غلام سخی ارزگانی
گزیدۀ از واژه های صلح و آشتی در برابر خشونت و انسان کشی
(با نمونه های کلام سرایشگران)
قسمت هفتم
کثرت سالاری در عوض فرد سالاری:
در جهان کنونی ما به دو پدیده متضاد مواجه هستیم که در مقابل هم دیگر قرار دارند. کثرت سالاری، پیوند با منطق، دانش و خرد معاصرداشته که زمینه های تکامل رقابت های مثبت و دموکراتیک را در پی دارد؛ ولی فرد سالاری، ارتباط با جهل، سنت های ناپسند، بدویت، خشونت، هژمونی خواهی، استبداد، جنگ افروزی و آدم کشی دارد. کثرتگرایی جزء مهم در نظام دموکراسی می باشد و امروز نه تنها جهان به طرف نظام مردم سالاری به پیش می رود؛ بلکه جای برای دیکتاتوری فردی، حزبی، تک سالاری، جزمگرایی و نظایر این ها تنها می شود.
کثرت سالاری:
اول: این کثرت سالاری است که به نیازمندی عنصر زمان پاسخ مثبت و مدنی می دهد و میدان را برای رشد رقابت های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... شایسته جامعه به جلو مساعد می نماید. این پدیده کثرتگرایی که در قدم نخست در کشورهای بزرگ صنعتی جهان از جایگاه خاص برخوردار می باشد؛ بدین معنا که از طرف ملت های کشورهای پیش رفته صنعتی مورد پذیریش قرار گرفته و منافع ملی خودها در آئینه «کثرتگرایی و کثرت سالاری» که یک جزء خاص از مدنی و نظام دموکراسی می باشد، عملآ مشاهده می نمایند.
کثرتگرایی، حضور همه اقشار طبقات اجتماعی، دینی، مذهبی، نژادی، ایدیولوژیکی و... را طبق قوانین مدنی مدون ملی و بین المللی در کشورهای که در آن نظام دموکراسی حاکم است، پذیرفته و شهروندان از حق «نظارت» بر قوای اجرائیه، تقنینیه و قضائیه عملآ برخوردار می باشند تا مانع بروز استبداد، قانون گریزی، فرد سالاری، و دیگر تقلب ها در درون ساختار دولت گردند.
تسلط کامل «کثرتگرایی» در مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره به سمت تکامل فراخ دامن به معنای «کثرت سالاری» بوده که در زیربنای جامعه نهادینه گردیده است. به زبان ساده تر باید نوشت که در وجدان، تفکر، منطق، عقل و باور شهروندان اصل کثرتگرایی عملآ جاگزین گردیده و «کردار» شان همسنگ «گفتار» می باشد؛ زیرا که قوانین از بالا تا به پایین بر همه شهروندان به طور یکسان تطبیق می گردند. دولت از ملت و ملت از دولت می باشد. از این رو بوده که ملت های کشورهای بزرگ صنعتی و پیش رفته جهان در برابر تمامیت خواهی، جزمگرایی، فردگرایی و سایر استبدادهای شخصی، دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، گروهی، طبقاتی و... دولتی به صورت آگاهانه، عادلانه و قانونی دست به کار می شوند. مضاف برآن، دولتمداران، طبقات حاکمه و اشخاص فراتر از قانون به منافع شخصی و سیاسی خویش قطعآ استفاده کرده نمی توانند. و اگر احیانآ یکی از اعضای ارگان های بلند پایه دولتی و حتا رییس جمهور و یا صدر اعظم خلاف قانون عمل کرده و یا کند، دیر و یا زود مورد محاکمه قانونی و عادلانه قرار خواهد گرفت.
اصل تصدیق کثرتگرایی در قرآن کریم:
آیا بر ما انسان ها لازم نیست که کثرتگرایی را از قرآن خدا بیآموزیم و مطابق آن به طور عادلانه و خردمندانه به سود خویش عمل نماییم؟ آیا علوم بشری و حکم نیازمندی تکامل زمان ایجاب نمی کنند که ما «کثرتگرایی» را در وجود خویش نهادینه کنیم و به طرف تحقق نظام مردم سالاری برویم؟ آیا انسان کثرت سالار با عقل سالاری پیوند مدنی، قانونی و اختیاری ندارد؟ آیا جامعه کثرت سالار، یک جامعه خردمندانه به سوی خروشانی جهان نو در خدمت بشریت نیست؟ آیا قبل از همه، قبایل و اقوم افغانستان به کثرتگرایی بنیادی به مقصد ایجاد وحدت ملی، ملت سازی، دولت سازی و تحقق نظام مردم سالاری نیاز مبرم ندارد؟
کثرتگرایی کتاب های آسمانی و ادیان توحیدی این گونه مورد تأید قرآن عظیم الشان قرار گرفته است:
«قرآنی که کتاب های آسمانی پشین را تصدیق می کند، و هدایت و بشارت برای مومنان است.» (البقره/97) (1)
در آیه دیگری خداوند متعال برای یهودیان و مسحیان چنین می فرماید:
«ای اهل کتاب، شما بر هیچ (دینی پابند) نخواهید بود، مگر آنکه ( عملآ احکام) تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگار تان برای تان نازل شده است، برپا دارید.» (المائده/ 68 )
و یا:
«اگر آنان به تورات و انجیل و بدانچه که از سوی پروردگار شان بر آنان نازل شده است، عمل کنند، از بالای سر خود و از زیر پای خود روزی خواهند خورد.» (المائد/ 66) (2)
آیا بدون مبالغه، دین اسلام یگانه دین نیست که بنیان گذار و الهام آوری « کثرتگرایی و یا پلورالیسم» برای تمام بشریت به قله های تکامل مادی، اجتماعی و معنوی می باشد؟ آیا در قرآن کریم، تمام ادیان توحیدی، کافران و غیره، اجازه هستی و فعالیت ندارند؟ آیا همین دموکراسی موجود ریشه در پنج هزار سال قبل و به خصوص در ارزش های ادیان سماوی و از آن هم خاص تر در قرآن خدا ندارند؟
اگر ما مسلمانان بر گوهر دین، علم، منطق و خرد؛ آگاهی علمی و اساسی را حاصل نماییم، آیا از جمله جوامع اسلامی به عنوان یک پیکر واحد و شکست ناپذیر در برابر تمام ناگواری ها و موانع داخلی و خارجی خویش پیروز نخواهند شد و سد راه رشد افراطیون اسلامی در جهان نخواهند گردید؟ اگر مسلمانان جهان و خاصتآ مسلمانان افغانستان به طور آگاهانه با هم متحد شوند، آیا تمام نهادها و عناصر تروریستی را که بنام اسلام و قرآن، مردم را به قتل می رسانند، از بین نخواهند برد؟
وقتی که درون انسان مبتنی بر عقل، منطق و دانش از جهل، تعصب، تبعیض، بی خردی و سایر صفات منفی پاک گردد؛ آیا از جمله کثرتگرایی در وجود وی ایجاد و بالاخیره نهادینه نشده است؟ آیا کثرتگرایی یکی از عوامل عشق نسبت به انسان و انسانیت نمی باشد؟
کثرت سالاری و کثرتگرایی در کلام این شاعران:
آیا کثرتگرایی ناشی از تزکیه آئینه دل ها، در خدمت نیازمندی های بشریت نخواهد بود؟ آیا تزکیه دل ها، باعث رشد شأن انسان و انسانیت به سوی تابانی معنویت نخواهند گردید؟
بابا افضل در مورد تزکیه آئینه دل چنین گوید:
خواهــی کـه شـود دل تـو چــون آییـنه
ده چیــز بـرون کـن تـو از درون سینه
کبــر و حـسد و ظلـم و حــرام و غیبـت
بخل و طمع و حرص و ریا و کینه»(3)
آیا با تزکیه آلودگی ها درونی، از جمله میدان برای کثرتگرایی و کثرت سالاری خالی نخواهد گردید؟ آیا زدودن هر گونه باورهای ضد انسانی، ضد مدنی و ضد عقلانی بر اساس خرد، بصیرت و منطق از سینه و درون خود؛ بالاخیره به معنای سمت و سو دادن افراد اجتماعی جامعه به سوی کثرتگرایی، کمال و جمال کرامت والای انسان و انسانیت در محور جامعه نخواهد بود؟
با اصلاح کردن نفس اماره و اندیشه غبارآلود از طریق به کاری گیری دانش، منطق و عقل؛ آیا اعمال ما در مسیر اصلاح سازی شایسته مدنی در متن جامعه قرار نخواهد گرفت؟ آیا تسلط انسان بر نفس اماره به معنی نابودی و یا حد اقل خاموشی جهل، بی خردی، خشونت و نظایر این ها از وجود خویش نیست؟
در مورد ارزش کثرتگرایی از کلام شبستری چنین می خوانیم که:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هـر چیزی بـه جایش خویش نیکوست
اگر از جمله در جهان طبیعت نظر اندازی گردد، همه پدیده های طبیعی در جایگاهش «دلربا و دل پذیر» می باشند و روان انسان را شادکام می سازد. همچنان اقوام و نژادهای مختلف را در جهان معاصر نگاه کنیم، از زیبایی های متنوع و منحصر به فرد خودشان برخوردار می باشند. آیا هنوز نمی پذیریم که همه «مخلوقات خداوندی»، در جایگاهش قشنگ ترین و ناب ترین نعمات الهی در روی زمین می باشند؟ پس، همه اقوام شریف کشور در جایگاهش قشنگ و قابل احترام می باشد.
سنایی شاعر واراسته کشور ما از تکثر و تنوع در جوار هم دیگر این گونه تأیید می نماید:
زشــت و نیــکو بــه نزد اهــــل خـرد
هردو نیک است از او نیاید بد» (4)
آیا در نزد اهل دانش و خرد، پذیرش واقعیت عینی و ذهنی یکی از منابع شناخت به جلو نخواهد بود؟
شیخ سعدی در این قهرمانی و شاهکاری خویش با آن پیمانه در مورد کثرتگرایی و احترام به کرامت انسانی تأکید ورزیده که جهانگیر می باشد. ساده تر باید گفت که «کثرتگرایی» را به مفهوم اصلی کلام به «بشر دوستی» عالمانه و خردمندانه ارتقا داده و این گونه عشق ناب خویش را نسبت به آدم های روی زمین چنین ابراز نموده است:
بنی آدم اعضـای یکـــدیگــــرنــد
کــه در آفرینش زیک گـــوهـرند
چــوعضوی بدرد آورد روزگــار
دگــرعضـوهـا را نمــاند قـــــرار
توکــزمحنت دیگـــران بی غمی
نشـــاید کـــه نامـت نهــند آدمی
از آن جایی که خداوند متعال از جمله انسان را کرامت خاص بخشیده و در رأس تمام نعمات خویش «عقل» را برای آدمیان به صورت فوق العاده اعطا فرموده است، که باید از آن استفاده عالمانه در خدمت بشریت صورت گیرد.
از روز اول تولد انسان به روی زمین، انسان های وحشی به سوی انسان های مدنی و عصری گام های نهایت محیرالعقول را برداشته که ناشی از پیکار و به کارگیری خرد انسانی بوده اند. وقتی که انسان های اولیه به خاطر تداوم حیات خویش از عقل خام خویش به هرطرف در تکاپو و مبارزه گردیدند، رمز بقا و پیروزی خویش را تدریجآ در طبیعت حاصل نمود. از این رو، عقول انسان در مسیر تجارب، پیکار، آموزش، معلومات، پرورش و... تدریجآ بستر «پختگی» را طی نمودند و از جمله اشکال مختلف تمدن های تاریخی، نظام های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را خلق کردند.
حال اگر جوامع کشورهای عقب نگهداشته شده و خاصتآ اقوام افغانستان جنگ زده از خواب ها غفلت بر بنیاد ارزش های دینی، دانش، منطق و خرد دموکراتیک پیدار گردند، با یقین کامل که از فرد گرایی به کثرتگرایی، از قوم گرایی به ملی گرایی دموکراتیک، از تک مذهب گرایی به گوهر اسلام گرایی، از جهل گرایی به خرد گرایی، از نژاد گرایی به بین المللی گرایی و بالاخیره از همه انواع تک گرایی ها به انسان گرایی و بالاخیره به «انسان سالاری» متوصل خواهند گردید.
پس عشق آگاهانه نسبت به بشریت، یکی از آرمان های والای انسان ها وارسته، خردمند، کثرتگرا، دانشمند، مدنیت خواه و در مسیر تکامل محتوای عقل انسان به معراج معنویت خواهد بود.
فرد سالاری:
دوم: این فرد سالاری است که بنا بر واقعیت های عینی و ذهنی جوامع و کشورهای عقب نگهداشته شده و بقایای استعمار، در این سرزمین ها مسلط می باشد. فردگرایی از متن و زیربنای روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جوامعه عقب مانده مانند افغانستان، ناشی شده و شخص فردگرا در مقابل اراده عامه، طبقات محکوم جامعه و مصالح ملی کشور قرار دارد. ناگفته نماند که هرازگاهی، فرد سالار از متن کشورهای متمدن نیز سربلند کرده و مثل هتلر عامل خشونت، جنگ و کشتار مردم نیز می شود.
فرد سالاری با تحمیق افراد جامعه، تزویر، زور و حتا پشتوانه اجانب تولد یافته و در درون کشور مسلط بوده و همچنان ممثل اراده و خواست طبقات حاکمه جامعه و غارت گران خارجی می باشد.
آیا از فرد سالاری؛ خشونت ورزی، زن ستیزی، تمامیت خواهی، عقل ستیزی، ستمگری، جنگ افروزی و... انسان کشی زائیده نمی شوند؟ آیا از فرد سالاری؛ بالاخیره انحصار حاکمیت های سیاسی، قبیلوی، مذهبی، قومی، فرهنگی، اقتصادی، دینی، نژادی، سمتی و نظایر این ها بر آحاد افراد جامعه تحمیل نمی گردند؟
فرد سالاری در نقطه مقابل کثرت سالاری، دیانت، عقلانیت و... مدنیت قرار دارد. فرد سالاری، قبیله سالاری، قوم سالاری، دین سالاری، مذهب سالاری، نژاد سالاری، ایدیولوژی سالاری وغیره تک سالاری ها در ضدیت به «کثرت سالاری» و بالاخیره در برابر «انسان سالاری» قرار دارد. به سخن ساده تر باید گفت که اگر فرد سالار، یا قوم سالار و... حتا توسط یک انتخابات دموکراتیک هم بر اریکه قدرت سیاسی دولت تکیه کند، بازهم در عمل از اراده مردم، ارزش های دینی، قانونی، مدنی و حتا حقوق بشر به منافع «تک بعدی» خود استفاده ظالمانه کرده و «یکه تاز میدان» می شود. در این صورت «جزمگرایی» در وجود فرد سالار، یا قوم سالار وغیره سالار با استبداد سنتی و حتا ستمگری عصری نیز همراه می باشد. مثلا هرچند که مردم در هردو انتخابات ریاست جمهوری عاشقانه در پشت صندوق رأی رفتند؛ ولی خواست تصمیم گیرنداگان داخلی و خارجی طوری بود که حامد کرزی را برنده اعلان نمودند. به هر صورت، رییس جهور حامد کرزی از اراده مردم بهره برداری های غیرقانونی نمود و در واقع امر «تک سالار» بود که فساد اداری، تولید مواد مخدر، قاچاق، ناامنی، خشونت، جنگ، تروریست پروری و... کشتارها در جریان 13 سال افزایش یافتند. این امر، در حکومت وحدت ملی صدق می کند که «تک سالاری، تک روی و...» عملآ جریان دارد. اگر این نقصیه طبق اراده و مصالح ملی مردم اصلاح نگردد، عواقب از این هم خراب تر خواهد شد.
انسان تک تاز، جاهل و خیره سر می باشد. آدم تک رو، فرعون خصال است. شخص مستبد سالار، در مقابل عدالت و انسانیت قرار دارد. فرد سالار تمامیت خواه، عقل ستیز و قانون گریز می باشد. انسان مطلق العنان و جزمگرا؛ الهام آور خشونت، خصم، کینه، حسد، انتقام، جنگ، بی خردی و انسان کشی در هر کشور و خاصتآ در افغانستان قبیله سالار می باشد. انسان تک سالار خودکامه، حتا ادعای خدایی را بر اتباع کشور خویش می کند.
فرد سالاری گاه ناشی از جهل و بدویت می گردد. زمانی هم فرد سالاری متأثیر از عصریت نیز شده و از ابزار مدنی به منافغ شخصی، قبیلوی، قومی، نژادی و... استفاده غیرقانونی صورت می گیرد. شخص تک سالار در هر پوششی که باشد، دیکتاتور و فرعون صفت می باشد. ساده تر گفته شود که فرد سالار بر بنیاد تقلب، زور، فساد، تظلم، غصب داریی مردم، تزویر، استثمار، جنگ و... کشتار مردم بی گناه با حاکمیت طبقاتی، میراثی و استبدادی خویش با سایر طبقات استثمارگر جامعه «هم هویت» می باشد.
فرد سالار در مقابل کثرت سالار و یا این که شیوه «فرد سالاری» در نقطه مخالف «کثرت سالاری» قرار دارد و فرعونیت را در جامعه نهادینه می کند. فرد سالاری علیه کثرتگرایی های دینی، مذهبی، قومی، نژادی، قبیلوی، منطقوی، زبانی، جنسیتی و غیره در یک کشور می باشد. تاریخ بشریت ثابت نموده که جباران تک تاز با شیوهای فرعونی تمام بر انسان ها حکومت کرده و هنوزهم حال در برخی از کشور ها دیکتاتوری های فردی، حزبی، قومی، قبیلوی، دینی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی وغیره حاکم اند.
اما در تاریخ سیاسی کشور ما، این حیطه از قرن های متمادی به این طرف با نظام های مطلقه فرد سالاری، خاندان سالاری، قبیله سالاری، قوم سالاری وغیره سالاری سلسلتآ اداره گردیده و حتا نطفه های دیگرپذیری، تساهل ورزی، مدنیت پروری، دانش پردازی، عقلانیت نگری، وطن دوستی، صلح خواهی و... خداپرستی رشد کرده نتوانسته اند. به کلام واضح تر باید نوشت که خدایان زمینی از وجود فرد سالاری و سایر تک سالاری عرض اندام کرده و مانع جدی در برابر اصول تکثر، تساهل، تسامح، صلح نگری، امانت داری، دانش پروری، خردورزی و... بشردوستی می باشد.
به طور خاص در کشور ما؛ فرد سالاری، دیکتاتوری و انسان کشی در عصر امیرعبدالرحمن به اوج خود رسید. این امیر دست نشانده انگلیس حتا از کشتارهای دسته جمعی غلزایی ها، تاجیک ها، اوزبیک ها، تاتارها، قزلباش ها، بیات ها، عرب ها، بلوچ ها، قزاق ها، ایماق ها، قرغیزها، تیموری ها، نورستانی ها، پشه یی ها، هندوها و... اعمار کله منارها از سرهای بی تن آنان هم دریغ نورزید و با 21 سال خون ریزی تمام با ابزارهای سنتی و نوین بر تمام اقوام کشور و طبقات محکوم جامعه با «جنایت ترین شیوه» حکومت کرد. افزون بر همه، 62 در صد قتل عام مردم هزاره، نیم قرن بردگی هزاره ها، غصب اراضی هزاره ها، اعمار کله منارها از سرهای بی تن هزاره ها، دادن زمین های هزاره برای قبایل مختلف پشتون های داخلی و آن سوی خط دیورند و سایر جنایت ضد بشری و ضد اسلامی بوده که یک بخش عمده جنایات امیرعبدالرحمن و لشکرایان وی را در هزارستان تشکیل می دادند.
آقای محمد عزیزی، عصر خونین امیرعبدالرحمن خانی و دستگاه فرعونی وی را در مورد نابودی مردم هزارستان این گونه به تصویر کشیده است:
بنـام یـاغـی و بـاغی جهــاد شـد اعـلام!!
ز اهــل قبــله کنـیز و غــلام شــد لیـلام!!
ز قریه قریۀ مـا سـیل خـون روان گردیـد
ضمیر خاک پر از قامت جوان گردید» (5)
مندوزی شاعر شیرکلام، عصر خونین امیرعبدالرحمن خانی را این گونه به تصویر می کشد:
پــه تیــره زمانــه کی دیکتاتور حاکم امیر و
پــه غــرور، ظلــم، استبــداد کـی بینظــیر و
د زجــر د شکنجـی په ورکولـو کی استـاذ و
پــه دی کــار کــی ســاری نه و بیخی شاذ و
ده مخالــــف خلــــک زنـــدان تــــه اچـــــول
پــــه سرونــــو کـــی میخـــونــــه تکــــــول
ستــرگــی در ستــرگو له کاسونـه را ایستلی
د انســان غوشـی به انسان بانــدی خـورلی
د لشکریانو پــه بی رحمــی کی سـاری نه و
د دربــاریانــو پـه بی شرمی کی ساری نه و
هــری خــواتـــه آوازی وی در مرگـــونـــو
شمـــیر د شهـــیدانــو رسیــدلو به زرگــونو
ویــــر، شــوا خـــــون، فـــــــریــــاد ژرا وه
هـری خواتـه تیشـت ویـره د هـــر چـــــا وه
هر انســان هر لحظــه محکـوم پـه مــرگ و
منتــــظر د زنــدان د خپــل زیــــر بـــــرگ و
ته ستری د سترگو له کاسونه رایســتی شی
میخــونــه پــه سرو کــی تــک وهلـــی شـی
چور، چپاول، بی ناموسی در ورزی کـــار و
وهل، تکول، شکنجه کـول خـو بی شمـــار و
خـو ظلـم، استبـداد تـل تـر تلــه نــه پاتیــــژی
پـه گوندو کیـژی ژر تـر ژر نســکوریـــژی» (6)
عصر امیرعبدالرحمن خان بارکزایی تبار؛ خونین ترین، غیر انسانی ترین و غیر اسلامی ترین حاکمیت بوده که در تاریخ خونبار افغانستان نظیر نداشت.
محمد عزیزی، بازهم گوشۀ دیگری عصر خونین امیرعبدالرحمن خانی و دستگاه فرعونی وی را به طور اخص در مورد هزاره ها این گونه با کلام خویش معرفی می دارد:
تــو آمـــدی و بــه مــا تحـفه تیــغ آوردی هجوم و غارت و درد و دریـــــغ آوردی
تو آمــدی و وطــن را پــر از محن کردی پر از تفنـگ و تــبرزین و گیوتن کردی
تو آمـــدی و کمین هـا و کیــنه هـا آمــد گه بریــدن ســـرها و ســـینه هـــا آمـــد
تو آمــدی فرامین غصــب امضــاء شـــد و پـــای ما دیــگر از دشــت کوتـــا شــد
تــو آمـــدی و هـــر دره دار شـــد برپـــا ز کلــه هــای شهـیـدان منــار شــد بر پا
امیرعبدالرحمن خان از فرد سالاری ساده و معمولی پا فراتر گذاشت و مقام «فرعون» را در تاریخ خونین سیاسی افغانستان کمایی نمود. اگر پس از مرگ این امیرغدار، آدم کش و شؤنیست یک حاکمیت فراخ دامن دموکراتیک ملی به وجود می آمد، آیا از جمله استخوان های امیرعبدالرحمن خان را غرض عبرت گیری آیندگان در گور مورد محاکمه عادلانه قرار نمی داد؟
به این صورت «تک سالاری های» فردی، حزبی، قبیلوی، زبانی، قومی، مذهبی، دینی، نژادی، فرهنگی، ایدیولوژیکی، سمتی ودیگر تک سالاری های ظالمانه و غیر مدنی در تقابل با ارزش های انسانی، دینی، مدنی، قانونی، علمی، عقلانی و حکم نیازمندی تکامل زمان قرار دارند که باید نه تنها به صورت جدی از آن اجتناب ورزید؛ بلکه علیه آن ها هرگونه مبارزه نیز نمود.
دیگر این که از جمله سلطنت مطلقه قبیله محمدزایی کاملآ تک فردی، تک خاندانی، تک قبیلوی، تک قومی، تک مذهبی وغیره بود که هیچ گونه ارزش های کرامت انسانی، دینی، مدنی، میثاق های بین المللی، اعلامیه حقوق بشر و سایر ارزش های مدنی را در قسمت اتباع کشور مورد احترام قرار ندادند.
به تعقیب آن حاکمیت کمونیست ها، مجاهدین و خاصتآ امارات اسلامی طالبان نیز تک بعدی و استبدادی خاص بودند و مطلقآ در برابر «کثرتگرایی» قرار داشتند. به صورت اخص طالبان در نقض حقوق بشر و نسل کشی در افغانستان شهره آفاق در جهان بودند.
دانشمند گرنقدرآقای دستگیر نایل، هویت و عملکرد طالبان را تحت نام « قبیله ی جنگ» این گونه به معرفی گرفته که به طور ذیل به خوانش هموطنان گرامی و دوستان محترم خود قرار می دهم:
قبیله ی جنگ
چــون زادهء قبیــله ای و اهــل جنگ، هم داری به شانه راکت و توپ و تفــنگ، هم
چنگـیز را ز وحشــت خــود، درس داده ای در حیرت است ز ظلم تو، تیمور لنگ هم
فرهنـگ، دشمـنی تـو از حـد گذشـــته است می آیــد از زبــان تـو، کــار خدنــگ، هـــم
تنهــا نـه دشمـنی تـو، با خلق تاجیک است داری هـــزار دغـدغه بـا چشــم تنــگ، هم
در قصــد خـود به کشـتن بت های با مــیان ای بی هنر ببین که نه کردی درنـگ، هم
تحریم شد به حکم تو رقص و سماع وسـاز تنبور را به دار زدی، نـای و چنـگ هم
کشتـی هــــزار بیگنــه در بلــخ و بــامیـان در چــاریکـــار و غزنی و یک آولنگ، هم
نیرنــگ ها بــه کــار زدی، تا شــدی رییس داری تــو مکر روبه و خشــم پلنــگ، هـم
بــا ایــن سیاستی که گرفتــی تــو در عمــل رفتســت آبــروی تو، نـاموس و ننـگ، هم
تـا بــر سـرت کـــــلاه ریاســــت، گذاشـــتی خدمــت به خویش میکنی و بر فرنگ، هم
تــاراج ملـک وهسـتی ملــت شعـــار تــست قاچــاق پــــودر و می و افیــون و بنــگ، هم
بیچــاره شـد ز ظلـم تو، دهقــان و کــار گر آواره شــــد ز دســــت تــو اهــــل فرنــگ، هـم
قربانیــان عــد ل!! تــو، بــر پـای دار رفت بیچـاره غــوث زلمی و کامبخش و رنـگ،هــم
ملــت کشــند، پــای تـــو در داد گــاه عــدل یک روز، گرچه خفتهء تو زیر سنگ،هم» (7)
آیا قتل عام اقوام مظلوم تاریخ و نابودی مجسمه های باستانی بامیان به دست طالبان یک عمل ضد انسانی، ضد اسلامی، ضد مدنی، ضد ملی و ضد میثاق های بین المللی به نفع دشمنان «تمدن» نبود؟ آیا جهان بشریت و به خصوص مردم افغانستان، چه گونه طالبان را مورد عفو قرار خواهند داد و با آنان صلح خواهند نمود؟ آیا طالبان و سایر تروریستان همفکر شان عملآ به صلح عادلانه و دموکراتیک ملی تن درخواهند داد؟
این شعر نغز آقای داکتر رازق رویین را که در مورد جنایت طالبان در شهر باستان بامیان می باشد، به طور ذیل تقدیم تمام بشردوستان، آزادی خواهان و خداوندان خرد می نمایم:
تا تاختـــند لشـــکر بیگانـه از خـــدای
پامال غم شـــده ست سراپای بامــــــیان
هرشب ستاره میچکد از چشم آسمــــان
بر سنگ سنگ گریهء شبـــهای بامـیان
یک برگ عشق ، یک گل شادی نمیدمد
آوخ به باغ و دامن صحرای بامــــــیان
چشم شکوفه اش نشود باز در« مزار»
نوروز سوگــمند ز هیهــای بامــــــیان
گریید ای بتـــان طراز ، ای بت تتـــــار
در سوگنـــای هــجرت لیــلای بامــیان
آن جنایات تاریخی که توسط طالبان در بامیان صورت گرفته اند، آیا برای نسل کنونی و حتا آیندگان یکی از منابع آگاهی آزادی بخش سیاسی به مقصد تحقق عدالت در جامعه نخواهد گردید؟
آقای مسعود حداد یکی از سرایشگران پیشتاز است که «انسان کشان» عصر حاضر را که ههمین تروریستان طالبی، شبکه حقانی، افراد حزب اسلامی گلبدینی، پنجاپی، اویغوری، تاجکیستانی، ازبکستانی، چچنیایی، پاکستانی،عربی و سایرتروریستان می باشند، تحت نام «اگر انسان همین باشد»، چنین معرفی نموده است:
اگر انسان همین باشد
بریـدم من ز انسان ها اگـر انسان همـین باشــد
برای قــتل همــنوعـش همیشـه در کمـین باشـد
«اقــتــــلو لاآمــنو» شـــد محــور اندیشــه اش
مرا کافـربخوان هرگاه چنـین اندیشـه دین باشد
شـاد بودن شـاد زیســتن رمزو راز زندگیست
چه بایـد کرد حیاتی را که سرتاپا حزیـن باشد
حـذر بایـد زآن کیشی که ترسانـد تـرا از مــرگ
به آئینی وفــادار بود ، بهشتـش در زمیـن باشد
کنار افگـن هیولا را که قهــار است وهــم جــبار
پرستش بایـد آنـرا که رئوف و نـازنــین باشــــد
بگفــت سعدی بنـی آدم زهم دیگر مجـزا نیست
پس چرا ما خود کشیم و سرشت ما چنین باشد؟
ره ورسم تـو ای جاهد بسوی «نفرت آباد»است
نرو حداد به آن راهی که با نفرت عجین باشد»(8)
در فرجام این قسمت باید تأکید کرد که همه معلول های ناپسند و ضد مدنی ناشی از زیربنای های مادی، اجتماعی و معنوی جوامع عقب نگهداشته شده ی کشورهای محصول استعمار کهنه و نو می باشند. همین معلول ها بوده که نظر به شرایط زمانی و مکانی به علل های استبدادی دیگری نیز مبدل می گردند و جامعه را از درون بیش تر می پوسانند.
جنایات ضد بشری و ضد اسلامی که حد اقل بیش چهاردهه تا حال در افغانستان با شدت تمام جریان دارند، ریشه های حد اقل آن در سه قرن قبل کشور ما و به طور اخص در دوران خونین دولت شؤنیستی امیرعبدالرحمن خانی، کمونیستی، جهادی و طالبی بر می گردند. و حال همین تروریستان طالبی، حقانی، گلبدینی، اویغوری، چچنیایی، پاکستانی، ازبکستانی، تاجیکستانی، ترکمنستانی، عربی، داعشی و... هستند که غرض انسان کشی در افغانستان فعالیت می کنند. این ها با حمایت حامیان خارجی خویش از باورهای پاک مذهب حنفی و عقب ماندگی جامعه مظلوم پشتون ما استفاده سیاسی کرده؛ خانه ها، روستاها و مناطق آنان را «مرکز صدور اعمال تروریستی» خویش علیه مردم و دولت کنونی افغانستان قرار داده اند.
آیا تبدیل کردن بیرق سفید به بیرق سیاه و عوض کردن نام امارت اسلامی به دولت اسلامی، یکی از بازی های جدید در قدم نخست به غرض بدنام کردن دین مبین محمدی، نابودی کشورهای اسلامی و خاصتآ ویرانی افغانستان به نفع تروریسم بین المللی و خدایان زمینی آنان نمی باشد؟
القصه این که، باید نسل نوین و تمام اقوام مظلوم کشور ما بر بنیاد ارزش های دینی، بشری، منطقی، علمی، اخلاقی و عقلانی؛ علت های همه فقر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و بحران های تحمیلی کنونی کشور را «آسیب شناسی» کنند و به مقصد رسیدن تدریجی و مسالمت آمیز به عدالت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مبارزه جدی نمایند که تا کشور را از وجود تمام خائنین ملی، ناقضین حقوق بشر، تروریستان و حامیان شان آزاد سازند.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه 27 سرطان 1394 برابر با 18 جولای 2015 میلادی / کابل
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 27 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشربیناد انکشاف مدنی.
(2) – ص 27 و 28 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشربیناد انکشاف مدنی.
(3) – ص 178 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
(4) – ص 70 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
(5)– ص 105 «منظومه خون، مجموعۀ شر محمد عزیزی»....
(6) - ( لیکونک: سرمحقق مرستیال محمد ولی مندوزی) منبع: آئینه، شمار پنجم سال دوم اسد 1379 نشریه فدراسیون انجمن های پناهندگان افغان در هالند ( FAVON )
(7) - انترنت/ دستگیر نایل ( نوامبر 2008 _لندن )
(8) - «اگر انسان همین باشد» / شاعر: مسعود حداد/ 10 اگست 2012 منبع: سایت آریایی
++++++++++
قسمت ششم
وحدت ملی در برابر نفاق ملی:
وحدت یکی از پدیده های مدنی است که در متون تمام ادیان و سایر داشته های بشری از آن کلامی ویژه ی در میان بوده و اکنون به صورت خاص در کشورهای عقب نگهداشته شده و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی، ضرورت شدید وحدت ملی محسوس می شود. پس وحدت یکی از عوامل پیش رفت و شگوفایی جامعه به سوی جمال و کمال می باشد که هرگز قابل اغماض نمی باشد.
شاعر گوید:
رمز پیروزی ما در گرو وحدت ماست
وحــدت ملــی مـا آئینــه قــدرت ماست
آیا قدرت یک خانواده، دو برادر، دو خواهر، اعضای حزب، قبیله، قوم، نژاد، پیروان مذاهب و ادیان یک کشور در گرو همدلی راستین، همسویی رسالتمند و اتفاق کامل آگاهانه در محور جامعه به سوی تکامل محتوای انسان و انسانیت نمی باشد؟
وحدت ملی چیست؟
وحدت ملی عبارت از «وحدت اجتماعی» و «وحدت سیاسی» در جامعه یک کشور می باشد. جامعه ی که مانند افغانستان در آن میکانیزم و فرهنگ منحط قبیلوی و قومی مسلط می باشند، وحدت سیاسی را چه می کنی که حتا وحدت اجتماعی در آن به مشاهده نمی رسد. مثلا اعضای یک قبیله هر قوم با قبایل همین قوم نه تنها سرسازش ندارد؛ بلکه افراد این قبیله در بین خود نیز با جهالت قبیلوی و افتراق به سر می برد. به کلام روشن تر، وحدت اجتماعی در بین اعضای یک قبیله وجود ندارد. دوم این که، قبایل هر قوم کشور تا کنون نتوانسته اند که در درون قوم مشخص خویش دارای «وحدت اجتماعی» باشند. اگر هزارگاهی از وحدت اجتماعی یک قبیله و یا یک قوم سخنی گفته می شود، صرف به « نام» می باشد و بس. پس وقتی که وحدت اجتماعی در کشور وجود ندارد، وحدت سیاسی بدون وحدت اجتماعی به وجود آمده نمی تواند. از این لحاظ است که متأسفانه ما تا حال داری وحدت ملی در کشور نیستیم.
وحدت ملی زمانی صورت می گیرد که با توجه با رشد متوازن اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛ قبایل در درون اقوام و بعد همین اقوام در درون «ملت واحد» هضم و مدغم گردند. وحدت ملی با یک حاکمیت مردم سالار و تحقق برنامه دموکراتیک ملی وسیع البنیاد پایه گزاری شده می تواند. شوربختانه که حکومت وحدت ملی نام نهاد کنونی افغانستان، دارای چنین ساختار و شایستگی نیست که بانی «وحدت ملی» در کشور گردد. برعکس، این حکومت وحدت ملی نه؛ بلکه یک حکومت نفاق ملی می باشد که تا کنون باعث چالش ها و ناگواری های جدید نیز گردیده است.
آیا با جهالت، ناقضین حقوق بشر، بی سوادی، قانون گریزی، تبعیض قومی، تعصب مذهبی، فقر فرهنگی و بی خردی از دین و جهان می توان که به سوی وحدت عقلانی و علمی در خدمت آبادی کشور و تحقق نظام مردم سالاری قدم گذاشت؟ آیا با یک دولت وابسته به خارج، چه گونه می توان که صاحب استقلال اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حاکمیت دموکراتیک ملی شد؟ آیا «کاخ باوران قبیلوی و قومی»، در جهت تداوم انحصار حاکمیت میراثی شؤنیستی در ضدیت نسبت به ارزش های دینی، مصالح ملی و دموکراسی در تکاپو نیستند؟ آیا همین «قوم خویان افزون طلب» که به نام رأی مردم، قدرت سیاسی مطلق را در انحصار خویش قرار داده اند؛ در خدمت طبقات ستمگر جامعه و استخبارات کشورهای خارجی قرار ندارند؟
آیا اکنون حلقات شؤنیستی و ناقضین حقوق بشر از هر سمت و سو، نفاق ملی را به نفع خویش در کشور ما دامن نمی زنند؟ آیا با نفاق ملی می توان که کوچک ترین گام را به سوی وحدت ملی گذاشت؟ آیا با تسلط فرهنگ منحط قبیلوی و قومی، تمام ارزش های مدنی و دموکراسی نقض نمی گردد؟ آیا همین «قبیله خویان تنگ مایه» که در انحصار حاکمیت کنونی کشور ما قرار دارند، به صورت غیر مستقیم و حتا مستقیم در همسویی و حمایت از حملات انتحاری، اختطاف گری، ویران گری، جنگ افروزی، تفرقه اندازی قومی و انسان کشی تروریستان در افغانستان جنگ زده قرار ندارند؟
آیا همبستگی عالمانه و خردمندانه مذاهب، باعث عزت و شکوهمندی بیش تر دین مبین اسلام در در خدمت جامعه ما و شکل گیری حکومت داری خوب نخواهد گردید؟ آیا آگاهی از گوهر دین بر مبنای علم، منطق و عقلانیت، جامعه را سهل تر در شکل گیری ساخت و ساز وحدت ملی، ملت سازی ملی، دولت سازی ملی و بالاخیره در تحقق نظام مردم سالاری کمک نخواهد نمود؟
این شاعر بر ارزش وحدت ملی این گونه تأکید می نماید:
گرچه آزادی ما منشاء آبادی ماست
وحدت ملی ما ضامـن آزادی ماست
این شاعر پشتو زبان در مورد ارزش وحدت، خاک و سرنوشت مشترک اقوام چنین گوید:
که پشـتون دی کـه تاجیک که هزاره دی دایــی خــاوره دایی کلــی دایی کــور دی
ستــا د پــاره بــه همــدا خبــره بـس وی چه د خاوری قدر نکری مخ یی تور دی
آیا این یک اصل انسانی، دینی، قانونی، مدنی، عقلانی، ملی و نیاز مبرم ضرورت زمان نیست که همه دست اندکاران امور افغانستان؛ مشترکآ بر بنیاد ارزش های دینی، دانش، منطق و خرد دموکراتیک در جهت ختم خشونت، بحران، جنگ تحمیلی اجانب و انسان کشی صادقانه اقدام ورزند، تا صلح اساسی را طبق خواست های حقوقی و مدنی مردم به صورت تدریجی و مسالمت آمیز به وجود آورند؟
خداوند حق تعالی در مورد وحدت این گونه دستور می فرماید:
«واعتصموا بحبل الله جمیعآ و لاتفرقوا» ( آل عمران/103). همه تان به ریسمان محکم الهی چنگ بزنید و همه تان را یکپارچگی و وحدت را پیدا کنید و متفرق نشوید.» (1)
آیا وحدت آگاهانه و خردمندانه زن و شوهر، باعث «عزت و شگوفایی کانون خانوادگی» در جامعه به جلو نخواهد گردید؟ آیا وحدت رسالتمند و شعوری اقوام، سبب «ایجاد وحدت ملی» در راستای «ملت سازی»، «دولت سازی» و «حاکمیت دموکراتیک مستقل ملی» در افغانستان نخواهد گردید؟ آقای وحدت آگاهانه و عاقلانه آقای رییس جمهور داکتر غنی و آقای رییس اجرائیه داکتر عبدالله و با تیم های شان، باعث ایجاد حاکمیت شایسته سالار در خدمت خدا، وطن و مردم کشور نخواهد گردید؟
همبستگی دینی، همدلی مذهبی، وحدت سیاسی، وحدت اجتماعی و بالاخیره ایجاد وحدت ملی آگاهانه و همه جانبه میان طوایف، عشایر، قبایل، اقوام، نژادهای مختلف کشور یک نیاز «عمده» زمان اند که جلوه های از صلح، امنیت، آشتی و امثالهم را به نمایش گذاشته و دیوارهای استثمار طبقاتی، خشم، تنفر، تبعیض قومی، تعصبات مذهبی، جهالت، ستم، جنگ اعلام ناشده و انسان کشی را تدریجآ ویران خواهند نمود.
سوابق تاریخ سیاسی کشور ما نشان می دهند که افغانستان هیچ گاه شاهد «وحدت ملی» به مفهوم اصلی کلام نبوده و حال نیز نمی باشد. برعکس، «نفاق ملی» از سوی زمام داران خودکامه، طبقات حاکمه و حامیان خارجی آنان بر تمام دهاقین، کارگران، کسبه کاران، شاگردان، رشنفکران، و کلیه طبقات استثمار شده ی مردم شریف افغانستان به صورت آگاهانه، سازمان یافته و هدفمند تا حال تحمیل گردیده است. از این رو، شوربختانه که مردم افغانستان تا کنون از رسیدن به «وحدت راستین ملی» و احقاق حقوق حقه دموکراتیک خویش توسط زمام داران مستبد محروم نگهداشته شده اند.
محمد عزیزی با تأسی از باورهای انسانی، اسلامی، مدنی و ملی خویش در مورد ایجاد وحدت ملی و همدلی در میان مردم و اقوام کشور چنین پیشنهاد می کند:
کجـا «ابـوحنـیفه» ز تکفیر دم زده است؟ قلـم گـرفتـه و بر قـتل مـا رقـم زده است؟
بیــا و پـیرو شـرع «امـام اعظـم» باش ! و زخــم پیکر اســلام را تـو مرهـم باش!
بیا و وســعت دل را چو دشـت و دریا کن چقــدر خشــم و تعصــب کمـی مــدارا کن
ز یک دیار ز یک سرزمین، ز یک خاکیم ز عشـق دلبر یک آب و خـاک دل چاکــیم
این ضرب المثل پشتون، در مورد وحدت ملی چنین می گوید:
« که تا ویل چه زه یم او ما ویل چه زه یم، نه به ته یی، نه به زه یم؛ او که تا ویل چه ته یی، او ما ویل چه ته یی، هم به ته یی، هم به زه یم.» ( اگر تو گفتی که من هستم و من گفتم که من هستم، نه تو هستی و نه من هستم؛ و اگر تو گفتی که تو هستی و من گفتم که تو هستی، هم تو هستی و هم من هستم.)
آیا وحدت آگاهانه افراد یک جامعه باعث غنامندی کرامت والای انسان و انسانیت به سوی تحقق نظام دموکراسی در یک کشور نمی گردد؟ آیا تحقق نظام مردم سالاری، متضمن آینده درخشان برای یک جامعه و خاصتآ برای مردم افغانستان نخواهد بود؟
اقبال لاهوری این کلام ناب را در مورد وحدت ملی سروده است:
نـه افغـان و نـه تــرک نی تتـاریم چمن زاریـم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است که ما پــرورده یـک نـوبهـــاریـم
آیا وحدت ملی، تمثیل کننده ی منافع مشترک عادلانه تمام اقشار طبقاتی در یک کشور و خاصتآ در افغانستان قبیله سالار نخواهد گردید؟ آیا شکل گیری وحدت ملی از همبستگی شعوری مذاهب و همسویی کامل اقوام مایه نمی گیرد؟
فروغ هستی در زمینه وحدت اقوام چنین گوید:
پشتون و بلوچ و خلق ترکمان وطن تاجیک و هزاره گان جوشان وطــن
شـادم کــه بــرویش نــو آغــاز کنـد غمها بـــرود از دل و دامـان وطــن
اگر همه قبایل و اقوام کشور بر اساس ارزش های دینی، انسانی، مدنی، منطقی، علمی، عقلانی و پسندیده ملی گرد هم جمع شوند؛ آیا الهام آور «وحدت راستین ملی» در تاریخ معاصر افغانستان نخواهد گردید؟
ملنگ جان در مورد وحدت ملی این گونه سروده است:
دلته هرڅوک چه اوسیږی یو افغان دئ تـور او سـپین پیدا کول مـلی تاوان دئ
لوی هیواد به په ملی وحدت جوړیږی دا زمــونــږه عـقیـده دا مـو ایـمـان دئ
اگر زمام داران سلطنت های میراثی و ریاست های جمهوری در بستر این چند قرن متأخیر افغانستان، کوچک ترین کار و پیکار عادلانه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را برای تمام مردمان این حیطه باستانی ما می نمودند؛ آیا ما اکنون در عوض چنین ساختار تنگ قبیلوی، قوم پرستی و فرهنگ استعمارزده در جامعه ی خویش، حد اقل دارای «وحدت ملی نسبی» نمی بودیم؟
این سرایشگر در مورد وحدت این گونه توصیه می کند:
ایــن مــن و تــو حاصــل تفریــق ماســت پـس تــوهــم بــا مــن بیــا تــا مــا شــویم
حاصـل جمع تمـام قطـره هـا میشود دریـا بیا با ما در رودبار عاطفه تا دریـــا شویم
اگر مبتنی بر ارزش های دینی، علمی و عقلانی؛ همبستگی مذهبی و همسویی قومی در میان هموطنان کشور ما ایجاد و نهادینه گردند، آیا این دو عامل نقش عمده را در ایجاد «وحدت ملی» در جامعه بازی نخواهند کرد؟ اگر رشد متوازن اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در تمام ولایات کشور صورت گیرد؛ آیا این امر به نوبه خود بستر عبور از روابط قبیلوی و قومی را به «وحدت ملی» خلق نخواهد نمود؟
این شاعر در قسمت ارزش اتفاق برای جامعه چنین می گوید:
اتفـاق دوسـتان باهــم دعای جوشـن است
سختی دوران نبیند دانه تا در خرمن است
آیا تدوام عزتمندانه یک خانواده، اجتماع و... به غرض پیش رفت، ناشی از اتفاق شعوری و خردمندانه در متن جامعه و کشور نمی گردد؟ آیا یکی از خصوصیات و عوامل حاکمیت مستقل دموکراتیک ملی کشور، همبستگی مذهبی و اتفاق آگاهانه اقوام و شهریان آن نخواهد بود؟
این سرود با آواز دلنشین فرهاد دریا به غرض وحدت ملی می باشد که به خوانش خوانندگان گرانقدر خویش قرار می دهم:
هردو افغانیم!! هردو انسانیم!!
مشکل است اما ازین بن بست، باید بگذریم از میان دیـو های مسـت، بایـد بگذریم
هموطن چیزی بگو تا ایـن هـوا دیگر شود از فراز این بلند و پست، باید بگذریم
میشناسی تو سنگ و خشت مرا
میشناســــم در و درخـــت تــرا
دیــده ای، اشــک های داغ مرا
دیــده ام روز هــای سخــت ترا
خانــه ات در کنــار خانــه مــن
کشـت مــن در کنــار باغک تو
آب میـگیــری از مـن و راه ام
نــور میگیــرم از چـراغک تـو
تـاکی از یکدیگر گریزانـیم ؟؟؟
هردو افغانیم !!
هردو انسانیم !!
همسفر مشکل است! ایــن وادی چنــد شــب مانـده به آبادی
مانده را در میان راه نمان خسته را سایبان بده، ای دوست
بهــر هـر کودک قبیـله ما نـان و کاغـذ پـران بده، ایدوست
تا کی از یکدیگر گریزانیم !!
