مهرالدین مشید
چرا و چگونه سیاست دفاعی پاکستان در برابر افغانستان تهاجمی و مداخله گرانه گردید
حرف بر سر مداخلۀ پاکستان در افغانستان حرف تازه نبوده و از مرز اتهام و افترا فرسنگ ها پا فراتر نهاده است. نقش مداخله گرانۀ مستقیم نظامیان پاکستان در افغانستان از حالت"شتر دزد و پلوان خزی" گذشته به کلی آفتابی شده است. نظر به گزارش های تحقیقی و شواهد موجود نظامیان پاکستان بصورت مستقیم در کار سازماندهی، آموزش، تمویل و تجهیز طالبان نقش دارند. نظامیان پاکستان همین اکنون مانند سال های پیش از دهۀ هفتاد در امور مختلف نظامی طالبان را کمک می نمایند و حتا گفته می توان که بخش عظیمی از اکمالات اسلحه و سایر تجهیزات جنگی طالبان به عهدۀ نظامیان پاکستان است و بصورت منظم درخط دیورند از چترال تا گنداب و تا به اعظم ورسک، خردند، سپینه شگه، پاره چنار و میرانشاه در رفت و آمد اند و جبهات طالبان را در سراسر افغانستان اکمال می نمایند. باتفاوت این که دیروز صدر استدیوم پشاور، مرکز نظامی راولپندی، و سایر شهر های کلان پاکستان مرکز و محراق اتخاذ تصمیم های ویرانگرانه برضد مردم افغانستان بود و امروز در آنسوی جبهه شمار زیاد افراد شبکۀ استخباراتی آی اس آی دهها مرکز مخفی طالبان را برضد افغانستان سازماندهی و رهبری می نمایند.
هزاران دریغ و صدها افسوس که رهبران دولتی، سیاسی و گروههای اسلامی و غیراسلامی پاکستان چه در هنگام جهاد و چه حالا از نیات انسانی و احساسات اسلامی رهبران جهادی و مردم افغانستان سؤ استفاده کرده و به بهانه های مختلف مردم افغانستان را از پشت خنجر زده اند. رهبران دولتی و احزاب مذهبی و غیر مذهبی پاکستان دیروز نیز مانند امروز، در حقیقت دشمنان اصلی منافع ملی مردم افغانستان بودند و اما در آن زمان توانستند تا تمامی آزمندی ها وکینه توزی های شان را زیر پوشش جهاد مردم افغانستان پنهان کنند. رهبران حکومتی و مذهبی پاکستان با تذویر های خیلی ظریف، و قشنگ تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون کردند و با هر خنجر بیرون کردن از گوشت و استخوان مردم ما حتا در نقش قهرمانان ومدافعان جهاد ظاهر شدند. ضیاالحق شهید جهاد افغانستان خوانده شد و شاید هنوز هم این پوسترهای او هنورن هم در آرشیف های تنظیم های جهادی موجود باشند. به همین گونه طراحان عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان چون جنرال اختر محمد، جنرال عبدالرحمان، جنرال حمید گل، جنرال بابر، کرنیل امام و شماری دیگر، ازهمدستان نزدیک جنرال ضیاالحق یعنی از پیشقراولان توطیه بر ضد افغانستان هر کدام به مثابۀ فرشته های نجات و ستاره های درخشان آزادی برای افغانستان عنوان شدند و این ها گویی دایه های شیرین تر از مادر برای مردم افغانستان جا زده شدند. این ها هم توانسته بودند تا با استفاده از مکر انگلیسی، سیمار اصلی خود را پنهان کنند و در نقاب ناجیان برای مردم افغانستان ظاهر شوند. این جنرالان حق ناشناس که دست رهبران جهادی و مجاهدین افغانستان را زیر سنگ خویش یافته بودند و برای برآورده شدن نیات ضد اسلامی شان، برخلاف مناسبات نیک همسایگی از ملا هایی چون فضل رحمان، نورانی، سمع الحق و دههای دیگر فتوا می گرفتند و بر رهبران جهادی و مجاهدین افغانستان تحمیل کردند . و رهبران جهادی هم با دست کم گرفتن شیطنت ها وفریب های جنرالان وملا های پاکستانی، با آنان تن به سازش دادند و حتا فرصت های خوبی را برای مقابله با آنان در آینده هم از دست دادند.
آنچه شگفت آور است، این که بر رغم تمایلات نیک و علاقمندی های شدید انسانی و اسلامی رهبران جهادی و مجاهدین افغانستان نسبت به رهبران دولتی و مذهبی پاکستان، برعکس هر از گاهی حتا بصورت غیر قابل انتظار سیلی محکم، از آنان بر روی خویش خورده اند. شماری رهبران و سیاستمداران افغان آنقدر این گونه سیلی های پاکستانی ها را متحمل شده اند که حتا بعد از سیلی اول، روی دیگر خود را برای آنان دور داده اند . شاید در شمار موارد این رویکرد صرف یک کرنش نبوده و حتا نوعی مدارای فعال وشجاعانه هم بوده است؛ اما رهبران حکومتی و مذهبی پاکستان آنقدر پررو، بیباک و ناجوانمرد و به هر اسم و رسمی بی وفا و خاین بوده اند و هستند که حتا بر رسم مدارای فعال و جوانمردی ها نیز پا گذاشته اند و با هتک حرمت نمودن رهبران جهادی، بدترین جفا را در حق مردم افغانستان مرتکب شده اند.
هرچند رویکرد انعطاف پذیرانۀ رهبران افغان در برابر رهبران سیاسی پاکستان پس از تجاوز شوروی به افغانستان آغاز شده است. به گواهی تاریخ پیش از آن همه چیز به عکس بوده و دولتمردان پاکستان به سوی زمامداران افغانستان به دیدۀ قدر می نگریستند و حتا از آنان هراس داشته و سیاست های آنان دربرابر افغانستان بیشتر دفاعی بود و نه تهاجمی. ممکن شنیده باشید که بوتو در آخرین سفر داوود خان به پاکستان برای وی صلاحیت داد تا موضوع دیورند را آبرومندانه میان دو کشور حل کند؛ اما امریکا و شوروی مداخله کردند، بوتو را در پاکستان و داوود را در افغانستان سرنگون نمودند. دلیل وقار و بالادستی دولتمردان افغانستان در سیاست های شان در پیوند به مردمان آنسوی خط بوده که ناشی از روابط محکم تباری شان با مردم افغانستان بود؛ اما با تاسف که بعد از تهاجم شوروی این پیوند جریحه دار شد و باظهور طالبان بیشتر از گذشته زیانمند گردیده است.
حال پرسش این است که آیا علت تهاجمی شدن سیاست های پاکستان در پیوند به افغانستان، برخاسته از وابستگی های مجاهدین به این کشور است و یا عوامل دیگری هم وجود دارد. در این شکی نیست که وابستگی های نظامی و اقتصادی مجاهدین به دولت پاکستان بر این روند تاثیر گذار است و اما این نمی تواند، پاسخ قناعت بخشی برای مردم افغانستان باشد؛ زیرا قیام مجاهدین در برابر شوروی سابق در واقع ایستاده کردن دیوار فولادین در برابر ارتش سرخ بود؛ ورنه شوروی ها به افغانستان به قصد رسیدن به آب های گرم هند آمده بودند تا رویا های نظامی و استراتیژیک پتر کبیر را به سر برسانند. قیام سرتاسری مردم افغانستان در برابر قشون سرخ و درگیری ده سالۀ شوری با توجه به تلفات هنگفت مالی و جانی سبب شد که نه تنها رویا های پترکبیر برآورده نشود؛ بلکه شوروی تجزیه شد و شیرازۀ اقتصادی آن بحیث ابرقدرت جهان نیز شکست. جای داشت تا زمامداران دولتی و مذهبی پاکستان مرهون فداکاری های مجاهدین می بودند و حتا خاک کف پا های آنان را سرمۀ چشم خود می ساختند؛ البته به این دلیل که جهاد مردم افغانستان در برابر اردوی متجاوز شوروی نه تنها بیرون راندن قوای روسی از افغانستان؛ بلکه رهایی پاکستان نیز از تیررس و حتا تجاوز مستقیم روسیه به این کشور بود. هرگاه رهبران جهادی افغان به این موضوع توجه می کردند و نقطۀ ضعف پاکستان را در آن به ارزیابی می گرفتند. در این صورت بسیاری از معادله های نظامی و سیاسی خود را می توانستند، در پیوند به پاکستان عوض کنند. هدف از اشاره به این موضوع آشکار گردانیدن ضعف های سیاسی رهبران جهادی و برخورد نرم و سازش کارانۀ آنان در برابر دولتمردان پاکستان بود و هنوز هم است. مثلی که رهبران جهادی در آوان تجاوز شوروی به افغانستان از بهره برداری آن برای فشار بر پاکستان عاجز ماندند. در دوازده سال گذشته دولتمردان افغانستان فرصت های خوبی را از دست دادند؛ ورنه زمینه های خوب فشار بر پاکستان بوسیلۀ نیرو های بین المللی در این مدت موجود بود. هرگاه سیاستمداران افغان شیفتۀ قدرت نمی شدند و هوای رسیدن به قدرت چشم شان را کور نمی کرد. در همان آغاز تهاجم امریکا بجای امضای معاهدۀ " ام تی ان" و خلع سلاح اردو و مردم افغانستان، امریکا را وادار به تعهد محکم از پاکستان برای قلع و قمع طالبان و القاعده می نمودند؛ اما با تاسف که زمامداران کنونی نتوانستند تا از به کاربردن حملۀ امریکا به افغانستان بحیث یک قوت فشار بر ضد پاکستان استفاده نمایند.
