عبدالواحد سیدی
افغانستان درنبرد بحران جهانی
مقاله – چهارم
شروع جنگهای ضد تروریزم در افغانستان برهبری امریکا و پس گشت آن
مقدمه :
ناگزیریم قبل از پرداختن در بحث اصلی ریشه های عوامل حاکم بر افغانستان را ریشه یابی کنیم
من قبلاً در یک اثر پژوهشی ام بنام «بُعدهای اندیشه» که در سال 1384 انتشار یافت نگاشته بودم:
مردم ما معتقد هستند که اگر نا باوري هاي اجتماعي با نا برابريهاي اقتصادي ازميان نرود و اين حرکات تند و ناشيانه که ازنشانه جامعه بين المللي براي ما براه انداخته شده جلو گيري نشود دير يا زود جاي جامعه ما سيه چال فنا و نا بودي خواهد بود ؛بياييد همچنانيکه انگل هاي طاعون وسياه سرفه ، سرخکان و فلج اطفال را در يک راه اندازي ملي از بين برده ايم همان طور مکروب هاي بي خبري جهل بي ا تفاقي ، و دوري ازهمدگر را نیز ازبين ببريم جان ها وروانها را باهم تلفيق دهيم ، زبان همدگر را درک کنيم و دلهاي همدگر را با هم آشنا و مرتبت سازيم و از همدگر خود دور نباشيم ،فقط در راه بر آورده شدن اهداف انساني، حرص بخود ساختن و بخود پرداختن را ازخود دور سازيم ورنه همه چيز ما حتا ننگ ناموس و وطن و هر چه داريم بدست بيگانگان نابود خواهدشد. در آینده نزدیک ما در کشور شاهد پیروزی های چشم گیر ساختار های زیر بنایی اقتصادی از قبیل سرکها ، میدانهای هوایی، درمانگاه ها ، موسسات عالی تحصیلی و هزاران دبستان و دبیرستان ها خواهیم بود و از نظر مالی بهترین و بلند ترین کاخهای مرفع را خواهیم داشت ولی از رهگذر تمدنی حتی توان آنرا نخواهیم داشت که این دست آورد ها را حفاظت و حمایه نماییم و دیری نخواهد گذشت که در عمق بحران همۀ این زیر بنا های باز تیار شده را از دست بدهیم.
4-1-1. ما چطور خواهیم توانست مدیریت بحران در کشوررا اداره کنیم؟
ما باید سالها قبل یعنی بعد از موافقتنامه بن و تصویب قانون اساسی کشوربخاطر بحران زدایی به این اولیت ها می پرداختیم:
- ما باید با درک حقانیت شهامت یعنی توانایی حرکت رو به جلو را میداشتیم
- حقایق را کشف میکردیم
- و با کشف آن کنترول شرایط را خود بدست می گرفتیم
- پیش از آنکه به ضرر و زیان روبرو میشدیم از قبل باید جلو آنرا می گرفتیم
- ناتوانی ها و محدودیت های سر راه خود را شناسایی و مدیرت سالم مینمودیم
- در بخش هایی که نتیجه قطعی و دوامداربدست می آمد سرمایه گذاری میکردیم
- به اولویت ها متمرکز میشدیم
- گردش پولی سالم و واقعی را در جریان انداخته ویا آنرا از نو ایجاد میکردیم
- انرژی و منابع را حفظ وبرای روز های آینده ذخیره میکردیم
- و بالآخره در بین اقشار و جامعه قدرت روحی تعیین کننده شکست و یا پیروزی را با راهکار های واقعی اجتماعی که با دود و دستور وسنت های جامعه ما هم خوانی داشته باشد بطور مقایسوی و مسابقه ئی براه می انداختیم.
ولی شور بختانه دیده شده است که در طول چهارده سال که جامعه جهانی برای کمک به ما آغوش کشاده بودند برای حل بحران های واقعی ایکه در این کشور از اول وجود داشت کمترین توجه ای نکردیم و از همین سبب است که حالا ما در عمق مصیبت دایره شیطانی فقر و فساد و توطئه هم دربین خود و هم از بیرون گرفتار هستیم.
جامعه ما در چنین حالتی همواره با شکست ها ی موقت و همه نوع چالش ها روبرمیباشد.هنوز مدت زیادی از یک مشکل نگذشته که با مشکل دیگری که اغلب بزرگتر و پیچیده تر است مواجه می شود.این چالش ها ظاهراً ناگهانی ولی در اصل ماهیت اصلی این چالش ها بطور ملموس در سرشت زندگی مدیریتی ما از اول موجود بوده است که عواقب خطرناکی در قبال خواهد داشت که حتی اراده جمعی نیز توان متوقف ساختن آنرا نخواهد داشت . ولی چیزی که واقعاً جامعه ما را قادر خواهد ساخت تا در برابر این چالش ها استادگی شود نیروی واکنش ملی و سرتاسری میباشد که فرازوفرود زندگی شخصی و اجتماعی را تحت اداره و کنترول خواهد آورد.
مقابله با چالش تنها راحی است برای شناخت استعداد واقعی و رسیدن به آنچه که مردم توانایی آنرا دارند، کمک دسته جمعی وصادقانه برای اقدام موٍر در لحظات بحرانی که در دست خود شماست تا هر چه بیشتر به راه حل هایی احتمالی برای بیرون رفت از بحران اندیشه نمایید و هر اندازه که به اقدامات خاصی که از طریق آن میتوانید اندیشه های خود را تحت کنترول بیاوورید ، عمل شما بیشتر تحت کنترول خواهد بود.
شکل اصلی احساسات منفی که در نتیجه بحران های پی هم پدید می آید، ترس از شکست و ترس از طرد شدن است . هر یک از این دو عامل میتواند منتج به نتیجه قطعی در شکست یا پیروزی شود.
موضوع دیگری که در پیروزی موفقیت بر آنگیز است اصل رهبری یک گروه و یا یک کشور میباشد .بینش رهبران در طول قرون و اعصار توانسته است قدم های آینده جامعه را سمت و سوی معقول و یا بر عکس آن را بدهد. رهبران معمولا آنچه را که قصد دارند آنجام دهند، داری بینشی شفاف و هیجان انگیزاند. این رهبران بینش خود را با صراحت برای افراد دور وبر شان اظهار میکنند. زیرا این دید ها راهنایی ای است برای تشویق و ترغیب مردم برای رسیدن به سطوح بالاتر . زیرا بینش چیزی است که رهبران را هم به پیروان شان نزدیک و یا بر عکس ازپیروانشان جدا می سازد.
دومین ویژگی رهبران که بر حق بر جسته ترین آن نیز میباشد ، شهامت رهبر میباشد.«وینستون چرچیل» در اوایل سده بیستم مینویسد:«شهامت به حق برجسته ترین محاسن است ، چرا که بقیه آن ها به این حس وابسته اند.»
همه کس از یک بحران ضعیف ویا قوی ایکه در حیات شخصی و یا اجتماعی اش مستولی میگردد می ترسند و ترس ها در وجود مان دلهره های مختلف، بزرگ و کوچک، پنهان و آشکارا ایجاد میکند که ما بالنفس آنرا تجربه میکنیم. «مارک توین» میگوید : « شهامت ،فقدان ترس نیست ، بلکه کنترول و تسلط بر ترس است.» در لحظه بحران ، شما برای انتخاب، اتخاذ تصمیمات دشوار و انجام کار های لازم برای اطمینان از بقا و سعادت مردم و سازمانی که به شما مربوط است ، باید شهامت زیادی بخرج دهید.
بد ترین حالتی که در یک جامعه رو نما میگردد وجود ترس از شکست است که میتواند در رهبری فلج و توقف کامل فغالیتهای پیش گیرانه را باعث شود. رهبرانی که چنین ترسی دارند در کلیه شنون دست و پای خود را گم میکنند و ندیده و ندانسته ملتی را تا مرحله سقوط می برند که باعث تزلزل قوی ترین ملت ها و مردم ها میگردند.
ولی آن گروه از افراد و رهبرانیکه با ترس هایشان روبر میشوندو آنچه را که از آن سخت در تشویش هستند و حتی مرگ خود را در آن می بینند شکستن دیوار ترس است و خود را مواجه ساختن با آن ترس میباشد. «امرسون» می نویسد:«کار ها را انجام بده ، چرا که اینگونه قدرت را بدست خواهی گرفت.» از گرفتن تصمیمات سخت، بویژه تصمیماتی که در ارتباط مردم وبقای آنها است هرگز نترسید.
