دكتر نبي هيكل
سیکولاریزم
مقدمه
سیکولاریزم دشمنان زیاد دارد، زیرا شهرت بد و منشآ الحادی دارد. دلیل سوم را که اساسی ترین همه شمرده میشود در روابط قدرت و سلطه باید جستجو کرد. دریکی از هفته های ماه جنوری مقاله طویلی در قباحت سیکولازیزم و غیر اسلامی بودن آن به قلم دکتور عبدالقدوس راجی[1] در فیسبوک مطالعه کردم. مقاله متذکره بدون منبع و ماخذ نگاشته شده است.
این مقاله سیکولاریزم را بر اساس منابع معتبر معرفی مینماید. هدف این است تا ابعاد مثبت و منفی سیکولاریزم نشان داده شود. مهمتر از همه تلاش میشود سازگاری و عدم سازگاری اصول سیکولار را در اسلام دریابیم. بی انصافی خواهد بود سیکولاریزم را به خاطر غربی بودن آن به کلی رد نماییم در حالیکه نه تنها تلویزیون و هیلیکوپتر، ریموت کنترول و هواپیما، تلفن همرا و لپ تاپ نتیجه سیکولاریزم غربی اند و چیزهای زیادی در لباس ما تا دکمه های واسکت و برق ادیسون و. . . همه غربی اند . انترنیت مثال دیگر آن است . با سیکولاریزم نیز میتوان چنان برخورد کرد.
برنامه گسترده ای برای این مقاله در نظر گرفته شده بود، اما رویداد خونین آخرین روز سال 1393(قتل فرخنده) این برنامه را کوتاه کرد. ملاها و افراد مذهبی به گونه های متضاد باهم در برابر ابن رویداد عیر انسانی واکنش نشان دادند. برخی سکوت کردندبرخ دیگر(بیشترین) آن را تقبیح و ضد اسلامی خواندند و برخ دیگر مانند دکتر ایاز نیازی آن را مجازدانسته و تقدیر نمودند. این گوناگونی واکنش ، تعدد مراکز فتوا و قضاوت را در جامعه ما بازتاب میدهد و این خود از یکسو اصول فقهی اسلام را و از سوی دیگر صلاحیت حکومت جمهوری اسلامی بخصوص محاکم آن را مورد سوال قرار میدهد.
بحث کنونی میتواند به فلسفه و تاریخ علوم داخل گردد و این سوال را در برابر خواننده قراردهد که راز پیشرفتهای علمی و تکنالوژیک و رفاه اجتماعی غرب در کجا نهفته است ، در حالیکه دانش از شرق منشآ گرفته است در غرب انکشاف نموده- و موجب برتری و سلطه غرب گردیده است؟
نخست به معانی مفاهیمی مانند سیکولار، سیکولاریزم و سیکولارایزیشن توجه میکنیم و پس از آن در تاریخ اروپا به عقب مینگریم تا از یکسو تجارب و از سوی دیگر سیر انکشاف این مفاهیم را بتوانیم نزد خویش مجسم سازیم. در قسمت دوم به جوهر و عصاره سیکولاریزم و نمادهای آن در تیوری علمی و شناسایی آن در اصول اسلامی توجه مینماییم .
در جستجو ی لغت
به هر فرهنگ لغات که مراجعه نماییم در میابیم که ریشه کلمه سیکولر (secular) در زبانهای لاتین، فرانسوی و انگلیسی متوسط قرار دارد و به معنای احساس بیطرفی (sense. Of the objective) است. از ریشه فرانسوی(seculer)، لاتین (saecularis)،از (saeculum)‘generation,age’ گرفته شده است که در لاتین مسیحی به معنای "جهان" ‘ the world’ ( در مقابل کلیسا) است.
حکومت سیکولار به حکومتی گفته میشود که در آن همه ی نهادهای سیاسی- به شمول قانون و قانونگذاری- مستقل از مذهب میباشد، و میان هیچ شهروند کشور بر اساس مذهب تبعیض روا نمیدارد(Scruton Rogers 2007:623).
