هارون یوسفی
استخاره
..............
شبِ گذشته نشستم که استخاره کنم
دوباره ملتِ بیچاره را دو پاره کنم
نه قاضی ام نه قومندان نه هم وکیل و رییس
ولی به زور اجانب هزار چاره کنم
به غیرِ فتنه در این «گدودی» چه کار آید؟
به این بهانه دو روزِ دگر گزاره کنم
پلانِ کارِ من از استخاره ها این است
که جنگِ تاجک و پشتانه را نظاره کنم
به سوی مردمِ بیگانه جلوه ها بکنم
به روی ملتِ افغان ولی قواره کنم
هارون یوسفی
لندن.5 جون 2014
نمیکنم!
..............
من ترکِ جاه و چوکی و موتر نمیکنم
افسانهء گذشته خود سر نمیکنم
یک پای من به دبی و پای دگر به بُن
دیری ست یادِ مجلس و دفتر نمیکنم
تا همنشینِ«مرکل»و«رابرت»و «جان »شدم
یادِ قدوس و غوث و جلندر نمیکنم
جز با شرابِ کهنه و ودکای «ابسولوت»
من حلقِ خود به چیز دگر تَر نمیکنم
چرس و چلم که میزنم از اصل میزنم
زین روست سرفه مثلِ سلنسر نمیکنم
دادِ خداست موترِ «هوندا»و «بنز» من
دیریست من سفر به سرِ خر نمیکنم
از پولِ مفتِ زلزله و رانشِ زمین
حتا که پای دوست پلستر نمیکنم
من که همیشه« چکه پاو»و «قطعه» میزدم
حالا به غیرِ «تینس» و «پوکر»نمیکنم
حالا که فلمِ «پورن» به لبتاپِ من پُر است
دیگر هوای فلمِ جیتندر نمیکنم
گر چه وکیلِ مجلسم و لیک در عمل
کاری به جز تجارتِ پودر نمیکنم
مردِ جهاد بودم و جایی رسیده ام
لنگوته و پکول دگر سر نمیکنم
زاهد به طعنه گفت کجا شد جهاد تو؟
گفتم که سیر گشتم و دیگر نمیکنم
هارون یوسفی