دولتمردان کهنه کار و نظامیان پرورش یافته دردامن ام آی 6 پاکستانی زود به نقطۀ ضعف دولتمردان افغان متوجه شدند و از این خلا استفادۀ اعظمی بردند. ده میلیارد دالر از امریکا بدست آوردند و از آن برای تجهیز، آموزش و بسیج طالبان استفاده نمودند و صدها مدارس مذهبی را برای سربازگیری به جنگ افغانستان فعال گردانیدند. در طی این مدت صدها مدرسۀ دینی در پاکستان بوجود آمدند و زمینۀ بیشتر برای صدور طالبان تازه وارد به جنگ افغانستان میسر گردید. پاکستان درنتیجۀ مبارزه با تروریزم بیشترین سود را برد و بازنده تر از هر کسی مردم افغانستان شدند. به بیان دیگر تنها مردم افغانستان قربانی مبارزه با تروریزم گردیدند و این قربانی هنوز هم ادامه دارد. در حالی که در دوازده سال گذشته کابل هر از گاهی با نشان دادن چراغ سبز برای اسلام آباد تلاش هایش را برای دوستی صادقانه با این کشور افزایش داده است و اما اسلام آباد برعکس از در توطیه پیش آمده و بر شدت جنگ نیابتی خود افزوده است.
عامل اصلی این همه بازنده گی های مردم افغانستان از یک سو عدم موجودیت یک مدیر مدبر و آگاه و یک تیم کاری خردمند و متخصص در این کشور و از سویی هم دیپلوماسی غیرفعال و نوعی مبهم در قبال پاکستان بوده است. از آنچه گفته آمد، بر می آید که افغانستان در این مدت به گونه یی یتیم سیاسی را ماند که از ناحیۀ نبود سیاست های مستقل و مقتدر ملی رنج برده است. زمامداران آن کوشیده اند، زیر سایۀ قدرت های خارجی به حیات سیاسی خود ادامه بدهند؛ البته نه یتیم به معنای مروارید نایاب؛ بلکه به مفهوم بیشتر رایج آن یعنی پدر مرده یا پدر مردۀ سیاسی، باقی مانده است. این به دلیل نبود زمامداران و سیاستمداران قاطع، مستقل، مدبر، آگاه و بویژه مقتدر واقع شده است که نتوانسته اند، اقتدار ملی را در یک دولت نیرومند ملی تمثیل کنند و هم از اتخاذ تصامیم جدی و مهم در برابر حکومت های پاکستان، به گونه یی عاجز مانده اند.
مردم افغانستان از سال های زیادی بدین سو از نبود رهبران دولتی نیرومند و مصمم رنج می برند و بنا بر نداشتن حکومت های توانا و مقتدر ملی ازلحاظ سیاسی خود را در چنگال سیاستمداران ناتوان و خودکامه یتیم احساس می کنند. زمامداران افغان نه تنها از اتخاذ تصامیم های مهم در عرصۀ سیاست های خارجی و از چانه زنی ها در برابر همسایه های آزمند و مداخله گرکوتاه آمده اند؛ بلکه از عهدۀ ادارۀ سالم کشور نیز بدر نشده اند. فساد گستردۀ مالی و اداری، غصب زمین های شخصی و دولتی و جنایتهای سازمان یافته از جمله پیامد های ناگواری اند که برای مردم افغانستان به ارث مانده اند، نه تنها این؛ بلکه کوتاه آمدن در برابر مبارزه با تروریسم سبب شده تا هرچه بیشتر کمر مردم افغانستان زیر بار هزینه های هنگفت جنگی و بسا دشواری های دیگر خم شود و در نتیجۀ قرعۀ فال به نام طالبان یعنی پیشقراولان جنگ نیابتی پاکستان، زده شود. یاهو