فضل الله زرکوب
در آستانهٔ هشتم مارچ؛ روز جهانی زن؛ با درود بر تمامی زنان وفادار و ازخودگذر که محراق گرمی کانون خانواده میباشند و همسران باوفای شان را تا پای جان یاری میکنند؛ نه با آبروی شان بازی، و در تمامی پیچ و خمها و نوسانهای زندگی؛ چونان بالی بشکوه و نیرومند؛ پرواز عشق را به اعجاز مبدل میسازند و با این همگونی و همیاری؛ حماسههایی میآفرینند که چشم استورههای بیژن و منیژه، وامق و عذرا، رستم و تهمینه، لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، رابعه و بکتاش و.... را خیره میکنند. این غزل را که همین امشب سرودم به همسر نازنین و با وفایم و تمامی بانوان پاکدامن و پاکدل پیشکش میدارم:
معاهدهٔ عشق
شبی که واکنی آغوش بر من ای طاووس
و مثل غنچه لبت را؛ که هی بگیر و ببوس
شبی؛ رهاشده از خویشتن ز ساحلِ خشک
چُنان که قایقِ بیبادبان در اقیانوس
شبی که در دلِ امواجِ گرمِ آغوشم
ز سوزِ عشق؛ بلرزی چو قلب اورانوس
شبی که یادِ جوانی کنیم و فردایش
شویم شهره به دامادِ قند و تازهعروس
شود روان و تنِ ما بدیلِ آتشگاه
نه غم ز تهمتِ آتشپرست و کفر و مجوس
ز هُرمِ آتشِ دیدارِ ما بسوزد شیخ
ز بیقراریِ ما پَلپَتَک زند ناقوس
چو ما مُعاهدهٔ عشق را کنیم امضا
چه آتشی که نیفتد در انگلیس و به روس!
هر آنچه راز مگو هست؛ جمله فاش کنیم
بدون ترسِ سخنچین و غصهٔ جاسوس
شکرلبان به تو، گُنداوران به من بخشند
غزل ز خَطّهٔ شیراز و شاهنامه ز توس
همیشه روی عزیزان ما بود گلگل
هماره چهرهٔ بدخواه ما عبوسِ عبوس
خلاصه اینکه: چُنان حل شویم در دلِ هم
که از "من" و "تو" نباشد چو ذرهای محسوس
جمعه پانزدهم اسفندماه نود و سه
کوپنهاگن
/http://zarkob.blogfa.com