ســید مقصـود برهان
ســـــــــــــفر
ای منت ناز تو بر دل خریدار تریــــــــن ناز زیبنده برتوست گر کنی بسیارتریـــن
گرروی سوی سفر نیست کسی مونس دل جز من واشک ویکی دیده خونبارتریـــن
بنواز این دل شیدا تو به یک بوسه دمی این تودانی که منم عاشق و خوشدار ترین
دل من بند نموده است به صد حلقه خود مــــــــــن ندیدم چو زلف تو گرفتار ترین
خــال کنج لب تو کرده دو چند حٌسن ترا راســـــت گفتند که هندوست نمکدار ترین
خوبرویان کنند جلوه به هر بوم وبـری لیک زان جمله تویی سرور وسردار ترین
دلبران در پی آنند که برند دل ز همـه عشق روی تو مراست دلبرو دلدار تریـن
گل هر باغ که بینی به بهار موج زند گلشن حسن تو دایم گل وگلبار تریــــــــــن
هر کسی نوع دگر منتظـر یار خود است انــــتظار تو منــم تکیه به دیوار تـــریـــــن
میروی از برمن دور به دیاران دگـــــــر تاکه برگردی بینی تو مرا زار تریـــــــــــن
تا بیآیی ز سفر چشم به ره دوخته ام جز تو کس نیست مرا همدم و غمخوارترین
حفظ دارش ز خطر ای توخدای همگان
زانــــــکه ذات تو بود نیک نگهدار ترین
=========
به استقبال غزل استاد خلیل الله «خلیلی»
سوختن باغ وسبزه
باز آمدی به کلبه من خوشنما بهار
خرم شد زمقدم تو ملک ما بهار
ما جز فسرده گی ندیدیم سالهاست
در انجماد رفته همی روح ما بهار
کردی به حرف تند خلیلی که گفته بود
راهی مبر به کلبه درد آشنا بــهار
نوروز سر مزن توبه ملک و دیار ما
در خون نشسته ملت ما سالها بهار
شد مدتی که غرقه بخون است این وطن
پاءیز و نوبهار همی درشتاب بهار
آتش زند زبانه بجای گل وســــــمن
در هر وجب ز کشور زیبای ما بهار
بارد زبسکه راکت و خمپاره روز وشب
سوزد به باغ تاک وسبزه به صحرای بهار
از سرد باد تند حوادث چه گویمت
خشکید گل به شاخه زیبای ما بهار
چیزی نگشت نصیب ز سردی روزگار
چشمم به توست تاکه ببخشی شفا بهار
توخوب کردی تاکه گذر کردی این زمان
بخشیدی روح تازه همی جانفزا بهار