انتخـــاب دشـــوار
بالاخـــره ملت افغـــان باید بین جنگســـاران تقـــاعـــدی و شـــرکا و یا طالـــبان نکـــتایی پوش و غـــلامـــان حـــلقه بگـــوش شـــان یکـــی را انتخـــاب کـــند!
بعد ازینکه اوسامه بن لادن به ضرب گلوله بارک اوباما رهسپار اسفل من النار گشت مامورین انتظامی جهنم جهت ثبت نام او را به دفتر راجستر دوزخ برده لباس های شخصی او را با یونیفورم رسمی جهنمیان عوض کرده ساعت بند دستی انگشتر و پول نقدش را از او گرفته و تابلوی با شماره راجستر در گردنش آویختند.
مامور دیگر انتظامات جهنم دست وی گرفته و او را بسوی محل اقامتش رهنمای کرده و دو دروازه بزرگ آهنین را به او نشان داده گفت:
جناب بن لادن چون خداوند متعال به آزادی اراده انسانی خیلی ارج گذاشته و آن را در خور اهمیت شایان می پندارد لهذا شما حتی درینجا نیز می توانید آزادانه اقامتگاه آینده تان را خود انتخاب کنید این بگفت و دروازه آهنین اولی را باز کرد که صدای ناله و شیون جهنمیان که در بین هزاران و صد هزاران مار و گژدم و عقرب و غندل می لولیدند و از درد نیش و دندان آنها بخود می پیچیدند بگوش می رسید.
بن لادن از دیدن چنین صحنه دلخراش یک قد پریده و از دم دروازه بدور رفته صد بار بخود لعنت فرستاد که چرا در دنیا مرتکب اینهمه جنایات شدی که حالا باید کفاره آن را بدین سان بپردازی !؟
مامور دیگر انتظامات جهنم او را تسلی داده گفت نترس در اول شاید خیلی دهشتناک به نظر آید ولی بعد از مدتی به آن عادت خواهی کرد این بگفت و او را بسوی دروازه آهنین دومی کشانیده در را بازکرد که چنان بوی تعفن زننده ای به مشام بن لادن رسید که گویی نعش خری را چند روزی در آفتاب وزیرستان جنوبی گذاشته باشی.
به دقت که در داخل نگاهی انداخت خندق بزرگی را در آنجا بدید که مملو از مایع سبز رگ شبیه به محتویات درونی تفدانی ملا عمر بود و جهنمیان بیچاره تا گلون در میان آن فرورفته و به بسوی بن لادن نظاره می کردند.
بن لادن با خود گفت بوی و تعفن اینجا به مراتب از پس کوچه های سومالیا و گنده رود های قندهار بد تر است ولی با جود آن با دندان و نیش مار و گژدم قابل مقایسه نیست پس مجبور تن به تقدیر داده همین جا را انتخاب می کنم.
در همین لحظه صدای از بلند گوبگوش رسید که می گفت :
جهنمیان محترم پنج دقیقه تفریح قبل از ظهر تان به پایان رسید لطفاً سر های تان را خود به زیر گنداب فرو برده و قوای انتظامی جهنم را مجبور به اعمال زور نکنید!
بیچاره بن لادن از شنیدن این سخن دچار شوک شده و به صدای بلند به گریستن آغاز کرد و باز هم بخود صد ها لعن و نفرین فرستاد.
گــریه زار او چو بشــنفتند مــردم دور و پیش او گفــتند
گــر نصیحت گهی تو بشنیدی اینچنین روز بد نمی دیدی
حالا ملت افغانستان نیز در حالت شبیه بن لادن قرار دارند که بالاخره مجبورند میان جنگسالاران تقاعدی و شرکا و یا طالبان نکتایی پوش و غلامان حلقه بگوش شان یکی را انتخاب کنند.
با
تقـــــــــديم حــــــــــــرمت
حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی