پروفیسور شرعی جوزجانی
ابوالمظفر سراج الدین محمد بهادرشاه متخلص به «ظفر» آخرین پادشاه گورگانیان درهند است که با تبعید و مرگ او امپراطوری 300 سالهٔ بابریان در هند به پایان رسید و کشور بزرگ هند به یکی از مستعمرات انگلیس مبدل شد.
او در24 اکتوبر سال 1775 در دهلی به دنیا آمد و در 7 نوامبر سال 1862 در رنگون پایتخت برما از زندگی چشم پوشید.
بهادرشاه ظفر مانند اجداد خود مرد شمشیر و قلم بود. با قریحهٔ عالی در زبانهای فارسی و اردو شعر می سرود و در بارش پیوسته، حتی در سالهای تحت نظارت انگلیس، پر از شاعران و هنرمندان بود. شاعر بزرگ ترکتبار هند میرزا غالب منشی و ملک الشعرای در بارش بود. مهارتی بلند در خطاطی داشت و از اهل شعر و ادب حمایهٔ بیدریغ به عمل می آورد.
کمپانی هند شرقی که بابرخورداری ازحمایهٔ دولت انگلیس و استفاده از گروه های ناراضی ازدولت، در میان عشایر وقبایل نفوذ پیداکرده بود، از جنگ قبایل پشتون و حملات پیهم احمدشاه درانی برهند که یکی از عوامل تضعیف دولت و زمینه ساز تقویهٔ انگلیسها درین کشور بود، وسیعا بهره برداری می کرد و مواضع خود را استحکام می بخشید.
سرانجام انگلیسها موفق شدند نفوذ خود را توسعه بخشند و تمام مناطق مهم از جمله دهلی لعل قلعه قرارگاه بهادر شاه را تحت محاصره قرار بدهند. چون عرصه بر او تنگ شد، به بهانهٔ شکار از قلعه برآمد و ضمن ملاقات با رهبران شورشیان هند که بر ضد انگلیس کار و پیکار می کردند، تمام ذخایر خزانهٔ دولت را در اختیار آنها قرار داده گفت که شما یک نفر تان را به حیث رهبر و پادشاه انتخاب کنید و تحت رهبری او قیام خودرا بر علیه دشمن سازمان دهید. زیرا من دیگر پیر شده ام و توان این کار دشوار را ندارم. اما آنها قبول نکردند و طوری که دربین هندوان معمول است با بریدن رگهای دست و آمیختن خون خود سوگند وفاداری به بهادرشاه و ادامهٔ صادقانهٔ پیکار با انگلیسها یادکردند و گفتند که در تحت رهبری او به تاریخ تعیین شده قیام را آغاز خواهندکرد.
قیام به روز معین آغاز شد، اما در اثر بارش شدید باران که حرکت وسایط رادشوار می ساخت و برخی عوامل دیگر داخلی و خارجی قیام عمومی به شکست مواجه شد.
انگلیسها سر بریدهٔ پسران جوان بهادرشاه را که دلیرانه برضد دشمن میجنکیدند، بر پتنوس غذای او نهاده نزدش گذاشتند. چون دستمال را برداشت، سرهای بریدهٔ خون آلود پسران خود را دید که به شکل وحشیانه بریده شده بود. اما بدون آن که روحیه اش بشکند گفت: «فرزندان دلیر تیمور اینچنین با سرخ رویی نزد پدران خود می آیند. خداوند قربانی آنها را در راه آزادی وطن قبول کند».
سرانجام کاخ شاهی محاصره و بهادرشاه ظفر با خانوادهٔ خود محبوس گردید.
انگلیسها خواستند با دراماتیک ساختن مسئله چنین وانمود کنند که گویا مطابق قانون عمل میکنند. برای این منظور یک هیئت قضایی از لندن فراخواندند. در جریان محاکمهٔ دستوری که در نشیمنگاه او لال قلعه صورت گرفت، انکلیسها ظفر را به قتل اطفال و زنان انکلیس متهم ساختند. اما بهادرشاه ظفر با کمال جسارت جلسهٔ دادگاه را به جلسهٔ محاکمهٔ خود انگلیسها تبدیل کرده تمام اتهامات مدعی العموم انگلیس را رد کرد و گفت که برخلاف ادعای شما من تمام زنان و اطفال اسیر انگلیس را از خشم و غضب انقلابیون حفظ کرده و از مرگ نجات داده ام، اما این شما بودید که پسران من و هزاران انسان بیگناه دیگر را به گلوله بستید و وحشیانه سربریدید.