هردو افغانیم !!
هردو انسانیم !!
این سروده زیبای فرهاد دریا را که به یقین شنیده اید برایتان به قرائت گرفتم تا بدانید که شما کی هستید و ما کی هستیم و در کجای این وادی ویرانه ایستاده ایم.» منبع: انترنت.
سروده ی به نام"من
افغانم":
من نـه تاجیکم نـه پشـتون، نی هـزاره نـه ز
ترکم نی ز ازبـک، نــــه بلوچـــم نـی ز ایمــاق سترگــم
من به مذهب نی ز سنی، نی ز شیعه، نه ز سیکم نی دورنگــم،نی دروغـــم،نی
فســادم، نی شریکم
نی شمـالی، نی جنـوبی، نـه ز غربـم، نه ز شرقـم نی ز کـــوی فتــنه
پیشـان، نی پی تشـویـق فرقــم
نی بفکــر جنـگ لفظــم، نی بفکــر تهمـت و شــر نی زر انــدوزم، نـه
نوکــر، نی کلاه فتــنه بر سـر
خطه ام افغـان ستانست، خــاک ان از من سراسر ما همه افغــان و افغــان سر
بر سـر بــا هـم برابر
رود و دریایـت خـروشــان، کوهسـارت با جلالنـد فصــل هایــت بی نظــیر و
مردمــانــت با کمالـــند
پــاک بـادا خطــه مــن از کــــف شــر و شــرارت مرده بادا هر که
بردسـت صلح میهــن را بغــارت
خـاک بـادا بـر دو چشــمی کو نـدارد تــاب دیــدن دست مایـان را چـو
زنجیر، متـحد، با هـم پریـــدن
مرگ بر خصمت همیشه، شــاد زی بی درد ماتـم دور بــادا از وجــودت تــکه
هــای راکــت و بـــم
سبـز بـادا، سـبز بـادا، نـام تـــو بر جسـم و جانــم زنــده بــادا،
زنـــده بــادا، کشــورم، افغانسـتانـــم
لینا روزبه سایت انترنتی.
این سرایشگر باور همبستگی اجتماعی و وحدت ملی خویش را با صراحت بیان کرده و به آرزوی تحقق وحدت ملی راستین و ملت واحد از وجود قبایل و اقوام افغانستان می باشد.
این کلام نغز حافظ شیرازی را در مورد وحدت ملی با هم می خوانیم که:
«بیا تـا گـل برافشانیـم و می در ساغـر اندازیم فلـک را سقــف بشکافیـم و طــرح نــو درانـدازیــم
اگر غم لشک انگیزد که خـون عاشقــان ریـزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم» (2)
بنیاد هستی عقلانی و شایسته افراد یک کشور، منوط به اتحاد، اتفاق و وحدت ملی آگاهانه، صادقانه و مسؤلانه آن می باشد. اگر یک جامعه از «وحدت راستین ملی» برخوردار باشد، هیچ نیروی از بیرون و حتا از درون قادر نخواهد بود که شیرازه وحدت ملی آن را بشکنانند.
با تأسف فراوان که در طول تاریخ همه اقوام کشور محروم از وحدت ملی راستین بوده که از همین رو، قدرتمندان محلی با حامیان خارجی خویش در بین مردم از نفاق اندازی نیز کار گرفته و مردم را از کاروان تمدن معاصر به دور نگهداشته اند. از این نقطه نیز درک می گردد، که همه اقوام، عشایر، قبایل و مردمان کشور ما نیاز شدید به ایجاد همبستگی دینی، مذهبی و وحدت ملی اساسی دارند تا منجمله صلح و آشتی به عوض خشونت، جنگ و آدم کشی در کشور ما ایجاد و بالاخیره تدریجآ نهادینه گردند.
پس مردمان کشور ما یک بار دیگر به دست اندرکاران حکومت وحدت ملی پیشنهاد اکید می نمایند که تا خواست های سلیقوی، گروهی، قبیلوی، قومی، مذهبی، نژادی و... خویش را کاملآ کنار گذاشته و با یک اتحاد کامل و خردمندانه در ایجاد حکومت داری شایسته و خدمت گار برای مردم دست به کار شوند تا مردم از آن ها راضی گردند.
تعیین سرنوشت:
آیا تعیین سرنوشت یک انسان، یک گروه اجتماعی و... یک ملت بر اصول علم، خرد و منطق معاصر؛ باعث تکامل محتوای انسان و انسانیت به کمال و جمال شایسته نخواهد بود؟ آیا تعیین سرنوشت شعوری یک جمع انسانی به منظور نایل شدن به هرم معنویت، یکی از حقوق انسانی و مدنی آنان نمی باشد؟ آیا تعیین سرنوشت عادلانه انسان ها یک امر انسانی، دینی، مدنی، قانونی و ملی در یک جامعه و یک کشور نیست؟ آیا مردم ما نیاز شدید به تعیین سرنوشت خویش، غرض حل اساسی کلیه بحران های موجود در افغانستان ندارند؟
خداوند لایزال برای انسان ها، نعمات فراوان را نصیب فرموده است که یکی آن، تعیین سرنوشت می باشد. ذات اقدس الهی از جمله این صلاحیت و نعمت را برای انسان ها اعطا فرموده است که بر بنیاد عقل و تفکر بالنده؛ سرنوشت عادلانه، صلح آمیز و مدنی خویش را خودش رقم بزنند. در قرآن شریف در مورد تعیین سرنوشت انسان ها توسط خود شان چنین آمده است:
«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیرواما بانفسهم» خداوند سرنوشت مردم و قومی را تغییر نمی دهد مگر که خود آن مردم و آن قوم سرنوشتش را تغییر دهد.» (3)
به قول معروف عامیانه که گویند: «خدا به بندگانش فرموده که تو حرکت کن تا من برای شما برکت بدهم.» در همین رابطه به این کلام نغز این شاعر عطف توجه گردد که چنین گوید:
نابــرده رنـج گنـج میــسر نمی شــود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
دقیقآ که هیچ چیزی رایگان و بدون به کارگیری نیروهای جسمانی و دماغی انسان به دست نمی آید. وقتی که یک انسان از جمله نیازمند صلح، پیش رفت و... امنیت باشد و در جهت تحصیل آن مبارزه همه شمول نماید، با ایمان کامل که بالاخیره آن را به دست خواهد آورد.
یک ضرب المثل عامیانه گوید که: «دست خود را کس بساز، منت هر ناکس مساز!»، دقیقآ که همه این گفتارها و توصیه ها، دلالت عمیق به تعیین سرنوشت انسان توسط خودش می نماید. کار و پیکار آگاهانه انسان یکی از عوامل، تعیین سرنوشت اش به سوی کاروان تمدن و معنویت خواهد بود.
علامه اقبال لاهوری در مورد تعیین سرنوشت عادلانه یک ملت و مردم یک کشور چنین می فرماید:
خــــدا آن ملتــی را ســــروری داد که تقدیرش بدست خویش بنوشت
بـه آن ملــت ســروکــاری نـــدارد که دهقانـش برای دیـگران کـشت
از این رو، باید دولتمداران ما حال از امکانات کشورهای خارجی و منابع ملی حد اکثر استفاده را در جهت تأمین استقلال اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در افغانستان نمایند، تا از گدایی و وابستگی های دیگران نجات یافته و قادر به تعیین سرنوشت مردم به صورت عادلانه و دموکراتیک گردند.
در مورد حق تعیین سرنوشت در منبع چنین نگاشته شده است:
«به مفهومی ساده تر، حق تعیین سرنوشت سیاسی، عبارت از نظارت جامعه بر تطبیق قانونیت غرض عادلانه ساختن تمام روابط آن از طریق قدرت سیاسی است.» (4)
آیا تعیین سرنوشت افراد جامعه ما، بستگی ارگانیک و دیالیکتیکی به تحقق عدالت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام ندارد ؟
حال یک پرسش این است که آیا در طول تاریخ خونبار افغانستان، حق تعیین سرنوشت عامه مردم در انحصار مطلق العنان حکام ستمگر سنتی کشور نبوده و حتا در جریان بیش از یک دهه که جامعه جهانی «نظام دموکراسی» را در کشور ما اعلان نموده است، نبود تمثیل قدرت سیاسی مردم در درون روابط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور مورد انتقاد حقوقی و عادلانه می باشد و یا خیر؟
آیا جناب حامد کرزی و سایر همکاران دولتی شان از اعتماد و رأی مردم به سود منافع خصوصی، طبقاتی، خانوادگی، قبیلوی، سمتی، قومی، مذهبی، ایدیولوژیکی و حامیان خارجی خویش استفاده غیرقانونی نکردند؟ آیا آقای حامد کرزی و دولتمدارانش از کمک های جامعه جهانی در طول13 سال گذشته حیف و میل نکردند؟ آیا در محور حاکمیت چهار دوره حامد کرزی اصل حضور مشارکت عادلانه و دموکراتیک همه اقوام رعایت و تمثیل گردید و یا این که صرفآ نمایشی بود؟ آیا حضور شؤنیستان قبیلوی، قاچاقبران، تجاران مواد مخدر، جنگ افروزان، غارتگران، قبیله گرایان، ناقضین حقوق بشر، ستمگران، جاسوسان خارجی، دزدان مسلح محلی، مافیای اقتصادی، آدم کشان و سایر اقشار طبقه استثمارگر در درون ادارۀ مؤقت، حکومت انتقالی، به اصطلاح هردو دوره ی انتخابی در عصر زمام داری جناب حامد کرزی و همکارانش باعث همه بحران های کنونی نگردیده اند؟
سرنوشت ملی مردم نسبت به قبل به مراتب به معامله زیانبارتر و بازی های سیاسی خطرناک تر دست اندرکاران حکومت وحدت ملی قرار گرفته است. این مجریان حکومت وحدت ملی تا کنون به تعهدات خویش در مورد حل بحران کشور عمل نکرده و یا نتوانسته اند. ناامنی، اوضاع ناسالم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وغیره به مراتب بدتر از 14 سال قبل می باشند. مضاف برآن، دست اندرکاران حکومت وحدت ملی در یک نفاق فرسایشگر ملی غرق اند که این عامل به نوبه خود به تسریع جنگ های تحمیلی استخبارات خارجی و انسان کشی مردم بی گناه افغانستان کمک نموده است.
آیا سرنوشت تمام اقوام کشور در انحصار مطلق و بازی های تمام دشمنان داخلی و خارجی قرار ندارند؟
پس تحقق تعیین سرنوشت دموکراتیک ملی تمام اقوام و مردمان کشور ما بر منبای خود آگاهی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، عقلانی و... دینی یک نیاز مبرم زمان می باشد که تا زمینه آگاهانه، عادلانه، حقوقی و عملی «نظارت» مردم بر هر سه قوه دولتی به دست آید.
حال تقاضای انسانی، اسلامی، قانونی، مدنی، اخلاقی و ملی همه اقوام و اقشار طبقاتی مردم افغانستان از زمام داران حکومت وحدت ملی و تیم های شان این است که «نفاق» کنونی را به خاطر خدا، وطن و مردم به صورت قطعی کنار گذاشته و با یک «اتفاق کامل خردمندانه» در جهت حل همه بحران های کشور مبارزه خسته ناپذیر و صادقانه را عملآ روی دست گیرند تا مورد حمایت عملی مردم قرار گیرند.
ومن الله التوفیق
ادامه دارد
تاریخ: شنبه 20 سرطان 1394 خورشيدی برابر با 11 جولای 2015 ميلادی/ کابل
---------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 32 «مکث مختصر در مورد انتخابات»/ مؤلف: غلام سخی ارزگانی/ چاپ اول: 1392 خورشیدی برابر با 2014 میلادی/ محل چاپ: کابل افغانستان.
(2) – شماره 1099 «در دری» ص 149 بهار و تابستان 1378.
(3) - ص 13 و 14 «احیای هویت مجموعه سخنرانیهای استاد شهید (ره)» /تهیه و تنظیم: مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان/ ناشر: انتشارات سراج/ چاپ دوم: زمستان 1388/ چاپ: مطبعه کاروان.
(4) – ص 189 «شناخت اسارت، خودآگاهی، اشکال مبارزه»/ شماره 4/ نوبت چاپ: اول/ تاریخ انتشار: دلو 1377.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت پنجم
محبت عرضه کننده صلح و آشتی:
محبت یکی از والاترین داشته های انسان عقلانی و مدنی در جهان بشریت می باشد. انسان که با زیربنای آموزه های دینی، علمی، منطقی و خردورزی مزین گردیده است، از اسارت نفس اماره منزح بوده وعشق او نسبت به زندگی، انسان و انسانیت به اثبات می رسد. محبت از درون انسان مدنی آغازیده و در بیرون انسان نیز سرایت می کند و آن گاه شخصیت وی را به مقام شامخی انسانی می رساند. هر قدر که یک انسان از توحش فاصله گرفته به حریم دیانت، مدنیت، بصیرت و عقلانیت نزدیک تر می گردد، همان قدر موج محبت و معنویت در وجودش زنده و بالاخیره عالم گیر می شود. از همین رو، جوامع و کشورهای که دارای سطح بلند اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، فنی و سیاسی است، از جمله کثرتگرایی، امانت داری، همنوایی، صداقت گرایی، محبت ورزی، صلح پروری و گراف بلند انسان دوستی در میان آن ها به طور چشگیری حاکم است. برعکس، جوامع و کشورهای که از منظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی عقب مانده می باشند، منجمله محبت و انسان دوستی در بین آن ها صرف به «نام» وجود دارند و همیشه درگیر خشونت، نزاع، انتقام گیری، جنگ افروزی و...انسان کشی می باشند.
مولانا جلال الدين محمّد بلخي، «محبت» را مداوای هرگونه ناگواری ها، خصم ها، خشونت ها، جنگ ها و... کشتارها معرفی می دارد:
از محبت تلـخ ها شيرين شـــــود از محبـت مسّ هـا زرّين شــــــود
از محبـت دردهـا صافي شــــــود وز محبـت دردهـا شـافي شــــــود
از محبـت خـارها گل مي شـــــود وز محبت،سركه ها مُـل مي شـود
از محبت، سجن گلشن مي شـود بي محبت،روضه، گلخن مي شود
از محبت، نار، نوري مي شـــــود وز محبت ديـو حوري مي شــــود
از محبت، سنگ، روغن مي شود بي محبت، موم، آهـن مي شــــود
از محبت، حزن، شادي مي شــود وز محبت، غول، هادي مي شــود
از محبت، نيش، نوشي مي شــود وز محبت، شير موشي مي شــود
از محبت، سقم، صحّت مي شــود وز محبت، قهر، رحمت مي شــود
از محبت، مرده زنده مي شـــــود وزر محبت، شاه بنده مي شـــــود
ايــن محبت هم نتيجه دانش است كي گزافه بر چنين تختي نشست(1)
هرگاه درون انسان ها متکی بر دانش، منطق و عقل آراسته گردد، با یقین کامل که «محبت» نه تنها کلید حل کلیه ناگواری ها و ناهنجاری ها در جوامع بشری خواهد بود؛ بلکه انسان ها را در پرتو «معنویت» نیز غنامند خواهد نمود. ناگفته نماند که اگر محبت به عنوان یک «فرهنگ» در متن هر جامعه و هر کشور نهادینه گردد، دقیقآ که جای برای کینه، حسد، بغض، انتقام، خشونت، خصم، غارت، تمامیت خواهی، تجاوز جنسی، جنگ افروزی و... و کشتن انسان ها باقی نخواهد ماند.
ناگفته نماند که در درازنای تاریخ خونین کشور ما، مردم هرگز محبت را از سوی دولتمداران تک قبیلوی- قومی تجربه نکرده، برعکس همواره خشونت، جبر، جنایت و کشتار بر مردم بی دفاع حاکم بوده اند. به صورت اخص در بیش از چهار دهه آخیر در میهن عزیز ما، جوی خون روان بوده است. طی این بیست سال آخیر است که طالبان، گروه حقانی و سایر تروریستان با حمایت کشورهای بیگانه و خاصتآ با کمک های علنی استخبارات پاکستان افتخار خشونت، ترور، اختطاف، جنگ تحمیلی و کشتار مردم بی دفاع افغانستان را به دوش گرفته اند. از همین رو، ولایات جنوب، شرق، شمال، غرب، کابل و هزاره جات در کام آتش جنگ و قتل تروریستان در حال بی سرنوشتی، فقر اقتصادی و... تباهی قرار دارند.
آزادی و آزادگی:
آزادی یکی از نعمات بزرگ الهی است که اگر انسان بر اساس تعقل و بصیرت از آن استفاده درست نماید، با یقین کامل که بالاترین سعادت، عدالت و خوش بختی این دنیا نصیب اش خواهد گردید. به سخن دیگر، انسان «آزاد» به دنیا آمده و این حق را هیچ کس نمی تواند که از یک انسان و یا جامعه بگیرد. مضاف برآن، انسان بدون داشتن اساسی آزادی، قابل تعریف مدنی، علمی و عقلانی نخواهد بود. در قوانین مدنی دنیای امروزی کشورهای جهان و اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد تحقق آزادی تأکیدات فراوان صورت گرفته اند تا انسان ها به طور عادلانه، مسالمت آمیز و بشردوستانه در جوار هم دیگر زیست نمایند.
تعریف آزادی در قرآن کریم چنین آمده است:
«وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ» اعراف (7)، آيه 157.؛ «و از دوش آنان قيد و بندهايى را كه برايشان بوده است، برمىدارد...» (2)
بندگی یک انسان از انسان دیگری و یا اسارت یک جمع ذریعه یک جمع دیگری به صورت مطلق مردود است. به سخن دیگری، اسارت یک فرد و یا یک جمع توسط افراد، یا دولت و یا یک شخص از نظر انسانی، دینی، مدنی، قانونی و اخلاقی هرگز قابل قبول نمی باشد؛ زیرا با از بین بردن «آزادی انسان»، در واقع مسدود شدن روزنه های دانش، منطق، پیشرفت، مدنیت، عدالت، عقلانیت و... معنویت به روی انسان ها می باشد. وقتی که انسان به مفهوم اصلی کلام آزاد نباشد به گودال مرگ می رود.
هر وقت که اسارت را منتفی می دانیم که باید نفی کنیم، به این معنا که جامعه خواهان آزادی است و با داشتن آزادی بنیادی و خردمندانه به سراغ تکامل محتوای انسان و انسانیت به معراج معنویت می رود. به کلام دیگری، شکوه از بردگی و بندگی ها به این مفهوم بوده که اجتماع نیاز مبرم به آزادی دارد تا در پرتو آن به عدالت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... عقلانیت دموکراتیک ملی نایل گردد.
مردم ما در طول تاریخ خونین خویش از کوچک ترین آزادی برخوردار نبوده است. صرفآ با نابودی امارت اسلامی طالبان و القاعده توسط جبهه متحد ملی، نیروهای جامعه جهانی وامریکایی بوده که از سال 2001 میلادی تا کنون روزنه های آزادی متزلزل باز گردیده است که خیلی ها غنیمت می باشد. امید است که دست اندرکاران امور کشوری ما و سایر نیروهای مرتبط با آن ها از این فرصت حد اعظم استفاده را به سود آزادی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم افغانستان بنمایند تا کشور ما به طور مستقلانه به پای خود ایستاد شود.
پس دستورات الهی، قوانین طبیعی، مدنی، ملی و بین المللی حکم می نمایند که انسان ها از حقوق آزادی های عادلانه مادی، اجتماعی و معنوی خویش عملآ مستفید گردند، تا پرچمداران عدالت الهی و غنای معنویت به مثابه نماینده برحق خدا در روی زمین شوند.
آزادی تکوینی:
در این تعریف بازهم « حق اختیار» مطلق به انسان واگذار گردیده است. این انسان است که با داشتن حق آزادی خود، هرآنچه را که خود می داند، انتخاب می کند. این که راه خوب و با بد را بر می گزیند، نتیجه اش مستقیمآ به خودش بر می گردد.
تعریف آزادی را از این منبع چنین می خوانیم:
1. واژه «آزادى»، به معناى باز بودن راه، جهت انجام و يا ترك كار است. انسان بر حسب آفرينش ويژهاش، مقيد به يكى از دو طرف نشده است و اين نوع آزادى انسان را «آزادى تكوينى» مىنامند.
2. . تعريف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعريف انسان دارد؛ زيرا متعلَق آزادى، خود انسان است...» (3)
در تعریف آزادی تکوینی درک می گردد که انسان در انجام یک کار و یا ترک یک کار کاملآ آزاد می باشد. به این ترتیب، انسان حق دارد که از آزادی خداداده ی خود برخوردار گردد. از این همین رو، از جمله رعایت کرامت انسانی با داشتن حق آزادی متعلق می گردد. و یا این که انسان از آزادی و همچنان آزادی از انسان هرگز جدا بوده نمی توانند.
بازهم از همین منبع در زمینه چنین می خوانیم که:
«نتيجه آزادى واقعى، نجات يافتن از بندگى همنوعان و بردگى فرضيهها و مدلها و پذيرفتن بندگى خداست و اهميت اين اصل اساسى تا بدانجاست كه خداوند حتى درباره پيامبران مىفرمايد: «هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد؛ سپس او به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد»! اينگونه آزادى و آزادگى، نويد و بشارت واقعى را براى آدمى به ارمغان مىآورد.» (4)
آیا اطاعت آگاهانه، منطقی، شعوری و عقلانی از امر و نهی الهی و قوانین مدنی، انسان ها را از هرگونه اسارت های مذلت بار و نگین کنونی نجات نخواهد داد؟ آیا آزادی واقعی به مفهوم علمی کلام به انسان شخصیت تکاملی معنویت را اعطا نخواهد نمود؟ آیا انسان بدون داشتن آزادی قابل تعریف و شناخت به جلو خواهد بود؟
انسان این حق و تصمیم را دارد که با کمک عقل و دانش خویش «آزادانه» اندیشه و عمل نماید. انسان ها به خاطر نایل شدن به حیات بهتر و عشق زندگی باید سخنان را گوش دهند و از میان آن ها، ناب ترین و مفیدترین از آنان را برای خویش به طور آزادانه برگزینند و از آن ها پیروی کنند:
: «وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» زمر (39)، آيه 17 و 18.؛ «و آنان كه خود را از طاغوت به دور مىدارند، تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشتهاند، آنان را مژده باد؛ پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند. اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.» (5)
آزادی تشریعی:
در این تعریف بر حق طبیعی بشر تأیید صورت گرفته است. هیچ شخص و یا یک جمع حق ندارند که حق یک فرد و یا گروه اجتماعی را نقض کنند و آن را خود تصاحب کنند.
«آزادى تشريعى نيز - با تعريفى كه از آن، از ديدگاه قرآن ارائه شد - حق مسلم و طبيعى بشر است و هيچ انسانى حق بازستانى آن را ندارد؛ البته براى آزادى بيان و عمل از نظر عقل و شرع، خطوط قرمزى وجود دارد كه رعايت حقوق ديگران، تعرّض نكردن به مال و جان و آبروى انسانها و نگهداشتن احترام خالق از آن جمله است.» (6)
احترام گذاشتن شعوری به حقوق دیگران، دلالت بر شخصیت والای انسانی در جهت تحقق عدالت اجتماعی، مادی و معنوی در جامعه می نماید که در این صورت آزادی به سود انسان ها مفهوم واقع شده می تواند.
آزادی روحی و آزادی مادی:
انسان که وابستگی به مادیان داشته باشد، روح وی در اسارت قرار دارد. و یا انسان که در قید روابط شخصی، خانوادگی، عشیروی، قبیلوی، نژادی، قومی، اقتصادی و امثالهم به سر می برد؛ روان وی در زندان مادیات و خون می باشد. به سخن دیگری، این چنین شخص دارای آزادی روحی نمی باشد؛ بلکه در قید یکطرفه روابط خونی، مادیات و امثالهم می باشد. این حالت در حاکمیت 13 ساله حامد کرزی با شیوۀ فاجعه بار حاکم بوده و اکنون در حکومت وحدت ملی تحت رهبری داکتر اشرف غنی و داکتر عبدالله به مراتب بدتر از گذشته می باشد.
