غلام سخی ارزگانی

 

به قدرت رساندن تروریستان در قبای صلح

در تاریخ 68 ساله هستی پاکستان عملآ به مشاهده رسیده که روابط میان این کشور و دولت های افغانستان تا کنون خصمانه می باشد. در عصر حاکمیت میراثی سران محمد زایی شاهد هستیم که برخی از خوانین از قبیل» خان غفارخان، صمد خان، ولی خان اچکزی و... پشتون های آن سوی خط دیورند مورد حمایت زمام داران دولت شاهی افغانستان در برابر پاکستان قرار داشتند. در ضمن، حتا همه ساله دولتمداران کشور ما روی اهداف سیاسی خویش، تعداد کثیر از فرزندان پشتون های آن سوی خط دیورند را جهت آموزش، پرورش و تربیت شامل مکاتب و دانشگاه کابل، ننگرها و... می نمودند و تا حال نیز ادامه دارد. افزون براین، تأسیس ریاست عمومی سرحدات و قبایل و بعد ارتقای آن به وزارت سرحدات و قبایل در چوکات ادارات دولتی افغانستان گردید که از این طریق هرگونه کمک به سران قبایلی پشتون آن سوی خط دیورند صورت گرفت که این کار تا حال با شدت تمام صورت می گیرد. در حال که از جمله در مردم ما در هرات، نورستان، غور، تخار، بدخشان، بامیان، پنجشیر، فراه، سرپل، بلخ، ارزگان، پکتیا، کنر، کندز، دایکندی و سایر نقاط کشور در جریان بیش از نیم قرن حاکمیت اربابان قبیله محمد زایی در فقر اقتصادی، صحی، اجتماعی، بی تعلیمی و... گسترده و طاقت فرسا به سر می بردند. مثل مشهور است که: «گرسنه که در خانه باشد، خیر در صحرا روا نیست.» زمام داران کشور ما نه به خاطر آزادی واقعی و عملی مردم مظلوم پشتونستان این قدر مبالغ بزرگ و بی حساب را از بودجه افغانستان را به مصرف رساندند؛ بلکه به خاطر بقای سلطنت میراثی و خاک زدن به چشم قبایل پشتون و بلوچ آن سوی خط دیورند و همچنا به سبب سرپوش گذاشتن به بحران های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مردم افغانستان بودند که عامل دشمنی پاکستان با افغانستان نیز گردیدند.

پاکستان نو تأسیس که در آن وقت ناتوان بود، در مقابل چنین اعمال دولت های افغانستان عکس العمل جدی را نشان داده نمی توانست و منتظر فرصت مناسب بود. در ضمن، دولتمداران وقت کشور ما بهترین فرصت ها را به مقصد الحاق مجدد آن سو خط دیورند به افغانستان داشت که متأسفانه از دست دادند. به سخن دیگری، امیرعبدالرحمن خان بخش از خاک افغانستان را با قسمت از قبایل پشتون و بلوچ مظلوم کشور ما به هند برتانوی در ازای قدرت غلامی اش فروخت؛ ولی دولتمداران محمدزایی در طی بیش از شصت سال گذشته خاک فروخته شده کشور خویش را دوباره به افغانستان ملحق نکردند و یا نخواستند. شاید هم قدرت میراثی خویش را به خطر می دیدند. حاکمان کشور ما با نحوی از انحاء دشمنی را با پاکستان ادامه دادند و ندای« دا پشتونستان زموژ دی» همیشه سر می دادند. حتا مردم شاهد اند که سردار محمد داود خان در زمان صدارت خویش که مردم افغانستان با هر گونه فقر رو به رو شدند؛ آن گاه دولتمداران وقت به خاطر سرپوش گذاشتن به بحران ها و نارضایتی های مردم، امر سفربری را در جنگ علیه پاکستان صادر نمود.

 هردو طرف به تبلیغات جنگ سرد علیه هم دیگر ادامه می دادند؛ ولی حکام پاکستان از رویش های مداخله گران دولتمداران افغانستان در امور مناطق تحت سلطه خویش سخت عقده گرفتند و علیه مردم افغانستان روز شماری می کردند.

در گرما گرم رقابت های جنگ سرد بین شرق و غرب به رهبری ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود که بالاخیره، دولت شاهی به رهبری سردار داود خان و اعضای حزب دموکراتیک خلق با حمایت کرملین سقوط نمود. در این وقت زمام داران پاکستانی از فرصت استفاده نمودند، برخی از افراد مثل، برهان الدین ربانی، مولوی خالص، مولوی محمدی، احمد شاه مسعود، گلبدین حکمتیار، صبغت الله مجددی، گیلانی، رسول سیاف وغیره را در جهت سرنگونی ریاست جمهوری داود خان در کشور خویش مورد حمایت نظامی، اقتصادی وغیره قرار داد.