اگر رهبران یک کشور بطورناگهانی در برابریک بحران خطرناک قرار می گیرند ، حتمی است که خود را وارد بحران گردانند و این رهبران در این فکر باشند که گویا همه چیز در پیش روی شان ودربرابر اراده شان در حالت از بین رفتن و از هم پاشیدن است . زیرا دفاع از منابع و مراجع صلاحیت های شغلی ایجاب میکند تا رهبر و گرداننده آن ، بامدیریت جسور و بی پروا عمل نماید .حتی میتواند در چنین مواقع حساس اشخاص غیر مفید را به هر سطحی که باشند وقرار داشته باشند ،حذف و از سر راه خود دور سازند.رهبر توانا در معلق کردن واخراج افراد غیر ضروری یا فاقد صلاحیت درنگ نمیکنند. ترس از اخراج یک کارمند بی کفایت که در یک سِمت کلیدی مشغول کار است، یکی از دلایل شکست کار محسوب می شود .یک رهبر به فرموده «دورتا براند»: «طوری عمل کن که گویی غیرممکن است شکست بخوری، وحتماً باید موفق شوی». «شکسپیر» نویسنده پر آوازه انگلیسی نوشته است : «برای حل دنیایی از مشکلات اقدام کنید ، واگر چنین کردید، همه آنها را پایان یافته خواهید یافت.» زیرا انسانهای شجاع همواره در دقایق آخر به پیروزی دست می یابند.[[2]]
حال که مدیریت بحران راتا اندازه ای ریشه شناسی کردیم ونارسایی های رهبران کشور را در رویا رویی شان در مدیدیت نا سالم در ظرف چهارده سال شناسایی کردیم به رهبران جدید توصیه میکنیم تا بر همه نا بسامانی ها که میراث دولت آقای کرزی و پیش از آن است ، از قاطعیت و آگاهی وجدان کاربگیرند تا در امور مملکت داری واداره کشور فرصت های طلایی ای را که از اثر بی شهامتی و بزدلی رهبران گذشته از دست داده است توجه شود. حال به جنگهای موجود در کشور و پی آمد های آن می پردازیم.
4-2.یک تجاوز آشکار دیگر(جنگ امریکا در افغانستان) :
سال(2001)
در افغانستان سقوط طالبان و متحدين آن بعد از آنکه از طرف آمريکائيان مورد حمله هجومي قرار گرفت ،آ نهم به دليل اينکه فکر ميکردند طالبان که متحد امریکا بود و دولت آنها را نیز به رسمیت شناخته بود که اکنون ،سر از اطاعت آنها باز زده وبه مرورطالبان با شبکه جهانی القاعده پیوست گردیده که در بعضي حالات باعث درد سرهای عظيمي نظیر حمله هوایی یازده سپتمبردر امریکا گردیده اند. که امریکا دوام شان را در تعميم و استعمال مخدرات در سراسر کشور هاي مرفع جهان (اروپا و امريکا ) در شبکه های مافیایی بحد کافي قدرت بهم رسانده اند و از جانب ديگربا ايجاد حکومات مستحکم نظامي که در راس آن مخوف ترين حلقه هاي تروريست ها (القاعده) و مافياي جهاني تجارت مواد مخدر قرار داشتند و استحکام و استقرار آنها در افغانستان مخصوصاً در لباس يک امارت اسلامي آنهم در يک کشوري که مردم آن به اثر سخت کوشيهاي شان تازه نيرو هاي کمونيزم و ايادي شان را از کشور شان برون رانده بودند جفاي آشکار به صلح افغانستان به صلح جهان و حتي به صلح امريکا ميتوانست تلقي گردد . پاکستان که تا تولید و استقرار حکومت طالبانی در افغانستان، جفاي بزرگي را در راه ثبات کشور هاي جهان مرتکب شد که تا هنوز هم ملل متحد و هم ایالات متحده این موضوع را که تجاوز آشکار بر حریم یک کشور مستقل میباشد نا دیده گرفتند و به بهانه یازدهم سپتامبر همه چیز ما را در شروع یک جنگ بی سابقه دیگر وبا استفاده از تسلیحات استراتیژیک نابود ساختند.