اگر یک انسان و یا یک جمع دارای آزادی لازم روحی باشند، آیا از مادیات به نفع خوش بختی ها، سعادت و عدالت برای مردمش و بشریت استفاده نخواهد برد؟ آیا تسلط آزادی مادی، بالاخیره آزادی روانی و فکری انسان را به زیر نمی کشاند؟
«بنابراين، آن چه آزادى روح آدمى را از او مىگيرد، تعلق، وابستگى و دلبستگى به جسم و دنياست. پس انسان، هر مقدار كه بتواند روح خود را از تعلقّات طبيعت خود جدا كند، به همان اندازه آزادى را به دست آورده است و در اين ميان، شيطان با كمك نفس اماره در صدد است تا بين خواست روحى با خواست طبيعى و جسمى بشر، خلط ايجاد كنند و آزادى جسمى را كه همان آزادى حيوانى است، خواست او جلوه دهد؛ در حالى كه ما مىبينيم انسانها با داشتن آزادى در پوشش و آزادى در بيان، باز دنبال آزادى هستند؛ زيرا در واقع، روح آنها اسير دنيا و شهوات شده و اسلام با تفكيك بين روح و جسم بيان مىكند كه نياز به آزادى، نياز روحى بشر است و آزادى حقيقى، در گرو آزادى از تعلقات دنيايى است.» (7)
اگر انسان مبتنی بر دانش بشری، مطنقی و خردورزی به آزادی واقعی نایل گردد، آیا از جمله بر نفس خویش در راستای تحقق عدالت اجتماعی و معنوی حاکم نخواهد بود؟
اگر روح انسان از وابستگی مادیات نجات یابد، در واقع آزادی حقیقی را نصیب شده است. با این آزادی است که می توان در مسیر غنای معنویت گام گذاشت. فراموش نباید کرد با هر مقدار که «روان» انسان از تعلقات زیانبار روزمره مادیات دنیایی نجات یابد، با همان مقدار «روح» انسان آزاد می گردد. پس در صورت آزادی روح و فکر انسان است که عمل انسان نیز از جمله از کینه، جهل، بخل، خشونت، جنگ و کشتار آزاد خواهد شد و عشق نسبت به زندگی معنوی ناب بشریت در رأس قرار خواهد گرفت.
شادروان استاد خلیلی الله خلیلی در مورد ارزش آزادی چنین می گوید:
چــو آزادگی نیست کشـور مباد زن ومرد ما زنده یک سر مباد
چـو آزاد گـی نیسـت دنیـا مبـاد ز فـــرش زمیـن تـا ثریـا مبــاد
دقیقآ وقتی که آزادی و آزادگی در روح و روان انسان به صورت اساسی وجود نداشته باشند، پس چیزهای دیگری هم از اهمیت اول برخوردار نخواهند بود. همه مادیات، جای آزادی و آزادگی را نمی گیرند. این آزادی است که باعث ترقی مادیات وغیره می گردد.
این شاعر پشتو در مورد آزادی چنین می گوید:
حریــت او آزادی ز مونــژ آرمـــان دی
که واره دی که زاره دی دایی بیان دی
شاد روان سرشار روشنی در مورد آزادی چنین سروده است:
زنـــدگــی در بنـــدگی مرگــــست مــرگ کــــاروان بنــــدگی بــی ســاز و بــــرگ
بندگـــان را بنـــده بـــود کافــــریســـــت بـــا اســـارت ساختـــن بـــی داوریــست
ای بســـا آزاد تـــن محبـــــوس جــــــان وی بســــی تــــن زنــــده امــا بی روان
از شکــــم پـــروردگــــی در بــــند تــــن گردنـــش در قیـــد صـــد تــار و رســـن
آه از تـــن پـــرور بی عقـــل و هــــوش زندگــــانی نـــزد او شــد خورد و نوش
آه از بیچـــــــاره ای دل بـــــاختــــــــــه از دنـــائــــت بـــا اســـــارت ســـاختـــه
آنــــکه از دل فــــارغ افتـــد یــک قلــــم زنــدگی باشــد بـه نــزدش بیــش و کـم
صرف خوردن و خواب است و پاست او بــر خمـار چــرس خــود شیــداسـت او
وای آن قـــومــــی کــه باشـــد اینچـــنین زنــــدگـــــانـــی را نـــدانــد جــز همـــین
...
زندگـــــــــــی نبود بجــز آزادگــــــی مــرگ بهــتر کــز خـودی افتــادگی
با خــودی آنکـس که او آزاد زیست نیـک نـام و عاقـل و دلشاد زیست
صــد هــزاران آفریـــــــــن آزاده را حیــف و حسـرت زنــدهء افتــاده را
نــزد مـن هــر کـس که آزادســت او مالــک ملـــک خــــدا داد اســـت او
میـــتوانــد مــر خـــدای را بنـــدگـی بــا شرافـــت مــی نمایـــد زنــــدگی
میشود «سرشــار» صهبــای حیات تــــا ابــد نبـــود بــا او راه ممــــات
منبع: آیینه شماره فوق / سارشار روشنی
اگر آزادی با توجه با شرایط عینی و ذهنی جامعه و همچنان با زیرساخت های دینی، علمی، منطقی، اخلاقی و عقلانی در متن جامعه خلق گردد، که با یقین کامل که از آزادی به نفع مدنی و انسانی دنیا و دین انسان ها کار شایسته صورت خواهد گرفت. پس بیایید که نسبت به آزادی سازنده عشق بی ورزیم و آن را در جامعه نهادینه بسازیم تا از کاراوان مدنیت های جهان به عقب نمانیم.
به دست آوردن دل ها:
به گفته ی مشهور که گویند: « اگر می خواهی که برای مردم خدمت کنی، باید قلب های مردم را به دست آوری.» در جای دیگر گفته شده که: «خود را برای همه پل بساز»، دقیقآ این چنین گفتارها از متن تجارب و نیازمندی های مردم برخواسته تا در روشنای آن ها استفاده درست در خدمت جامعه صورت گیرد.
در باور من، از روابط شخصی گرفته تا بالاترین مقامات دولتی، خواست های قانونی مردم و منافع ملی مطرح می گردند که بالاخیره رضایت مردم باید حاصل گردد. اگر دولتمداران نیازمندی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی عامه مردم را برآورده نکنند؛ نمی توانند که بر دل های مردم به صورت عادلانه و دموکراتیک حکومت کنند. پس اگر دولت؛ ممثل اراده، خواست و آرمان های والای مردم گردد، در آن صورت قلب های مردم را به دست آورده است. پس به این صورت مردم از دولت و دولت از مردم می باشد. دولت و مردم که همسو و همآهنگ بودند، هرگز شکست ندارد و همچنان پایه های حاکمیت به سمت ترقی مادی، اجتماعی و معنوی جامعه مستحکم تر شده می روند.
یک پرسش اصلی این است که آیا دولت های گذشته ما در کدام مقطع تاریخی حد اقل خدمات دموکراتیک اجتماعی و عادلانه را برای مردم انجام داده و رضایت آنان را حاصل کرده اند؟ دولت مردان گذشته هرگز ممثل اراده، خواست ها و آرمان های حقوقی مردم نگردیده اند.
آیا دولتمدارن حامد کرزی دارای مسفدترین اداره ها نبودند؟ آیا حال زمام داران حکومت وحدت ملی منعکس کننده اساسی اراده ها، خواست ها و آرمان های برحق و قانونی همه اقوام و مردمان افغانستان می باشند؟ هرگز نه. پس واضح است که متأسفانه مردم از دولتمداران کنونی کشور فاصله گرفته و بحران ها از هر سمت و سو گسترش پیدا می کنند. دولتمداران 13 ساله حامد کرزی رییس جمهور پیشین، قلوب مردم را به دست نیآورند. در حالی که بیش از 42 کشور خارجی کمک های سرشار را غرض بازسازی، نوسازی، دولتمداری خوب و... مبارزه علیه تروریسم برای افغانستان نمودند؛ ولی حاکمان مفسد، کمک های خارجی را حیف و میل کردند و تروریسم را بار دیگر در کشور زنده و مورد حمایت قرار دادند. و حال در حکومت وحدت ملی، مردم بیش تر از دولتمداران فاصله گرفته و با هر گونه فقر دست و پنجه را نرم می نمایند.
این شاعر در جهت تحصیل قلب های مردم به همه انسان ها و خاصتآ به دولتمداران هر کشور این گونه تأکید می کند:
دل بدست آور کـه حـج اکــبر است از هزاران کعبه یک دل بهتر است
کعبــــه بنیــــاد خلیـــل آذر اســـت دل گــذرگـــاه جلیــل اکــبر اســت
شاعر به دست آوردن دل را از طریق خدمت به خلق می داند:
عــبادت بجز خدمـت خلـق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
به دست آوردن دل ها با کلام این سراشگر:
در راه خدا دو کعبه آمد منزل یک کعبه صورتست و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کــــــــن کافزون ز هزار کعبه آمد یکــــــدل
حافظ اصل دوستی را این گونه توصیه می نماید:
درخـــت دوستـی بنشــان کــه کــام دل به بـار آرد
نهــال دشمنــی بــرکــن کــــه رنــج بی شمـار آرد
شــب صحبت غنیمت دان که بعـــد از روزگــار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد»(8)
وقت که مردم نباشد؛ پس دولت هم بدون مردم به وجود آمده نمی تواند. دولت و زمام داران بر اساس رأی مردم عرض اندام می کنند. وقت که دولتمداران ممثل اراده و خواست های قانونی مردم خویش نگردند، بر دل های مردم به طور عادلانه و قانونی حکومت کرده نمی توانند. این جاست که نخله های صلح، امنیت و... عدالت در نطفه به نفع طبقات حاکمه و زورمندان دیگر کشته می شوند که اکنون متأسفانه در کشور ما عملآ چنین است.
در طول تاریخ، شاهان و حکام افغانستان، حد اقل منعکس کننده خواست ها، نیازها و آرمان های انسانی، اسلامی و مدنی مردم کشور نبوده اند. همچنان زمام داران حکومت وحدت ملی نه تنها در تمثیل نمودن از اراده و خواست های مبرم مردم ما تا حال عاجز می باشد؛ بلکه در خیلی از موارد بیش تر نسبت به حکام گذشته «بحران آفرین» نیز گردیده اند. در همین رابطه بوده که مردم از حکام کشور بیش تر فاصله گرفته اند.
امیدواریم که زمام داران افغانستان هرچه زودتر و عاجل تر بر سر عقل آمده و منافع ملی کشور را قربانی خواست های زیانبار شخصی و سیاسی خویش نگردانند.
دوری جستن از همنشین فاسد:
جامعه آمیزه ی از مجموع افراد، گروه های مختلف اجتماعی، دینی، مذهبی، زبانی وغیره می باشد که اشخاص در آن با تربیت ها، خصوصیات و باورهای گوناگون خویش زیست می نمایند. در یک جامعه کسانی خوب و بد نیز به سر می برند. چنانچه در میان گیاهان کوهی و صحرایی گل های گوناگون به مشاهد می رسند که خارها نیز در آن ها دیده می شوند. پس هر جامعه منجمله: از ظالم و مظلوم، مؤمن و لائیک، زشت و زیبا، بی سواد و باسواد، جاهل و عاقل و... تشکیل یافته است. در این رابطه، اربابان خرد و دانش توصیه می نمایند که از جمله به غرض رسیدن به صلح و خوشی از همنشینی با افراد فاسد، بد اخلاق، خشونتگر، دزد، خائین، ستمگر، جاسوس و... آدم کش خودداری کنید. در عوض با انسان های با دیانت، نیک سیر، خردمند، باتقوا، کثرتگرا، با اخلاق، مدنیت خواه و... بشردوست با داد و گرفت باشید.
مضاف برآن، مثلآ اگر یک شخص با فرد دزد نشست و برخواست کند، بالاخیره وی هم دزدی را یاد خواهد گرفت. و اگر یک شخص با فرد عاقل در رابط باشد، بالاخیره خردمند خواهد شد. در این رابطه یک ضرب المثل عامیانه داریم که می گوید:
«پهلوی ماه بنشینی ماه می شوی، پهلوی دیگ بنشینی سیاه می شوی.» (9)
اگر در جوار انسان های دانشمند، عاقل و بااخلاق بنشینیم؛ آیا از برکت نور دانش، اخلاق، شخصیت مدنی، عقلانی و انسان دوستانه آنان مستفید نخواهیم شد؟ برعکس، اگر در کنار آدم های جاهل، شهوت پرست، چرسی، هیروین کش و... باشیم؛ آیا از جاهل هم در جهالت و هرزگی سبقت نخواهیم کرد؟
دقیقآ چنین است، هرگاه یک انسان با شخص «بداخلاق» در رابط باشد؛ بالاخیره «بداخلاق» می شود. و برعکس، اگر یک انسان با فرد «نیک اخلاق» رفتار نماید؛ بالاخیره همان «اخلاق خوب» را یاد می گیرد که عملآ چنین است. در این رابطه به سراغ این شاعران می روم که در مورد چه گفته های برای مخاطبین خویش در قسمت شخصیت سازی نیک و عاقلانه انسان ها دارند:
سنایی:
با بدان کم نشین که درمانی
خو پذیر است نفس انسانی
سعدی:
پـــسر نــوح بــا بـدان بنشست خــانـــدان نبــوتــش گــم شــــد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکــان گرفــت و مردم شـد
نظامی:
مکن بـا بدآمـوز هرگـز درنـگ
که انگور گیرد ز انگور رنگ
خیام:
با مردم اصل و پاک و عاقل آمیز وز نااهلان هزار قرسنـگ گریـــز
گر زهر دهد تو را خردمند بنوش ور نوش رسد ز دست نااهل بریز
فردوسی:
به عنـبر فروشـان اگـر بگـذری شــود جامـــۀ تـــو همـــه عنــبری
وگــر تو شـوی نــزد انگشتــگر ازو جز سیاهی نیابی دیگر»(10)
حال باید با زیربنای دانش دینی، ارزش های انسانی، عقلانی، مدنی، قانونی، ملی و بین المللی از افراد و دسته های بداخلاق، فاسد، وطن فروش، خشونتگر، تقلب کار، تجاوزگر، قاچاقبر، اختطاف گر، جنگ افروز و... و انسان کش دوری جست و زمینه های عینی و ذهنی آنان را به صورت مسالمت آمیز و تدریجی به سمت زوال برد و تا میدان برای محبت ورزی، مدنیت نگری، کثرتگرایی، صلح خواهی، همبستگی ملی، انسان دوستی و... تکامل معراج معنویت در خدمت بشریت و به ویژه برای مردم رنج دیده و جنگ زده افغانستان مساعد گردد.
ادامه دارد
تاریخ: يکشنبه 14 سرطان 1394 خورشيدی برابر با 5 جولای 2015 ميلادی/ کابل
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) سایت انترنتی.
(2)- معنای آزادی در قرآن، انترنت.
(3) – معنای آزادی در قرآن /انترنت.
(4)- معنای آزادی در قرآن/ سایت انترنتی.
(5) - معنای آزادی در قرآن/ سایت انترنتی.
(6) – معنای آزادی در قرآن/ سایت انترنتی.
(7)– انترنت.
(8) – ص 349 «اشعار گلچین» / تهیه و ترتیب: داکتر محمد شیر حسین شیزاد/ سال چاپ:1392/ 2013 / چاپ: مطبعۀ دانش/ ناشر: په روسیه کی د افغانانو فرهنگی تولنه.
(9) – ص 173 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
(10)– ص 173 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
++++++++++++++++
قسمت چهارم
آگاهی تاریخی:
آیا آگاهی تاریخی بر مبانی دانش، منطق و خرد سیاسی از گذشته های دور بشری تا کنون، مردم ما را قادر به شناخت اساسی میکانیزم و خصوصیات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه به هدف نایل شدن و گسترش نظام دموکراسی در کشور قادر نخواهند نمود؟ آیا شناخت بنیادی از پیشینه های تاریخی کشور بازهم ما را به عوامل جنگ های تحمیلی استخباراتی و نیابتی در شرایط کنونی آگاه تر نخواهد کرد؟ آیا خودآگاهی لازم مردم از سوابق تاریخی جهان و افغانستان، زمینه های تغییرات مثبت به جلو را برای کشور ما در پی نخواهد داشت؟
آیا آگاهی تاریخی، انسان را به کشف و شناخت عوامل عقب مانی و پیش رفت، اسارت و آزادی، زشتی و زیبایی، دشمن و دوست و... جهان بشریت قادر نمی گرداند؟ آیا عبرت گرفتن از ناگواری ها و الگو گرفتن از داشته های مدنی گذشته برای نسل موجود یک اصل رفتن به سوی تحقق عدالت، برابری و نظام مردم سالاری در کشور نخواهد بود؟
یک انسان به هر صورت به تاریخ ارتباط داشته و دارای پیشینه تاریخی می باشد. هرچند که یک فرد از یک مادر و یک پدر در عصر و مکان خاص پا بر عرصۀ هستی می گذارد و از همین نقطه تا لب گور از خود دارای یک سابقه نیز می باشد؛ ولی تاریخ واقعی بشریت از عصر تولد حضرت آدم(ع) تا همین عصر که ما در آن زندگی می نماییم، تدریجآ نطفه گرفته و تا این حد تکمیل گردیده که این روند تکاملی بازهم مطابق نیازمندی زمان ادامه دارد. پس هر انسان امروزی و خاصتآ مردمان افغانستان نهایت ضرورت دارند که از عصر بی بی هوا و آدم تا کنون آگاهی بنیادین را مبنی بر دانش، منطق و عقلانیت دموکراتیک به دست آورند تا به نظام مردم سالاری و عالی ترین مقام والای معنویت تدریجآ نایل گردند.
باید نوشت که آدمیان آمیزه ی از فرد، گروه ها، عیشره ها، طوایف، دودمان ها، تیره ها، قبیله ها، اقوام، فرهنگ ها و... نژادها در بستر زمان ها بوده، تدریجآ شکل گرفته و تا این عصر رسیده اند. در ضمن؛ عناصر فرهنگی، اقتصادی، طبیعی، اجتماعی، سیاسی، روانی، اخلاقی، دینی، مذهبی وغیره نیز در حیات انسان ها ذیدخل بوده و اکنون نیز چنین می باشند. پس آگاهی تاریخی از چگونگی روابط مادی، اجتماعی و معنوی جامعه یک اصل ضروری بوده که تا زمینه های از جمله برای تأمین صلح، عدالت، امنیت، ترقی، کثرتگرایی، برابری و... بشر دوستی میان اقوام کشور مساعد گردند.
از این لحاظ، خود آگاهی تاریخی یک اصل برای هر فرد از جوامع بشری و به ویژه یک نیاز مبرم برای مردم افغانستان می باشد، تا در پرتو آن تدریجآ در مسیر صلح، تکثر، تساهل، انس، دیگرپذیری، خشونت زدایی، شگوفایی اجتماعی، تکامل اقتصادی، بلوغ سیاسی، غنای فرهنگی و تحقق نظام دموکراسی قرار گیرد. اگر خودآگاهی تاریخی مردم از گذشته های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و همچنان از هویت های اتنیکی، قبیلوی، قومی، نژادی، جغرافیوی، دینی، مذهبی وغیره همه اقوام کشور با عقلانیت دموکراتیک و نیازمندی زمان در متن جامعه خلق نگردد؛ محال است که از ظالم و مظلوم، اسارت و آزادی، دوست و دشمن، خوب و بد، عقب مانی و پیشرفت، جهل و خرد، بدویت و مدنیت و امثالم شناخت عقلانی و علمی پیدا نمود و به سوی تحقق غنای فرهنگی- سیاسی، برابری و عدالت در اجتماع قدم گذاشت.
اگر سوابق خونین تاریخی اقلآ چند قرن آخیر افغانستان بر مبنای باورهای دموکراتیک، عقلانیت سیاسی و غنای فرهنگی شناخته شوند؛ کشف راه های دقیق زمینه های تکامل برای نسل موجود به منظور تأمین صلح، ختم جنگ استخباراتی و تحقق نظام دموکراسی حاصل خواهد گردید. پس از جمله تحقق صلح به مفهوم اصلی کلام نیاز به خودآگاهی تاریخی، دینی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی وغیره در جامعه دارد تا از آن در جهت تحقق عبور از فرهنگ قبیلوی، قومی و... به ایجاد وحدت ملی، ملت سازی ملی، دولت سازی ملی و بالاخیره تحقق نظام مردم سالاری استفاده اساسی صورت گیرد. در غیرآن، در زندان های جهل، خشونت، بردگی، فرهنگ منحط قبیلوی، قومی، بیگانه پرستی، عقل گریزی، قانون ستیزی، جنگ های تحمیلی و کشتارها زیادتر اسیر خواهیم ماند.
محبت در برابر خشونت:
از لحاظ منطقی و علمی در جای که خشونت حاکم گردد، در آن جا محبت کشته شده و یا حد اقل مغلوب گردیده است. برعکس، اگر محبت در متن جامعه مسلط و نهادینه گردد، در آن جا خشونت در حال نابودی و یا حد اقل در گریز قرار خواهد گرفت. پس محبت یک جزء از کرامت انسان و انسانیت به معراج «عشق» می باشد که انسان ها را به شگوفایی تابنده به جلو دعوت می نماید.
محبت یکی از عناصر مهار کننده و حتا کشنده خشونت، جنگ، دشمنی و نظایر این ها در خدمت سعادت بشریت است. ایامی که خشونت نابود گردید، جای آن را مهر، عشق و محبت انسانی اشغال می کند. عرضه کردن محبت هدفمند و آگاهانه، خود آفریننده عشق نسبت به انسان و انسانیت در خدمت بشریت است. محبت یکی از مداوای خشم، خصم، خشونت، حسد، نفرت، انتقام، جهل و جنگ در جوامع انسانی است. محبت آفریننده صلح و آشتی برای انسان ها است. بالاخیره، محبت پیام آور تکامل زیربنای عزت انسان و انسانیت به معراج «معنویت» است که همه کره ی زمین را در بر می گیرد.
پس همه انسان های روی زمین و خاصتآ مردم جنگ زده افغانستان نیاز شدید به تحقق محبت، صلح و آشتی در عوض خشونت، بحران، جنگ تحمیلی و انسان کشی دارند.
مولانا جلال الدین محمد بلخی، خشم را به آتش و دوزخ تشبه کرده و این گونه داد سخن دارد:
چون ز خشم آتش تو در دلها زدي
مايــــة نـــــار جهنّــــم آمـــــدي
آیا از جمله این خشم، خشونت، جنگ و کشتار نیستند که این جهان را برای انسان های مظلوم به دوزخ مبدل نموده است؟ آیا از اثر همین خشونت، کشتار و جنگ تحمیلی توسط تروریستان با حمایت دولت پاکستان، عربستان سعودی، انگلیس و سایرین نیستند که حمام خون را در افغانستان جاری نگهداشته است؟ آیا مهار کردن خشم؛ نخله های محبت را به زایش و پویش نمی گیرد؟ آیا در شرایط کنونی مردم جهان و خاصتآ مردم افغانستان نیاز مبرم به ختم خشونت، جنگ های تحمیلی و کشتارها در سراسر جهان و از آن هم خاص تر در کشورهای اسلامی ندارند؟
فرهنگ سالار سخن مولانای بزرگ در این زمینه، محبت را این چنین در برابر خشونت پیشکش می نماید تا حریم انسانیت از تجاوز حفظ گردد:
جز عنايت كه گشايد چشم را
جز محبت كـه نشاند خشم را
در این جا خداوندگار بلخ، مهر و رقت را «صفت انسانی» و خشم و شهوت را «صفت حیوانی» نامیده و چنین به بشریت پیام می دهد:
مولانا مهر و رقّت وصف انسانی بُوَد
خشم و شهــوت وصـف حیـوانی بُـوَد
بلی! انسان عاقل، مؤمن، صادق، مسؤل، پیکارگر، عالم، مردم سالار و هدفمند دارای اوصاف محبت، مروت، مدنیت، خلاقیت، درایت، عقلانیت، امانت داری و... بشردوستی می باشد؛ ولی انسان های جاهل و ظالم دارای صفات خصم، تجاوز، تنفر، خشونت، جنگ، ویرانگری، عقل گریزی و انسانی کشی می باشند که در عمل ضد انسانی خویش حتا بدتر از حیوان در هر کشور از جهان و به خصوص در افغانستان قبیله سالار نیز اند.
