خوشه چين
باعیاران بپیوندید
به حیث طرح
درکشورمن برق نه تیـل خــــاک میسوزد
درمیان شعله درخت ناک وتاک میســوزد
تحقیر،اصناف،اقوام ومذاهب بــــه اوج خود
موچی،نجار،مسگر،آهنگر،ودلاک میسوزد
کاوۀ آهنگر غضب گشته به دفاع ازحق خود
درآتش منطق،آن ظالم،ضحاک مـــی سوزد
بپذیرید که دیوانه به کار خود هوشیاراست،انانکه نمی پذیرند،بیماراست. انسان مغروروازخودراضی سرانجام تبه کاراست: توکه راه گم شده ای روز تاروز خورد میشوی،بامن بیا،نات راسرنانم بمان دلت ازسر میخوری دلت اززیر.هریک ما،بااین شیوه ریسمان میشویم،نوک به نوک هم با هم گره می خوریم،جادۀ هستیم برای اهداف اهداف درازمدت. چون تارهای سیم کیبل،تاربه تار،باهم درپهلوی هم ،تنیده وبا هم پیچیده،ثابت شده قوت میگریم وهمت،وزن های ثقیل رابا خود متحدانه به ارتفاعات بلند انتقال میدهیم،درین خصوص میشویم اهداف قریب.ازجمع قطرات باران،جرعه،جویچه،جوی به جوی،دریابه دریا،با فشارازارتفاع بلند سوی زمین ،برای چرخش توربین برق تولید مینماییم تا مردم به تلویزیون،کامپیوتر،انتر نت ودیگروسایل تخنیک دسترسی پیدا نمایند. خوشه چین می گوید که هرفیلسوف باید شکاک باشد،هرنجاروسنگتراش باید حکاک باشد،هر مبارزباید،جسورودلاور وچالاک باشد.دارای عقل سلیم قلب مهربان ودستان پاک باشد.
امپریالیزم دیوانه شده است ازعقل بیگانه شده است.به فشاروانی ومرض عصبی گرفتارآمده است.جانشین می طلبد.جانشینش،عدالت بربنیاد انسان را((نیکووباشرف دارای حقوق برابر دانست)) درحال شکل گیری است.
نه آن کمـــــونیزم که همیش با خــدامـــــی جنگید.
هم درخـــود،بادیگـــران جــــدا جدا مــی جنـــــگید
به مارکس خیانت کرد،اندرزانگلس بیهــــــــوده
ضد طرح لیننی،سویتیزم بی پشت وپناه می جنگید
ازمسیرانتخاب شده بیـــــراه،باخیـــــزبلند سرگردان
ازآن زمــــان تابه هنگام که خـود فنـا می جنگیــد
امروزدرپرتوآگاهی واندیشۀ آزادی،حضور خودرا به اثبات میرساند که خدای عالمیان عادل است.به هیچ ظالمی وستم گری،بیش ازین مجال به ستم گری نمیدهد.
هموطنان عزیزاوضاع داردکه تغیرمیکند،بعضاًخائنان،به عقیده وایمان ((چپ وراست ومیانه)) این مداحان،معامله گران،دلالان،تیکه داران مذهب وز بان،پاچه برزده اند.پاهارا درمیدان پیش کرده اند به این معنی که همه بدانند.
طبعیت بعداز مرگ زمستان، فصل بهارراتولد می گرداند.بعدش ازطفولیت وارد درتابستان جوان ساخته،سپس میبرد به خزان،حاصلش را چیده درزمستان پیرش می کند.درفصل دیگری بهاردیگری،نورخدا،می تابد دراثر تابش گرما،روینده وجنبنده همه درمیدان مبارزه ورقابت برمی خیزند.این بارگیای هرزه نباید باردیگرقد برافرازد.
وچپ برای راست ببازد.
بـروپشت کـــــارت،بــــــرو،باعیاربـرو
با انسان،صادق باوجدان وباقــــاربـرو
امروزبدان اسپ تــازی گشته است به تـو
روبه سوی آینده ات ای چابک سواربرو
عاقلی وبالغ فرهنگ بلند بالا میطلبی!
همرۀ انسان،سلیم عـاقل وهوشیــاربرو
دفاع ازحق مظلوم واجب آمده است تورا
خونت سرد،قلبت گرم،پاک برداربــــــرو
یک سر،بگو،صـــــد سره،جمع می کند
ازمیان ده هزارفقـــــــط،یکی را برداربرو
حرکت،حرکت،ازحــرکت،کمــی به کیفـــی
قطرات باران،موج دریایــــی،همــــواربرو
آب روریخته،آب جوی رفته،زمین خشک
شاد کن دهقان را،درزمین گنــدم زاربـــرو
راستی وصداقت را،معنــــویت خلق گویند
باسیاست بازان نرو،برو درحلقۀ عیاربرو
هرگاه که روی خواهی نخواهی گفت:
زاهد بودم، تــــــــــرانه گويم کردي
سر حلقه ي بزم وباده جويم کردي
سجاده نشين با وقــــــــــاري بودم
بازيچه ي کودکـــــان کــــويم کردي
مولانا
آنانی که دارای این صفات اند با عیاران می پیوندند.
1-گفتاروکردارهم سنگ همدیگرباشد.
2-دورغ گو نمیاشند.
3-باحیا شکیب وبردبار میباشند
ازین سه چیزرعایت می کنند.
1-پندارنیک2-گفتارنیک3-کردارنیک
با سه خصلت ذیل داخل میدان می گردند
1-مغزسرد2-قلب گرم 3- دستان پاک
آنان که طریق معرفت می جویند همواره ره علم می پویند. با الهام ازشعرحافظ:
آنان که ازروی کرم با ما وفاداری می کنند
به جای بد کاری،همیش نکو کاری می کنند
به بانگ نی می آورند،پیغام عشق به انسان
ازخـُــرونوش ونمک،با ما وفاداری می کنند
وجدان،پاکی وصداقت،عناصرناب شخصیت
برای تطبیق درعمل همه پافشاری می کنند
فرهنگ عیاری را دوباره زنده،درمیان مردم
خداراشاهد،دیده،باخوشه چین فداکاری میکنند