محمد علی مهرزاد
نمایش ثروت در قدرت؛ عامل بحران در افغانستان!
نمایش ثروت در قدرت یکی از پیامدهای نامیمون وویرانگرجنگهای سه دهه اخیراست، که توسط تهاجم استعمارگران غرب وشرق در کشورما توسط دلالان داخلی ومنطقه به ویژه دولت مردان دیروز وامروزایران واستخبارات پاکستان گذاشته شد.درست است که نمایش ثروت در کشورهای غربی سابقه ای تاریخی به شکل استعماری وتجاوز به منابع مادی ومعنوی کشورهای عقب نگهداشته شده دارد؛ ولی این گرایش ونمایش ثروت در قدرت زمانی در کشورما افغانستان طور الیگارشی وماورای تمام معیارهای انسانی وملی خود را توسط تهاجم شوروی در افغانستان نشان داد، که یک کشور فیودالی را متلاشی و به یک کشور مستعمره تبدیل و بدون در نظرداشت مبارزه طبقاتی به غرب واگذارکرد. ابرثروتمندان غرب بصورت دودمان ، اشراف ، مافیایی والیگارشی در کشورهای جهان سوم خودنمایی می کنند، وبه شکل دیوانه واراز طریق خصوصی سازی به غول سرمایه وپول می رسند ودیگران را نیز به دنبال خود می کشانند. شکستن (( سیوسالیزم)) شوروی درافغانستان نه تنها روسهارا یک شبه ملیا ردروکانگسترساختند بلکه سران تنظیم های ها افغانی را در پاکستان وایران در گردونه ای نمایش ثروت وقدرت چنان آلوده وپرده ریا وتظاهرکه از ادرس اسلام به رخ کشیده بودند، یکسره بخاطر کسب قدرت وثروت یک دیگر را تکه وپاره ومردم مارا که صادقانه بخاطر نجات وطن رزمیندند، بجان هم انداختنند وسیل خون به جریان افتیدوباقی مانده را اواره وعده ی را بی سرنوشت بحال خودشان رها کردند؛ تا ازین طریق بتواند سران تنظیم ها که تازه ملیاردرشده بودند به حیث ستون پنجم در افغانستان زمینه مداخله و نفوذ حامیان خود از جمله ایران وپاکستان را مساعد ومشروعیت بخشند؛ وتحولات بعدی را که فعلاً ما را گرفتارساخته اند هدایت کنند.! واقعاً نخبگان ثروت وقدرت در امریکا در انتخاب مهره ها در افغانستان از شناسایی کامل بر خوردارند، وکمتر اشتباه می کنند ، ودر توزیع قدرت وثروت به اشخاص ضعیف النفس مهارت فوق العاده به نفع خود دارند. ثروت مندان ساخته شده در افغانستان نه تنها (( مدیریت ثروت)) را بدست گرفته اند، بلکه اکنون در ترکیب دولت می خواهند قدرت سیاسی را بخاطر حفظ ثروت باد آورده که خون بهایی عزیزان ما در مقابل تهاجم شوروی از خود نشان دادند ، با دیده درایی افتخارونمایش ثروت وقدرت را براه انداخته اند. این پروسه که در نمایش ثروت وقدرت توسط گروهای فشار در داخل دولت وخارج از آن برحیات شهروندان ما سایه شوم خودرا گسترده تر ساخته نه تنها می خواهند به عمر ننگین خود ادامه دهند؛ حتی دیوانه وار در افزایش ان اوضاع کشور را بحرانی تر ساخته اند، تا شورشی ها بتوانند بر فعالیت های خود به افزایند. حالا که رسانه ها موقعیت این نخبگان ثروت وقدرت را نشانه گرفته اند ، سخت در تلاش اند تا یکبار دیگراز موقعیت غیر مشروع خود دفاع کنند. ومدتی است که درفکر افتیده اند در صورتیکه ساحه برثروت وقدرت شان تنگ شود ؛ مقداراز سرمایه خودرا به شکل تطهیرپول ویا(( پولشویی)) به بانکهای خارج انتقال داده اند، ودر انتظار این بسر می برند که روزی ارباب شان چراغ سبزرا برای بازگشت پولهای غیرمشروع وغیر قانونی شان را به عنوان سرمایه ملی مجوز قانونی بگیرند وبرعمل غیر ملی خود پرده مشروعیت به