مولانا، شادی را با فروخوردن خشم این گونه در جهت تحقق صلح و آشتی بیان کرده است:
خشم بنشان چشم بگشا شاد شو
عـبرت از يــاران بگــير استـاد شو
آیا فرونشاندن خشم یکی از شیوه ها و صفات پغمبری در جوامع بشری و خاصتآ در میان مسلمانان نمی باشد؟ یا اعمال و ادامه خشونت در جامعه؛ دلالت بر نیازمندی مبرم جامعه به صلح و آشتی نمی کند؟ آیا تحقق صلح اساسی و آشتی بنیادی؛ زیربنای محبت، شادی و عشق نسبت به انسان و انسانیت را ایجاد و آن را بارور نخواهند نمود؟
این شاعر می گوید که زندگی از همدلی زیبا گردیده و همچنان از قطره، همبستگی دریا می شود. بازهم ادامه می دهد که از محبت حتا سنگ «گوهر» گردیده و بالاخیره «عشق» به میان می آید:
زندگی بــا همــدلی زیبـا شود قطره از همبستگی دریا شود
از محبت سنگ گوهر میشود از تفاهم عشق باور می شود
فروخوردن آگاهانه خشم، غضب و قهر در هر حالت و به خصوص در وضعیت بحرانی، یکی از ویژه گی ها و اوصاف پیغمبری و عاقلانه انسان است که الهام آور صلح، محبت، امنیت، عشق و انسان دوستی برای بشریت می باشد. هر انسان که خشم خویش را آگاهانه و هدفمند فرونشاند، در واقعیت امر به نوبه خود خاموش کننده ی خشونت، خصومت، جنگ و قتل در خدمت بشریت و بالاخیره در جهت غنامندی معنویت کمک خواهند نمود.
دانا و دانش در جهت تحقق صلح:
خداوند لایزال از جمله مسایل عمده به «قلم» نیز سوگند یاد نفرموده که سرنوشت عادلانه و آینده تکاملی انسان ها، مدیون قلم و دانش می باشند. ارزش این کلام الهی عملآ از روز اول تولد انسان، تکثیر نسل و تکامل آن تا کنون به اثبات رسیده که از انسان ابتدایی، اکنون انسان مدنی، اخلاقی و عقلانی را شاهد هستیم.
پس با صراحت کلام درک می گردد که دانش؛ محصول آزمون ها، معلومات، پیکارها، زایش افکار، جهش ها، داشته های مادی و... به کارگیری عقل و تکامل آن از تولد انسان ها تا کنون می باشد. درضمن، انسان که در پرتو زمان با دانش مجهز گردد، شخص دانا است. و یا بهتر گفته شود که یک طفل از طریق درس، تعلیم، تربیت، آموزش، اخلاق و... دانش تدریجآ به مرحله «دانایی» نایل می آید. از این رو، فرد دانا متکی بر علم، منطق و خرد در متن جامعه به سوی جلو تابان فعالیت می کند تا جای جهل را دانش اشغال کند.
آیا دانایی و دانشمندان، انسان ها را در محتوای عقل و تفکرش از جمله به سوی تحقق صلح، آشتی و... انسان سالاری رهنمایی نخواهند نمود؟ آیا همه ارزش های بشری؛ محصول تجارب، مبارزه، دانش، نسل های انسانی و... دانشمندان تا حال نمی باشند؟ آیا از جمله صلح و آشتی بدون دانایی، خردورزی، رهبری و دانشمندان تحقق خواهند یافت؟
حضرت رسول اکرم (ص) در مورد ارزش دانش چنین فرموده است:
«کسی که در راهی رود که در آن دانشی جوید، خدا او را به راهی سوی بهشت برد.» (1)
ارزش عالم و دانش از جمله در تحقق صلح یکی از خواست های اساسی بشریت و خاصتآ مردم افغانستان در شرایط خاص کنونی می باشد که باید از سوی دست اندرکاران امور به صورت بنیادی به کار گرفته شوند.
امام جعفر صادق (ع) سلام در مورد اهمیت علما، دانایان و دانشمندان چنین فرموده است:
«دانشمنددان وارثان پیغمبران اند.» (اصول کافی، کلینی، ج 1 ص39) (2)
ازاین به صورت عملی به اثبات رسیده که دانش و دانشمندان با جهل، خشونت، جنگ و انسان کشی آشتی ناپذیر بوده و یگانه الهام آور صلح، امنیت، سعادت، مدنیت، عدالت، آشتی و... تکامل محتوای انسانیت برای بشریت و به ویژه برای مردم جنگ زده افغانستان همین دانایی و دانشمندان می باشند. وقتی که دانشمندان بر مبنای عقل و علم در خدمت بشریت قرار گیرند، دقیقآ که عملآ وارث پیغمیران الهی اند.
قرآن کریم اصل اصلاح را به منظور رسیدن به صلح این گونه دستور می فرماید:
«میان مردمان به اصلاح بپردازید و خدا شنوا و داناست.» (البقره/224)
و یا: «در زمین جز این نمی خواهی که از ستمگران زورگویی باشی و نمی خواهی که از اصلاحگران باشی؟» (القصص/19) ویا: «ما پاداش اصلاحگران را هدر نمی دهیم.» (الاعراف/ 170) (3)
اوحدی:
علـــم بـــال اســت مرغ جانـت را بـــر سپــهر او بــرد روانـــت را
علــم نــور اســت و جهــل تاریکی علم راهت برد به باریــکی(4)
فردوسی در مورد دانا و دانش چنین گوید:
توانا بود هر که دانان بود
ز دانـش دل پیـر برنـا بود
اسدی در قسمت نادان این گونه سروده است:
بوده مرده هر کس که نادان بود
کـه بی دانشی مـــردن جـان بـود
اوحدی سرایشگر دیگری است که در مورد علم چنین می گوید:
علـم بـال است مـرغ جانــت را بــر سپـهر او بــرد روانــت را
علم نور است و جهـل تاریکی علـم راهـت بـرد بــه بـاریـکی
علـــم را دزد بــــرد نـــتوانـــد به اجـل نـیز مرد نتـوانـد» (5)
این شاعر در مورد دانش چنین سروده است:
هر که را دانـش است بسیاری
نکنــــد بـی مشـــاورت کــاری
و یا:
بیـاموز آنچـه نشناسی تو زینهار
که بر کس نیست از آموختن عار
از این سرایشگران چند نمونه کلام در مورد ارزش علم نقل می گردد:
«همایی»:
اگر حیات ابد خواهی آب علم بنوش
به جز زچشمه دانش مجوی آب بقا
«آگاهی»:
هرملتی که علم و هنر آورد به دست
بـرآروزو مقصــد خودکــامران شــود
«اوحدی»:
علــم نــور است و جهــل تاریکی
علــم راهــت بــرد ز تـاریکی(6)
طلب علم بر همه مردان و زنان مسلمان واجب است:
درست این سخن گفت پیامبر راستگوی
ز گــهواره تـــا گــــور دانــش بجــــوی
اوحدی:
علــم را دزد بــرد نتــوانـــد
به اجل نیز مرد نتــواند (7)
ناصر خسرو:
درخــت تــو گـر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را (8)
بازهم در مورد دانش:
هــرآنکس ز دانــش بـــرد توشـه ای «جهان» است بنشسته در گوشه ای
روان چــون ز دانــش شـــد آراستــه «جهان» بود پر ز هر خواستـــه(9)
بــه نـام آن کـه هستی از عــدم کــرد زلال علـــم جــاری از قلــــم کــرد
به نــور خـود چراغ دانــش افروخت به انسـان شیـوهء دانایی آموخـت
آیا علم و دانش مبنای اساسی ترقی، مدنیت، سعادت، عدالت، برابری و... غنای معنویت در جامعه نمی باشند؟ آیا خرد بر بنیاد علم و دانش در جهت تحقق صلح، پیشرفت، رعایت کرامت انسانی، خوشی و... تا حال دست آوردهای فراوانی به جوامع بشری به ارمغان نیاورده است؟
علم و دانش یکی از ارزش های بشری می باشد که باید توسط انسان های دانا، پرهیزگار، مترقی و خردمند در خدمت اصلاح گری جامعه، شگوفایی اجتماعی، توسعه اقتصادی، ترقی کشور و... امثالهم قرار گیرند. با کلام دیگری، با به کارگیری بصیرت، منطق و عقل بوده که انسان از جهل، تظلم، تاریکی، نادانی و بدویت به طرف طلوع فکری نوین، مدنیت، آزدای، تکامل عقلی و بالاخیره به سمت ارتقای معنویت گام خواهد گذاشت.
کاربرد تواضع در برابر تکبر:
آیا اصل تواضع، خاصه ی انسان های مدنی و عدالت خواه نمی باشد؟ آیا تکبر بر بیناد جهل، جزمگرایی، مقام سیاسی، قدرت اقتصادی و امثالهم استوار نیست؟ آیا تواضع و تکبر در نقطه مقابل هم دیگر قرار ندارند؟ آیا به کارگیری تواضع، راه گشای صمیمیت، محبت و عقلانیت به وجود نخواهد آمد؟
دانش بشریت و خرد به اثبات رسانیده اند که هرقدر یک انسان و یا یک جمع به «محور» بدویت، جهل و همچنان به ابزارهای قدرت استبدادی مجهز باشند، با همان اندازه از جمله در «عمق» تکبر، تمامیت خواهی، جزمگرایی، زورورزی، خشونت نگری، جنگ افروزی و... تباهی مردم غرق می باشند. برعکس، هرقدر که یک انسان و یا یک گروه اجتماعی به «حریم» بصیرت، مدنیت و... عقلانیت نزدیک باشند، با همان پیمانه از جمله حد اقل در «مدار» تواضع، تسامح، تساهل، شکیبایی، دیگرپذیری، خردورزی و... معنویت نزدیک اند. پس از جمله تواضع مبنی بر منطق، علم و خرد یکی از ابزارهای تعیین کننده از جمله در تحقق صلح و آشتی در برابر خشونت و انسان کشی می باشد؛ زیرا «تکبر» را می توان با تواضع علمی و غنای فرهنگی در راستای همنوع دوستی لازم از اساس تغییر داد و «تواضع» را یکه تاز میدان نمود.
این پیش کیسوتان دانش و ادب در مورد ارزش تواضع چنین سروده اند:
سنایی:
از تواضــع بزرگــوار شوی
وز تکبر ذلیل و خوار شوی
پوریای ولی:
افتـــادگی آمــوز اگــر طالــب فیـضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
سعدی:
تواضع ز گردن فرازان نکوست
گدا گر تواضع کند خـوی اوست
سعدی:
تـــواضع کـــند هـوشمــــند گـــزیـن
نهد شاخ شاخ پرمیوه سر بر زمین
فردوسی:
کسی کــه فروتــن تر و رادتـــر
دل دوستانش از و شاد تر» (10)
فرهنگ عقلانی پیام آور تدریجی تکامل:
آیا فرهنگ عقلانی، دانایی و منطقی کلید حل همه ناسازگاری ها و بحران های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جوامع بشری نمی باشد؟ آیا فرهنگ عقلانی با زیرساخت های ارزش های بشری، دینی، علمی، مدنی، قانونی، اخلاقی و... حقوق بشر در جهت تکامل محتوای شأن انسان و انسانیت نمی باشد؟
اگر هر انسان مدنی که بر مبنای بصیرت، منطق و خرد سیاسی، « واقعیت های عینی و ذهنی» جامعه را درست درک کرده و بعد زمینه های تدریجی تکامل را از درون جامعه دنبال کند، در واقع با «عقلانیت» برخورد نموده است. رفتار با عقلانیت، خود یک فرهنگ است که آن را «فرهنگ عقلانی» نامند. فرهنگ عقلانی با شیوه های مسالمت آمیز، تدریجی، دیگرپذیری، منطقی، تسامح و... داخل روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه می گردد، تا به صورت آرام و آرام از جمله «صلح» در متن جامعه از پائین ایجاد و بالاخیره نهادینه گردد.
فرهنگ عقلانی بر اساس «اصل و قوانین تکامل تدریجی و مسالمت آمیز» استوار می باشد. به سخن دیگر، فرهنگ عقلانی، واقعیت نگر است و مبتنی بر آن در سدد «اصلاحات مدنی و آرام» در متن اجتماع، سیاست، اقتصاد و فرهنگ می باشد. مادامی که مردم بر مبنای دانش به طور تدریجی به فرهنگ عقلانی مجهز و مسلح گردند؛ آن گاه بر ساخت و ساز اصلاحات دموکراتیک در محور دولت نقش تعیین کننده را دارا خواهد بود. از این رو، مردم با فرهنگ عقلانی خویش بر هر سه قوه دولتی «نظارت دموکراتیک» خواهند نمود. در این صورت دولت از مردم و مردم از دولت گردیده و همآهنگی خردمندانه بین هردو طرف ادامه پیدا خواهد کرد.
اما فرهنگ غیرعقلانی و یا فرهنگ جاهلانه بر مبنای «خشونت، زور، جزمگرایی، جنگ افروزی، هژمونی خواهی، پشتوانه خارجی و... کشتار» استوار است. مثلآ: تغییرات در قدرت سیاسی افغانستان طی سه قرن آخیر از یکی به دیگری به طور قهرآمیز و خونین صورت گرفته اند. به کلام دیگر، تغییرات در نظام های سلطنتی و ریاست جمهوری با فرهنگ غیرعقلانی بوده که هم اکنون طالبان، گروه حقانی و سایر همتباران آن ها از طریق خشونت، عملیات انتحاری، جنگ، تخریب و انسان کشی خواهان به دست آوردن قدرت سیاسی در افغانستان می باشند. فرهنگ خشونت یک فرهنگ ناپسند است که مغایر ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی، ملی و ضد ارزش های جوامع بشری می باشد که طالبان، داعش و سایر تروریستان میراث دار آن می باشند. پس عملآ به مشاهده می رسد که طالبان با سایر همتباران تروریستی خویش از یک طرف و داعش (طالبان جدید) از سوی دیگر، با فرهنگ غیر عقلانی سراسر افغانستان را به حمام خون مبدل نموده اند.
پس در نتیجه، فرهنگ عقلانی پیام آور صلح، محبت، آشتی، دیگرپذیری، دین داری، عشق زندگی و... تکامل مقام والای انسان و انسانیت به طور تدریجی و مسالمت آمیز در جامعه می باشد؛ ولی فرهنگ غیرعقلانی خواهان خصم، ویرانی، خشونت ورزی، دشمنی، انتقام جویی، جنگ افروزی، عملیات تروریستی و... انسان کشی در جامعه می باشد که ماهیئت جهل و استبداد را در برابر مدنیت، قانونیت، عقلانیت و انسانیت به اثبات می رساند.
خلاصه مردم کشور از زمام داران دولت جمهوری اسلامی افغانستان و خاصتآ از مسؤلین حکومت وحدت ملی افغانستان مصرانه می خواهند که با اتفاق نظر و عمل قوانین نافذه کشور، اعلامیه جهانی حقوق بشر، پیمان های استراتژیک با 12 کشور خارجی، میثاق های بین المللی و پیمان های امنیتی را کابل- واشنگتن و کابل- ناتو را در جهت تحقق تأمین امنیت، برقراری صلح پایه دار، ختم جنگ، عدالت و... رعایت نمایند تا با رفع بحران ها و نیازمندی های اساسی مردم، پایه های دولت مستحکم گردند.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه 6 سرطان 1394 خورشيدی برابر با 27 جون 2015 ميلادی/ کابل
منابع:
(1) – ص 38 «ایمان و آزادی»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول بهار 1382/نشربنیاد انکشاف مدنی.
(2) – ص 38 «ایمان و آزادی»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول بهار 1382/نشربنیاد انکشاف مدنی.
(3) – ص 334 «ایمان و آزادی»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول بهار 1382/نشربنیاد انکشاف مدنی.
(4) « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان»/ نویسنده: غلام سخی ارزگانی/ سایت کاتب هزاره
(5) – ص 40 «امثال و حکم مردم هزاره» / گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380/ تهران.
(6) – از یادداشت های خصوصی خودم.
(7) – « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان»/ نویسنده: غلام سخی ارزگانی/ سایت کاتب هزاره.
(8) « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان»/ نویسنده: غلام سخی ارزگانی/ سایت کاتب هزاره.
(9) « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان»/ نویسنده: غلام سخی ارزگانی/ سایت کاتب هزاره.
(10) – ص 86 «امثال و حکم مردم هزاره» / گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380/ تهران.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت سوم
جهاد اکبر؛ کلید همه پیروزی ها:
در شبکه انترنتی، جهاد اکبر را این گونه تعریف نموده است:
«نبرد قلب و عقل و جنگ حضور و حصول و دفاع شهود عَيْن در برابر فهم ذهن «جهاد اكبر» است» (1)
از وقت خلقت انسان تا حال ارزش های چشم گیر مادی، اجتماعی و معنوی ایجاد گردیده و از انسان های ابتدایی به انسان های مدنی قرن 21 گام های گسترده ی برداشته شده اند. به کلام دیگری، آنانی که حد اقل به نفس، توان بازو، فکر و عقلی خویش متوصل شده، خالق تمدن های بزرگی بشری در دل تاریخ گردیده که نهایت محیرالعقول می باشند. برعکس، آنانی که زیربار نفس پلید و آلوده خویش رفته، نه تنها عملآ از کاروان های تمدن به عقب افتاده اند؛ بلکه در جهت نفی کرامت انسان و انسانیت نیز قرار گرفته اند. مشخصآ حیات کنونی مردمان کشورهای محصول استعمار و عقب نگهداشته و به ویژه افغانستان قبیلوی در حال جنگ چنین است.
از همین رو، انسان نفس پرست، به مراتب از حیوان نیز پست تر می شود. وقتی که «نفس» بالای انسان سوار شود، از این انسان «خربارکش» می سازد. آدم مجهز با نفس شیطانی؛ عامل خشونت، خصم، نزاع، بی عدالتی، ناامنی، جنگ افروزی و... انسانی کشی می باشد.
خدواند متعال در مورد «تزکیه نفس» این گونه دستور می فرماید:
«نفس خود را بکشید و این در پیشگاه آفریدگار تان برای شما بهتر است.» (البقره/ 54) ویا: «ما آن کسی که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد، و نفس را از هوی و هوس باز داشته باشد، قطعآ بهشت جایگاه (او) است.» (النازعات/ 40- 41) و یا: «کسی رستگار و کامیاب می گردد که نفس خوشتن را پاکیزه دارد و بپیراید.» (الشمس/9) ویا: «کسانی که از بخل و حرص نفس خویش مصوون داشته شوند، آنان قطعآ رستگار اند.» (..... ) (2)
آیا یک شخص با «نفس پاکیزه» خود، ماهیئت تکاملی انسانیت خویش را در راستای زمینه سازی صلح، عدالت، آشتی و... بشردوستی در جامعه به اثبات نمی رساند؟ آیا تزکیه نفس انسانی بر اصل زیرساخت های قرآنی، بصیرت، منطق، عقل، اخلاق و... غنای معنویت؛ بالاخیره انسان ها را عملآ به «خلیفگی خدا» در روی زمین نایل نخواهند گردانید؟
جهاد اکبر با ارزش های قرآنی، انسانی، مدنی، منطقی، علمی و عقلانی با توجه با شرایط عینی و ذهنی در متن جامعه خلق می شود. وقتی که نفس های انسان ها بر مبنای دانش روز، منطق عصر و خرد دموکراتیک از «درون» اصلاح و نورانی گردد، از جمله صلح در محور جامعه نافذ گردیده و عوامل خشونت، کینه، جهل، جزمگرایی، جنگ افروزی و... انسان کشی حد اقل به طرف تضعیف شدن خواهند رفت.
آیا ایجاد و تحقق «جهاد اکبر» بر مبنای علم، خرد و اخلاق پسندیده انسانی علیه جهل، تجاوز، خصم، بدویت، کینه، منی ذهنی، خشونت ورزی، جنگ افروزی و... انسان کشی؛ زمینه ساز برای تحقق «جهاد اصغر» در جامعه نخواهند شد؟
جهاد اکبر با شگوفایی معنویت از تزکیه نفس انسان آغاز گردیده و این عامل به نوبه خود «جهان بیرونی» انسان را به طرف مثبت یاری خواهد نمود، تا از جمله صلح و آشتی در متن تمام مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه راه پیدا کنند. جهاد اکبر بر بنیاد دانش و خرد؛ پاک کردن افکار، عقاید، باورها و عقل خام انسان را از هرگونه جهل، خصم، کینه، خشونت، نزاع، انتقام، حسد، بی خردی، زورگویی، جنگ افروزی و... آدم کشی به طرف تحقق عدالت الهی رهنمایی خواهد نمود.
هرگاه خواسته باشیم که از جمله اصلاح و صلح از بیرون به کشور آورده شوند، یک خواب و خیال بیش نخواهند بود و احیانآ اگر صورت گیرد، مفید هم نخواهد بود؛ زیرا اصلآ عوامل عمده هر گونه بحران های تاریخی و به خصوص جنگ های تحمیلی بیش از چهار دهه ی آخیر در درون افغانستان بوده که در رأس آن حاکمیت های سیاسی کشور، شخصیت های وابسته به خارج، ستمگر و ناشایسته قرار داشتند. و در این مدت نتیجه این شد که حال «حرف اول و آخیر» را کشورهای قدرتمند همسایه، منطقه و جهانی در امور افغانستان در انحصار مطلق خویش قرار داده اند.
پس با توجه به ارزش های دینی، انسانی، مدنی، قانونی، ملی و بین المللی باید جهاد اکبر از داخل افغانستان با زیربنای خرد، دانش عصر و نیازمندی های اساسی مردم آغاز گردد. به کلام روشن تر، تا وقتی که «نفس» خویش را از درون بر اساس تعلیم، منطق، بصیرت، تربیت، اخلاق، خرد دموکراتیک و ارزش های دینی عملآ از درون اصلاح ننماییم، جهاد اکبر به غرض تحقق صلح، تأمین امنیت، آشتی و... عدالت در افغانستان ایجاد نخواهد شد.
پیامبر گرامی اسلام، مبارزه در برابر نفس را به نام «جهاد اکبر» و «جهاد افضل» یاد نموده است:
«انَّ اَفضَل الجهادِ مَن جاهَدَ نَفسَهُ الّتی بَینَ جَنبیهِ» یعنی: همانا برترین جهاد، جهاد کسی است که با نفس خویش در میان دو پهلوی اوست، انجام میدهد.» (3)
به کلام دیگری، اگر یک انسان با گوهر بصیرت، خرد، دانش و مبارزات همه جانبه مادی، اجتماعی و معنوی، « نفس» خویش را از جهل، نادانی، خشونت، قوم پرستی و جنگ پاک سازی نماید، با یقین کامل که تمامی عوامل صلح، امنیت، آشتی و... بالاخیره انسان دوستی را در دورن خویش خلق خواهد نمود. و این همان «جهاد اکبر» است؛ یعنی نبرد گسترده و بنیادی علیه «نفس پلید» انسانی می باشد. ناگفته نماند که جهاد اکبر، شرایط عبور از مناسبات و فرهنگ منحط عشیروی، طائفوی، قبیلوی، قومی، نژادی وغیره را به وحدت ملی، همبستگی دینی- مذهبی، ملت سازی ملی، دولت سازی ملی و تحقق نظام مردم سالاری از پائین به بالا را تدریجآ مساعد خواهد نمود.
سردار سخن مولانا، «نفس» انسان را «مادر» همه زشتی ها، خشونت ها، فساد ها و جنگ ها دانسته و این چنین فریاد می کشد:
مـــادرِ بُتهـــا بُــت نفــس شمــــاست
زانکه آن بُت مار و این بُت آژدهاست
وقتی که «نفس پلید» انسان «مادر» عامل همه ناهنجاری های، ناگواری ها، خصم ها، جهل ها، نزاع ها، کشتار ها و... سایر جنایات ضد بشری می باشد؛ پس «نفس پاکیزه» باعث گشایش همه پیروزی ها در جوامعه کنونی و خاصتآ در افغانستان خون بار به سوی تحقق عدالت اجتماعی می باشد.
آری !
به عبارت دیگر، اگر نفس انسانی مبتنی بر منطق والا، دانش معاصر و عقلانیت طرازنوین روزگار پاکیزه و منزح از هرگونه آلودگی ها گردند؛ آیا بستر عدالت، سعادت، دیگرپذیری، انسان دوستی، عشق زندگی شادکام و... طلوع معنویت در همین دنیای فانی بر روی انسان ها باز نخواهند شد؟ برعکس، اگر نفس پلید انسان بر ماهیئت جهل، بی خردی، خشونت و... جنگ در جامعه عمل نماید؛ آیا روزنه های «دوزخ: خشونت، کینه، خصم، نزاع، انتقام، زورگویی، قانون گریزی، عقل ستیزی، جنگ افروزی، عملیات انتحصاری و... انسان کشی» را به روی انسان ها به خصوص در افغانستان نگشوده است؟
پس در همین رابطه است که از جمله اگر دولتمداران افغانستان نفس های خویش را از سلیقه های ناروای تنگ شخصی، خانوادگی، عشیروی، حزبی، قبیلوی، قومی، مذهبی، نژادی، قبیلوی، ایدیولوژیکی، غیر دینی و غیر انسانی دور نمایند و با اتحاد کامل خداجویانه و عاقلانه در حل بحران های کشور اقدام ورزند، صلح و عدالت بنیادین را در زیرساخت های مادی، اجتماعی و معنوی جامعه تحقق بخشند، با یقین که در همین برهه قهرمانان ملی افغانستان معاصر خواهند شد.
پس بیایید که همه باهم بر اساس دستورات دینی، قانونی، مدنی، ارزش های دانش، منطق، عقل و ضرورت زمان؛ درون خویش را از جهل، خشونت، جنگ، حسد، تکبر، قوم پرستی، خودخواهی، جزمگرایی، نفس پرستی، افزون طلبی، جهل ورزی، زن ستیزی، جنگ افروزی، بیگانه پرستی، عقل گریزی و... انسانی کشی پاک نموده و در تحقق صلح، آشتی و عدالت همه شمول عملآ اقدام ورزیم تا بیش تر از این در پیش گاه خداوند متعال، جهان بشریت، مردم افغانستان و تاریخ کشور خویش شرمنده و محکوم نگردیم.
جهاد اصغر در برابر تجاوزگران به هدف رسیدن به صلح:
در سایت انترنیتی در مورد «جهاد اصغر» چنین آمده است:
«نبرد با دشمن مهاجم بيروني كه تهاجم به وطن مألوف و تاراج آن را در سر دارد «جهاد اصغر» است» (4)
خشونت، تجاوز، تاراج، جنگ و... آدم کشی در قرآن کریم کاملآ منع گردیده و قرآن در مورد دفاع برحق از نوامیس ملی، استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی در برابر متجاوزین به منظور تحقق صلح، تأمین امنیت، عدالت و... «جهاد اصغر» را دستور داده است:
«در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می جنگند؛ و تجاوز و تعدی نکنید، زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمی دارد.» (البقره/190) ویا: «اجازۀ (دفاع) به کسانی داده می شود که بر آنان جنگ (تحمیل) می گردد، چرا که بدیشان ستم رفته است و خداوند تواناست بر این که ایشان را پیروز کند.» (الحج/39) و یا: «با مال و جان در راه خدا جهاد و پیکار کنید.» (التوبه/41) و یا: «در راه خدا جهاد و تلاش کنید آنگونه که شایستۀ جهاد و بایستۀ تلاش در راه او است.» (الحج/78 ) (5)
حال یک پرسش واقعی این است که آیا افغانستان بی رهبران دلسوز، بیش از چهار دهه به این طرف مورد اشغال، جنگ تحمیلی و رقابت های زیانبار استخباراتی کشورهای خارجی قرار ندارد؟ آیا پاکستان بیش از دیگران در تقویت، تجهیز و تسلیح علنی طالبان و سایر گروه های تروریستی نقش عمده را در کشتار مردم بی گناه دارا نیست و افغانستان را در کام آتش، خون ریزی و قتل مبدل نکرده است؟
آیا با دستورات الهی دفاع مقدس مردم افغانستان در برابر تروریستان متجاوز و حامیان شان واجب و برحق نمی باشد؟ آیا جنگ دفاعی برحق مردم کشور ما در برابر تمام دشمنان داخلی و خارجی به معنای «جهاد اصغر» در راه خد، مردم، استقلال، تمامیت ارضی، تحقق صلح و آشتی در افغانستان جنگ زده نمی باشد؟
آیا «جهاد اصغر» بر مبنای «جهاد اکبر»، زمینه های آن را مساعد نخواهند نمود که انسان ها به عنوان «نماینده برحق خدا» به روی کرۀ خاکی عرض اندام نمانید و «معنویت» را به معراج تکاملی آن برسانند؟ آیا جهاد اکبر، زمینه ساز هر گونه سعادت، عادلت، محبت، پیشرفت، مدنیت و خوشی های عقلانه زندگی انسان ها نخواهد بود؟
در این صورت مطابق با دستورات الهی، ارزش های انسانی، مدنی، قانونی، ملی و بین المللی، مردم و نیروهای قهرمان امنیتی افغانستان حق دارند که جنگ دفاعی برحق را علیه تجاوزگران تروریستی و حامیان داخلی و خارجی شان ادامه بدهند. دفاع مقدس از نوامیس ملی، ارزش های دینی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وظیفه تک تک از مردم کشور ما می باشد، تا هرچه زودتر پیش زمینه های بنیادی صلح، تأمین امنیت، آشتی و... استقلال و تمامیت ارضی افغانستان عملآ مساعد گردند.
از این رو، قبل از همه باید دست اندرکاران صادق، وطن دوست و شایسته کشور ما با تزکیه نفس های خویش ابتکار اصلی صلح و آشتی اساسی را مبنی بر خواست های بنیادی مردم از داخل به دست گیرند و آن را در سطح همسایگان، منطقه و جهانی با عقلانیت سیاسی و درایت کامل مدیریت نمایند، تا زمینه های عملی صلح با حامیان تروریسم مساعد گردند و آن گاه طالبان و سایر همتباران آن ها ناگزیرآ به صلح تن در خواهند داد.
در این صورت هرگاه، نخبگان شایسته، مؤمن، با تجربه، وطن خواه، صادق، مدنیت طلب، خداپرست، مسلکی و... انسان دوست به عوض مأمورین مفسد، کمسواد، بی تجربه، بی سواد، خائین ملی، جاسوسان بیگانه، قاچاقبران، قانون گریزان، قبیله گرایان، نژادپرستان، خشونتگران، ناقضین حقوق بشر و... آدم کشان مطابق خواسته های مردم در نهادهای دولتی گماشته شوند، در این صورت می توان از حد اقل تحقق جهاد اکبر و جهاد اصغر در همین محور صحبت کرد و شاهد تولد تدریجی، مسالمت آمیز و عادلانه صلح و آشتی بنیادین در بین جامعه بود.
زمانی که انسان بر مایه و پایه ی دانش، خرد دموکراتیک و اخلاق شایسته بالای «نفس» خویش تسلط حاصل کند؛ آیا با گوهر صلح و آشتی به سمت «جامعه انسان سالاری» در حرکت نخواهد شد؟
آیا بسا از دشمنی ها، خشونت ها، انتقام گیری ها، جنگ ها، قتل ها و... اعمار کله منارها ناشی از اثر «هوای نفس» پلید انسان نمی باشند؟ آیا از جمله همین: حرص، عظمت طلبی، روزگویی، انحصارگرایی، شهوت پرستی، خشونت نگری، حسد ورزی، قومگرایی، تنگ نظری، قانون گریزی، جنگ افروزی، عقل ستیزی و نظای این ها بخش از صفات «نفس پلید انسانی» در جهان معاصر، از جمله در افغانستان جنگ زده نمی باشند؟
دار آخیر باید نوشت که پیکار و دفاع مقدس از وطن، مردم و تمامیت ارضی بر مبنای ارزش های دینی، انسانی، قانونی، ملی، مدنی و بین المللی در برابر همه تروریستان طالبای و داعشی کاملآ واجب و ضروری می باشد.
ترک انتقام جویی در راستای تحقق صلح:
از نظر ادیان توحیدی، منطق عقلانی، ارزش های بشری و دموکراسی؛ انتقام جویی های شخصی، گروهی، خانوادگی، قبیلوی، قومی، دینی، مذهبی، نژادی، نظامی و امثالهم مردود شمرده شده اند. اگر یک انسان و یا جمع همین فرصت، پول، نیروهای جمسی و فکری خویش را در انتقام گیری جانب مقابل که برایش ضرر رسانده است به مصرف برسانند، انتقام جویی هردو طرف ادامه یافته و ختم آن با آسانی احتمال نخواهد داشت. تداوم انتقام جویی پی آمد منفی فراوان مادی، اجتماعی و معنوی را به هردو طرف قضیه به همراه خواهد داشت. از طرف دیگر، انتقام جویی به عنوان یک فرهنگ در متن جامعه نهادینه شده و خشونت، جنگ، خون ریزی و قتل انسان ها ادامه خواهند یافت که شوربختانه قبل از همه در کشور های عقب مانده و خاصتآ در افغانستان قبیله سالار ما عملآ چنین است.
با درد و دریغ فراوان که انتقام جویی به عنوان یک فرهنگ در افغانستان نهادینه شده و از این جهت است که ریزیش خون انسان ها از نسلی به نسلی دیگری دوام نموده و حتا تا کنون نیز ادامه دارد. هرچند که متأسفانه حس انتقام جویی به طور کلی در میان تمام اقوام کشور ما بی داد می کند؛ ولی شوربختانه تر از آن جایی که تنگ ترین، عقب مانده ترین روابط و فرهنگ قبیلوی در بین جامعه مظلوم پشتون ما حاکم اند، پس حس انتقام جویی در میان آن ها نهایت فاجعه بارتر و ضد انسانی تر نسبت به دیگر اقوام می باشد. مثلآ یک شخص پشتون، فرد دیگری پشتون را مورد خشونت یا یا تجاوز یا یا حق تلفی یا جنگ و... یا قتل قرار داده باشد؛ ولی با آن هم که از نظر قانونی و یا توسط موی سفیدان شخص مظلوم به حق خود هم رسیده و آشتی هم بین شان صورت گرفته باشد. بازهم همین فرد متضرر قناعت نکرده و در پی انتقام گیری از جانب مقابل می باشد. خلاصه این که این انتقام جویی های وحشیانه وغیر بشری بین هردو طرف سالیان متمادی و حتا نسل ها ادامه پیدا می کنند که سوابق تاریخی جامعه عقب نگهداشته و مظلوم پشتون ما این را به اثبات رسانیده که متأسفانه اکنون نیز چنین می باشد. مضاف برآن، اندازه خشونت ها، دشمنی ها، انتقام گیری ها و امثالهم بین قبایل مختلف پشتون نهایت دردآورتر و فرسایشگرتر نسبت به سایر اقوام کشور می باشند.
پس راه حل انسانی، اسلامی، مدنی، عقلانی، ملی، بین المللی و دموکراتیک چه خواهد بود؟
اگر بالای یک فرد از سوی فرد دومی کدام صدمه می رسد، کاملآ عقلانی است که فرد اول شخص دوم را مورد عفو مدنی، عقلانه و پیغمبر گونه قرار دهد، تا شیوه های عفو در جامعه نهادینه و به مثابه یک «فرهنگ» مبدل گردد. در این جاست که نخله های گذشت، صلح، محبت و صمیمیت در بین تمام افراد، خانواده، اجتماع، قوم، قبیله، قوم، نژاد و... اقوام کشور ایجاد شده و فرهنگ انتقام گیری «باطل» و بالاخیره به تدریج در مسیر نابودی قرار خواهد گرفت. این امر به نوبه خود در ایجاد دیگر پذیری، آشتی و مهرورزی بین همه ادیان، نژادها، مذاهب، ملت ها در جهان و خاصتآ در میان همه افراد جامعه و اقوام کشور ما مؤثر خواهد بود.
پس ارزش های بشری، دینی، مدنی، قانونی، اخلاقی، ملی و بین المللی ایجاب می کنند که انتقام جویی کاملآ از بین انسان تدریجآ و مسالمت آمیز محو و در عوض آن؛ جوهرهای مهرورزی، صلح نگری، آشتی خواهی، دیگرپذیری، خردورزی، تساهل طلبی، انسان دوستی و نظایر این ها را ایجاد و تا در تمام کشورها، خاصتآ در افغانستان ایجاد و نهادینه گردند.
خلاصه، خواست های انسانی، اسلامی، قانونی، مدنی و ملی تمام اقوام کشور از دست اندرکاران امور افغانستان این هستند که با «چنگ زدن به ریسمان خدا» انتقام گیری ها، کینه ورزی ها، دشمنی ها، خواست های تک فردی، سیاسی، قبیلوی، حزبی، قومی، نژادی، مذهبی، ایدیولوژیکی و حامیان خارجی خویش را به صورت صادقانه و قاطعانه کنار بگذارند و صلح بنیادین را در کشور تأمین نمایند.
عیب گویی افراد و دولتمداران با عقلانیت:
هرچند که در ضرب المثل های عامیانه گفته شده که: « عیب کسی را نگه کن که تا خدا عیب شما را نگه کند.» و یا: « پرده شخصی را بکن که خدا پرده تو را بکند.» این چنین گفتارهای عامیانه در ظاهر امر به «نیت نیک» بوده؛ ولی در واقعیت امر ترویج عیب و نقص یک انسان، یک جمع و... به طور غیر شعوری می باشد. و همچنان نمی گذار که عیب، کاستی، نارسایی، خطا و امثالهم که در مورد یک انسان، یک جمع و... دولتمداران وجود دارند بر مبنای دانش و عقلانیت مورد نقد و اصلاح نگری قرار گیرند تا مردم به عدالت اساسی و خوشی های متداوم نایل آیند .
اما این ضرب المثل برعکس هردو ضرب المثل بالا می باشد:
«پهلوی کسی بنشین که تو را بگریاند، پهلوی کسی ننشین که تو را بخنداند»؛ توصیه این است برای انتخاب معاشر که از همنشینی با افراد هرزه و دلقک منع می کند و به معاشرت با اشخاص عمیق و حقیقت بین ترغیب می نماید. اعتقاد بر این است که معاشری که اطرافیانش را می خنداند، آدم سبک مخز و بی دردی بیش نیست که جز اغفال و بیهودگی همنشینانش کار دیگری را از پیش نمی برد، اما معاشری که اطرافیانش را به غم و اندوه مبتلا می کند، حقیقت بین و با درد است که مسائل اساسی و دردهای واقعی را بیان می کند و آنها را به تدبر و تعمق و عاقبت نگری وامی دارد.» (6)
باید گفت که انسان از آغاز تولد خویش «بی عقل» آفریده نشده؛ بلکه انسان با «عقل» خلق گردیده است. البته انسان که تازه قدم بر این کره خاکی گذاشت، از «عقل پخته» محروم بود؛ زیرا عقلش «خام» بود و یا این که عقلش در محیط ماحول خود مورد تجربه قرار نگرفته و تکامل نیافته بود. پس وقت که انسان ها به خاطر زنده بودن و تداوم حیات خویش با نیروهای طبیعت دست و پنجه را نرم کرده و هر روز از نظر جسمی، فکری و... عقلی در محک تحول قرار گرفته و همچنان به تکثیر نسل نیز نایل می آیند. به ویژه پس از این گروه انسان ها در ارتباط یک دیگر و متأثیر از هم دیگر تدریجآ در مسیر تکامل عقلی، بدنی، فکری، مادی، اجتماعی و معنوی قرار می گیرند، عقل و فکر انسان از حال «خامی» به طرف «پختگی» نزدیک گردید و یا نسبتآ پخته شد.
خلاصه هرچند که انسان ها از شروع خلقت، تحول و تکامل همه جانبه خویش که در بسا از «پختگی ها» رسیده و حتا تا حال نیز دارای عیب ها، ناکامی ها، کمبودی ها و نواقص فراوان می باشند. از این رو، این ها در حیات روزمره خویش تجربه کردند که چه چیز خوب است و چه چیز بد می باشد.
از جمله آنان که عیوب و نقص های یک دیگر خویش را مورد نقد علمی، قانونی، مدنی و مترقی قرار دادند، اصلاح شدند و در بستر کاروان مدنیت عصری قرار گرفتند و به کمال و جمال بهتری نایل گردیده اند. و آن های که عیب ها و کاستی های همدیگر را پنهان نگهداشتند، به قول مولانا که در «جهل مرکب» باقی ماندند.
پس وقت که از جمله کاستی ها، نقص ها و عیب های واقعی شخص، گروه ها، نهادهای خصوصی، خارجی و... دولتمداران افغانستان که مورد نقد عالمانه و نشانی عاقلانه اربابان خرد و دانش کشور تا حال قرار گرفته اند، این یک خدمت شایان به همه اقوام کشور حتا به بشریت می باشد. به کلام دیگری؛ بیان کردن عقلانی اشتباه ها و سایر کارکردهای نادرست دولت جمهوری اسلامی افغانستان به طور کل و خاصتآ عریان نمودن عاقلانه عمکردهای 9 ماه ی مجریان حکومت وحدت ملی به منظور جلوگیری از سقوط این نظام در کام دشمنان در کمین نشسته می باشد. اگر عیب ها، کمبودی ها و گمراهی های دولتمداران کنونی مورد نقد دموکراتیک و خردمندانه قرار نگیرند؛ دولت در کام دشمنان سقوط خواهد نمود.
اینک چند نمونه کلام از این سرایشگران را که نسبت به «عیب» می باشند، به طور ذیل به خوانش عاقلانه و عالمانه خوانندگان گرانقدر خویش قرار می دهم و داورای بی طرفانه را به خودشان می گذارم:
سعدی:
ستایش سرایان نه یار تواند ملامت کنـان دوستدار تـواند
صائب:
کسی که عیـب مرا می کنـد نهـان از مــن اگر چو چشم عزیز است دشمن است مرا
اوحدی:
آنکه عیــب تو گفــت یـار تو اوست وآنکه پوشیده داشت مار تو اوست
سعدی:
دوست آن است که معایب دوست همچـــو آییــنه رو بــه رو گویـــد
نـه که چـون شانــه با هزار زبـان در قفا رفـته مو به مو گوید» (7)
پس از این نتیجه گرفته می شود که منظور از «عیب جویی و عیب گویی» در این مورد بار «مثبت» دارد نه منفی؛ یعنی عیب ها را آشکار کردن به غرض خواست های شخصی و سیاسی نیست؛ بلکه جنبه اصلاحی، ترقی و تکاملی برای جامعه دارد.
اگر ما در زندگانی دینی، خصوصی، اجتماعی، سیاسی، مادی، فرهنگی، اخلاقی و نظایر این ها با شناخت از واقعیت های ذهنی و عینی جامعه خویش؛ عیب یک فرد، یک جمع، نخبگان سیاسی و... دولتمداران خود را با عقلانیت سیاسی دوران ساز نشانی کرده و غرض اصلاح به سود جامعه در میان بگذاریم، آیا در همین برهه و محدوده، «دین» حد اقل خویش را در قبال وطن، مردم و... بالاخیره در پیش گاه ذات اقدس الهی اداء نکرده ایم؟
پس، آیا این گونه عیب گویی خردمندانه و نشانی نمودن آگاهانه نقص های فرد، گروه های اجتماعی، احزاب، دوستان، نهادهای خصوصی، دولتمداران و حتا بیان کردن عیب خود با عقلانیت دموکراتیک؛ به معنای حد اقل بازگشایی روزنه های صلح، محبت، مدنیت، عدالت، کثرتگرایی، عقلانیت ورزی و... بالاخیره انسان دوستی در هر کشور و خاصتآ در افغانستان جنگ زده و قبیله سالار نخواهند بود؟
قناعت در برابر حرص:
حرص یکی از منابع خشونت، تجاوز و جنگ است. حرص از شهوت ناشی گردیده که از عوامل درونی انسان هوس باز، بی خرد و نفس پرست می باشد. انسان حریص به هر عملی که دست می برد، آن را «بد» نام گذاری نمی کند؛ بلکه بالای آن نام «نیک» می گذارد تا مردم را فریب دهد. شخص حریص، فرعون صفت است و کشنده عدالت، صلح، منطق، دانش و معنویت می باشد. انسان حریص، کشنده عقل و دانش است. آدم حریص، دین را نیز به مخسره می گیرد، تا امیال شومش را برآورده نماید. انسان حریص؛ خالق خصم، خشم، جنگ و قتل انسان های مظلوم و بی دفاع می باشد که از جمله از چهار دهه به این طرف عملآ در افغانستان به اثبات رسیده است.
پرویز شهبازی در برنامه گنج حضور تلویزیونی خویش که از لاس انجلس ایالات متحده امریکا پخش می گردد، این کلام مولانا را در قسمت آزمندی، افزون خواهی و حرص این گونه نقل می کند:
حرص نابیناست بیند مو بمو
دامن مرد برهنه چون درنـد
آیا حس افزون طلبی و اعمال حرص به نوبه خود عامل خشونت، دشمنی، جنگ بیش تر و امثالهم در جوامع بشری و خاصتآ در افغانستان قبیلوی و مرد سالار نگردیده است؟ آیا همین آزمندی ها و حرص طلبی های برخی از کشورهای همسایه، منطقه و جهانی؛ اکنون افغانستان بی صاحب را به حمام خون مبدل ننموده اند؟ آیا همین دولتمداران افغانستان از 2001 میلادی تا 2015 میلادی با نبود شایستگی و حرص خویش، باعث بحران های بی شمار در پیکر جامعه علیل و جنگ رسیده ما نگردیده اند؟
یکی از علاج حرص، عرضه کردن قناعت عاقلانه و آگاهانه در جامعه است تا حرص جایش را به قناعت مسؤلانه و هدفمند خالی کند. انسان که صفت قناعت شعوری خویش را عملآ به نمایش بگذارد، بی درنگ عنصر حرص را از میان بر داشته و یا حد اقل آن حرص را کاهش خواهد داد. تسلط قناعت رسالتمند و آگاهانه بر حرص، انسان را به طرف صلح، آشتی، محبت و امنیت می برد. قناعت به نوبه خود مانع از بروز خشم، تجاوز بر حقوق دیگران، افزون خواهی و جنگ در جامعه می گردد. قناعت به نوبه خود، حس مادی پرستی، خشونت، خصم و... جنگ را کاهش خواهد داد.
