استاد عنایت الله باور بامیک
سوگنامهء
کودک سوری
لالم برای گفتن شعر تو ، نا زنین
!
ای درد بی نهایت خوابیده بر
زمین
ای نو نهال رسته در آغوش بی بری
ای آهوی رمیده ز توفان
کافری
ای غنچهء شگفته به دامان یاس ها
ای نخل نا مراد بیابان یاس
ها
ای آرزوی خفتهء جاوید زنده گی
ای ماهی تپیدهء تبعید زنده
گی
ای شاخهء شکستهء باغ امید ها
ای انتظار خفته برای نوید ها
خوابیده ای ولی نه در آعوش مادرت
بوسیده ای زمین ، نه بناگوش
مادرت
* * *
نفرین به جنگ و وحشت و طغیان عصر
من
نفرین به ظلم های فراوان عصر
من
نفرین به آنکه حجت او جان گرفتن
است
نفرین به طرز فکرت و ایمان
عصر من
نفرین به هرکه منکر خورشید
می شود
بر نسل شب پرست شبستان عصر
من
ما مانده ایم و این همه خفاش
و دور و پیش
ما مانده ایم و تیرهء شیطان
عصر من
انگار سنگ گشته دل هستی و
بشر
انگار مرده حس
خدایان عصر من
اینست مرگ عاطفه یا جشن سوگ ها
اینست فیلنامهء انسان عصر من
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
غزلی به مناسبت (28) مرداد ( اسد ) روز بازستانی استقلال کشور
من رها از کفر و دین می
خواهمت )) ))
سرزمینم من چنین
می خواهمت
فصل تلخی های تو بسیار شد
بعد از این من
انگبین می خواهمت
جنگ و نفرت ، کشتن انسان بس است
با محبت ها قرین می خواهمت
تا به کی هستی جهنم ،
کشورم!
جنت روی زمین می
خواهمت
دور از گرد و خس و خاشاک
باش
ای وطن ! خرم جبین
می خواهمت
صلح می خواهم برایت بعد
از این
سینهء خالی ز کین
می خواهمت
بگذر از دیوار های جنگ و
جهل
من عبور از سد چین
می خواهمت
رستمانه بگذر
از هر مانعی
تک سوار رخش و زین
می خواهمت
آرزوی من تعالی های توست
تا به آفاق برین
می خواهمت
پاک گردی کاش از
آفات من
در امانت ها امین
می خواهمت
مرده بادا
دشمن دیرینه ات
خالی از کین و
کمین می خواهمت
شش جهت باشی تو از امن و
امان
میهن من " مطمین "
می خواهمت
"
باور بامیک
"
+++++++++++++++++++++++++
بو جهول اینجا پیمبر می شود
گه مخالف ، گه برادر می شود
گاه هم زین ها هم فراتر می شود
قاتلان ملت مظلوم من
بعد از این شو های خواهر می شود
جلسهء پنهانی دایر می کنند
بهر دشمن باز دفتر می شود
می کند تشویق شورا های صلح
صاحب دستار و افسر می شود
با در یغا که در این سر در گمی
از تن عسکر جدا سر می شود
هیچ باکی هم نباشد طالبان
پیش پاکستانی نوکر می شود
نیست گوشی بشنود فریاد ما
گوش کرزی - اشرفان کر می شود
هر کسی سودی از این دولت برد
کاری شخصی هم به رنجر می شود
هر که دم از کار و از خدمت زند
در نظام دولتی خر می شود
با تملق می شود جایی گرفت
هر که پا بوسی کند سر می شود
" پله پله تا ملا قات خدا "بو جهول اینجا پیمبر می شود