اندازند . طوریکه گروهای فشار همان طوریکه بهترین فرصت هارا از صلاحیت دولت قبلی ربودند وبه شکل وشمایل تهدیدات برای دولت به اصطلاح حکومت وحدت ملی به ارث گذاشتند؛ واز همه بد ترکه این گروهای فشار که در سه قوه لانه وسنگرگرفته اندما ورای سیاست مداران قانون وقانون گذاران وحتی بعضی از نویسنده گان را به ارتباط زبان، قوم وتبار گرایی تعین می کنند؛ این یک فاجعه فرهنگی است اگر بتوانند فرهنگیان وهوشمندان با وجدان وملی را بخواهند از صف مردم شان دور نگهدارند ودانش انهارا از دسترس مردم پنهان وبه نفع وبقایی خود بکار برند. اکنون که خود غربی ها بعداز سیزده سال اعتراف می کنند دمکراسی که ما در افغانستان می خواستیم یکی ازانواع دروغ های بزرگ است که ما عنوان کردیم ؛ چرا در واقع چنین دمکراسی اصلاً در واقعیت وجود ندارد ، چون آنچه که بنام دمکراسی به ما فروخته می شود ؛ چیزی نیست جز آن که منافع تعداد اندکی را خوشایند وبه مذاق شان سازگار باشد.زیرا اگر واقعاً به کشور ما دمکراسی را بیاورند ، پس کیها هستند که برای شان بجنگند، بخا طریکه این توده ها هستند که سرباز اند، ثروتمندان وپسران شان اصلاً حاضر نیستند که به جنگ بروند ، شرایط سه دهه اخیر کا ملاً هویداشد که ثروت بی کران سران تنظیم ها وقومندانهای وابسته به انها که بواسط همین مردم مستضعف وبی خبر از سیاست بازیهای پشت پرده بدست اوردند در راه ویرانی کشور وتضعیف اقتصاد ملی بکاربردند، تعدادی از صاحبان ثروت وقدرت پوشالی در سه دهه اخیر از ادرس جهاد مردم پا برهنه وامکانات مادی ومعنوی استفاده غیر دینی وخلاف منافع علیایی کشور ومردم ما کردند. حتی تا انجا پیش رفتند که تا خودرا به جایگاه افریده گاربرسانند؛ بلکه حتی تعداد چنان گلوپاره کردند تا خود به افریده گار تبدیل شوند.!؟ یعنی ادعا داشتند تا برزمان ومکان حکم برانند وهمین اکنون عده ای می خواهند یکبار دیگر خودرا باز تولید کنند، وبه حیث تابو مجسمه شان در کوچه وبازار، تپه ودره این کشور بر ویرانه های که خود بوجود اوردند مطرح کنند؛ ولی این ارمان را بگور خواهند برد.!
اگراز دید این صاحبان ثروت وقدرت که از آخور امپراتوران زر وزور نشخوار می کنند به آینده افغانستان نگاهی داشته باشیم؛ در قدم اول این موضوع مطرح می شود که اینها چه فکر می کنند ؟ باید باور داشت که جزنمایش ثروت وقدرت هیچ دغدغه ای وطن ومردم را ندارند ؛ خصوصاً بعد از شکست شوروی که جهان طرف یک قطبی در حال شکل گیری است، این گروهای فشار ونوکیسه ثروت وقدرت از حمایه اربابان خود بهره مند خواهند بود ، حتی به این چنین حمایه افتخار هم می کنند ، ونجات افغانستان را در موجودیت خود می دانند.؟هدف ازین همه تغیر وتحولات در نهایت امر در دراز مدت حاکمیت ثروتمندان غیر ملی وتحکیم نظام زرسالاری است که بحیث دلا لان امروز وفردا در صحنه اقتصاد ، سیاست عرض اندام می کنند وبه حیث مهره های ستون پنجم تبدیل خواهندشد. با این وضع که بیگانگان بوجود اوردند ، چگونه می توانند ادعای صدوردمکراسی را برای ما داشته باشند، چه چیزیرا می خواهند صادر کنند ؛ ولی اگر امریکا خواسته باشد از نظر کمی این موضوع را دنبال کند واز طرف دیگر برضد تروریزم ما بجنگیم ، درین صورت به یک دشمن تعریف ناشده مواجه می شویم که تا ا کنون نا مری می باشد.