در این منبع در مورد قناعت چنین تصویری توسط این سرایشگران ارائه گردیده است:
سعدی:
قناعـت توانـگر کـند مـرد را خبر کن حریص جهانگرد را
سعدی:
گفـت چشـم تنـگ دنیـادار را یا قناعت پر کند یا خاک گور
غنی کشمیری:
تنـگ چشمـان خــود بـر رزق مهـان می نهــند ازطمع چون آسیا نان بر سر نان می نهند»(8)
حضرت مولانا در جهت جلوگیری از حرص، «قناعت» را این گونه عرضه می دارد:
بنـد بگســل، بــاش آزاد ای پـــسر چـند باشـی بنـد سیـم و بـنـد زر
کوزه چشم حریصــان پــر نــشد تا صدف قانع نشد پر دُر نشــد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حـرص و عـیب کُلّی پاک شــد
آیا بندگی از مادیات به نوبه خود؛ از جمله در زایش و پویش خشونت، جنگ و... آدم کشی تأثیر گذار نخواهد بود؟ آیا به کارگیری قناعت هدفمند، مسؤلانه و آگاهانه؛ حسد را باطل و بالاخیره آن را به زوال نخواهد برد؟ آیا اسیر بودن و هم هویت شدن به «مادیات»؛ «منی ذهنی» را در برابر «معنویت» تقویت نمی کند؟ آیا بیرون شدن آگاهانه از «تعلق های مادی» بر بنیاد خرد، دانش و منطق؛ انسان ها را نسبت به صلح و بالاخیره به «عشق زندگی» عادلانه نایل نخواهند گردانید؟ آیا عبور کردن شعوری از توهم، حسد، انتقام، خشونت، تجاوز، تقلب، جنگ، نفس پرستی، جزمگرایی و... انسان کشی؛ بته های معنویت را در خدمت انسان و انسانیت بارور نخواهد نمود؟
اگر هر انسان در امور شخصی، کانون خانوادگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره خویش، از جمله اصل «قناعت» شعوری و هدفمند را عملآ رعایت نماید، با یقین درست که از جمله «حرص» را باطل کرده و تدریجآ از بین خواهد برد. پس اصل قناعت نه تنها یکی از شیوه های پیامبران الهی بوده؛ بلکه خصیصه انسان های پرهیزگار، عدالت خواه، خرد پسند، انسان دوست، مدنیت پرور، دانشمندان صادق و انسان سالار در روی این کرۀ خاکی نیز می باشد.
اگر کشورهای بزرگ صنعتی، آزمندی استعمارگرانه و حرص غیرقانونی خود را از غارت کشورهای عقب نگهداشته شده و به خصوص در قسمت افغانستان جنگ زده به طور صادقانه و عملی کنار بگذارند؛ آیا یک بخش مهم از بحران های جهانی از این ناحیه کاهش نخواهند یافت؟
اگر زمامداران دولتی، قدرتمندان محلی، سرمایه داران خصوصی و... افغانستان «حرص» خویش را از استفاده غیر مشروع از قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی عملآ کنار بگذارند؛ آیا در همین رابطه، برای «قناعت» میدان مناسب مساعد نخواهد گردید؟ اگر یک مرد متاهل بر بنیاد ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی و... عقلانی به خانم نکاحی خویش قناعت کند؛ آیا زمینه های چشم چرانی، زن بازی و سایر هوس بازی های غیر مشروع وی نابود و یا حد اقل کاهش نخواهند یافت؟
پس نهادینه سازی قناعت بر بنیاد علم، خرد و منطق در متن هر جامعه یکی از گزینه های تأثیر گذار بر ایجاد مهر، عشق، صلح، آشتی، دیگرپذیری و... و بشردوستی در میان انسان ها خواهد بود.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه 30 جوزا 1394 خورشيدی برابر با 20 جون 2015 ميلادی / کابل
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – سایت انترنتی.
(2) – ص 341 «ایمان و آزادی»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول بهار 1382/نشربنیاد انکشاف مدنی.
(3) – پایان نامه سید مبارک موسوی.
(4) سایت انترنتی.
(5) – ص 402 «ایمان و آزادی»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول بهار 1382/نشربنیاد انکشاف مدنی.
(6) – ص 172 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
(7) – ص 172 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
(8) – ص 232 و 233 «امثال و حکم مردم هزاره» /گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / نشر: عرفان/ تهران.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت دوم
اجتناب از جنگ:
خداوند متعال به رعایت کردن «حق حیات» انسان ها، منع خون ریزی و «بشر دوستی» در جهت تحقق عدالت اجتماعی و بالاخیره رسیدن به معراج «معنویت» این گونه دستور فرموده است:
«خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانۀ خویش بیرون نکنید.» (البقره/84) (1)
خشونت و جنگ از نخستین ایام تولد انسان ها بوده که در مقابل؛ مسأله صلح، عدالت، همزیستی مسالمت آمیز، آشتی و... نظایر این ها در برابر پیشکش گردیده و تا کنون نیز می باشند. باید نوشت که انسان ها نه تنها در شرایط خشونت، خصم، نزاع و کشتار، ضرورت مبرم به صلح و آشتی داشته و دارند؛ بلکه در شرایط عادی نیز به غرض تداوم حیات آبرومندانه به آرامش، عزت، عدالت، صلح، تسامح، ترقی و امثالهم احتیاج دارند. به کلام روشن تر باید گفت که طبقات محکوم، استثمارشده و بی دفاع هرجامعه از جنگ، خشونت، ظلم و نظایر این ها اجتناب داشته و نفرت دارند، تا در پرتو صلح، امنیت، عدالت و عشق نسبت با هم زیست نمایند.
مسعود حداد، تنفر خویش را از جنگ اعلام نموده و در عوض آن؛ خواهان صلح، تأمین امنیت و انسان دوستی در جوامع بشری و به خصوص در افغانستان جنگ زده می باشد:
بریـدم من ز انسان ها اگـر انسان همـین باشــد
برای قــتل همــنوعـش همیشـه در کمـین باشـد
«اقــتــــلو لاآمــنو» شـــد محــور اندیشــه اش
مرا کافـربخوان هرگاه چنـین اندیشـه دین باشد
شـاد بودن شـــاد زیســتن رمــزو راز زندگیست
چه بایـد کـرد حیـاتی را که سرتاپا حزیـن باشـد
حـذر بایـد زآن کیشی که ترسانـد تـرا از مــرگ
به آئینی وفــادار بود ، بهشتـش در زمیـن باشد
کنار افگـن هیولا را که قهــار است وهــم جــبار
پرستش بایــد آنـرا که رئوف ونـازنــین باشــــد
بگفــت سعدی بنـی آدم زهم دیگر مجـزا نیست
پس چرا ما خود کشیم و سرشت ما چنین باشد؟
ره ورسم تـو ای جاهد بسوی «نفرت آباد»است
نرو حداد به آن راهی که با نفرت عجین باشد» (2)
خداوند متعال امر فرموده که انسان ها را نکشید، از خانه و کاشانه شان بیرون نکنید. در ضمن در تاریخ اسلام آمده است که مسلمانان در جنگ «تجاوزگر و آغازگر» نبوده و فقط در ایام تجاوز تحمیلی از سوی دیگران بالای خویش از حریم برحق مردم دفاع کردند. به این صورت بوده که صلح و آشتی را از طریق دفاع برحق انسانی، اسلامی، حقوقی و مدنی در برابر خشونت، جنگ و قتل نیز به ثبوت رسانیده اند.
در قرآن کریم در مورد تجاوز را بر حریم مردم منع کرده و متجاوزین جنگ را دوست ندارد:
«تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد.» (المائد/ 87) (3)
هیچ یک انسان از بطن مادر خشونتگر، جنگ افروز و آدم کش تولد نگردیده است. خصم، خشونت، جنگ و انسانی کشی از طرف خدا و طبیعت نیست. این جنایت محصول نظام های ظالمانه طبقاتی و حکام فرعون خصال در طول تاریخ بشری می باشد که شوربختانه برای ما نیز به میراث مانده است.
هیچ انسان حق ندارد که آرامش، امنیت، صلح و... حق حیات را از انسان دیگری بگیرد. اجتناب از خشونت، خصم، جنگ و قتل یکی از شیوه های پیغمبری و رسالت انسان سالاران عدالت خواه و شایسته سالاران روی زمین باشد. اگر کسی می خواهد که دارای نظام مردم سالاری باشد، قبل از همه باید مبتنی بر دانش، منطق و خرد به صلح اساسی دست یابد.
ذات اقدس الهی، ستم و ستمگران را این گونه مورد نکوهش قرار داده است:
«خداوند ستمی برای جهانیان نمی نخواهد.» (آل عمران/ 108) و یا: «کسانی که ستم کنند، آنان را مجازات خواهیم کرد.» (الکهف/87 ) و یا: «خداوند قطعآ ظالمان را دوست نمی دارد.» (الشوری/40) و یا: «عتاب و عقاب متوجه کسای است که به مردم ستم می کنند.» (الشوری/42 ) و یا: «کسانی که ستم می کنند، سهم بزرگی از عذاب دارند.» (الذاریات/ 59 ) (4)
پس در دین مبین اسلام؛ از جمله خشونت، جبر، توهین، تجاوز، غارت، جنگ و... آدم کشی به صورت قطعی منع گردیده است. اگر خواهان عدالت، برابری، ترقی، دیگرپذیری در جامعه هستیم و هچنان به کرامت انسان و انسانیت احترام می گذاریم؛ باید در قدم نخست از خشونت، ظلم، تحقیر و انسان کشی عملآ پرهیز نماییم تا صلح در جامعه نهادینه گردد.
شیخ سعدی در جای جنگ، تحقق صلح را این چنین توصیه می نماید:
اگر پیل زوری و گر شیر چنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
انسان های که ثرؤت مردم را غارت نموده و حب مال، روز و زر را در سینه و ذهن دارند ، از آن ها در خدمت تداوم جباریت خویش علیه مستضعفین جامعه استفاده می کنند؛ اما عاشقان بشریت خواهان تحقق صلح، برابری، عدالت اجتماعی، آشتی و نظایر این ها برای تمام انسان های روی زمین می باشند.
فردوسی بزرگوار، آشتی را در برابر جنگ گونه عرضه می دارد:
ز جنگ آشتی بی گمـان بهتر است نگه کن که گاوت به چرم اندر است.
تـــو را آشتی بهتر آیــد ز جنــگ فراخی مکن بــر دل خویــش تنـگ.
یکی از ارشادهای الهی بالای حضرت رسول اکرم در مورد عدم خشونت و به دست آوردن قلب های مردم این گونه می باشد:
«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان نرمش نمودی، و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراگنده می شدند.» (آل عمران/159) (5)
آیا این میراث پیغمبری دلالت بر صلح به غرض تکامل محتوای عقل، اخلاق و دانش در راستای غنامندی معنویت برای انسان و انسانیت به روی زمین نمی کند؟
هر فرد با خرد و به خصوص سرایشگران انسان دوست همواره چراغ دانش را به دست گرفته و تاریکی را برای نیازمندان روشن می سازند، تا انسان ها با آگاهی دوران ساز علم مبارزات صلح آمیز و مدنی را علیه جهل، خشونت و جنگ به طور تدریجی به اهتزاز درآورند. همه صاحبان دانش و قلم، رسالت پیامبری عادلانه و دموکراتیک خویش را با نحوی از انحاء برای همه انسان های روی زمین به اثبات رسانیده و این مبارزه خویش را مطابق شرایط مکانی و زمانی با وجه بهتر در آینده نیز ادامه خواهند داد.
ناگفته نماند که سردمداران برخی از کشورهای خارجی، خاصتآ پاکستان که بنا منافع غارتگرانه ملی خود طی بیش چهل سال آخیر خشونت، جنگ، آوارگی، ویرانی و کشتارها را بالای مردم مظلوم افغانستان تحمیلی نموده؛ مردم ما امیدوار اند که آنان بر سرعقل بیایند و هرچه زودتر این جنایات ضد بشری را در کشور بی دفاع ما متوقف سازند. خواست انسانی، اسلامی، قانونی، مدنی، ملی همه اقوام کشور و دولت ما از طالبان، گروه حقانی و سایر تروریستان این است که دست از خشونت، جنگ و انسان کشی در افغانستان بردارند و در پرتو ارزش های اسلامی، قوانین نافذه ی کشور، اعلامیه جهانی حقوق بشر، اعلامیه اسلامی حقوق بشر و میثاق های بین المللی به صلح استوار و آشتی خردمندانه متوصل گردند.
در ضمن، صلاحالدین ربانی وزیر خارجه افغانستان از یک طرف از وجود جنگ تحمیلی تروریستان در کشور اعتراف کرده و از طرف دیگر از دفاع و مبارزه برحق نیروهای امنیتی کشور علیه تروریستان چنین ابراز می دارد:
«نیروهای امنیتی کشور ما در مقابله با تعداد زیادی از گروههای تروریستی دارای انگیزههای گوناگون چون طالبان، شبکه حقانی، تحریک طالبان پاکستان، تحریک اسلامی ترکستان شرقی، تحریک اسلامی ازبکستان، القاعده و داعش، قربانیهای عظیمی را متحمل میشوند. اکثریت این گروهها اهداف و مقاصد منطقهیی و بینالمللی داشته و افغانستان قطعا مقصد نهایی آنها نیست.» (6)
جهان خوب می داند که افغانستان مورد تجاوز تروریستان اجیر پاکستانی، وهابی و برخی از کشورهای دیگر قرار گرفته است؛ از ین رو، مردم و نیروهای امنیتی ما با وجایب و رسالت انسانی، اسلامی، قانونی، مدنی، ملی، اخلاقی و... میثاق های بین المللی حق دارند که در برابر تروریستان مبارزه «عادلانه» نمایند و خاک مقدس خویش را از نفوذ و تجاوز تروریستان و حامیان شان نجاب بخشند. اگر دولت جمهوری اسلامی کنونی افغانستان با یک اراده سیاسی دموکراتیک و عادلانه از وجود انسان های آلوده به هرگونه فساد، قانون گریزی، قاچاق، تقلب، کشت کوکنار، بی گانه پرستی، خشونت و... انسانی کشی به طور قطعی تصفیه و پاک سازی گردند؛ و آن گاه به عوض آن ها متقی ترین، صادیق ترین، مسلکی ترین، با تجربه ترین، مردم دوست ترین، ملی ترین و دموکرات ترین نخبگان شایسته سالار مقرر گردند، با یقین کامل که افغانستان به صورت تدریجی از فقر اقتصادی، اجتماعی، خشونت، بحران، جنگ، تروریسم و... آدم کشی نجات خواهد یافت.
در این رابطه گفتنی است که اگر تروریستان افغانی از زیر اسارت اجانب و به خصوص استخبارات پاکستان خود را نجات داده به پروسه صلح استوار، تأمین امنیت اساسی و آشتی ملی بیپوندند؛ با یقین کامل که نه تنها صحنه بر تروریستان خارجی در کشور تنگ خواهند شد؛ بلکه در خدمت مردم و آبادی کشور نیز گماشته خواهند شد.
آیا نابودی همه ابزارهای استثمار، حق کشی، تظلم، خشونت، جنگ و انسانی کشی در جهان، زمینه های اساسی حد اقل تکامل کرامت انسانی و انسانیت را در جهت تحقق صلح، تأمین امنیت، آشتی و نظایر این ها در برابر جهل، تجاوز، خشونت، جنگ و... کشتار در هر کشور از جهان و خاصتآ در افغانستان جنگ زده مساعد نخواند کرد؟
ناگفته نباید گذاشت که طبقات استثمار شده ی جهان، به خصوص خلق های کشورهای عقب نگهداشته و از آن هم خاص تر مردم جنگ رسیده افغانستان نیاز مبرم دارند که تا مسؤلین با نور ایمان و عقلانیت دموکراتیک، صلح و آشتی را جاگزین خشونت ها، زن ستیزی ها، قوم پرستی ها، قبیله گرایی ها، گردن بریدن ها عملیات انتحاری ها، جنگ ها، کشتارهای دسته جمعی انسان های تحت ستم و نظایر این ها در همه کشورها و به ویژه در افغانستان جنگ زده در متن جامعه نمایند. امیدواریم که دست اندرکاران امور کشوری ما با اتحاد نظر کامل در تطبیق قانون اساسی و تحقق منافع ملی عملآ بسیج گردند و دین خویش را در پیشگاه خدا، مردم، کشور و قانون انجام دهند.
خشونت را نباید شعله ور نمود:
گویند که: «هر عمل از خود عکس العمل دارد.» این عملآ در ارتباط زندگانی روزمره نیز به اثبات رسیده است. از این باید درست عبرت گرفت.
در ادبیات گویند که:
« خوب کنی از خوب تر آید
بــد کنــی از بــد بدتـــر آید.»
و یا گفته شده که: «خون با خون شسته نمی شود.»؛ یعنی اگر کسی خواسته باشد که خون را با خون دیگری شسشو نمایند، مطلقآ ناممکن است؛ زیرا ریزش یک خون، افزایش خون های دیگری را در قبال دارد و انتقام جویی دوام پیدا کرده تا هردو طرف منازعه نابود و یا حد اقل هردو جانب ضعیف گردند. مضاف برآن، اگر یک بار خون ریخته شد، این خون با کینه توزی و انتقام گیری زیادتری جریان پیدا نموده و بالاخیره به عنوان یک فرهنگ در متن جامعه نهادینه می شود. چنانچه متأسفانه در فرهنگ و سنت منحط قبیلوی و تنگ قومی جوامع عقب نگهداشته و به خصوص در افغانستان قبیله سالار چنین است.
پس چه خوب خواهد بود که خون را با انوار دانش، منطق، خرد، گذشت، تساهل، صبر، عفو، دوستی و نظایر این ها شسشو نمود و آن خون ریخته شده را بر بنیاد علم و عقل به صلح، محبت، آشتی و انسان دوستی تعویض کرد.
شیخ سعدی در مورد تحریک و شعله ورشدن خشونت، کینه، جنگ، خصومت و امثالهم با شیوه زدن و زور این گونه بیان می کند:
پلنگ از زدن کینه ورتر شود
به باد آتش تیز برتر شود (7)
دقیقآ اگر با حیوان درنده و یا مار از طریق زور متوصل شویم، حتمآ با خشونت و درنده خویی آن ها مواجه خواهیم شد. عقلانی خواهد بود که از خشم حیوانات و یا آدم های خشم آگین به صورت مدبرانه، صلح آمیز و مسالمت آمیز خود را نجات داده و در امان گردیم.
پس نباید جواب مشت را با مشت داد؛ بلکه پاسخ آن را بر مبنای گذشت، شکیبایی، خردورزی و انسان دوستی داد تا این فرهنگ در جامعه ایجاد و بالاخیره نهادینه گردد.
دوری جستن از حسد:
اگر گفته شود که «حسد» نخستین و بدترین گناه در خلقت بشر است، مبالغه نخواهد بود. وقت که شیطان با آدم علیه السلام حسد ورزید و آن گاه همین حسد بود که بالاخیره باعث اولین قتل انسان گردید. به سخن واضح تر نگاشته شده که «قابیل» بر بیناد «حسد»، «هابیل» برادرش را کشت، خانم مقبولش را تصاحب نمود و اساس افزون خواهی، تجاوز، خصم، خشونت، جنگ و... کشتار را گذاشت.
حضرت علی در باره حسودان می فرماید: « عَجِبتُ لِغَفله الحُسّادِ من سلامهِ الاجساد» یعنی: «در شگفتم از حسودان نسبت به سلامتی تن شان.» وقتی حسد در وجود انسان رخنه کرد مانند شیطان با نیکی و سعادت جنگ می کند و سبب بدبختی خود و دیگران می شود. مولانا می گوید:
کاو ز آدم ننگ دارد از حسد
با سعادت جنگ دارد از حسد
دقیقآ که حسادت و بخیلی از جمله پدید آورنده خصم، خشونت، جنگ و ... آدم کشی در جهان و به خصوص در افغانستان قبیله سالار و جنگ زده می باشد. حسودان، شیرازه ی کرامت انسانی و انسانیت را در جامعه از هم می پاشانند که از جمله عملآ در کشور ما چنین کرده اند.
مولانای بزرگ، حسد انسان را به مراتب خطرناک تر و بدتر از حسد شیطان معرفی می دارد:
ور حسد گیرد تو را در ره گلو
در حسد ابلیس را باشــد غُلُو
آیا «حسد» ناشی از فقر اجتماعی، سیاسی، روانی، اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی و همچنان افزون طلبی، ضعف نفسانی و... از آغاز تولد انسان تا کنون نمی باشد؟
آیا حسد یکی از خصوصیات «منی ذهنی» نیست؟ آیا حسد چه در عالم جهل و چه در عالم عصری، به نوبه خود در ایجاد خشونت، دشمنی، جنگ افروزی و... کشتارهای مردم مؤثر واقع نمی گردد؟ آیا حسد یکی از درنده ترین اوصاف «حیوانی» در وجود یک فرد جاهل، ظالم، خشونتگر و... در جامعه نمی باشد؟
چند نمونه از کلام این سرایشگران در مورد حسودان و حسد قرار ذیل اند:
فرخی:
نــبود چـاره حسودان دغا را ز حسـد حسد آن است که هرگز نپذیرد درمان
عنصری:
اگر از درد بترسی مکن حسد که حکیم مثل زند که حســد درد بی درمـان است
نظامی:
سبق برد خود را تک آهسته دار حسد را به خود راه بر بسته دار
حــسد مــرد را دل بــه درد آورد میـان دو آزاده گــرد آورد » (8)
هرقدر که انسان نزدیک به بدویت، جهل، مناسبات و ساختار سربسته عشیروی، طایفوی، قبیلوی، قومی و نظایر این ها باشد، با همان پیمانه از جمله در عمق حسد، بخل، تنفر، عقده، حرص، بدبینی، افزون طلبی وغیره فرورفته است. برعکس، کسی که با هر اندازه به مدنیت، عقلانیت، بصیرت، روابط عصری و امثالم نزدیک باشد، با همان اندازه از حسد سنتی و بدوی فاصله دارد.
حسد یک مریضی روانی است که انسان را از رفتن به سوی دیگرپذیری، صلح نگری، آشتی، عدالت ورزی و نظایر این ها باز گردانیده و انسان را به لجن زار می برند. حسد، انسان را از اجتماع منزوی کرده و به زندان جهل اسیر می نماید. حسد، آدمیان را از نعمت کمال و جمال به طرف عصر تمدن و عقلانیت جدید محروم می سازد. و همچنان حسد، کاروان تکامل، مدنیت، دروازه عدالت و دموکراسی را به روی انسان می بندد. حسد، بستر خشونت و جنگ را علیه بشریت می گشاید. همچنان حسد، پیام صلح و آشتی را در گلون های آزادی خواهان و بشردوستان خفه می کند. بالاخیره مکررآ باید تأکید نمود که حسد، ناشی از فقر دینی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی، سیاسی و همچنان ناشی از دیکتاتوری طبقات حاکمه در متن هر جامعه و هر کشور می باشد که دشمن انسانیت، دیانت، مدنیت، سعادت، عقلانیت، پیشرفت، معنویت و علم در جهان و به خصوص در جامعه افغانستان است. مضاف برآن، حسد سرمایه داران انحصارگر جهانی ناشی از هژمونی خواهی و تسلط اقتصادی، سیاسی، نظامی،فرهنگی، عملی وغیره بالای کشورهای عقب نگهداشته و تحت استعمارگران به ویژه در افغانستان بی صاحب می باشد.
آیا اجتناب از حسد، بخل و امثالهم، به نوبه خود انسان ها را از جمله به سوی صلح، هم پذیری بشردوستانه، هبستگی مذهبی- دینی و عدالت اجتماعی تشویق و هدایت نمی کنند؟ آیا تبدیل کردن «حسد، بخل، خشونت و... کینه» به «رواداری، دیگرپذیری، مهرورزی و... انسان دوستی» یکی از صفات پیامبران الهی و انسان سالاران روی زمین نبوده و نمی باشد؟ پس ضرورت تکامل نیازمندی زمان حکم می کند که همه ملت های جهان و خاصتآ مردم افغانستان نیاز شدید از جمله به زدودن «حسد» از درون خویش دارند. به کلام دیگر ترک حسد، عملآ ترک جهل به سوی تحقق دیگرپذیری، رواداری، صلح، محبت و همنوع دوستی در این کرۀ خاکی و خاصتآ در افغانستان جنگ زده و قبیله سالار می باشد.
ادامه دارد
تاریخ: یکشنبه 24 جوزا 1394 خورشيدی برابر با 14 جون 2015 ميلادی / کابل
---------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1) – ص 37 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشربیناد انکشاف مدنی.
(2) - «اگر انسان همین باشد» / شاعر: مسعود حداد/ 10 اگست 2012 منبع: سایت آریایی
(3) – ص 34 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشربیناد انکشاف مدنی.
(4) – ص 77 ««دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشربیناد انکشاف مدنی.
(5) – ص 85 ««دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشربیناد انکشاف مدنی.
(6) – منبع: اخبار سایت آریایی/ شنبه 16 جوزا 1394 خورشيدی برابر با 6 جون 2015 ميلادی
(7) – ص 30«امثال و حکم مردم هزاره» / گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / ایران.
