احمد شاه صديقى
سنگسار
اه و فرياد زنى بر عرش غوغا ميكند
جسم ذخمى اش چسان از ما تمنا ميكند
مردمان گر گوش داريد بشنويد اواز من
نا كسان بيخرد مرگم تقاضا ميكند
گرچه من در زير سنگم پيكر خونين من
ظلم و جهل بيخرد را بيش رسواه ميكند
اين ملاه ها ، مولوى ها تيكه كردند دين ما
اتش كين بر ترقى را دوبالا ميكند
گر بسازند دين را شمشير بر قتل كسان
من نه دين خواهم مگر بر من جفا ها ميكند
چون ندا ايد ز رخشانه ز زير سنگ ها
من نمردم مردمم بر من دعا ها ميكنند
همتى مردم بگيريد انتقام خون من
بشكنيد روشن ضميران بازو هاى كين من
گور خونينم صدا ارد بيادم داشته باش
نگذريد از خون و هم از جامه خونين من
+++++++++
شاشهید خونین
شاشهیدم تیر خورد ان زادگاه و خانه ام
آه و زجه در میان مردمان خانه شد
باز خون در جاده فرش و در میان کوچه ها
حکم ویرانی ما از فتنه یی همسایه شد
لانه ام را سوختند نابخردان نا بکار
در حریم پاک میهن مفسدانی چیره شد
نی بهار پر ز عشرت نی ترنم در چمن
نی قناری یا نه قمری در چمن ها دیده شد
زیر نام ذهد و اسلام بین خیانت کرده اند
در گلستان وطن خار مغیلان رسته شد
قاتلان شهر کابل در پنای زور و زر
هر چه افشاه گشته اندهمچون ستون خانه شد
با فریب ذغه و چال در مسیر روزگار
با تاءسف در زمینه رهبران خانه شد
جامه پوشیدن سفید و دل ز دست شان سیاه
مردم ما غرق خون هم میهنش ویرانه شد
عاقبت روشن ضمیران در نجات مرز خویش
زود اید روز موعود تا خدای خانه شد
+++++++++++++++++++
فتواه هرزهگان
ميجوشد اين زمين از شعله هاى خشم
نجواه ميكند
ازظلم اهريمندر بستر وطن
غوغا ميكند
ديدم صنوبرى ساقش بريده است
ديدم كبوترى رنگش پريده است
پر ها به سوى مرز دگر باز ميكند
باغبان سر بريده شده در كنار باغ
شمشير دين را به رخش باز ميكند
از كلبه هاى دور دهاتيان پاك اواز ميكند
با بيل و داس خويش. هم ساز ميكند
جوى هاى بسته را به زمين باز ميكند
اواز ميكند
ملاك ده خاصيتاً بهر نفع خويش
قلاده ها به گردن شمشاد ميكند
ملاه دهكده فتواه ميدهد
ملاك است عزيز ، است سايه خدا
اواز ميكند
دزدان گردنه بر حكم خان ده
چور و تطاول از گله اغاز ميكند
روشن ضمير ده دارد كه خلق را
دعوت به جنبش برضد ان فاز ميكند
جاسوس داخلى دستور گرفته است
بين راز ميهنم كه جسان فاش ميكند
اين رهبران دين خود را فروخته اند
بر دهل اجنبى به خدا ساز ميكنند
اى هموطن ببين خون فرش جاده است
اتشگرفته پيكر مظلوم و ساده. است
فتواى اهل دين چقدر مغرضانه است
اين حكم زن ستيزى بسى ضالمانه است
فرخنده شد طعمه فتواى هرزه گان
اين داغ ننگ بر رخ نقش زمانه است