پس از سپری شدن چند سال، با کودتای نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین، جمهوریت داود خان سقوط  کرد و این بار دولت چپی با حمایت مستقیم کرملین به وجود آمد. این جا بود که بهترین فرصت طلانی برای زمام داران پاکستانی به دست آمد تا انتقام دیرینه خویش را از افغانستان بگیرند. استخبارات و اردوی پاکستان با پشتوانه غربی ها، وهابی ها و حتا اکثریت کشورهای جهان؛ بیش از هفت تنظیم، حزب و گروه های اسلامی را با تمام امکانات اقتصادی، استخباراتی، سیاسی، نظامی، لوژیستگی وغیره خویش مورد حمایت قرار داد. این جا بود که پاکستان با عقده پیشینه خوش، در سدد نابودی کامل خاک افغانستان گردید.

وقتی که بعد از یک سال حاکمیت تره کی و امین یکی پس از دیگری سقوط  داده شد؛ آن گاه نظامیان شوروی، افغانستان را اشغال و زمام داران پرچمی را در عوض خلقی های امینی در قدرت سیاسی نصب نمودند. این جا بود که دور از تصور، بهترین چانس برای غربی ها در برابر بلوک کمونیستی به دست آمد.

این فرصت طلانی تنها برای پاکستان نبود که افغانستان را ویران کند؛ بلکه اصلآ برای غرب تحت رهبری امریکا بود که انتقام شکست خود را از جنگ ویتنام، از اتحاد شوری در افغانستان بگیرد. از این رو، کشور ما به عنوان محور «قربانی» تضادها و رقابت های نظام های کمونیستی و سرمایه داری جهان قرار گرفت که تا کنون در کام آتش جنگ ویرانگر می سوزد و تباه می شود.

زمام داران پاکستانی که بانی و حامی مجاهدین افغانستان در کشورش بود، کمک تمام کشورهای جهان را برای مجاهدین کشور ما در سرنگونی دولت طرفدار کرملین در افغانستان جلب نمودند. در همین رابطه ارتش و استخبارات پاکستان با بهانه آزادی افغانستان، مجاهدین را در تخریب زیربناهای اقتصادی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با تمام امکانات غربی، عربی، چینایی، جاپانی، اسرائیلی، امریکایی و سایر همقطاران نظام سرمایه داری مورد حمایت سازمان یافته و هدفمند قرار دادند.

 خلاصه این حاکمان پاکستانی توسط عوامل خویش در مدت 14 سال، ارتش نیرومند کشور ما را از بین بردند. زیرساخت های مادی، اجتماعی و معنوی جامعه ما را به کلی ویران کردند. قریب هفت میلیون از هموطنان ما را تنها در پاکستان آواره نمودند و از خیلی از آن ها در ویرانی افغانستان استفاده بردند. در نهایت جهان سرمایه داری از طریق سازماندهی استخبارات، اردوی پاکستان، وهابی ها و مجاهدین نه تنها انتقام شکست امریکا را در ویتنام از بلوک کمونیستی در افغانستان گرفتند؛ بلکه وطن ما طبق خواست دولتمداران پاکستانی به خاک و خون مبدل شد.

به کلام واضح تر؛ خروج ارتش سرخ از افغانستان، سقوط دولت داکتر نجیب الله احمدزی، ویرانی همه زیربناهای افغانستان، آوردن مجاهدین در قدرت، ایجاد جنگ داخلی میان احزاب جهادی در کابل وغیره، هدف عمده نتایج «جنگ سرد» زمام داران غربی، پاکستانی، عربی و دیگران در کشور ما بودند.

برنامه دیگری جنگ سرد از طریق کشورهای منطقه، همسایگان، خاصتآ پاکستان در کشور ما بود که از جمله کابل را به مخروبه کامل مبدل نمودند. این بار دولت اسلامی مجاهدین را بیش تر از این مورد حمایت قرار ندادند، در عوض آن گروه طالبان پشتون تبار را از بطن مجاهدین پیشاور نشین با خون ریزی تمام در افغانستان نصب کردند. عربستان سعودی، پاکستان، امارت متحده عربی و... امارت اسلامی طالبان را با تمام جنایات ضد بشری آنان به رسمیت شناختند و جوی خون را در افغانستان جاری کردند.

غرب تحت رهبری امریکا از امارت اسلامی طالبان نیز حمایت نمود. بعد از پنج سال روابط میان امریکا و طالبان بر موضوع تسلیمی اسامه بن لادن به سردی گرایید. بالاخیره با سرنگونی برج های تجارتی و نظامی امریکا از سوی تروریستان از خاک افغانستان دشمنی بین غرب و امارت اسلامی طالبان به اوج خود رسید. تا این که ائتلاف جامعه جهانی به رهبری امریکا و جبهه متحد ملی افغانستان، امارت اسلام طالبان را سقوط دادند.

در عصر حاکمیت 13 ساله حامد کرزی نه تنها کوچک ترین مبارزه علیه طالبان، شبکه حقانی، حزب اسلامی حکمتیار و سایر تروریستان صورت نکرفت؛ بلکه شخص حامد کرزی با تمام باندهای تباری خویش در آزادی طالبان و سایر تروریستان از زندان های بگرام، ولایات کشور و حتا گوانتانامو بیش ترین تلاش کردند، تا این که هیچ یک زندانی طالب که حتا چندین مراتبه در جنگ علیه نیروهای دولتی و مردم دستگیر شده بود، مورد محاکمه قانونی قرار داده نشد و همه را آزاد کرد.

در این مدت، حامد کرزی 21 بار غرض گویا تأمین صلح به پاکستان سفر کرد که هر بار بدون دست آورد بود. و در ضمن، دولتمداران افغانستان به تأمین صلح صادق هم نبودند. و از طرف دیگر، نه پاکستان و حامیان غربی پاکستان به تحقق صلح در کشور ما مایل بودند. به سخن روش تر، بازی های جدید از هر سمت و سو علیه منافع ملی مردم و کشور جنگ زده افغانستان ادامه پیدا کردند.

در زمان حکومت وحدت ملی به رهبری داکترغنی و داکترعبدالله نیز از یک سو، بازی دیگری به نام تأمین صلح با طالبان و سایرین آغاز گردیده  و از سوی دیگر، شبکه حقانی، طالبان و حزب اسلامی حکمتیار، تمام ولایت کشور را به حمام خون مبدل نموده اند.

در این اواخیر، پاکستان بر اثر فشارهای جهانی مجبور گردید که اولین نشست مستقیم طالبان را با بهانه صلح با مقامات دولت افغانستان در حضور نمایندگان امریکا، چین و... در کشور خویش ترتیب داد. هرچند مراجع داخلی و خارجی از این جلسه استقبال کردند و امیدوار اند که طالبان، شبکه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار را به روند صلح وادار نمایند؛ ولی هرچه باشد، گذشت زمان صحت و سقم آن را ثابت خواهد نمود.

مردم خوب به حافظه دارند هر بار که حامد کرزی به غرض صلح با طالبان به پاکستان رفت، خیلی ها خوش بینی از خود نشان دادند؛ ولی در عمل دیده که با نحوی از انحاء تدریجآ به طالبان «مشروعیت سیاسی» داده شد. از سوی دیگر؛ عملیات انتحاری و جنگ طالبان علیه قوای امنیتی، مردمان عامه و قوای خارجی در سراسر کشور ادامه یافتند.

حال هم که طالبان از یک سو به صورت مستقیم در ادامه نشست خویش با دولت وادار گردیده و از سوی دیگر، پیشنهاد آتش بست را حتا در این ماه مبارک رمضان و روزهای عید فطر نیز قبول نکردند. آیا این خود ثابت نمی کند که طالبان هرگز به تأمین صلح اساسی تن در نخواهند داد و می خواهد از فرصت ها به نفع خود و حامیان پاکستانی، غربی، وهابی وغیره خویش استفاده یک طرف نمایند؟

پس همان طوری که سالیان قبل نوشته بودم، که یک «کلید خرد صلح افغانستان» در پاکستان و « شاه کلید بزرگ صلح افغانستان» در امریکا و حامیان غربی شان می باشند، هرگز مبالغه نخواهد بود. اگر امریکا با متحدین خویش خواسته باشند، نه تنها صلح با طالبان و دیگر تروریستان افغانی کار یک هفته  است؛ بلکه حل سایر بحران های افغانستان توسط امریکا و همپیمانان اش نیز با کم ترین وقت و هزینه عملی خواهد بود. و همچنان ریشه های تروریسم در پاکستان به کلی نابود خواهند گردید.

ولی تا جای که در این بیش از چهار دهه بحران افغانستان به اثبات رسیده، پاکستان به هیچ صورت خواهان یک افغانستان مستقل، مقتدر، صلح دوست، بی طرف، آباد و آزاد نمی باشد. آیا یکی از اهداف استخبارات پاکستانی و حامیانش، به قدرت رساندن تروریستان در قبای صلح در افغانستان نیست؟ آیا حال در حکومت وحدت ملی و بیرون از آن، جاسوسان پاکستانی به خاطر آوردن طالبان و سایر تروریستان در قدرت سیاسی افغانستان در تکاپو نیستند؟ آیا تروریستان وهابی افغان در حاکمیت امارت اسلامی طالبان نگفته بودند که: «تاجیکان را به تاجکستان، ازوبکان را به ازبکستان و هزارگان را به گورستان می فرستیم؟» آیا قتل عام های هدفمند و سازمان یافته مردمان مظلوم ولایات شمال کشور، بامیان، کابل، شمالی، انفجار مجسمه های تاریخی مرکز بامیان و سایر کشتار به دست طالبان، یکی از افتخارات شؤنیستان قبیلوی و حامیان خارجی شان نبود؟

آیا با آوردن طالبان به نام صلح در درون دولت، تمام دست آوردهای 14 ساله آخیر قربانی نخواهند گردید؟ آیا با آوردن تمام تروریستان افغان در قبای صلح در قدرت سیاسی افغانستان، بار دیگر سیاه ترین روزها بر زنان، هزارگان، اوزبیکان، تاجیکان، پشتون ها، قزلباشان، بیات ها، ایماق ها، بلوچ ها، سادات، تاتارها، قزاق ها، ترکمن ها، هندوها و سایر اقوام کشور تحمیل نخواهند گردید؟ آیا آوردن داعش ( یعنی طالبان، گروه حقانی، افراد حزب اسلامی حکمتیار و سایر تروریستان داعش شده) در پوشش صلح در درون حکومت وحدت ملی نام نهاد کنونی؛ افغانستان را به سوریه و عراق دیگری تبدیل نخواهند نمود؟ آیا با آوردن تروریستان در نقاب صلح و آشتی در درون دولت، بار دیگر افغانستان به عنوان «مرکز صدور تروریسم» علیه همه کشورهای جهان تبدیل نخواهد شد؟ آیا آوردن تروریستان وهابی افغان در کرسی های کلیدی کشور، آن گاه از افغانستان فتوای «کشتارهای دسته جمعی شیعیان» در سراسر جهان صادر نخواهد شد؟

حد اقل خواست استخبارات پاکستان این خواهد بود که یک بخش از طالبان، شبکه حقانی، حزب اسلامی و سایر اجیران خویش را به «نام صلح و آشتی ملی»، در درون کرسی های محوری دولت انتقال دهد. بعد توسط این دست نشاندگان خود به عنوان جاسوس، در خدمت داعش (طالبان، شبکه حقانی، افراد حزب اسلامی حکمتیار و تروریستان خارجی) در جهت سرنگونی نظام کنونی و مردم افغانستان قرار دهند. به سخن دیگری، استخبارات پاکستانی توسط این تروریستان که در داخل دولت جاسازی می نماید در همآهنگی با تروریستان داعش، جنگ را به صورت منظم در افغانستان ادامه دهند و تا آن را تدریجآ به داخل تاجیکستان، قرغیزستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزارقستان، چین، روسیه، هند، ایران و...گسترش دهد که این یک پروژه جدید قدرت های بزرگ استکباری می باشد.

آیا سران شؤنیسم قبیلوی در همآهنگی با اهداف شوم استخبارات پاکستانی، سلفی، انگلیسی و... در آوردن تمامی تروریستان افغان در قدرت سیاسی افغانستان عاشقانه و دل انگیزانه تلاش نمی کنند؟

مکررآ تأکید می گردد، این بار پاکستان می خواهد که قدم به قدم تمام تروریستان طالبی، حقانی، حزب اسلامی حکمتیار و سایر جاسوسان خویش را در قبای صلح، آشتی و نظایر این ها در قدرت سیاسی افغانستان بیش تر نصب نمایند. وقتی که تمام تروریستان با حمایت استخبارات پاکستانی، عربستان سعودی، انگلیسی و... شؤنیستان قبیلوی در محور ارگان های دولتی جاسازی گردند؛ آن گاه نه تنها همه مخالفین خویش را از نظر فزیکی از بین خواهند برد؛ بلکه افغانستان را به صورت تدریجی به عنوان یکی از ایالات خویش تبدیل خواهد نمود. این جاست که افغانستان کثیرالاقوام را به افغانستان تک تبار و یک قوم خاص تحت نفوذ پاکستان و وهابیسم تبدیل خواهند نمود که قبل از همه این یک جفا و حتا جنایت نابخشیدنی به قوم مظلوم پشتون افغانستان خواهد بود.

پس تا زمانی که یک حاکمیت شایسته سالار از بطن جامعه بر اساس انتخابات آزاد و دموکراتیک در افغانستان به وجود نیاید و خاصتآ تروریستان را با طرفداران داخلی شان با حمایت ممالکت قدرتمند جهانی در کشور ما و پاکستان نابود نسازند، امکان تأمین امنیت بنیادین، صلح استوار و تحقق عدالت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشور ویرانه ما خلق نخواهند شد.  پس از این رو، بار دیگر تأکید می نمایم که هنوز هم «صلح اساسی» در هاله ابهام می باشد و صداقت دولت پاکستان هرگز به اثبات نرسیده است.

 

تاریخ: يکشنبه 21 سرطان 1394 خورشيدی برابر با 12 جولای 2015 ميلادی/ کابل

 

 


بالا
 
بازگشت