( 8) – ص 117 «امثال و حکم مردم هزاره» / گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380/ تهران.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت اول
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چـــو غــلام آفتــابـم همــه ز آفتــاب گـــویم
«مولانا جلال الدین بلخی»
پیش از همه باید نوشت که مقوله «صلح» را به معرفی گرفته و به ترتیب به مطالب دیگری پرداخته خواهد شد. اینک در ارتباط عنوان خویش به گزیدۀ مختصری از واژه های صلح و آشتی در برابر خشونت، جنگ و انسان کشی از نمونه های کلام شاعران طرازاول جهان فرهنگ و ادب استفاده کرده و حق داوری آزادانه و خردمندانه را به خوانندگان گرانقدر خویش واگذار می گردم:
معنای صلح:
صلح با خلقت انسان و همراه با تکامل زمینه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، هنری، فرهنگی وغیره تا کنون در جوامع بشری و به خصوص طی این چهل سال آخیر بحران در افغانستان جنگ زده مطرح می باشد. وقتی که از صلح صحبت می کنیم؛ به این معنا که صلح در برابر خشونت، نزاع، جنگ و نظایر آن ها پیشکش می گردد. به سخن دیگری، ناامنی، خشونت ورزی و آتش جنگ که در وطن غم زده ما جریان دارند و مردم خواهان صلح اساسی و عدالت فراخ دامن می باشند. آقای سید مبارک موسوی در تحقیق پایان نامه ماستری خویش در مورد معنی صلح پرداخته و این گونه می نگارد:
«صلح یک کلمة عربی است که در فارسی به معنای سازش و آشتی به کار رفته است. لغت نویسان از جمله معین، معنی واژه صلح را« سازش کردن، آشتی کردن، توافق کردن، پیمانی که به اساس آن دعوایی را حل و فصل کنند» ذکر کرده است. اما در فرهنگ معاصر عربی فارسی در معانی صلح نگاه گسترده تر و عمیق تر داشته و صلح را به معانی:« خوب بودن، برازنده بودن، نیک طبع بودن، صالح بودن، با خدا بودن، پرهیزگار بودن، راست بودن، شایسته بودن، سودمند بودن، کارساز بودن، جور بودن، پسندیده بودن، قابل قبول بودن، معتبر بودن» به کار برده اند.»
صلح از منظر دانشمندان دارای دو مفهوم خاص و عام می باشند. مفهوم «خاص صلح» این است که خشونت، جنگ و کشتار متوقف گردد و یا پایان یافته است. مفهوم «عام صلح» به این معنا بوده که شرایط زندگانی لازم همراه با تأمین امنیت، عدالت برای همه مردم به صورت دموکراتیک عملی گردند و صلح اساسی در تمام مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نهادینه شود.
وقتی که فرهیختگان دانش و عقل از صلح گپ می زنند، منظور آن ها «تحقق صلح» به مفهوم وسیع کلام دموکراتیک در جامعه می باشد تا ریشه ها و عوامل خشونت، جنگ، تجاوز به حریم مردم، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، اختطاف، ترور، غارت، تجاوزات جنسی، فساد اداری، زن ستیزی، عملیات انتحاری، مافیای اقتصادی و... انسان کشی که از سوی تروریستان و سایرین جریان دارند، به صورت بنیادی در تمام روابط اجتماعی جامعه نابود گردند.
صلح و آشتی یکی از مهم ترین نیازهای بشری بوده که از آغاز تولد انسان به مثابه یک «آرمان» در باورها و افکار اجتماعی مردم مطرح بوده است. در کشورها و جوامع که صلح و آشتی ناپدید بوده؛ مسلمآ که در آن جا خشونت، جنگ و کشتار مسلط می باشند. مثلآ: افغانستان حد اقل در بیش از چهار دهه تا کنون در جولانگاه ویژه ی خصم، خشونت، بی سرنوشتی، جنگ و قتل گاه همه اقوام بی گناه مبدل گردیده است. از این رو، مردم ما بیش از همه «تشنه» تحقق صلح راستین، تأمین امنیت، آشتی و عدالت اجتماعی در سراسر کشور می باشند.
پس با ایجاد و گستره ی صلح بنیادی در متن جامعه بوده که از جمله ارزش های انسان مانند: آزادی، امنیت، حق حیات، عدالت، سعادت، پیش رفت، آرامش و همچنان زمینه های لازم توسعه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به صورت دموکراتیک از سوی حاکمیت شایسته سالار در کشور فراهم خواهند گردید.
صلح و آشتی در قرآن:
صلح و آشتی در تمام ادیان توحیدی و به ویژه در دین مبین اسلام از جایگاه ویژه ی برخوردار اند. در پرتو صلح و آشتی بوده که شرایط لازم هم پذیری، دوستی، خردورزی، همزیستی مسالمت آمیز و عشق نسبت به یک دیگر ایجاد می گردد. این منبع از قرآن کریم در مورد صلح و آشتی این گونه نقل کرده و تفسیر می کند:
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين»؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! همگى در صلح و آشتى درآييد و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شماست.
از مفهوم آيه استفاده مىشود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكانپذير است. به صرف اتكا بر قوانين مادى، هرگز جنگ و ناامنى و اضطراب از دنيا بر چيده نخواهد شد، زيرا عالم ماده، و علاقه به آن، همواره سرچشمه كشمكش ها و تصادم ها است. اگر نيروى معنوى ايمان، آدمى را كنترل نكند، صلح غير ممكن است.» سایت انترنیتی مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.
اگر انسان با زیربنای دانش، منطق، علم، خرد، ارزش های بشری و... دینی عملآ رفتار نماید، با یقین کامل که روزنه های از جمله صلح، سعادت، پیش رفت، عقلانیت ورزی، آشتی و نظایر این ها به رویش باز خواهد شد. همچنان خشم، جنگ و آدم کشی تدریجآ از بین برده خواهند شد.
در جای دیگر خداوند در قرآن در مورد تحقق صلح و آشتی و همچنان به آشتی دادن بین افراد جامعه این گونه امر فرموده است:
« وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُم؛ روابط بين خودتان را اصلاح نماييد» .اصلاح ذات البين» و ايجاد تفاهم و زدودن كدورت ها و دشمني ها و تبديل آن به صميميت و دوستى، يكى از مهم ترين برنامههاى اسلامى است.» سایت انترنیتی مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.
حضرت علی (ع) خلیفه اسلام در مورد اهمیت صلح این چنین فرموده است:
اميرمؤمنان على (ع) در آخرين وصاياي خود در هنگامى كه در بستر شهادت بود، به فرزندانش فرمود:
«انى سمعت جدكما رسول اللَّه (ص) يقول: اصلاح ذات البين افضل من عامة الصلاة و الصيام؛
از جد شما پيامبر (ص) شنيدم : اصلاح رابطه ميان مردم از انواع نماز و روزه مستحبّ هم برتر است» . همان منبع.
در قسمت تحقق صلح و آشتی از مام صادق (ع) این گونه نقل گردیده است:
« صدقة يحبها اللَّه اصلاح بين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا؛ بخششى را كه خداوند دوست دارد، اصلاح بين مردم است . هنگامى كه به فساد گرايند و نزديك ساختن آن ها به يكديگر است ، هنگامى كه از هم دور شوند.» همان منبع.
هم اکنون آتش خشونت، جنگ و انسان کشی که در کشورهای اسلامی و از همه زیادتر در افغانستان جنگ زده با شدت تمام ادامه دارند؛ آیا نیاز مبرم به تحقق صلح و قطع ریشه های خشونت، جنگ و انسانی نیست؟
اگر انسان ها و خاصتآ حکام کشورهای گیتی و از همه بیش تر زمامداران افغانستان بر بنیاد همه ارزش بشری، ادیان توحیدی، علمی، منطقی، مدنی، قانونی و عقلانی؛ تمام نیروهای مادی، اجتماعی و معنوی خویش را در جهت تحقق صلح، تأمین امنیت، آشتی و نظایر این ها به خرچ دهند، با ایمان کامل که عوامل خشونت، جنگ و... انسان کشی در روی زمین حد اقل کاهش خواهند یافت.
پس بیایید که مبتنی بر دانش عصری، منطق ورزی، مدنیت پروری، عقلانیت نگری و حکم ضرورت زمان به «ریسمان خدا» مشترکآ چنگ بزنیم و در تحقق صلح استوار و آشتی بنیادی در متن جامعه حد اقل سهیم خویش را اداء نماییم تا زمینه های فکری و عملی خشکانیدن ریشه های جهل، خشونت، جنگ و ... انسان کشی در جهان و به ویژه در افغانستان جنگ زده و قبیلوی مساعد گردند.
عدالت و صلح:
عدالت و صلح از جمله ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی، قانون و بین المللی در تاریخ معاصر و یکی از خواست های مبرم خلق های جهان و خاصتآ نیازم نهایت عاجل مردم افغانستان می باشد که هرگز قابل کتمان نیست. عدالت و صلح را نمی توان از هم جدا کرد؛ زیرا هردو مقوله دو روی یک سکه اند. وقت که صلح در جامعه تحقق نیابد، عدالت به تنهایی خود هرگز به وجود نخواهد آمد. همچنان اگر مقصود عدالت نباشد، صلح مجرد هم به نفع جامعه به جود آمده نمی تواند. پس صلح، آشتی، عدالت و امثالهم متمم یک دیگر بوده و یکی از وظایف دولت اند که باید توسط زمامداران شایسته، مسؤل، مدبر، وطن خواه، مدنیت پرور و مردم دوست در عمل پیاده شوند.
خداوندگار بلخ حضرت مولانا در مورد عدل و ظلم چنین می گوید:
عـدل چـه بـود آب ده اشجـار را ظلــم چــه بــود آب دادن خـار را
عـدل وضـع نعمتی در موضعش نه به هر بیخی که باشد آب کَش
ظلم چه بود وضع در نا موضعی کــه نباشــد جــز بــلا را منبعی
اگر تحقق عدالت و صلح در جهان، به خصوص در کشورهای عقب نگهداشته و از آن هم خاص تر در افغانستان جنگ زده و بی دفاع مطمح نظر و عمل دست اندرکاران امور می بودند؛ پس هیچ گاه کشورهای اسلامی به ویژه افغانستان مصبیت رسیده در آین اواخیر تا این حد در کام آتش خشونت، جنگ های تحمیلی، ویرانی، بی اتفاقی، تباهی و کشتارهای دسته جمعی انسان های بی دفاع و بی گناه نمی سوختند.
پس بنا بر انگیزه ها و عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی وغیره بوده که تمام طبقات مظلوم و محکوم بشریت از داشتن عدالت بنیادی و صلح واقعی محروم می باشند. فراموش نباید نمود که از جمله نبود عدالت و صلح در میان انسان ها، عامل آسمانی نیست؛ بلکه عوامل آن زمینی اند که مقصر اصلی آن زمامداران ظالم و طبقات استثمارگر در برابر انسان های مظلوم و بی دفاع در سراسر جهان بشریت و خاصتآ در افغانستان قبیلوی و مرد سالار می باشند.
چرا در آواخیر شعله های آتش در اکثر ولایات کشور ما به ویژه در ولایت شمال، شمال شرق، جنوب، کابل و دیگر مناطق بیش تر زبانه کشیده و جنگ های تحمیلی از سوی استخبارات خارجی خاصتآ ذریعه پاکستان و همچنان گردن برین های هموطنان غریب توسط طالبان با شدت ادامه دارند؟ آیا در عوض خشونت، جنگ و کشتارها؛ تحقق صلح، تأمین امنیت و آشتی ضرورت مبرم انسانی، اسلامی، قانونی، مدنی و ملی جامعه ما نیستند؟
پس تا زمانی که با زیربنای دانش، خرد، منطق و بصیرت باورهای صلح و عدالت در متن افراد جامعه و خاصتآ در اذهان نخبگان دولتی ایجاد نگردند، از تحقق عدالت و صلح اساسی در کشور خبری نخواهد بود. به سخن دیگری، تا وقت که زیربنای ذهنیت های قبیلوی و باورهای ناپسند در متن جامعه و به خصوص در اذهان نخبگان امور سیاسی و دولتی از بنیاد اصلاح نگردند؛ شاهد تغییرات مثبت و دموکراتیک در جامعه نخواهیم بود.
رعایت کرامت انسانی:
در میان مخلوقات خداوندی، صورت انسان زیباترین و ارزشمند ترین نعمت است که خداوند کرامت انسانی را به صورت خاص گرامی داشته است. انسان سرتاج همه مخلوقات الهی در روی زمین است. همچنان خداوند زمین و آسمان را برای انسان مسخر ساخته، تا عدالت الهی را در روی زمین برای آدمیان پیاده نماید. از این روست که انسان را به نام «اشرف المخلوقات» نیز معرفی فرموده است.
در قرآن کریم در مورد رعایت کرامت انسانی چنین می خوانیم:
«ولقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا؛8 ما آدميزادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا [بر مركبهاي راهوار ] حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنان بخشيديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كردهايم، برتري داديم.» منبع: كرامت انسان از ديدگاه قرآن/ مهدي رضوانيپور.
رعایت کرامت انسانی به مفهوم ایجاد محبت، امنیت، صلح، آشتی و بشردوستی در مسیر تکامل معراج معنویت بوده که در این صورت نشانه ی از خشونت، جنگ، دشمنی و انسانی کشی باقی نخواهند ماند. اگر در جهان و به ویژه در افغانستان «اصل کرامت انسانی» با دستورات الهی، ارزش های بشری، اعلامیه اسلامی حقوق بشر، اعلامیه حقوق بشر زمان ملل متحد، میثاق های بین المللی و سایر نهادهای مدنی مورد رعایت قرار گیرد، با اطمینان کامل گفته می توانیم که شرایط عملی صلح و آشتی به میان خواهند آمد و آن گاه جای برای خشونت، جنگ، اختطاف، قاچاق، ترور، انسان کشی و هرگونه جنایات ضد بشری دیگری تنگ و تنگ تر خواهد شد.
به کارگیری عقل در تحقق صلح و آشتی:
در کرامت انسانی، عقل از جایگاه فوق العاده ی برخوردار است که سایر موجودات و مخلوقات از آن محروم می باشد. به وسیله عقل است که از جمله خیر و شر درک گردیده و انسان از آن در خدمت بشریت و به خصوص در تکامل معنویت استفاده می کند.
شاعر در مورد به کارگیری عقل چنین می گوید:
عقـل را با عقـل یاری یار کن
امرهم شورا بخوان و کار کن
اگر بر بنیاد دانش عصری و منطق از عقل کار گرفته شود، با ایمان کامل گفته می توانیم که از عقل تکامل یافته در راستای تحقق صلح و آشتی استفاده سالم گرفته خواهد شد. در این صورت بوده که جای خشونت، جنگ و انسان کشی را بالاخیره، صلح، محبت، آشتی و... انسان دوستی اشغال خواهد نمود. این جاه بوده که پدیده انسان و انسانیت مطابق نیازمندی عصر به تکامل معنویت کمکی شایان خواهند نمود.
اخلاق:
اخلاق جمع خلق می باشد که از عربی گرفته شده و به معنای: خوی ها تعریف گردیده است. به عبارت ساده تر باید نوشت که «خلق» به معنی خوی، طبع، سجیه و عادت است که جمع آن را «اخلاق» گویند.
اخلاق یکی از ارزش های انسانی، دینی، مدنی، ملی و... بین المللی در درازنای تاریخ تمدن بشری می باشد. پابندی منطقی،عقلانی و عملی انسان به داشته های پسندیده اخلاقی یک نیاز جدی هر جامعه می باشد. مثلآ دوری از کینه توزی، شهوت پرستی، خشونت ورزی، دزدی، زن ستیزی، خیانت ورزی، تقلب کاری، قانون گریزی، عقل ستیزی، آدم کشی و نظایر این ها جزء از صفات اخلاقی در جامعه می باشند که باید عملی گردند. این مسایل در محدوده خود در ایجاد و گسترش زمینه های زیست دوستانه، مسالمت آمیز و عادلانه انسان ها به ویژه در افغانستان مؤثر خواهند بود.
اگر اخلاق در مناسبات مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانی جامعه به صورت شایسته و آن هم آگاهانه رعایت گردد، با باور کامل که این عنصر اخلاق هم به نوبه خود در تحقق صلح، آشتی، عدالت، امنیت و کاهش خشونت، جنگ و قتل در جامعه مفید تمام خواهد شد.
اخلاق دارای دو بعد فردی و اجتماعی است:
باید نوشت که بعد اخلاقی و بعد اجتماعی از هم جدا نبوده؛ بلکه لازم و ملزوم یک دیگر اند. به سخن دیگری، هردو بعد با هم تأثیر پذیر می باشند. اگر با زیربنای علم، بصیرت و خرد دموکراتیک از ابعاد فردی و اجتماعی اخلاق استفاده مشترک و بنیادی صورت گیرند، آن گاه از جمله «خشونت» باطل گردیده و «صلح» بالای جنازه های خشونت، جنگ و قتل تولد خواهد گردید.
بعد فردی اخلاق:
همه ادیان توحیدی و دانشمندان امور در بعد اخلاق فردی، انسان را به مبارزه در برابر هوای نفس، شهوت، حرص، حسد، کینه، تکبر، خشم، تمامیت خواهی، زور طلبی، تعصب و... که از نخستین عوامل خشونت و جنگ است، فراخوانده، تا در عوض آن: اخوت، همزیستی مسالمت آمیز، دیگر پذیری، خردورزی، ظلم ستیزی، سعادت خواهی، مدنیت طلبی و بالاخیره بشر دوستی در تمام مناسبات مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بر ضد خشونت، جنگ و آدم کشی نهادینه گردند.
بعد اجتماعی اخلاق:
در این بعد اجتماعی اخلاق است که اربابان دانش، انسان را از کلیه تعصبات مذهبی، زبانی، قبیلوی، قومی، جغرافیوی، ملی، دینی، نژادی، ایدیولوژیکی، جنسیتی، سیاسی، بی عدالتی، تفرقه افگنی و غیره منع می کنند. و افزون برآن به صورت آگاهانه اوصاف قناعت، خداجویی، نیکی، عفونگری، عدالت خواهی، وحدت طلبی، دیگر دوستی، همکاری، گذشت، صبر و مدارا را در رفتار اجتماعی افراد توصیه نموده اند تا صلح استوار و آشتی محبانه در بین اجتماع ایجاد گردند. و همچنان عدالت در همه هسته های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه به صورت اساسی تأمین شود. در این صورت است که ابعاد فردی و اجتماعی اخلاق در ارتباط یک دیگر و همچنان با تأثیر پذیر از هم دیگر، در متن جامعه تدریجآ نفوذ نموده و بلاخیره نهادینه خواهند شد. پس با نهادینه شدن اساسی عناصر فردی و اجتماعی اخلاق پسندیده در بین افراد جامعه بوده که ریشه های خشونت ورزی، زن ستیزی، جنگ افروزی و... کشتار انسان ها را خواهند خشکانید و بالاخیره عشق نسبت به رعایت کرامت انسانی و انسانیت به کرسی مرامش قرار خواهد گرفت.
صبر و مدارا:
آیا صبر و مدارای عقلانی بخشی از ارزش های بشری، دینی، علمی، مدنی، قانونی و بین المللی در جهت تحقق صلح و آشتی در خنثا کردن خشونت، جنگ و انسانی کشی در جامعه نمی باشند؟
حضرت عیسی علیه السلام فرموده که اگر کسی با سیلی به رویت بزند، طرف دیگری روی خود را برایش بگردان تا که بزند و خشمش کاهش یابد. این گفتار پیغمبر وقت به رسمیت شناختن ظلم و اسارت پذیری «سیلی زننده» هرگز نبوده؛ بلکه با تقدیم کردن تسامح، صبر، گذشت و مدارای خویش در برابر خشونتگر و ستمگر به صورت کل می باشد؛ که طالب صلح و نفی خشونت و بطلان جنگ بوده که تا حال برای بشریت میراث مانده است. اگر فرضآ خشونت با خشونت پاسخ گفته شود، این خشونت ها از هردو طرف ادامه خواهند یافت که نتیجه آن نابودی و یا حد اقل تضعیف هردو جانب متخاصم می باشد. پس خردمندانه خواهد بود که همه ی ما، بر بنیاد دانش نوین، عقلانیت معاصر و ارزش های ناب دینی؛ شیوه های عفو، مدارا و گذشت پیغمبری را اختیار کنیم تا خشونت و جنگ بی پایه گردند و در عوض آن ها، «صلح و آشتی» در متن هر کشور و خاصتآ در افغانستان مصبیت رسیده تدریجآ نهادینه شوند.
در ضمن، از جمله صبر و مدارا یکی دیگری از جلوه های مبانی صلح، عدالت، آشتی و پیروزی در برابر خشونت، دشمنی و جنگ می باشند. مهم تر از همه، صبر و مدارا یکی از صفات خجسته پیامبران خداوند متعال و به ویژه یکی از خصوصیات عالی حضرت محمد (ص) بوده که تاریخ آن را ثابت نموده است.
حافظ شیرازی یکی از منادیان راستین صلح و آشتی بوده که گذشت، تسامح، صبر و مدارا را آگاهانه، مسؤلانه و عاقلانه در مقابل «دشمنان» و مروت دوراندیشانه و خردمندانه را در برابر «دوستان» این گونه تأکید می نماید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بـا دوستــان مــرّوت بــا دشمنــان مــــدارا
آیا حافظ با عرضه نمودن مهر، مروت و محبت برای دوستان و پیشکش کردن تساهل، مدارا و گذشت در مقابل دشمنان؛ اصل خشونت، دشمنی و جنگ را باطل اعلام نکرده و نهال دوستی عاقبت اندیشانه را در زمین غرص نکرده است؟
حافظ، نشاندن درخت دوستی و ریشه کن سازی نهال دشمنی را در جهت تحقق صلح، عدالت و آشتی در برابر خشونت، جنگ و انسان کشی این گونه برای فرزندان حضرت آدم پیغمیر چنین تأکید می نماید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنــج بی شمــار آرد
آیا این سرایشگر در این محور، از عمق حریم انسان و انسانیت به دفاع و حراست برنخواسته است؟
در جای دیگر این شاعر، آزار رسانی و خشونت ورزی را این گونه نفی نموده و آن را گناه می داند:
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که درشریعت ماغیر ازین گناهی نیست
وقت که یک انسان و یا یک جمع، فرد و یا اشخاصی را مورد خشونت، تجاوز، غارت، حق تلفی، بی عدالتی و ... قتل قرار دهند؛ آیا از جمله جنایت کاران به حساب نمی آید؟ چرا طالبان و سایر تروریستان سلاح های کشنده را به خاطر انسان، خدا، وطن و مصالح ملی مردم ما به زمین نمی گذارند و در عوض خشونت، جنگ و انسان کشی؛ صلح استوار و آشتی اساسی را پیشه نمی کنند تا خود هم در پرتو آن زیست عادلانه نمایند؟
آیا کشتن یک انسان کشور ما به معنای کشتن سایر انسان ها در روی زمین نمی باشد؟ برعکس، آیا خدمت به یک هموطن ما به معنی خدمت گذاری به بشریت نیست؟ پس، خشونت و تداوم جنگ تحمیلی از سوی حلقات خارجی و خاصتآ توسط پاکستان و طالبان در افغانستان هیچ نتیجه ی برای دشمنان مردم ما نخواهد داشت. پس پیش از این که ناوقت گردد، خوب خواهد بود که همه ما مشترکآ به صلح اساسی و آشتی بنیادین متوصل شویم، تا عدالت الهی، مدنی و قانونی به صورت همه شمول در افغانستان تحقق یابد.
آیا گذشت، صبر، مدارا و عفو با زیربنای علمی، خردورزی و شیوه ی پیغمبری زمینه های بطلان و زوال خصم، خشم، جنگ و انسانی کشی را مساعد نخواهند نمود؟
ادامه دارد
تاریخ: يکشنبه 10 جوزا 1394 خورشيدی برابر با 31 می 2015 ميلادی / کابل