عزیزه عنا یت
الهام ازغزل زیبای ابوالمعانی بیدل
مطلع غزل :
بسکه از ساز ضعیفی هــا خبر داریم ما
چنگ میگردیم اگر یک نامه برداریم ما
شام بی سحر
تا زانــدوه وطـن خــون جگــرداریـم ما
هرنفس چون ابرنیسان چشم تـرداریم ما
سوختیم درآتش ودامان میهن غرق خون
صبح وشام اوضاع تاروپرشررداریم ما
چنـد سـازیم بـا همه بیـداد وظلم نـاکسان
آی تـا دشمن ازایـن کـاشـانه بـرداریم ما
خون بجـوشد دردل دریای کابل هموطن
داغ ازخـون شهیـدان درجگـــرداریـم ما
شهرومسکن سوختند درآتش جنگ وستم
مـلــــت آوارۀ شهـــروگـــذر داریــم مــا
آی تا با هم نمـایـم دوست از دشمن جــدا
ازچه رو ظلمی روا بـریک دگرداریم ما
فقـرتـا دست وغـریبـان است با اهل وطن
سفــره هـا بی نـان و شام بی سحرداریم ما
سخـت محتاجیم بــرامـداد هـرخـارو خــسی
گـرچـه ملک بـا عطای سیـم و زر داریم ما
ای(عزیزه) چیست این آشوب دردامان ملک؟
هــروجـب هـرگـوشـۀ پـرازخطـرداریـم مــا
10/8/1015
هالند
گنج قنا عت
ازشکست دل, بتـن مـوج شـرر داریـم ما
همچو ابری ناقــراری چشم تـر داریم مـا
جلــوۀ عشـق است در آئینه ء اجـزای مـا
از گلستـان محبـــت گل بـه سر داریم مـا
تا ادبگاه صبوری مرغ دل پیموده اسـت
از بســاط گنج تقــوا تــاج ســرداریـم ما
قطره های خـون دل دامان مارنگین کنـد
لاله سـان از دشت غم داغ جگرداریم ما
فقــر گیـتی کـم نسازد ثـروت هستی مـا
زانکه ازگنج قنا عـت سیم وزرداریم ما
درهوای ذوق پروازش دل وجان باختیم
غافلیم ازخویش,کزوبـال و پـرداریم ما
تا رهی هستی(عزیزه)تاروناهمواراست
پــای پــرازآبـلـه انــدر سفــر داریــم ما
27/10/2011