مردم ما با حفظ روابط خود ، تعهدات که در توافقنامه استراتیژی امنیتی که دربین دولت اسلامی افغانستان وایالات متحده امریکا منعقد شده است متعهد می دانند ؛ ولی این تعهد به این معنی نخواهد بود که در عمل ضمانت اجرایی نداشته صرف روی کاغذ در ارشیف فراموشکاران بایگانی شود. ما به حیث یک کشوری که در قلب وصف اول تمام تهاجمات ومداخلات پاکستان وایران وگروهای شورشی القاعده ، وداعش قرار داریم و با تمام نیرو مبارزه می کنیم ؛ این حق را باید داشته باشیم که ازسیاست های پشت پرده اگاه شویم ونباید افغانستان در حاشیه تحولات که فعلاً جریان دارد قرار داده شود. این نگرانی زمانی برای ما ایجاد شده است که رئیس جمهور امریکا از آزادی وحقوق بشر ودفاع از تمامیت ارضی افغانستان صحبت می کند ودر عین زمان طیارات ووسایط غیر متعارف را به پاکستان می فروشد، واز طرف دیگرتجهیزات نظامی عادی را به اردوی ملی ما به تعویق وامروز وفردا می کند ؛ این نوع جریانات به یک نمایش وفکاهی می ماند که گفته اند: (( می گویند با اینکه انوشیروان سی هزارمزدکی رایک قلم کشتارکرد چگونه لقب انوشیروان عادل برخود نهاده است ؟ در جواب این پرسش گفته شد که این لقب شریف به خاطر ان است که در قتل وغارت تبعیض قائل نه می شد ومساوات را رعایت می کرد وچنانچه گفته اند ظلم یکسان نیز نوعی عدل است!
یعنی ظلم عادلانه.!؟))
مشکلات که امروزمردم افغانستان به آن روبرو اند ناشی از تحولات سه دهه اخیراست؛ که امریکا در سازماندهی ان نقشی کلیدی داشت ودرجایبجایی مهره های صدر نشین که بجان مردم ما تاختند وخون شان را چون خفاشان شبگرد مکیدند،وبه زراندوزی برای نمایش ثروت وقدرت برای آینده خود پرداختند. درمقابل ملیون ها مردم معصوم وبی خبرازدسایس پشت پرده را مهاجر وآواره دیارپاکستان ، ایران وکشورهای اروپایی ساختند. نتیجه این مهاجرتها چهره جوامع ایران ،پاکستان را تغیر دادند ؛ تا انجا که می توان گفت آنچه امروز زیرساختهای مدرن این جوامع را تشکیل می دهد ، در واقع ما حاصل کارزارودست اورد مهاجرین و تبعیدیان اجباری کشورماست .واز سوی دیگر بخشی عظیمی که در داخل ماندند بجان هم انداختند ؛ وزیرساختهای که درطول استقرارنظامها چه ازسرمایه معنوی ومادی مارا چنگیزوار به دستور سازمان جهنمی پاکستان وایران به تل خاک تبدیل کردند ؛ طوریکه از قول چنگیز نقل شده که به پسران خود در بستر مرگ اخرین ارزوی خودرا بیان داشته وارزو برده بود که نیم جهان رابه خاک وخون کشیدم وتسخیر نمودم ؛ باید پسرانم نیم دیگر انرا تسخیر وبخون بکشانند ؛ این است ماحصل عملکرد این تاراجگران ومزدوران استعمار در لباس مذهب که به دستور وتوصیه چنگیزیان قرن 21 در افغانستان جامه ی عمل پوشا ندند.!؟
هیلری کلینتون،وزیرخارجه اسبق ایا لات متحده امریکا وکاندید فعلی ریاست جمهوری، اخیراً درکتاب خود تحت عنوان (( گزینشهای دشوار)) راجع به افغانستان دید گاه واشتبا هات که دولت مردان دیروزوامروزامریکا نسبت به تحولات کشورما مرتکب شده اند؛ وقسماً البته به نفع خود یک سلسله تعریفات را از مردم افغانستان سرهم بندی نموده که یاد آوری فشرده ان خارج ازفایده نیست؛ هیلری کلینتون راجع به موقعیت جغرافیایی وخصوصیت مردم ما در کتاب خود چنین ادامه داده است: (( افغانستان کشورکوهستانی محاط به خشکه است که دارای 30ملیون نفوس می باشد . این باشند ه گان ازجمله نادارترین ، کم تحصیل ترین وجنگنده ترین با شنده گان کره زمین محسوب می شوند.
افغانستان به مشابه قبرستان امپرا طوریها شهرت دارد ،زیرا ارتشهای تهاجمی واشغالگرزیادی در کوهستا نات نا بخشودنی این کشور نیست ونابود گردیده اند. ایلات متحده ، عربستان سعودی وپاکستان دردهه هشتاد پیشین از گروهای که علیه دولت دست نشانده شوروی می جنگیدند ، حمایت نمودند. زمانی که شورویها در سال 1989 افغانستان را ترک نمودند ، با دستیابی به پیروزی علاقه مندی امریکا به این کشور کاهش یافت .