بهادرشاه ظفر در جریان محاکمه ملکهٔ آن وقت انگلیس را متهم و عامل اساسی این جنایت و اشغال دولت مستقل هند قلمداد کرده گفت: درین جایگاه اتهام که مرا استاده کرده اید، باید ملکهٔ انگلستان استاده میبود و محاکمه میشد.
هیئت قضایی لندن از سخنان دفاعی او به خشم آمدند وآنرا اهانت نابخشودنی به مقام سلطنتی انگلیس ارزیابی کرده او را به جزای اعدام محکوم کردند، اما در اثر تقاضای افسراداره کنندهٔ امورهند از ترس قیام مردم که اورا سخت دوست داشتند، این جزارا به جزای تبعید از سرزمین هند و حبس دوام تغییردادند.
بعدازآن بهادرشاه ظفر و خانواده اش مدت چهارسال در شهر رنگون پایتخت برما که مستملکهٔ انگلیس بود و خودش تنها دور از فامیل در محبس مخصوص تحت نظارت قرارداشت.
در تاریخ برتانیای کبیر بهادرشاه ظفر به صفت یک چهرهٔ برجستهٔ جنبش استقلال طلبی هند بر ضد امپراتوری انگلیس شناخته میشود. مردم هند اورا به حیث یک رهبر وطنپرست و مبارز ضد استعمار انگلیس احترام میگذارند. صدر اعظم فقید هند جواهر لال نهرو گفته بود که در بیرق آزادی هند خون بهادرشاه ظفر نیز وجود دارد.
در سالهای اخیر بنا به دستور خانم گاندی مرکز تحقیقات فرهنگی بهادرشاه ظفر این پیشاهنگ جنبش آزادی خواهانهٔ هند از انگلیسها تاسیس گردید که مصروف مطالعهٔ زندگی و بررسی آثار ادبی او و نشر آن میباشد.
چند سال قبل ایکسپیدیشن فوند بین المللی بابر به رهبری ذاکرجان مشربوف رئیس فوند به سلسلهٔ بازدید از مناطقی که قدم بابر و بابریان رسیده است، ضمن سفر به رنگون از مقبرهٔ بهادرشاه بازدید به عمل آورده و از آن عکسبرداری کرده بود. 153سال است که آخرین فرد دودمان فرهنگ دوست و فضیلت پرور کورگانیان هند، درین گوشهٔ خاموش آرمیده است.
بیش از 150 سال است که اشعار شورانگیز این شاعر وارسته زیب محافل هنری و ادبی هند است و سرایندگان بنام هند غزلهای پر سوز اورا با آهنگهای دل انگیز میخوانند.
این هم غزلی فارسی از شاعر توانا بهادرشاه ظفر که دوکتور ذبیح الله صفا در کتاب خود «تاریخ ادبیات در ایران» آورده است:
بتی سرکشی کافری کج کلاهی
به رخ آفتابی، به رخسار ماهی
معطر کن مغز جان دو عالم
به عنبر فشانیّ زلف سیاهی
نه در خاکساری چو من بینوایی
نه در ناز وتمکین چواوپادشاهی
فگند از سر زلف آن ماه خوبان
«ظفر» بر من بی بضاعت نگاهی
دیوان اردوی چاپ شدهٔ بهادرشاه ظفر
یک غزل از دیوان اردوی ظفر
شعری که بهادر شاه ظفر به قلم خود نوشته و به بریتانیا فرستاده است
قبر بهادرشاه ظفر در رنگون پایتخت برما. در کنار قبر محترم ذاکرجان مشربوف رئیس فوند بین المللی بابر قراردارد که طی یک سفرعلمی از آن عکسبرداری کرده و آنرا در اختیارما گذاشته است. روی دیوارها اشعار اردوی ظفر نوشته شده و تصویری ازاو جلب نظر میکند.