته تنگ در بغل |
برای خيل ابريا بپانموده دارها |
زا اختناق و جبر شان به سوگ ما در وطن |
شهيد دست ظلم شان فراتر از شمارها |
سرانجامِ کار، آنهایی که «خود کوزه وخود کوزه گر» بودند، چون دیدند این مار آستین به صفت بدترین و خشنترین مظهر وحشت وبربریت هیچ مرز و حدود نمی شناسد و بر خود و بیگانه نیش میزند، دراتحاد با نیروهای ذینفع ، سلطهٔ طالبانی را برانداختند و روی دیگر ورق بازی را به میان کشیدند.
طی14سال موجودیت امریکا ومتحدین جهانی آن درافغانستان، که این موجودیت همواره با ادامهٔ جنگ در ین کشور توأم بود، هیچ نوع اقدام اساسی در جهت قلع و قمع کامل طالبان صورت نگرفت، کشت کوکنار، تولید وقاچاق مواد مخدر بعنوان اساسی ترین منبع درآمد طالبان – نه تنها از میان برداشته نشد بلکه رشد چند برابر هم نمود.
طی این مدت آنها به کومک حامیان بین المللی و کشور زادگاه خود – پاکستان تا دندان با مخربترین انواع سلاحها مسلح شدند. نام رهبران نامدار و برجستهٔ شان که به صفت جنایتکاران و تروریستان بین المللی و سمبولان وحشت و دهشت شناخته شده و درلیست سیاه ملل متحد و کشورهای اروپایی ثبت شده بود و رسانه های جهانی یک سر و هزار زبان به تقبیح اعمال وحشیانه آنها دوام میدادند، ناگهان از لیستهای سیاه کشیده شده، از زندان گوانتانامو آزاد ساخته شدند و برخی از آنان نامزد اشتراک در امر مصالحه با دولت افغانستان گردیدند.
بدین ترتیب بعد از آنهمه های و هو، ناگهان صحنه عوض شد و دشمنان خونخوار دیروزی مردم در موقف متحدین دولت جدید و دوستان کشورهای بزرگ قرار گرفتند. وحشیترین و مرتجعترین رهبران آنها از حبس رها و مورد تشویق و حتی عذرخواهی قرار گرفتند.
من این حوادث و فجایع ننگین را که اکثریت هموطنان از آن اطلاع دارند به خاطر آن یادآوری کردم که بگویم ارتجاع سیاه هیچ گاه تغییر ماهیت نمیدهد، فقط لباس و نقاب و رنگ بیرق آن تغییر میکند. دیروز به نام وهابی و سلفی و بعدا به نام القاعده و طالبان به ترور و تکفیر مسلمانان ادامه میدادند، امروز به نام داعش یا به اصطلاح دولت اسلامی که رسانه های غربی در جهت به رسمیت شناخته شدن این نام بیتابانه تلاش میکنند، علم فساد را بلند میکنند و وقتیکه عده ای ازطالبان به دولت پیوستند، گروه های اساسی باقی ماندهٔ آنها را با نام داعش در جهت جنگ و ترور به نام جهاد اسلامی در صفوف خود بسیج مینمایند و وحشت و دهشت آنهارا در کشور و منطقه به اشکالی فجیعتر ادامه میدهند.
اعمال وکردار این تاریک اندیشان متحجر تاریخ چون کاربرد سلاح تکفیر وفتوای قتل عام و کشتن انسانهای بیگناه، تجویز انتحار با استفاده از نو جوانان و حتی اطفال معصوم، اختطاف انسانها اعم از زن ومرد و فروش زنان به مثابهٔ برده، تجاوز به ناموس زنان و اطفال، هیچگونه توجیه قانونی، اخلاقی و اسلامی نمیتواند داشته باشد. در قرآن کریم آیت 32 در سورهٔ مائده چنین است:« من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا» (هر کس انسانی را - بدون قصاص و یا فسادی که بر زمین کرده است - بکشد، مثل آن است که همهٔ مردم را کشته باشد». پیغمبر اسلام گفته بود: « من قتل مؤمنا متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار» ( کسیکه عمدا یک مومن مسلمان را به قتل برساند، باید از همین حالا جایگاه خودرا در آتش دوزخ آماده سازد».
عناصر بنیادگرای مرتجع در گوشه و کنار این وطن خزیده و منتظر فرصت اند تا یکبار دیگر در زیر بیرق سیاه چهرهٔ کثیف خودرا نشان بدهند. تعجب آور است که برخی از نمایندگان دهشت آفرین آنها بعضا در رسانه ها و همایشهای وسیع در مرکز وولایات خود نمایی کرده دیگران را به مبارزه می طلبند و حق مجاهدین را خواستار میشوند. این ظاهر کار است، اما در عقب پرده آنها با طرح و به کارگیری دسایس محیلانه میکوشند آرامش نسبی جامعه را برهم بزنند و زمینه را برای نفوذ ارتجاع سیاه در ارگانهای دولتی و حفظ مقامهای نمایندگان خود مساعد بسازند.
زمینه سازی قبلی برای تکفیر و قتل فرخنده دختر مومن و مسلمان به آن شکل فجیع نفرت انگیز سبعانه نشان داد که نمایندگان ارتجاع بنیادگرا چقدر ددمنش و عاری از حد اقل ترحم و عاطفهٔ انسانی اند. با قاطعیت میتوان گفت که این تراژدی ننگین یک حادثهٔ تصادفی نبود که توسط چند تن اوباش براه انداخته شده باشد. عقل سلیم حکم میکند که در عقب آن دستان سیاه عناصر مرتجعی قراردارد که با صدها رشته با عناصر جنگ افروز و دشمنان صلح و سلام ارتباط دارند.
در خاتمه میخواهم رئیس دولت و تمام ارگانهای با صلاحیت حکومت را مخاطب قرار داده بگویم: اگرواقعا میخواهید صلح و سلام در سراسر افغانستان تأمین شده، دموکراسی نو پای به راه رشد خود ادامه بدهد، اگر میخواهید جلو نفاق ملی و خصومت های مذهبی گرفته شود، باید جریان های ارتجاعی بنیادگرا را که با استفاده از مقدسات دینی و مذهبی، نظم جامعه را برهم میزند و از هیچ نوع دسیسه و تفتین به خاطر براندازی حاکمیت قانون خودداری نمی ورزد، باید مهار کنید و به نماینگان معلوم الحال آنها مجال ندهید به نام آزادی بیان، افکار زهرآگین خودرا تبلیغ و تلقین نمایند و ساده دلان را به بیراهه بکشند.
فرخنده با تحمل رنج و عذاب طاقت فرسای این قتل وحشیانه حماسه آفرید و جام شهادت نوشید. صدای او که قاطعانه در برابر ژخیمان فریاد میکشید «من بی گناهم !»، در حقیقت انعکاس فریاد هزاران زن مظلوم و بیگناهی بود که به دست جلادان سیاه دل از نعمت زندگی محروم ساخته شده اند. شهادت مظلومانهٔ او به صفت یک زن مومن و معتقد، به جنبش زنان برضد بنیادگرایی روح تازه دمید. زنان دلیر با الهام ازین قربانی بی نظیر به عنوان اعتراض سنت شکنانه، مراسم تکفین و تدفین اورا بدون اشتراک مردان انجام دادند.
فرخنده، شهید دسایس حلقه های ارتجاعی سیاه است.
باید به خاطر زنده نگهداشتن خاطرهٔ دردانگیز او برفراز تربتش یک بنای یادبود اعمار شود.
روانش شادباد!