ادبیات مربوطه میان سیکولاریزم، سیکولار و سیکولارایزیشن تفاوت میگذارند. لودویخ گیلوت (
Ludwig Gelot) در تیز دکتورای خود استدلال میکند که سیکولاریزم بر خلاف سیکولار و سیکولارایزیش بیشترمشخص است زیرا نام یک دکترین سیاسی میباشد(Gelot Ludwig 2009: 34). جان کین (John Keane) مینویسد این اعتقاد نورماتیف که جهان اساسات مذهبی خود را به نفع سیکولار بودن بصورت برگشت ناپذیر تخریب مینماید و . . .، کودک اواسط قرن نزدهم اروپا میباشد، در حالیکه مفهوم سیکولار(the secular)که مختص به تمدن اروپایی میباشد به مراتب کهنسالتر است. نیکی (Nikki R. Keddie) در مورد جینیالوژی افاده سیکولار مینویسد:
افاده سیکولار طی قرنها معانی متعددو متفاوت از معنای امروزی داشته است. از سیکولیر(seculer) فرانسوی ( که خود از کلمه لاتین " saecularis " گرفته شده) وارد انگلیسی متوسط گردیده. این کلمه در ابتدا به آن روحانی(clergy) گفته میشد که قواعد مذهبی زیست راهبین و راهبه ها (monastic) را رعایت نمیکرد. معنای دیگر آن در انگلیسی متوسط میتوانست به "این جهان" در مقابل "جهانی روحانیت" دلالت نماید که از نظر تاریخی بوسیله کلیسای رومن کاتولیک در اروپای غربی دستکاری گردید. سیکولاریزم و کودک مبارز آن لایسیزم(laicism) در کشورهای اروپای غربی جایی که رومن کاتولیکگرایی (Roman Catholicism) حاکمیت داشت، ظهور نمودند . در قرن نزدهم بود که کلمه سیکولار به سیکولاریستان که به دکترین سیکولاریزم معتقد بودند به کار برده شد. آنها معتقد بودند که نهادهای مذهبی و ارزشها ی مذهبی نباید نقشی در امور دنیوی دولت- ملی ایفا کنند. در سال 1851 این اصطلاحات بوسیله یک ناخدا -پرست( atheist) به نام جورج هالی آوک (Goerge Holyoake) به کاربرده شد. . . اصطلاح سیکولارایزیشن نیز چنین سرنوشتی داشته است. برای قرن ها این اصطلاح در لاتین و در فرانسوی تنها به تغییر در موقف روحانی به کاربرده میشد. مثلآ یک مونک /راهب به یک روحانی سیکولار تبدیل تغییر موقف میکرد. معنای وسیعتر آن تنها پس از جنگهای سی ساله و صلح و ستفالیا در 1948 مستند گردید. این اصطلاح برای توصیف پروسه ای به کار برده شد که طی آن به برندنبرگ(brandenburg) در حدود قلمرو آن زمین کلیسا اعطا گردید. در دهه های بعدی از این اصطلاح برای بیان غصب و تبدیل نهادها و ملکیتهای مذهبی/ روحانی (acclesiastic) به مالکیت و کاربرد مدنی اطلاق میگردید(Nikki R. Keddie 2003: 14-15).
سیکولاریزم این باورمندی را گویند که مذهب و ارگانهای مذهبی در زندگی عامه یا اداره نهادهای عامه بخصوص مکاتب نقشی نباید داشته باشد (Collin P. H. 2004: 223). سیکولارایزیشن(Secularization)کاهش تاریخی در اهمیت فوق طبیعت و تقدسات(Marionis John J., et al., 1998: 695 ) تعریف گردیده است.
ویلسن (Welson) سیکولارایزیشن را بحیث روال /پروسه ای تعریف کرده که طی آن تفکر و عملکرد و نهادهای مذهبی اهمیت مهم اجتماعی را از دست میدهند. در اروپا عقیده بر آن است که تغییرات اجتماعی ناشی از جامعه شهری، صنعتی به سیکولارایزیشن متج گردیده است. منتقدان این باورمندی استدلال میکنند که(1) موجودیت "عصر طلایی مذهب را ، زمانی که در آن مذهب از اهمیت گشسترده اجتماعی برخوردار بود - باید در نظر داشت؛ (2) در مورد موجودیت عقیده سیکولار، خردگرا در جامعه معاصر غلو میکند و مدارک مبنی بر موهوم پرستی و سحر را نادیده میگیرد؛ (3) تبارز فرقه ها (مذهبی-م) میان جوانان بخصوص آنانی را که از مذاهب شرقی مانند هری کرشنا(Hare Krishna)، ماموریت روشنایی الهی( Divine Light Mission) و جنبش مهر بابا (Meher Baba movement) سرچشمه میگیرند در ارزیابی خود نادیده میگیرد؛ (4) اهمیت مسیحیت سازمانیافته را بحیث یک نیروی سیاسی در اروپا و امریکای شمالی نادیده میگیرد؛ (5) از دید مقایسوی قدرت زایونیزم(vitality of Zionism)، اسلام رزمی (militant Islam)، کاتولیسیزم افراطی (radical Catholicism) در امریکای لاتین بیانگر این حقیقت اند که کدام رابطه ضروری میان عصری شدن(modernization) و سیکولارایزیشن(secularization) وجود ندارد؛(6) بامتوسل شدن به تعریف تنگ و باریک مذهب، این مفکوره سیکولارایزیشن را معادل غیر-مسیحی شدن قرار میدهد؛(7) در جوامع معاصر روالها/پروسه هایی وجود دارند که اهمیت مقدس و متعالی خود را نشان میدهند؛ این پروسه ها محتوی یک مذهب غیر مریی اند، در حالیکه این انتقاد ها بصورت مناسب رد نگردیده اند، میتوان استدلال کرد که گوناگونی فرقه های مذهبی و تحقق عملی آنها در جوامع معاصر نشان میدهند که مذهب به گزینش شخصی مبدل گردیده، تا به یک مشخصه حاکم در زندگی عامه. به علاوه استدلال میشود در حالیکه مذهب ممکن است نقشی را در مبارزات ایدیولوژی علیه استعمار ( مانند آنچه در ایران معاصر) ایفا نماید، در دراز مدت عصری شدن جامعه به سیکولار شدن منتج میگردد. پروسه سیکولارایزیشن/(غیر روحانی شدن-م) در جوامع صنعتی خیلی متغییر و متفاوت میباشد و در جوامع اروپایی (مانند فرانسه، ایتالیا و هالند) مسیحیت هنوز نقش مهم اجتماعی دارد. درک سیکولارایزیشن بدینترتیب ، برای ارزیابی فرهنگ جوامع سرمایداری دارای اهمیت میباشد (Abercrombie N. et al., 1994: 372-373).
این بحث میتواند چند نتیجه عمده را بدست دهد: نخست تغییر معنای افاده سیکولار و سیکولارایزیشن و دوم استفاده ابزاری از آنها. زمانی سیکولار یک افاده مذهبی بود و زمان دیگر به یک افاده سیاسی و غیر مذهبی مبدل گردید. باوصف تاکید بر دکترین سیکولار یزم و سیکولارایزیشن ( از راه جهانی شدن فرهنگ، اصول علمی و بیروکراتیک . . .) مذهب و اعتقادات مذهبی با قوت در جوامع صنعتی وجود دارند. این به معنای ا ین است که دکترین سیکولاریزم به آزادی مذاهب و معتقدات احترام میگذارد و به همزیستی تفاوتها و گوناگونیها کمک میکند. بحث قبلی این تفکر را ممکن میسازد تا سیکولاریزم را مطابق اصول اعتقادی جامعه خویش تعریف نماییم. مهمترین سوال برای ما این است که چرا جدایی مذهب و سیاست ضروری گردیده است؟ زیرا مردم افغانستان نظامهای سیکولار و غیر سیکولار و مختلط را در تاریخ تجربه کرده اند و شاید درسهای آموخته شده توسط دیگران برای ما نیز آموزنده باشد.