ما دراین نوشتار بعضی از قسمت های کتاب "دروغ بزرگ" نوشته "تری میسان" را که در رابطه یازدهم سپتمبر نشر شده است به این نوشتار علاوه خواهیم کرد تا از آن استفاده گردد .) اين عمل زمينه هاي رشد فساد و بيعدالتي را تا اخر قرن بيستم ادامه داد و هنوز که آغاز قرن بيست ويکم است باز هم از طريق پا در مياني امريکا ومخصوصآ پاکستان که خودش فاقد هويت سياسي و جغرافيائي ميباشدازنو باعث ايجاد هزاران درد سر به دولتي در افغانستان ميشوند که تازه خود شان در ايجاد ان سهم داشتند. آيا شبکه القاعده که فعاليتهاي آن از پاکستان سازمان مييابد و به اقصا نقاط جهان صادرميگردد با تباني تنگاتنگ پاکستان در اردوي القاعده و صد ها گروه ظاهراًاسلام گرا ي پاکستاني که هر کدام آن يا خود داراي شبکه هاي مخوف تروريستي هستند و يا با شبکه القاعده و طالبان بي ارتباط نبوده اند،باعث ايجاد مدهش ترين حادثه تلخ در تاريخ امريکا گرديدند که بعد تخریبات این حملات را در نوشته قبلی با تصاویر نشرنمودیم .
اما با حکومت پاکستان رويه بر عکس آن شد که در نتيجه حکومت پاکستان از رهگذر سياسي و نظامي مورد توجه خاص مقامات امريکائي قرار گرفت ، به قسمیکه مليارد ها دالر قروض آن کشور از طرف امريکا بخشيده شد و بر علاوه اينکه وي متحد نزديک امريکا در امر مبارزه عليه تروريزم قبول شد پيشرفته ترين تسليحاتي را که سالها قبل پاکستان از امريکا خريداري کرده بود و ارسال ان از طرف مقامات امريکائي ملتوي مانده بود وعده انتقال داده شد. ولي بر عکس افغانستاني که قبل برين توسط نيرو هاي کمونيزم و عمال ويرانگر حکومات پاکستان(ضيالحق، نواز شريف ، بينظير بوتو ، باز هم نواز شريف و پرويز مشرف ) در هم کوبيده شد و در هم کوبيده ميشود . و عمل آخري دولت پاکستان مبين اين است که هيچ نوع قرارداد بين المللي را پزيرا نيست و امريکا هم بعد صرف مليارد ها" دالر" خودش و "ايروي" کشور های اروپايي، دوستان خود را که چند صباحي تروريزم خوانده بود و براي دستگيري آنها مليونها دالرجايزه سرانه تعين کرده بود حالا ميخواهند دو باره آنها را بعد از یک مهمانی مصئون در کیوبا و زندان بگرام ،حالا میخواهد آنها را دوباره واپس به اريکه قدرت برگرداند و سرنوشت مردم افغانستان را بدست آنها بسپارد.
بايد تذکر داد که تحول افغانستان آنطور که امريکائيان و پاکستانيان فکر ميکنند براي مردم فقير اين کشور به بهاي اندک بدست نيامده است . اين کشور مورد هجوم و اماج مخرب ترين تسليحات آمريکائي که به قول وزير دفاع آن کشور که از طريق رسانه هاي خبري" بي بي سي" از سي و شش هزار ماموريت نظامي ( هوائي ، زميني ،و بحري)اضافه تر در اين کشور انجام شد .
اما در افغانستان مردم در آن وقت و حالا نيز طرفدار يک تجاوز آشکار نظامي ولو که به رهائي شان از دست طالبان و القاعده ميشد نبودند ، زيرا مردم ما خواهان رفع"فاسدبه افسد " ورهائي ازچاله به بهاي فرو افتادن در چاه نبوده اند، زيرا مردم ما خواهان آن نبوده اند که باوجود روشن اند يشي و استقلال جوئي ،خواستار رهائي کشور از طريق تجاوز آشکار شوند .از اين سبب سقوط طالبان بدست نيرو هاي مهاجم خارجي براي بيشترين افغانها يک فاجغه بزرگ و يک حديث هولناک بشمارميآمده است. زيرا ميگويند : " بزرگترين علل شکست يک کشور را«اقتصاد سياه » ، "اقتصاد چپاول" و" اقتصاد غير توليدي " و "قتصاد غير انساني" " اقتصاد مردم سوزو يک تن آباد گر" ميسازد که در ساحه اقتصاد افغانستان اين حالت نيز همانند گذشتگان کمونيزم که اقتصاد رهبري شده از طريق قانون اساسي دولت خلق به زندگي مردم تآثير گذار بود اين بار نيز سرمايه داري در يک کشور جنگ زده به خط فقر نشسته با بحران عميق اقتصاد چپاول، که در بالا به آن اشارت رفته است از طريق نمايندگي قدرت بزرگ جهاني در قانون اساسي ما درج ومسجل شد ، تا باشد که ملت غيور و اما در ظلم کشيده و تهي دست ما سالها برده و آلت دست ستم پول و سرمايه داري باشند. من آرزو مند هستم دولت از باري که هر دولت مکلفيت کشيدن آنرا دارد طرفه نرفته و تمام مملکت را به تاجران زر و زور به حراج نگذارند و اين کلمات کليشه ئي کدام کتاب نيست بلکه بار تجربه درد ناک يک ملت است اميد که درباز نگری قانون اساسی ما اين حراج بي دريغ داشته های نسل ما توقف يابد.
