مهرالدین مشید

 

تغییر سیاست پاکستان در پیوند به افغانستان باور کردنی است

آیا به تغییر سیاست اسلام آباد در پیوند به کابل می توان باورمند بود؟

 

به همگان اشکار است که پاکستان دشمنی دیرینه با مردم افغانستان دارد. این دشمنی برمی گردد با اغاز تاسیس پاکستان در سال 1947 و تقسیم نیم قاره هند و به رسمیت شناختن استقلال این کشور از سوی بریتانیا. افغانستان اولین کشوری بود که در سازمان ملل که از به رسمیت شناخنن این کشور خودداری کرد. دلیل به رسمیت نشناختن پاکستان از سوی افغانستان الحاق پشتونستان به این کشور بود در یک سناریوی از پیش تعیین شده که از قبل هرگونه امکان استقلال پشتونستان و یا پیوستن ان به افغانستان از میان رفته بود. باشنده گان انسوی خط دیورند در ان زمان دو گزینه داشتند پیوستن به هند و یا پاکستان. علی جناح خواهان پیوستن پشتونستان بعنی خیبر پشتونخواه کنونی به پاکستان تازه تولد یافته بود و خان غفار خان رهبر خدایی خدمتگاران سرحد و مودودی رهبر جمعیت اسلامی خواهان پوستن پشتونستان با هند بودند. از همبن رو بود که بعد از استقلال پاکستان هردو ییاستمدار یادشده مورد خشم زمامداران پاکستان قرار گرفتند. در حالی که داکتر خان برادر کلان غفار خان نظر دیگری داشت. گفتنی است که غفار خان بررغم عدم خواست نهرو و گاندی که از وی خواستند تا به گزینه ماندن پشتونستان در کنار افغانستان توجه کند و اما خان تا پایان عمر به این خواست خود وفادار باقی ماند و از راهکار مبارزه عدم خشونت برای این داعیه خود عدول ننمود و تاکید بر ماندن پاکستان در کنار هند را داشت . جالب این که قبل از مرگ نصیحت کرد تا او را در جلال اباد به خاک بسپارند و شاید هدفش از این کار نشان دادن چراغ سبز به هند بوده که گویا وی نه تنها خواهان باشنده گان انسوی خط بلکه باشنده گان این سوی خط با هند است. از همین رو بود که رهبران هند تا اخر او را گرامی داشتند و باربار از وی خواستند تا در هند زنده گی کند. اما وی امتناع ورزید.

این داعیه خان در واقع جاده مداخله هند در دو طرف دیورند را با و توخیه پذیر گردانیده است. پس از سناریوی ان وقت تا امروز برای باشنده گان انسوی خط حق انتخاب اصلی یعنی حق استقلال کامل یا ماندن در کنار یکی از سه کشور افغانستان پاکستان و هندوستان داده نشد و اما زمامداران پاکستان تا دوران نادرشاه دوازده معاهده با بریتانیا را به امضا رسانیده اند که افغانستان دعوایی بر سر پشتونستان ندارد. تنها بعد از استقلال پاکستان بود که شورای ملی افغانستان تمامی معاهدات بابریتانیا را ملغا اعلان کرد و بودن پشتونستان در کنار پاکستان را نیز رد نمود. هرچند بوتو رهبر فقید پاکستان باری داوود خان را در سال ۱۳۵۶ پدر خواند و برایش اختیار حل منازعه دیورند را داد و اما کودتای جنرال ضیاالحق د پاکستان و کودتای هفت ثور در افغانستان این فرصت را تا کنون از میان برده است. گفته شده که داوود حاضر شده بود تا منازعه دیورند را با راه یافتن افغانستان به خط ترانزیت تا کراچی و راه یافتن افغانستان به بحر هند حل نماید . بدون تردید تا زمانی که این مساله حل نشود انسو دیرند نقطه داغ تشنج و مردم افغانستان هم روی خوبی را نخواهند دید و هر از گاهی بابد انتظار دخالت ها شیطانی اسلام اباد را باید داشته باشند. اسلام اباد از ان به بعد خواسته زیر نقاب های خیلی مقدس و با استفاده از اسلام و استخدام گروه های مزدورش در افغانستان اتش بدامنی و نبرد در افغانستان را حفظ کند.
هدف از اشاره به مطلب تاریخی بالا روشن شدن ذهن خواننده گان و ارایه علل و عوامل دشمنی پاکستان با افغانستان است تا خواننده گان بداثنند که معضله میان کابل و اسلام اباد یک شبه نبوده بلکه پیشینه چندین قرن را دارد که عبور از ان شاید در این قرن هم ناممکن باشد. بخاطری که هنوز اراده واقعی و صادقانه سیاسی در میان خط دیورند و دو طرف ان بوجود نیامده است. در حالی که باشنده گان انسوی خط تصمیم گیرنده گان اصلی اند که باید سرنوشت خود را خود رقم بزنند که مستقل می خواهند باشند و یا با افغانستان و یا پاکستان کدام یک ملحق می شوند. برای حل نهایی این معضل به باشنده گان انسوی دیورند حق یک همه پرسی داده شود تا بر سر گزینش های یادشده تصمیم بگیرند.