دیدی به گذشته
برتراند راسل (B. Russell) در تاریخ فلسفه غرب دو تمایز اساسی را میان آنچه "معاصر" خوانده میشود و آنچه" دوره میانه" میخواند نام میبرد: نزول صلاحیت کلیسا و افزایش صلاحیت علم. . . حکومت ملتها، نخست عمدتآ در دست شاهان قراردارد؛ بعدآ، چنانکه در یونان قدیم صورت گرفت شاهان به تدریج با دموکراسیها یا دکتاتوریها تعویض میگردند. قدرت دولت ملی و فعالیتهای دولت به تدریج در سرتاسر دوران (به استثنای چند مورد) رشد میکند ؛ اما در اکثر اوقات دولت بر افکار فلاسفه به مقایسه کلیسا در قرون وسطا نفوذ کمتر داشت(Russell B. 2004:453). نخستین تبارز ساینس نشر تیوری کوپیرنیکوس(Copernicus) در 1543 بود اما این تیوری تا آن زمانی نفوذ دریافت نکرد تا اینکه کیپلر (Kepler) و گالیله (Galileo) آن را در قرن 17 بهبود بخشیدند. مبارزه طولانی ساینس و دگما از آن جا آغاز گردید(همان اثر، ص454).
جهان مسیحی اروپایی در قرون سطا (500-1500) از نطر جغرافیایی اغلب اوقات به دو امپراتوری سیاسی- مذهبی منقسم بود.. . قرون وسطا آشفته و بی نظم، در گیر تصادم و خشونت بود که از عدم صراحت مرزهای سازمان سیاسی ارضی و کنترول ناشی میگردید. گاهی جنگها میان تمدنهای مذهبی( جنگهای صلیبی مسیحیان علیه مسلمانان (1096- 1291) صورت میگرفت و گاهی میان شاهان مانند جنگهای صد ساله میان انگلیس و فرانسه (1337-1453) اما اغلب جنگها فیودالی و محلی بودند . .. شاهان جنگها را کنترول نمیکردند در حالیکه بعدها این توانایی را دریافتند(Jackson R. G. Sörensen 2007: 10, 11).
وقتی به تاریخ اروپا نظر افگنیم مشابهت هایی را درمیابیم که همرنگی شرایط زیست جامعه افغانی رادر قرن بیست و یکم با آن شرایط قرون وسطایی در اروپا نشان میدهد. در آن زمان: نظم از مسوولیتهای امپراتور بود اما توانایی تحقق آن خیلی محدود بود و جامعه اروپایی در تمام سطوح نا آرام و متضاد بود. تامین عدالت مسوولیت رهبران سیاسی و مذهبی بود، اما این عدالت بصورت فوق العاده عیر عادلانه بود. بالایی ها در سلسله مراتب سیاسی و مذهبی دسترسی آسان و ساده به عدالت داشتند، برای طبقه های مختلف محاکم مختلف وجود داشت، پولیس جود نداشت و اغلب عدالت را مردم به شکل انتقام یا اعمال زور در دست خود میگرفتند. پاپ نه تنها مسوولیت اداره کلیسا و دستگاه مربوطه را داشت بلکه از منازعات سیاسی میان شاهان و دیگر حاکمان نیمه خود مختار ( مانند عطا محمد نور-م) نیز نطارت میکرد. اعضای خانواده روحانیت اغلب بحیث مشاوران شاهان و دیگر حاکمان سیکولار ایفای و ظیفه میکردند ) همان اثر، ص12). مشخصه های فوق را با اندک تفاوت در شرایط کنونی افغانستان با صراحت میتوان مشاهده کرد.