نکته قابل تآمل اين است که ما در مقابل تاريخ و شرف اين ملت مسؤليت بس خطير داريم ، ديروز اگر شاهان سدوزائي و محمد زائي با ايران و انگليس و روس تباني خلاف حيثيت اين وطن داشتند از چشم تيز بين تاريخ پوشده نمانده است کوشش کنيم تا از کار هاي ننگين آنان عبرت بگيريم و به رهي برويم که نه آبروي خود را تحت سوال قرار بدهيم و نه در مقابله با داوري نسل بعد از خود خجلت زده باشيم زيرا سر نوشت و دارايي هاي اين ملک و اين خانه مفهوم اين را نمي رساند که همه امکانات از ماست و ما بايد تا خلاصي آنرا مصرف کنيم ، بلکه در اين خاک وهمه منابع و ثروت هاي آن نسل هاي آينده و آنانيکه بعد از ما مي آيند شريک هستند .
نشود که مانند نسل موجوده يعني خودمان اين همه بد بختي ها را به نسل فردا به ارمغان بدهيم .ما نبايد" خود آباد گر " و جهان ويرانگر باشيم . ما در جامعه خود به مفاهيمي بر ميخوريم که عاري از حقيقت است " مداهنه و رياکاري " را جهاد نام مانده اند که بر دلهاي مردم راه يافته است ، مردم همچون چارپايان به پيروي از هواي نفس و شهوات (طبقه قدرتمند حاکمه)تن در داده اند . مؤمن راستين که در راه خدا جهاد کند و از سرزنش نترسد ، اندک شده است. اين کشور به رهبر راستين ضرورت دارد، و رهبر راستين کسي خواهد بود که براي "تجديد و استقرار ضابطه ها ، در جهان هرج و مرج معيار ها و ارزش ها، در ميان رابطه ها ، بي هيچ پروا و هراسي ، همت گمارد او رهبر راستين مصلح بزرگ ، پالايشگر سترگ ، باز ساز جهان شوريده و سامان بخش جامعه نا بسامان ما گردد، نه ان کسي که دزد هاي کوچک را بگيرد و دزدان بزرگ را پشتيباتي کند ." فلهذا ضابطه چنين رهبري که جامعه افغانستان به آن سخت نياز دارد باز گشت بيک نظام با مراقبت شديد و حسابگري دقيق را پيشنهاد ميکند و ميبايد" دين" که کليه ارزش هاي ارماني و سياسي ما در آن نهفته است بزرگترين "حسابگر" باشد . زيرا دين اسلام نظام حسابگر است هم در اين جهان از دزدان و خائنين و چپاولگران جدأ باز خواست و تصفيه حساب بعمل مي آيد ، بلکه در انجهان نيز به نص آيات قراني آينده درد ناکي در انتظار خائنين و اشرار قرار دارد.زيرا "دين " هر ديني که باشد رابطه ها را بياري ضابطه ها تنظيم ميبخشد و ازهمین جاست که پيغمبران اللهي ابر مردان حسابگري هستند که در طول حيات شان پاسداراستقرار ضابطه ها در روابط انساني اند . تا انسانها به حقيقت آرماني زندگي انساني در شهريکه مدينه فاضله براي انسانهاباشد زندگي مرفع داشته باشند، و واقعيت هاي تلخ زندگي ، اندوهبار ذهني بشري ، تصویر اندوهبار آشفته خود را به کنار بگذارد.
4-3. آیین نظارت بر زندگی مردم
جنگ ها ونا آرامی های سی و پنج سال ا خیر مردم کشور ما را عاری از ارزشهای تمدنی نمود، به قسمسکه حالا همه در برابرهم وکذا همه ارزش ها و شئون زندگی بی تفاوت باقی ماندند، مخصوصاً جوانان از پیشینه های ارزش تمدنی شهر و روستای خود بی خبرند. در دبستان ها آنچه که بایست به اطفال و نوجوانان فهمانده شود، شیوه مناسبی وجود ندارد.به جوانان ما از ارزش های دینی واجتماعی شان کمتر معلوات فراهم میگردد.
