محمد الله وطندوست
نکا تی چند از یادداشت های روزانه
28/1/2015
از ده روز بدین طرف یگانه شفاخانه چشم در شهر کابل از برق محروم گردیده عملیات تداوی وتشخیص با نور ضعیف برق جنراتور صورت می گیرد. این مسئله د رافغانستان در کشور خدادادما که زمامداران د رسابق سایه خدا گفته می شدند وامروز هم رهبران عمدتا عناصر غیر مسوول و مصئون ا زخطا دانسته می شوند امری عادیست و توجه کسی را جلب نمی کند در حالیکه چنین حادثه در کشور های دیگر می تواند عکس العمل های جدی را بر انگیزد ومسوولین چنین وضع اخلاقا خود از کار کناره می روند ویا مجبور به کناره گیری می شوند.
فکر کنید در یگانه شفاخانه چشم در مرکز که دارای ظرفیت محدود بوده و بهیچ وجه جواب گوی ضرورت های شهر پنج ملیونی نمی باشد شما برق نداشته باشید و در اتاق های عملیات واتاق های مریضان گرمای لازم ونور مورد ضرورت را تامین کرده نتوانید چگونه می توانید از دکتور معالج ودیگر پرسونل توقع داشته باشید که وظیفه خود را مسوولانه انجام دهند ونتیجه لازم بدست آورند.
همه ما می دانیم که تشخیص امراض چشم با وسایل دقیق و ظریف تخنیکی میسر بوده در عملیات چشم نیز از وسایل نهایت دقیق استفاده صورت می گیرد.
آیا نبود برق کافی و لازم در استفاده از چنین وسایل مانع جدی ایجاد نمی کند؟
گفته می شود که قطع برق در شفاخانه نور بنا بر مشکل تخنیکی صورت گرفته است آیا رفع مشکل تخنیکی در چنین موسسه مهم وحیاتی باید ده روز وقت را در بر گیرد؟ آیا موسسات مسوول پیش بینی کرده اند که چند روز دیگر وقت لازم است تا این نقیصه رفع گردد؟
تجارب گذشته نشان می دهد که چنین حوادث چند روزی در وسایل ارتباط جمعی مورد توجه قرار می گیرد وبعد ا زمدتی به فراموشی سپرده می شود ویا هم چندین بار به وسایل جمعی مطرح می گردداما هیچ ارگان و اداره یی خود را در رفع مشکل ملزم نمی داند وهیچ گوش شنوائی این همه سروصذای جمعی را نمی شنود.
این مسئله باعث گردیده است که نقش وسایل جمعی ونقش افکار عامه در بهبود امور ورفع نقایص کار آیی لازم خود را نداشته باشدودر اصلاح نقیصه ورفع کمبود ها توجه لازم صورت نگیرد.
30/1/2015
توزیع تذکره الکترونیک به یکی از مسایل حاد وقابل بحث در رسانه ها ودر میان
مردم تبدیل شده است.
امروز که از نظر قانونی وامکانات تخنیکی شرایط توزیع تذکره آماده شده باز هم
دست های نامرئی اما آشنا مانع آغاز این پروسه شده است.
سه سال قبل زمانیکه قانون توزیع تذکره دیجیتالی در پارلمان کشور مطرح شد در
مورد درج وعدم درج نام اقوام در تذکره تابعیت ویا اینکه کلمه افغان منحیث هویت
همه باشندگان در تذکره ثبت گردد غوغای بزرگی در حلقات روشنفکری ودر میان اعضای
پارلمان ایجاد شد وگروه های مختلف بجا ی بحث
منطقی به اتهام زدن ها وتحقیر وتوهین همدیگر پرداختند وبعد از ماه هاجر وبحث
بالاخره پارلمان فیصله نمود که از ذکر نام اقوام وملیت ها در تذکره تابعیت صرف
نظر شود وکلمه افغان نیز منحیث هویت همگانی تذکر داده نشود. در حالیکه تثبیت
تعلقیت باشنده گان به اقوام قبایل وملیت ها نه تنها مشکلی را ایجاد نمی کرد
بلکه بر عکس تثبیت کننده واقعیت جامعه افغانی وروشن کننده شعاع وجودی اقوام
وملیت ها نیز شده می توانست.بهر حال وقتیکه این قانون از هفت خوان پارلمان گذشت
مدت های طولانی در دفتر رییس جمهور قبلی در تاق نسیان گذاشته شد وبا آغاز کار
رییس جمهور فعلی توجه جناب شان را جلب کرد وجناب شان توشیح فرمودند. اما بعد از
توشیح گروهی از افراد بیمار همچون یون ها وطاقت ها از رییس جمهور تقاضا کردند
که قانون توشیح شده به ستره محکمه فرستاده شود ومطابقت قانون متذکره با قانون
اساسی کشور مورد ارزیابی قرار گیرد.وسایل جمعی از عملی شدن این خواست اطلاع
داد.
درین روز ها شنیده می شودکه قانون توزیع تذکره الکترونیکی در جریده رسمی نشر
شده وهیچگونه دلیل وبهانه یی برای آغاز کار توزیع تذکره باقی نمانده است.
اما عملا این پروسه آغاز نشده است.طبق توضیح مسوول اداره توزیع تذکره گویا
تذکره نمبر یک بایست به شخص اول مملکت توزیع گردداما متاسفانه جناب رییس جمهور
که شخص اول کشور گفته می شود فرصت در یافت تذکره را دریافت نکرده اند ویک پروسه
بزرگ ملی بخاطر نداشتن فرصت یک شخص معطل گردیده است.
چگونه می توان چنین برخورد را با پروسه با اهمیت و حیاتی کشور که با عملی شدن
آن جلو بسی تقلب از جمله تقلب در انتخابات تا حد زیادی گرفته می شود وتعداد
نفوس کشور دقیق وپلان ها وپروگرام ها با واقعیت نفوس در مناطق هماهنگ شده می
تواند بی اهمیت تلقی نمود وفقط وفقط بخاطر نداشتن فرصت یک شخص ولورییس جمهور
چنین امر بزرگ را معطل قرار داد.
امید است نداشتن فرصت بهانه یی برای ارضای خواست تمامیت خواهان وتعطیل بیشتر
این پروسه ملی نگردد
31/1/2015
فقر کشنده در کشور چنان بیداد می کند که نمونه آن در گذشته ها کمتر دیده وشنیده
شده است.اینکه بیشتر ازچهل فیصد نفوس کشور زیر خط فقر زندگی می کنند اینکه
بیشتر از یک ملیون جوانان هموطن از فقر وتنگدستی به مواد مخدر پناه برده اند
اینکه هزاران جوان تحصیل کرده بخاطر نبود کاربه کشور های همسایه سفر می کنند
واز آنجا در سفر رویائی به اروپا جان های شیرین خود را از دست می دهندودر قعر
دریا ها طعمه ماهی ها می شوند همه وهمه حقایق تلخیست که در کارنامه حاکمیت
سیزده ساله مافیائی کرزی و شرکا ثبت است ودر
برابر تاریخ ووجدان بشریت این حاکمان و حمایت گران بین المللی شان فردا جوابده
خواهند بود.
این حقایق با وجود تلخی ها وجدان حاکمان امروزی را بیدار نمی کند. بجای رفع این
وضع فلاکتبار هنوز به چانه زنی ها وبه گرفتن امتیاز ها با هم به رقابت هستند.
اما مسئله یی که شام دیروز از تلویزیون طلوع پخش شد عمق فاجعه را حتی در میان
قشر تحصیل کرده وکارمندان دولتی بر ملا می نماید.
ببینید! در ولایت بلخ در شهر مزارشریف معلمی دختر یک ماهه خود را در برابر بیست
وپنج هزار افغانی که حتی کمتر از پنج صد دالر امریکائی است می فروشد. البته
چنین حادثه در گذشته ها نیز رخ داده است اما این بار وحشت دراین جا است که معلم
مکتب یعنی شخصی که به تربیت اولاد وطن مصروف است ناگریز می شود طفل خود را
بفروشد. اکنون سوال می شود که این باصطلاح حاکمان بالا نشین این وزرا ووکلای
قانون گذار چه تفاوتی از معلم دارند که باید بیشتر از بیست سی مرتبه بالاتر از
معلم معاش در یافت کنند ویامسوولین درجه یک ودرجه دو کشوراین حق را از کجا
دریافت کرده اندکه در سفر های خارجی کاروان صد نفری وبیشتر از آن رابا مصارف
دالری با خود ببرنداما آموز گار ومعلم فرزندان شان فرزند خود رابه فروش برساند؟
آیا همه این آقایون همچون معلم مامور دولت گفته نمی شوند ومکلف نیستند شرایط
نورمال وعادی معیشت را به هر کارمند دولت منجمله معلم مهیا سازند؟
آیا این آقایون وقتیکه به قصر های افسانوی خود رندگی می کنند وبا موتر های چند
صد هزار دالری در داخل شهر ها جولان می کنند گاهی فکر کرده اند که معلمی به
آنان الفبا آموخته وبه جایگاه امروزی شان رسانیده اند؟
آقایون!
شرم آور نیست که معلم شما که از نظر دین اسلام مولا وپیشوای شما گفته شده به
چنین روزی گرفتار گردد ودر ازا لقمه نانی فرزند خود را بفروشد؟
درست است که در گذشته ها هم معلمین رندگی خوبی نداشته اند اما هیچ گاه از یک
مامور و کارمند عادی کمتر معاش نداشته وزندگی معلم بد تر از مامور همرتبه
وهمردیفش نبوده است. البته آن عده مامورینی که با رشوه و تحفه واختلاس رونق
بخشیده بودند از محاسبه ما جدا است.
توجه کنید! در شهر مزارشریف مامورین عالی رتبه دولتی نه تنها منازل وقصر ها را
صاحب اند بلکه دارای شهرک هاهستند اما معلم در همین شهر در برابر چشم آنان
مجبور است فرزند خود را بفروشد.
آقایون!
شرم شما بادکه معلم این تربیت کننده نسل امروز وفردا را چنان به فعر فقر
وبیچارگی فرو برده اید که بخاطر نجات قرزندانش از گرسنه گی طفل یک ماهه خود را
می فروشد تا اطفال دیگر خودرا نجات دهد.
شرم شما باد آقایون قصر نشین که بدون خجالت از مولاورهبر ورهنمای تان یعنی معلم
باز هم به عیش وعشرت می پردازید و گنج های قارونی را برای فردای فرزندان تان از
خزانه دولت غارت می کنید
شرم شما باد!
محمدالله وطندوست