 این در حالی است که اندک ترین تمایلی در انسوی خط برای پیوستن به افغانستان نیست. چنانکه خان ولی فرزند غفار خان در زمان حکومت محمد داوود به کابل امد و سر وصدا هایی خلق شد تا آن که در یک گفت و گو با یک رسانۀ پاکستانی گفت، چگونه ممکن است با کشوری پیوست که بزرگترین و یگانه دانشگاه اش دو وهزار دانشجو دارد. بنا براین یک سلسله سر و صدا ها از سوی حلقاتی در دو طرف خط دیورند، بیشتر شباهت به برنامه های پروژه یی دارد که در عقب آن کشور های خارجی قرار دارند.  بنابراین واکنش های این حلقات بیشتر در این حصه غرض آلود بوده و معنای کوببدن هاون در اب و رها کردن مرمی در تاریکی دارد. در حالی که در این بازی بیشتر از هر کشوری بازنده مردم افغانستان هستند. این بازنده گی پس از مهاجرت شماری از اعضای نهصت اسلامی به پاکستان در اثر سیاست های غلط داوود اغاز شد و بعد از تهاجم شوروی به اوجش رسید و هنوز هم در اوجگیری است. چنان که به همگان آشکار است که دیروز مجاهدین وامروز طالبان و به دنبال ان داعش ابزارستراتیژیک اسلام اباد هستند.

 امید اشارات بالا اندکی سر کلافه بازی اسلام اباد با کابل را باز کرده باشد که سرنخ صلح افغانستان در دست طالبان است و یا اسلام اباد.  افغانستان درازراه صلح و ثبات در کشو را از با کی ها و ازکجا بابد اغاز کند. هرچند آغاز های گذشته نتایجی به بار نیاورده است. پس مذاکرات های گذشته با طالبان پیامدی نداشته است و اخرین مذاکرۀ هیات کابل با طالبان با میانجیگری پاکستان و نظارت شدید امریکا و چین چه معنایی دارد و ایا مانور تازه اسلا اباد در برابر فشار ها و اکنش های ملی و ببن اامللی بویژه چین وامریکا چه پیامدی می تواند داشته باشد و زود است که زمان این را پاسخ بوگوید. پاکستان در این زمینه تجارب زیادی دارد که در زمان جهاد افغانستان نیز از رهبران جهاد استفاده ابزاری برای رسیدن به عمق استراتیژی خود نموده بود و اکنون این تلاش ها را به کمک طالبان هر روز بیشتر از روز دیگر تشدید می بخشد.

پاکستان از ۳۷ سال بدین سو در افغانستان دست بالا دارد و اسلام اباد هرگز تمایل ندارد تا این بالا دستی را از دست بدهد. تنها زمانی حاضر به انعطاف خواهد شد که اهداف کلانش براورده شود. ما همه شاهدیم که اسلام اباد سیزده سال تمام با وعده های چرب در ضمن دروغین اقای حامد کرزی را فریب داد و بیست و یک بار سفر بدون دستاوردش حالا هم ورد زبان ها است. پاکستان در آن زمان نیز هر از گاهی بازی را زیرکانه عوض می کرد و امید تازه یی برای اقای کرزی می داد و اما تا به کابل رسیدن بر مصداق نوشتن روی یخ ذوب می شد. بنا براین کمتر می توان به بازی تازۀ اسلام آباد باورمند بود. این شبکۀ ا ستخبارات پاکستان بود که دیروز طالبان را به گونۀ  مجاهدین تلقین می کرد که نباید با دولت کابل مذاکره کنند و کابل را حکومت دست نشانده می خواندند؛ اما اکنون چه شده است که اسلام آباد طالبان را واداشت تا دور یک میز با هیآت کابل مستقیم مذاکره کنند. این در حالی است که رهبران شورای کویته و پشاور تحت نظر مستقیم استخباارات پاکستان به فعالیت های تخریبی برضد افغانستان مصروف اند. اسلام آباد آنقدر بر رهبران طالبان اشراف کامل دارد و آنان را هر لحظه تحت نظر داشته و از چند و چون فعالیت های شان آگاهی دارد؛ زیرا بیشترین کار اکمالاتی طالبان را اردوی پاکستان به پیش می برد و تجهیز، تمویل و آموزش طالبان بدست آی اس آی است و بیشترین سوق و ادارۀ طالبان بدست این شبکۀ جنهنمی است . بنا براین هرگاه پاکستان ارادۀ استقرار صلح در  افغانستان را می داشت، طالبان را چندین سال پیش با کابل به مذاکره می نشاند.  یا این که نشست رو در روی طالبان با کابل آغاز یک بازی تازۀ اسلام آباد است که در نتیجۀ اجماعی منطقه یی و فشار های امریکا و چین صورت گرفته است. پس اگر چنین باشد، این نمایانگار پیروزی دیپلوماسی تحمل و تضرع کابل در برابر دیپلوماسی خشونت آفرینی اسلام آباد است که از روز های نخست به قدرت رسیدن آقای غنی تا کنون به ظهور رسیده است که در نتیجۀ تغییر سیاست خارجی اش در برابر همسایگان و بویژه پاکستان نمایان گردیده است. کابل در کنار این از طریق فشار های پیهم جهانی بویژه امریکا و چین بر پاکستان می تواند، در تصامیم اسلام آباد تاثیر بیندازد   تا تلاش هایش برای تامین صلح در کشور به ثمر بنشیند. از این معلوم می شود که انعطاف های آقای غنی در برابر اسلام آباد از جمله به تعیلق افتادن کمک های تسلیحاتی هند به افغانستان، اعزام سربازان افغانی برای فراگیری آموزش های نظامی به پاکستان و امضای معاهدۀ امنیتی، یا به تعبیری دیپلوماسی عدم خشونت آقای غنی در حال نتیجه دادن است. او در دروی بلا بودن را نسبت به بیرون بلا بودن ترجیح داده است و خواسته تا با نزدیک نگهداشتن دشمن بر مخالفان مسلح خود غلبه حاصل کند و در مبارزه با ناامنی ها فایق آید. چنانکه وی روزی گفت که برای تامین ثبات در کشور اول باید با اسلام آباد صلح کرد؛ زیرا درازراۀ صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد. ولو که مذاکرات نتیجه بدهد یا ندهد رییس جمهور غنی آغاز مذاکرات  با مخالفان را به نام خود رقم زد.