در اوانی که من به حیث سناتوراز افغانستان پس از سقوط طالبان بازدید نمودم ، یکی از افسران امریکایی به من گفت :(( به جبهات فراموش شده نبرد علیه تروریزم خوش آمدید.)) طالبان ، با استفاده از درگیری اداره بوش در جنگ عراق، به تصاحب دوباره مواضع در افغانستان آغاز نمودند . حکومت تحت حمایه غرب در کابل بی کفایت وغرق در فساد بود، افغانها گرسنه ، خسته ودهشت زده بودند ، نیروی کافی امریکا یی در جهت تا مین امنیت آنان وجود نداشته ، اداره بوش فاقد ستراتیژی بود که بتواند اوضاع را بهبود بخشد . در فرهنگ سیاسی ما اذعان به اشتباه اکثرآً نکته ضعف تلقی می شود؛ در حالیکه در واقعیت این امر نشانه ومظهر رشد وبلوغ مردمان وملتها است. این درس گرانبهایی دیگری بود که من شخصاً به حیث وزیر خارجه آموخته وتجربه نمودم .
یکی از چالشهای ما ان بود که کرزی طالبان را به حیث دشمن اصلی در جنگ نمی پنداشت ، وی انگشت انتقاد را بسوی پاکستان نشانه می گرفت؛ با تاسف طالبان نمی خواستند عمل بالمثل را در برابرکرزی انجام دهند. کرزی با هرکسی که ادعای نماینده گی از طالبان را می کرد ، به مشابه معشوقه برخورد می نمود. من تاکید نمودم که بایداقداماتی را در جهت زدودن فساد رویدست گیرد؛ چرا فنا وبربادی منابع ، تعمیم فرهنگ بی قانونی وراندن مردم به امرروزمره در کشور مبدل شده بود. کرزی می بایست پلانی را در جهت بر چیدن دامنه رشوت که به جزیی از زنده گی افغانها مبدل شده بود وپایان دادن به فساد مامورین عالیرتبه که وجوهی هنگفتی از کمک های بین المللی وپروژه های انکشافی را به جیب خویش می ریختند،روی دست گیرد بد ترین نمونه چپاول کابل بانک بود. من راپور سفروگزارش بازدید با کرزی را به رئیس جمهور اوبا ما ارایه داشتم . بعدآ من نظر شخص خویش را دایربراین که نمی توان افغانستا ن را به حال خویش رها نمود بیان داشتم . ایا لات متحده سال 1989 پس از خروج قوای شوروی این مسئله را ازمایش نمود ، لیک ما بهای گزافی را به خاطرانکه اجازه دادیم این کشور به لانه تروریستان مبدل شود ، پرداختیم.
در آخرین تحلیل ، علی الرغم تمام نفوذ پاکستان ، ایلات متحده وسایرین ، این نه یک منازعه میان دولتها بل جنگ میان افغانها است تا آینده میهن شان را رقم بزنند. دلایل مکفی مبین این واقعیت است که اکثریت طالبان متشکل از دهاقین وروستا نشینان اند که به صفوف شورشیان جهت دریافت عاید ثابت پیوسته اند .طبعآ عده یی ازاین جنگجویان حاضراند با دریافت پیشنهاد عفو وسایر انگیزه ها صفوف مخالفین را ترک وبه روند حیات مدنی بپیوندند.از سوی دیگررهبران طالبان مذهبیون افراط گرایی هستند که تقریبآ کلیه عمرشان را در جنگ ومخاصمت گذرانیده اند . انان دارای روابط تنگاتنگ با القاعده ودستگاه استخبارات پاکستان بوده در ضدیت کامل با رژیم کابل قرار دارند . متیقن ساختن انان به قطع جنگ امر نا ممکن است. از طرف دیگرپاکستان خواهان ان نبود تا کرزی موافقتنامه صلح جداگانه یی را با طالبان انعقاد نماید که در آن منافع ان کشور تسجیل نشده باشد .
دیپلوماسی خیلی امر ساده می بود اگرصرفآ می بایست با دوستان مذاکره نمود ؛ انچنا نکه از رئیس جمهورکندی نقل قول شده که گفته بود(( هرگزنباید به خاطرترس ونگرانی مذاکره نمود؛ ولی نباید هیچگاه از مذاکره ترس وهراس داشت)). اگرهمسایه ها افغانستان را به مشابه میدان رقابتهای خویش بپندارند، هرگزصلح پایدارتامین نخواهد شد. نهایتآ امریکائیان عقیده دارند که روابط ما با پاکستان نه بر اساس اعتماد بل بر اساس منافع متقابل بنا یافته است. این امر تداوم خواهد یافت. سیاست خارجی کارا وموثرباید به طور مستدام مستلزم کاربرد هردو (( معامله وفشار)) باشد. تامین توازن منطقی در جهت کاربرد این دو انتخاب ، هنراست تا علم .