در تجربه افغانستان عنصر سیکولار اغلب با روحانیت توام بوده است، در حالیکه درجات این دو اختلاط طی زمان متغییر بوده اند. دوران حاکمیت روحانیون از سالهای 1992 تا امروز بیانگر غیابت بیطرفی و مسلگرایی میباشد. از ثور 1992 الی امروز روحانیت افغانی نتوانست درایت سیاسی، ایمانداری دینی و دانش علمی و مردم دوستی و و طندوستی خود را ثابت نماید. نارضایتی از آنها به اوج خود رسیده و تنها رشته مقدسی که میان آنها و برخی هواداران آنها ها باقیست به نظم دونوع است: تعدادی از آنها از راه وحدت منافع باهم متحد اند و تعداد دیگر به علت جهالت با آنها پیوند دارند. قتل فرخنده توسط عده ای از جاهلان و به تحریک ( و شاید برنامه ریزی) عده دیگر خط فاصلی را در جامعه ترسیم کرد، زیرا روحانیت نتوانست درایت و درک اسلامی خود را تبارز دهد. این رویداد بخصوص از این نکته نظر با تفکر سیکولار رابطه دارد که در تفکر سیکولار قضاوت بر اساس وابستگی مذهبی و . . . صورت نمیگیرد. این خصیصه مهم سیکولاریزم را با اصول عدالت اسلام قرابت میبخشد.
تاریخ همزیستی صلاحیت روحانی و صلاحیت غیر روحانی در میان ملل اسلامی و غیر اسلامی از هم متفاوت است. در غرب صلاحیت روحانی مدتی با صلاحیت غیر روحانی ( مانند رییس جمهور و رییس شورای اجراییه) در پهلوی هم اعمال میشدند و با تحکیم قدرت شاهان صلاحیت پاپ ها کاهش میابد. در جوامع اسلامی شاه و سلطان بحیث نماینده و سایه خداوند حکمروایی مینماید و ملتها به نام اطاعت از خداوند و پیامبر وی از حکمرانان اطاعت میکنند و برای حفظ این سلطه سعی میشود. رشد آگاهی مردم عاملی است که اغلب در کاهش صلاحیت روحانیت در جامعه نقش ایفا کرده اند. رشد آگاهی موجب میگردد دانش دینی و استدلال عقلی انان به مبارزه فراخوانده شود. رشد و سایل ارتباط جمعی نیز به این امر از ابعاد مختلف کمک میکند زیرا فرصت تبادل نظر و بحث را فراهم میکند و دارایی های علمی و توانایی های استدلال در معرض آزمون قرار میگیرند. دکتر ایاز نیازی به گونه مثال حیثیت و احترام قبل از 28 حوت را دیگر نزد اکثریت از دست داده است. مردم حتی بیسوادان همچنان میدانند کدام یکی از تحلیلگران سیاسی بهتر اند.
غرب و مسیحیت از راه دکترین سیکولاریزم (غیر روحانیت) توانسته عرصه های زندگی سیاسی و مذهبی را در یک جامعه دارای گوناگونی فکری تنظیم نماید، جایی که در گام نخست همه در برابر قانون برابر اند و بر اساس مسلمان بودن یا مسیحی بودن با آنها برخورد نمیگردد بلکه بحیث انسان به آنها دیده میشود. نا آرامی های کنونی جامعه ما به گونه ای از این مساله ناشی میگردد که برخی سربازان ملاممحمد عمر اند و برخ دیگر سربازان ابوبکر البغدادی. گذشته از آن سربازان رییس اجراییه و ، عطا محمد نور و استاد سیاف و امثالهم بر اساس فتوا های متختلف از منابع مختلف بسیج میگیرند. این منابع به شورش و بی اطاعتی از قانون تهدید میکنند و قضاوت را میخواهند خود در دست گیرند.
ما بدون شک میتوانیم پدیده فرهنگی سیکولار و سیکولاریزیم را مطابق اصول اسلامی تعریف نماییم زیرا اصول اخلاق اسلامی و عدالت اسلامی با تبعیض در عدالت مخالف است. هدف سیکولاریزم بحیث دکترین سیاسی این است تا اجبار و تحمیل برداشته شود، شهروندان را در برابر قانون برابر پنداشته شوند و با انسانها بصورت منصفانه برخورد شود. تیوری علمی از نظر اصول کاری و میتدولوژی با تفکرات سیکولار قرابت دارد. بر این موضوع و اصول اساسی سیکولاریزم در قسمت بعدی توجه خواهیم کرد.
پایان قسمت اول