«ابن اخوه» يکي از رجال بشر شناس دوره هاي اسلامي در کتاب "آئين نظارت بر زندگي شهري "مي نويسد: « امر به نيکي و نهي از پليديها بزرگترين پايه پالایش دين در بین مردم است ، و خداوند همه پيغمبران را به اين کار فرستاد ، اگر بساط"امر به نيکي و نهي از پليدي"بر چيده شود و علم و عمل آن متروک گردد، نبوت بيهوده ، و ديانت نابود باشد و فترت عام، گمراهي و ناداني ، و تباهي شايع گردد، وچاره از دست برود ، شهرها ويران گردد و مردم هلاک شوند، اگر چه تا روز رستاخيز هلاک خود را نفهمند.» پس در شرايط دشواريکه برعکس نظريه ابن اخوه همه چيزدر کشورما بر عکس و وارونه است. جامعه ما گروه يا جمعيتي را سراغ ندارد که رهبري جامعه ما را به عهده بگيرد رهبري جامعه ما بدست کساني سپرده شده است که از هر رهگذر با ما نه همخواني محيطي دارند و نه همخواني فکري و عقيدتي و ايادي آنها نيز از همه کيفيات يا بي اطلاع هستند يا هم تقواي را که در فوق ذکر شد ندارند. در سالهاي 2001 طلبان والقاعده ظاهرآ از ميان رفتند و لي موجب اتحاد شان با پاکستان و عواملی در درون حکومت باقي ماند وبه اين ترتيب دو سوداگر چپاول در آن سوي مرزو در بین اراکین دولت ، بيکار ننشستند و کوشیدند به لطایف الحیل با گذشت هر روز موجودیت این ا نگل های اجتماعی را ریشه دار تر و قوی ترسازند به قسمیکه حالا به جنگ های میدانی در برابر ارتش 350 هزار نفری نظامیان و پولیس افغان در تمام ساحات کشور می جنگند،و میخواهند با ضعیف ساختن تسط دولتی میدانهای صدها هزار هکتارزمین را برای کشت کوکنارآماده سازند؛ حکومت پاکستان با تباني عمال سابقه خود فعاليتهاي خودرا در پس پرده ترور و دهشت مخصوصآ در صفحات مشرقي و جنوب و جنوب غرب کشور انکشاف دادند و به آن هم اکتفا نشد وجنگ را به شمال و کلیه مناطق کشور گسترش دادند . اين مسايل در زمانی واقع ميشد که افغانستان تصميم داشت تا باقدمهاي محکم و مطمئن شالوده يک افغانستان نوين راباکمک و ياري جوانان میهن در راه شگوفایی اقتصادی و رفاه همگانی از وجب وجب خاک خود طرح دفاعی سرزمین خودشان را بدون پا در میانی خارجیان بريزند و عملی سازند.
به حمله ایالات متحده امریکا درسال 2001 بر میگردیم:در آن زمان، دفع طالبان و آزادي مردم اززيريوغ اسارتبار دست نشانده هاي پاکستانی و رفقاي القاعده آن که از طريق احمال قواي نظامي ويرانگر آمريکا که پهناي آن از ويراني نيويارک و واشنگتن در کشور مازياد تر بود ه است ظاهراً در ميان انبوه مردمان وطن بقدري موجب مسرت و شادي زايد الوصف گرديد که احمال قواي امريکائيان را بعضآ که از نو به رتبه و جاه وجلال رسيده بودند موهبت الهي دانسته قدوم خارجيها را استقبال کردند ،و نان و نمکی را که در چند شب اول جنگ از آسمان فرو میریختند مائده آسمانی می پنداشتند ؛با ضربات مجاهدين در جبهات مختلف زميني و ضربات نهايت دقيق و حسابشده قواي تسلیحاتی نیرو مند هوابرد پیشرفته آمريکا، دشمن در هم شکسته شدو در مدت کمي مردم شاهد پيروزي و اشغال زميني مجاهدين که حملات هوائي امريکائيان آنها را ياري مي رسانيد به پيروزي نايل شدند . براي دست گيري و باز داشت ، عربها ، القاعدئي ها ، و پاکستاني ها جوايز سرانه تعين شده بود ، براي رهبران بزرگ القاعده و طالبان جوايز هنگفتي که از مليون ها دالر تجاوز ميکرد تعين شده بود که گاه گاه ازطريق رسانه هاي جمعي به اطلاع عامه رسانيده ميشد . ولي هيچ مرجع و منبع اي اين را چه در داخل و چه در خارج کشور نه پديرفت که محل بود و باش سران القاعده و طالبان را نشان بدهند. ولي با وجود اين کرامت و بزرگ منشي که مردم ما دارند پناهجوئيها به بيگانه ها را که به اثر فشار و عدم تفاهم خودي بوجود آمده بود ، يکبار ديگر در تاريخ اسف بار کشور مان افغانستان به تجربه گرفتند که حتي اين فشار هاي خودي و عدم تفاهم و تساند باعث خدشه دار شدن آئين اسلام و سروري مردم کشور گرديده آزاديهاي نسبي ما را زير سوال قرار داده است . (چنانچه غربيها گروهي را در آفغانستان مآمور ديده باني حقوق بشر در افغانستان کردند که اکثر رهبران مجاهدين را که در جهاد عليه شورويها سهم فعال داشتند و نه سال پیوست و پیهم با بدن برهنه و پای پیاده در برابر سلاحهای آتش بار و بمب های خوشه ای قوای شوروی و دولت کمونستی افغانستان ،جنگیدند،متهم به جنايات جنگي نمودند اما یگانه برخورد قاطعی که دولت آقای کرزی از خود نشان داد وفراموش ملت افغانستان نخواهد شد با قاطعيت واکنش نشان داده و راپورهاي این موسسه نام نهاد (دیده بان حقوق بشر) را غير قابل اعتبار دانستند که در جاي آن در قسمت سازمانهای بین المللی و دولت آقایی کرزی بحث خواهد شد.
مردم ما در سه دهه و اند بجز جنگ و تباهي از کلتور و معنويت انسانهاي آزاد انديش و مرفع ايکه تحت نفوذ يک کلتورقوي و بار ور چندين صد ساله خراسانی زندگي ميکردند ، خبر ندارند.مردم عادي ازتعاليم ديني و رهنمود هاي قراني و انکشافات ذهني دنياي متمدن به اثر جنگها دور ماندند و از همين سبب بود که طالبان را حامي و ممثل اسلام ميدانستند و هر عمل آنها را عملي از قران تلقي ميکردند و اين اشتباهات از جانب رفيع ترين کشور هاي جهان مثل امريکا و انگليس نيز تکرار شد .وحتي در روز هاي نزديک به يازده سپتامبر رسانه هاي غرب چنين وانمود کردند که حمله ترورستي به امريکا مرتبت با اسلام است ، ولي پسانها واقف شدند که اين عمل ازطرف دوستان ديرين آمريکا ، القاعده و طالبان صورت گرفته است (گرچند به حوالت کتاب دروغ بزرگ امریکا دراین مورد کدام ثبوتی هم بجز یک عدد کست ویدیوئی که فکر میشود از اسامه بن لادن باشد بدست ندارد )، در اول امريکا خود خبر نداشت ، صداي امريکا از قول" سي ان ان" از انفجارات نيويارک خبر داد اما گفت شايد کودتايي در جريان باشد ، پسانتر ها رئيس جمهور امريکا در اولين يا دومين بيانيه اش که از تربيون رسمي کاخ سفيد پخش ميشد ، حمله را که بايد عليه ترورستان عنوان ميکرد بنام جنگ مقدس اعلام کرد . او پسانتر ها کوشيد حرف خود را اصلاح نمايد ولي حمله ترورستان تربيت شده سلفش ريگن (گروه اسامه ) وکلينگتن (طالبان ) چه ارتباطي ميتواند با اسلام داشته باشد ؟
آقاي بوش و ساير دولت مردان امريکا بايد ميدانستند که هنگامه وعامل اين خشونت ساختاري در نقطه عطفِ از تمدن سر خورده غرب و خود امريکا و از مرکز نظام استخباراتي وي از کدام جوي آبشخور دارد ؟آنها ندانستندو يا هم نخواستند بفهمند که ملت امريکا چرا اماج چنين فشار هولناکي باوجود صرف ملیارد ها دالر در نظام امنیتی و ضد جاسوسی اش، در قلمروخود مورد حمله قرار گرفته اند .
ايا واقعآ مبارزه دو جانبه ی را که بوش و صدر اعظم انگليس بر عليه تروريزم و دهشت گري شروع کرده اند به نتيجه دلخواه و جهان شمول خواهد رسيد و هر دو کشور به ادعای خود صادق و ثابت میباشند؟
آيا سر نخهاي تروريزم و دهشت گري نقطه شروع و ختمي دارد؟
آيا شروع و مسير آن با چه روابطي از زندگي اجتماعي ، سياسي و اقتصادي ملت ها پيوستگي و گره خوردگي دارد ؟
آيا ساختار ها و بيمايگي ، رهبري جهاني لزوم ايجاد تروريزم وامثال انرا متولد نساخته اند ؟
آيا زراد خانه هاي بزرگ اسلحه در کشور هاي نظير آمريکا که فر آورده هاي مخرب و تباه کن آن در ترافيک هولناک معامله گران اسلحه و قاقچيان سلاح همه روزه عرضه و توليد ميگردد نقش و با گروه تروريزم بستگي ندارد؟ اگرنقشی ندارد اين همه جبه خانه ايکه عليه مردم افغانستان و عراق وسایر مناطق شرق میانه و افریقا ،به توسط تروريزم استعمال ميشود از کدام دست براي آنها ميرسد و پول آنرا کيها ميپردازند؟
آيا آنانيکه در دانشگاه هاي هوائي امريکا تمرينات خلباني ديده بودند تا پسانتر ها بتوانند منافع آمريکا را تخريب کنند ، با رابطه هاي نا مشروع دولت مردان و دست اندرکاران کشور آمريکا در واقعه یازده سپتامبر، ارتباط نداشتند؟
مابه صد ها و حتي هزاران سوال ازاين دست بر ميخوريم که جواب آن بستگي بجامعه آمريکا و بافت هاي اجتماعي وروان شناسي ملت آن دارد. براي هر افغان سوال ايجاد ميشود که چرا دولت امريکا قبل ازاين که به اين دست سولات جواب داشته باشند ، افغانستان را بخاطر حضور القاعده و بعدأ عراق را به منظور داشتن سلاح هاي کشتار جمعي که بعدآ معلوم شد عراق فاقد ان است و رهبر القاعده هم پس از سالها تجسس در اسلام آباد در جوار یک مرکز ارتش پاکستان دستگیر و بقتل رسید، موجب تجاوز آشکار امریکا را نشان داد . چنانيکه همه مي فهمند بايد بوش و دولت مردان امريکائي ورفقاي اروپائي شان بفهمند که سر نخ همه اين واقعات فاجعه بار در رفتار و نحوه کدام مراجع بستگي دارد؟
در داخل امريکا ؟
در سرويس هاي جهان گسترده شده امنيتي کدام کشوري؟
در داخل حکومت ؟
در پنتاگون؟
در کجا؟
چه کسي مسئول امنيت ملي ابر کشور آمريکاست؟
از چه کسي حساب گرفته ميشد ؟
از دستگاه پنتاگون؟
از پوليس فدرال؟
از "اف – بي -اي" ؟
از سازمان "سي،ای ،اً"؟ ازچه کسي ؟
بايد به ملت امريکا و دنيا گذارش ميشد که چه تعداد ازخائنين ملي امريکا بخاطر اين خيانت و يا بي خبري محاکمه شدند ؟
آياسر رشته آن نخ آنقدر طويل بوده است که ازيکسر کره زمين بجانب انتهاي آن که بيش از دوازده ساعت با کشور ما تفاوت و فاصله زماني دارد امتداد یافته است در حالیکه حکومت امريکا و مسئولين آن بيخبر ؟ کدام عقل سليم ؟ شايد روزي آگاهان تاريخ آمريکا درين مورد سکوت را بشکنند . اين مسله بخاطري طول و تفصيل داده شد که آگاهان جهان از ترس اين کشور کاملا ديموکراتيک تا بحال سکوت اختيار کرده اند.واگر روزی بشنویم که طالبان و نفری های پاکستانی و یا هر قدرت دیگری بمنظور برهم زدن دولت ملی و انتخابی در داخل کشور و مردم و دولت شوند و جنگ را بر علیه ما شروع کنند ،تعجب نکنيد ، زيرا اين شتاب بخاطر آن خواهد بود که جامعه امريکا ويا دولت مردان امريکا عاملين قضيه اصلي يازده سپتامرشاید طالبان را نميدانند؟
پایان
[2] ترسی بریان ، چگونه بحران های زندگی مان را مدیریت کنیم؟، منرجم فاطمه محمدی، انتشارات قم: اشکذر سال1388، تنقیح و تخلیص متن،صص1-38.