هرچند پیرامون مذاکرات اسلام آباد ابراز خوش بینی شده است و شاید دلیلش اولین مذاکرات رو در رو میان کابل و طالبان باشد و از نقش کلیدی پاکستان نمی توان  انکار کرد و اما طالبان را هم نمی توان دست کم گرفت؛ زیرا پیوند ارگانیک  این ها با نظامیان پاکستان بی درد سر ساز برای پاکستان نیست؛ زیرا طالبان امروز کمتر از بازوی راست نظامیان پاکستان نبوده و زد و بند های  با نظامیان این کشور موضوعی است که شاید برای حکومت ملکی اسلام آباد هم دردسر ساز باشد. از سوی دیگر طالبان از لحاظ باور های دینی خود سیاست را خدعه می دانند، از این رو به تن دهی آنان به تقاضا های پاکستان نمی توان باور قطعی داشت. شگفت آور این که سرنوشت این مذاکرات با موضعگیری ملاعمر گره می خورد و اما از او خبری نیست . هرچند جان کری وزیر خارجۀ امریکا و رشید روزنامه نگار پاکستانی او تحت نظارت شدید نظامیان این کشور در اسلام آباد به سر می برد

در کل گفته می توان که چندین درگیری در منطقه و بویژه در افغانستان اوضاع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و استخباراتی در منطقه را خیلی پیچیده گردانیده و نه تنها زد و بند های سیاسی و گروهی در درون حکومت ها و گروهها پیچیده شده است؛ بلکه روابط کشورهای منطقه را نیز وارد نوعی دیپلوماسی تنش آلود نموده است که حکایت از بی باوری کامل میان کشورهای منطقه دارد. در این میان موضعگیری های  اسلام آباد در پیوند به کابل به دلیل وعلل تاریخی و مرزی از بار اعتماد وباور کمتری برخوردار است که دشمنی اسلام آباد با کابل طی اضافه تر از سه دهه دیروز زیر پوشش حمایت از مجاهدین و امروزحمایت از طالبان را پر از علل و دلیل گردانیده است. بنا بر این هنوز زود است که به صداقت اسلام آباد در پیوند به کابل باورمند بود و انعطاف های اندک آن را چراغ سبز تلقی کرد؛ زیرا اسلام آباد در برابر کابل ستراتیژیکی و تاکتیکی عمل می کند. کابل نباید در موضعگیری های خود با اسلام آباد این دو را با هم خلط  کند؛ زیرا در عقب هر انعطاف تاکتیکی پاکستان اهداف ستراتیژیک و در عقب هر انعطاف ستراتیژیک آن اهداف تاکتیکی نهفته است و بدون شناسایی و تفکیک این دو بازی کابل با اسلام آباد معنای جستجوی سوزن در کاۀ جوال را دارد؛ آنهم جوالی که از بردن آن گاو نر و مرد قدیم هم پادر گل می ماند. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت