مهرالدین مشید
چرا دیروز جهادی ها و پس از آن طالبان و بعد القاعده و امروز هم داعش
جهان اسلام از چهار دهه بدین سو وارد دشوارترین و بحرانی ترین مراحل حیات خود گردیده است که در این میان رخداد های دهه های یاد شده پس از تهاجم شوروی در افغانستان به مثابۀ نقطۀ عطفی در تحولات جهان اسلام کارگر و اثرگذار بوده است. هرچند جببش های جهادی پیش از آن هم در کشورهایی مانند مصر و سودان وشماری کشور های دیگر با راه اندازی یک سلسله حرکت ها بر ضد نظام های استبدادی سر بیرون کرده بودند و اما پس از تهاجم شوروی در افغانستان جنبش جهادی رنگ و رونق دیگری گرفت و بریگارد های سبز یا رزمنده گان رضاکار اسلامی از سراسر جهان از کشور های عربی تا جنوب آسیا،افریقا، اروپا و امریکا به حمایت مجاهدین افغانستان شتافتند. با ادامۀ جهاد جنبش های جهادی در سراسر جهان پیام تازه یی از مبارزات مردم افغانستان دریافت کردند. مجاهدات مردم افغانستان در واقع ناقوس عصیان و سرباززنی از قدرت های استبدادی و استعماری را در جهان به صدا درآورد و شور تازه یی به جان حرکت های اسلامی و سایر جنبش های آزادی بخش جهان وزید.
هرچند جهاد افغانستان تاریخ را دگرگون نمود و بر جنگ سرد میان قدرت های بزرگ پایان داد، کشور های محکوم آسیای میانه به آزادی خود رسیدند و دیوار برلین فرو ریخت واما این صد ها دریغ و درد که جهاد افغانستان در نتیجۀ مداخله های شبکه های استخباراتی جهان و منطقه و بویژه آی اس آی و سی آی ای و ام 6 راهی را که باید می پیمود، نپیمود و نه تنها از قافله خیلی ها عقب ماند؛ بلکه این جنبش بنا بر مداخله های خارجی و ضعف و تکروی های رهبری به زخم ناسور و یا به تعبیری به سرطان مزمنی مبدل شد که از آن جنبش های خیلی افراطی و تندرو مانند طالبان، القاعده و حالا داعش تولد شدند. در واقع مادر حرکت های تندروانۀ کنونی جهان افغاستان است که درست مدیریت نشد و در نتیجه قربانی مداخلۀ خارجی ها بویژه پاکستان و ایران گردید که با توجه به یک سلسله علل و عوامل دیگر از ضعف نفس و بی اراده گی رهبران جهادی سود بردند. شاید یکی از عامل قوی آن فرسایشی شدن جهاد افغانستان بوده است که آن را به دامن شبکه های استخباراتی افگند و از جمله دهها عوامل ن و از جمله ناپاسخگویی ها به خواست زمان مفهوم انتحار نهضت ها رادارد که ناگزیر حرکت ها را غیر مهار نیز می سازد و حتی از کنترول بیرون می نماید. اما این را نمی توان نادیده گرفت که هرچه است، درعقب این همه دستی است که به نحوی حرکت را در عرشۀ شیطانی خود به گونۀ انحرافی به پیش می برد. این در واقع سرآغاز یک فاجعۀ بزرگ بود که از آن زمان تا هنوز ادامه دارد. با تفاوت این که این فاجعه هر روز رنگ دیگر میگیرد و به گونۀ دیگری قامت آرایی می کند.
در این میان نقش امریکا درمیان کشور های دیگر غربی در پیوند به جهاد مردم افغانستان بارزتر و آفتابی تر بوده که بر تمامی رخداد های پس از تهاجم شوروی در افغانستان سایۀ سنگینی داشته است. گفتنی است، امریکا پس از آن رژیم کابل را به رسمیت شناخت که شوروی و تمامی کشورهای بلوک شرق آن روز و هندوستان، کشورهای غربی و ممالک جهان سوم یکی پس از دیگری آن رژیم را به رسمیت شناختند و سه کشور همسایۀ افغانستان یعنی چین، پاکستان و ایران نیز با وجود یک سلسله نگرانی ها دولت تره کی را به رسمیت شناختند. چنانچه وزیر امور خارجۀ چین «هوانگ هوا» پس از کودتای هفت ثور به کشورهای ایران و پاکستان سفر کرد و در دیدار با رهبران وقت این کشورها نگرانی کشورش را از پیشرفت به گفتۀ او "سوسیال امپریالیست" ابراز نمود.
دولت امریکا کودتای کمونیستی هفت ثور را به رسمیت شناخت و به همکاری های اقتصادی، تخنیکی و فرهنگی خود با رژیم کابل ادامه داد. "تیو دور ایلیت" سفیر امریکا در کابل با ارسال نامه یی به کاخ سفید از دولتمردان امریکا خواست که در مورد کمک به افغانستان چشم شان را باز نگهدارند و مذاکرات دربارۀ کمک های آیندۀ ادارۀ انکشاف بین المللی ( یو.اس.ای.آی.دی) و برنامه های فرهنگی گروه "رضاکاران صلح" (پیسکور) را با دولت کابل ادامه دهند و بکوشند که موافقت مجلس سنا را در این رابطه جلب نمایند (3)
امریکایی ها کودتای هفت ثور را یک کودتای ناسیونالیستی و یک رخداد داخلی تلقی کردند و دخالت روس ها و ماهیت کمونیستی آن را نادیده گرفتند. چنانچه «جیمی کارتر» رییس جمهور امریکا در آن زمان گفت که گمان نمی رود دولت جدید حیثیت دولت دست نشانده را اختیار کند. «برژنسکی» مشاور امنیت ملی کارتر هم طی مصاحبه ای چنین اظهار داشت: "ما چه می توانیم انجام دهیم؟ این یک رویداد داخلی بود. ما هیچ سندی از دخالت روس ها نداشتیم، لذا مجالی برای اعتراض وجود نداشت." (4)
اما دیری نگذشت که سیاست امریکا در برابر رژیم کودتایی کابل تغییر یافت و این تغییر همراه با نوعی احتیاط صورت گرفت؛ زیرا امریکا چندان به توانایی های مجاهدین برای نبرد در برابر رژیم کابل باور نداشت و از همین رو بود که صدای امریکا در گزارش های خبری خود از مجاهدین به نام باغیان یاد می کرد و اما بعد از تجاوز آشکار شوروی به افغانستان، امریکا موضع روشنتری در برابر شوروی گرفت و تجاوز آن را در افغانستان محکوم کرد. تهاجم شوروی به افغانستان جبهۀ نبرد در این کشور را به نفع مجاهدین دگرگون کرد و جنب و جوش تازه یی بر ضد رژیم دست نشاندۀ شوروی در کابل ایجاد گردید. پس از آن میلیون ها دالر و هزاران میل اسلحۀ سبک و نیمه سبک از کشور های غربی برای مجاهدین در پشاور سرازیر گردید و میلیون ها دالر از سوی کشورهای خلیج بویژه عربستان سعودی به مجاهدین افغانستان کمک گردید. پشاور مرکز جنب و جوش جهادی ها گردید و دست شبکه های استخباراتی جهان و منطقه، بویژه امریکا، بریتانیا، پاکستان و ایران در امور جهاد افغانستان درازتر گردید و هر روز درازتر می شد.
همکاری نزدیک آی اس آی پاکستان و سی آی ای امریکا در تبانی با ام 6 بریتانیا سبب شد تا جهاد مردم افغانستان قربانی اهداف استراتیژیک آنها شود و در نتیجه ثمرۀ جهاد افغانستان به عمق استراتیژی پاکستان تغییر شکل بدهد. پاکستان توانست تا با حمایت امریکا وانگلیس چرخ جهاد افغانستان را در دست بگیرد و طور دلخواۀ خود آن را به گردش درآورد. دستان استخبارات پاکستان در جهاد افغانستان آنقدر نیرومند بود و است که مخالفت های شماری فرماندهان بزرگ جهادی مانند مسعود هم نتوانست، چندان کارگر بیافتد.
در این میان ناپاسخگویی ها در زمان انقلاب و استقرار را نیز نمی توان از نظر دور داشت و در واقع ناپاسخگویی های تفسیری بوده است که سرنوشت جهاد را استخباراتی نمود و جهاد را به انحراف کشاند و این فرصت را به شبکه های استخباراتی میسر گردانید که از جهاد افغانستان استفادۀ ابزاری کند. زمانی به نام جهاد از آن سود برد و وقتی هم بر رهبران جهادی خشم گین گردید و از بستر جهاد، گروۀ طالبان را در برابر جهادی ها ایجاد نمود و پرورش و تجهیز کرد. زمانی دیگر از متن حرکت طالبان، جنبش القاعده را بوجود آورد که خط مشی آن با خط مشی بنیانگذاران اصلی آن چون عبدالله عزام در دهۀ هشتاد به کلی متفاوت است. به همگان آشکار است و مقامات امریکایی بویژه اظهارات اخیر خانم کلنتن بر آن مهر تایید می گذارد که حامیان و سازماندهنده گان اصلی طالبان و القاعده امریکا است. چنانکه خانم بوتو گفت، طالبان با حمایت مالی سعودی ، پشتیبانی سیاسی امریکا و حمایت تهیه و تدارکاتی پاکستان عرض وجود نمودند و القاعده به رهبری اسامه در متن و موازی با حرکت طالبان بوجود آمد.
طالبان و القاعده بودند که بوسیلۀ استخبارات پاکستان و حمایت امریکا به عراق راه یافتند و از آنجا به سوریه و سایر کشور های عرب خلیج و افریقایی راه پیدا کردند. این القاعده بود که در سایۀ تهاجم امریکا در عراق خود را تغذیه کرد و فربه شد و فرصت نفوذ در کشور های دیگر عربی بویژه سوریه را یافت. امریکا با کشتن رهبر معنوی القاعده در ایبت آباد پاکستان خشم اعضای آن را برانگیخت و نتوانست تا کشتن اسامه را برای سایر اعضای القاعده توجیه کند و از آن رو کانال های ارتباطی اش را در میان القاعده که پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر آسیب دیده بود، به کلی از دست داد. از این رو دست به کار شد تا از متن القاعده گروۀ جدیدی را به نام "داعش"بوجود آورد تا هم در برابر رقیب تازه اش بجنگد و هم زمینه را برای مداخلۀ مستقیم امریکا در سوریه و عراق فراهم نماید. امروز امریکا بدون دغدغه و فشار سیاسی جهان خیلی قشنگ قادر شده است تا تمامی منابع مالی و تاسیسات نفتی سوریه و عراق را زیر نام نبرد با داعش از میان ببرد. امریکا امروز هدفی را در سوریه و عراق دنبال می کند که اسراییل و صهیونیسم جهانی سال ها قبل انتظارش را می کشید و امریکا امروز خیلی آرام و بدون وسوسه به آن جامۀ عملی می پوشد. امروز داعش نه تنها جاده صافکن حملات هوای و مداخلۀ مستقیم امریکا در سوریه و عراق است؛ بلکه با اعمال ضد اسلامی زیر نام اسلام خطرناک تر از تهاجم خواست ضد اسلامی امریکا و صهیونیسم را توجیه و تعبیر می نماید. هرچند رسانه های جهانی از پیوند داعش با شبکه های استخباراتی اسراییل و سعودی سخن گفته اند و اما تا سیاه کردن و سفید کردن آن فاصله ها زیاد است و هنوز داعش در جهان عرب بحیث ناجیان اسلام قد و قامت می کشند. از همین رو است که ایستاده و پرجاذبه به پیش می رود و هر روز خطوط دفاعی نیرو های سوری و عراقی را درهم می شکند.
در این شکی نیست که حرکت های سیاسی و فکری در بستر زمان تغییر می کنند و تغییرات از جهادی تا طالبان و القاعده و امروز داعش شامل آن می شود؛ اما ای کاش این تغییرات، تحولی در راستای تکامل حرکت های یادشده می بود، برعکس حرکت جهادی افغانستان که ریشه در حرکت های اصلاحی سید جمال الدین افغان و اخوان المسلمین مصر داشت، در دامن حرکت های سلفی افتاد و داعیۀ حکومت اسلامی قربانی داعیۀ کاذبانۀ داعیۀ امارت اسلامی طالبان و خلافت اسلامی داعش گردید. هدف اصلی شبکه های استخباراتی به سردمداری امریکا به بیراهه بردن حرکت های اسلامی و استفاده از آنها بحیث حربه یی برضد اسلام و مسلمانان جهان است. امریکا با بازی دو پهلو و دشمن نشان دادن گروههای تندرو اسلامی نه تنها تندروی ها در جهان اسلام را دامن می زند و زمینۀ رشد حرکت های اصیل و اصلاحی اسلامی را می گیرد؛ بلکه از این طریق ضربۀ محکمی به ریشه های اسلام نیز وارد می نماید. امروز هر ضربه یی که داعش به اسلام وارد می کند، شاید امریکا صدها سال هم موفق به وارد کردن آن نشود.
زورگویی ها در جهان و سیاست های تمامیت خواهانه و نفی و رقابت های ناسالم و ضد منافع بشری عامل اصلی زایش جنبش های تندروانه در سراسر جهان، بویژه در جهان اسلام گردیده است؛ زیرا ببشترین جنبش های سیاسی و ایده ئولوژیک اهداف انسانی دارند و داعیه های آرمان گرایانۀ بالا و بلندی دارند و اما در اکثر موارد قربانی توطیه های خطرناک ملی و بین المللی شده اند و بالاخره ناتوانی رهبران در برابر برخورد با بحران به انحراف کشانده شده اند. در هر حال تحولات سیاسی چند دهۀ اخیر نشان می دهد که شبکه های استخباراتی در راس آنها امریکا هرگز برای ملت ها مجال قامت آرایی را نداده و به گونه های مختلف خیزش های مردمی را سرکوب و تحریف نموده و گروهگ های دستوری خود را زیر نام های مختلف رشد و پرورش میدهد و برای فریب افکار عامه از یک دست با آنان دشمنی می کند و از دست دیگر به تقویت آنان می پردازد. امریکا توانست تا حرکت جهادی خودجوش و برخاسته از متن مردم افغانستان را تحریف کند و با وارد کردن طالبان و بعد القاعده و امروز هم داعش تیغ از دمار نهضت های آزادی بخش و اصلاحی در جهان اسلام بیرون کرد.
3- افغانستان در قرن بیستم : ظاهر طنین
4- طالبان ,اسلام ونفت : احمد رشید
ایجاد اصلاحات نه برای اصلاحات بل برای پاسخگویی به اصل شایسته سالاری- آرمان - نو
تعجيل تند خويان ،ساز خطا است بيدل
لغزش به پيش دارد، اشك از دويده رفتن (*)