اتحادیهء اروپا، ناسیونالیسم و بحران اروپا

جیوپولیتیک هفتگی

تاریخ: 20 جنوری 2015/ 09:00 GMT

 

از نشریه پیش بینی های راه بردی: ستراتفور(STRATFOR)

به قلم: جورج فرید من(George Friedman)

برگردان: خلیل

خاطره: سالها پس از جنگ جهانی دوم، آوازه بود که، عمو سام در پهلوی سرازیر کردن پول برای بازسازی اروپا(پلان مارشال- جرمنی) و دزدیدن نخبه های علمی جرمن، با توسل به شیوه های مختلف و به همکاری معلم وسکرترش بریتانیای کبیر، میکوشید و میکوشد تا از بمیان آمدن" ایالات متحدهء اروپا" جلوگیری نماید. نمونهء اخیرآن همان وعدهء آقای کامرون است که قرار معلوم می خواهد در مورد بودن یا نبودن دراتحادیهء اروپا، رفراندومی برگزار نمایند. تا جائیکه حافظه یاری میکند، شمولیت انگلیس در اتحادیه نیز توام باتاخیر و اما و اگر بوده است.  شاید اشتباه میکنم، ولی به نظر میرسد که آقای جورج فریدمن، رئیس و موسس نشریهء معتبر"استراتفور" دارد در همین زمینه قلم فرسائی میکند. بخصوص در کتاب جدید شان(نقاط مشتعل/Flashpoints) شاید خیلی چیزی های نوی مطرح کرده باشند. لینک آن را در اخیر ارایه کرده ام،تا خوانندگان محترمی که خواهان مطالعهء کتاب باشند، از لینک مربوط آن را بدست بیاورند.

بعد از حوادث معروف به"شارلی هبدو" در فرانسه دیدیم، که امریکا خودش را کنار کشیده و در" گردهم آئی بین المللی رهبران دنیا" هیچ مقام عالیرتبه  امریکائی اشتراک نکرده و صرف سفیر آن کشور در فرانسه از کشور مطبوعش نمایندگی کرد. امید وارم حدس و گمان من درست نباشند.

*******************************

هفته قبل درمورد بحران رادیکالیسم اسلامی، ومعضل ناسیونالیسم اروپائی نوشتم. این هفته حوادث این امکان را برایم مسیر ساختند تا بار دیگر برمسئلهء ناسیونالیسم اروپائی انگشت بگذارم، این بارازدید اتحادیهء اروپا وبانک مرکزی اروپا، با بکار برد اصطلاحی که فقط یک اقتصاد دان می تواند فرمول بندی کند: "سهل سازی مقداری"(quantitative easing).      

در هفتهء گذشته، رسانه های اروپائی پر بودند از درز(کوشیر)هائی درمورد پلان درشرف ارائهء بانک مرکزی اروپا برای تحرک اقتصاد متزلزل اروپائی برای تطبیق سهل سازی مقداری. این درزها نخست در شپیگل ظاهر شده و بعدآ توسط رسانه های دیگراقتباس شدند، واین که موضوع ازسوی مقامات عالی رتبه اروپائی رد نه شد. بنا براین، این را یک درزکردن سیاسی می نامیم، زیرا این امر به هر کس اجازه میدهد که  تا بفهمد قبل ازصدور یک اعلامیهء رسمی دراخیر هفته چه چیزی  در راه است.  

 

فرانسه و ایتالیا جرمنی را بخاطر اقتصاد اروپا تهدید کردند

این پلان تلاشی است برای  مهمیز زدن فعالیت های اقتصادی در اروپا، با ازدیاد بخشیدن مقدار پول موجود درچلند. این کار از حکومت ها می خواهد تا، استقراض شان را برای پروژه های مختلف، که برای انکشاف پیشرفت دیزاین شده اند، ازدیاد بخشیده وبیکاری را تقلیل بدهند. بجای فروش باندها در بازار آزاد، حرکتی که باعث بلند رفتن نرخ بهره دهی میگردد، باند ها در بانک های مرکزی دولت های عضو قلمرو یورو، که دارای توان چاپ پول جدید اند، بفروش میرسند. پول چاپ شده  بعدآ به خزانه ها(برای توزیع) فرستاده می شوند. با دوران پول بیشترازطریق سیستم، رکود اقتصادی ناشی از نبود سرمایه تخفیف می یابد. برای همین است که این اقدام سهل سازی مقداری نامیده می شود.         

ایالات متحده این کار را درسال 2008 (The United States did this in 2008) انجام داد. ذخیرهء فدرال برعلاوه ی بدهی حکومت، ذخیرهء فدرال همچنان قرضهء تجارتی را نیزخریداری کرد. تورم حادی که بعضی ها ازش ترس داشتند، ومی توانست ازاین حرکت ناشی شود، هیچگاه جامهء عمل نپوشید، واقتصاد ایالات متحده در ربع سوم سال گذشته (2014) به حد 5 درصد نرخ رشد رسید. درنتیجه،عاید اروپائی ها برای عدم تعقیب این مسیر در آن زمان، دربهترین حالت عبارت است ازاقتصادی  بیمارو متزلزل کنونی. کنون اروپائی ها چنین پروگرامی را- چندین سال بعد ازانجام ان توسط امریکائی ها-  به این امیدآغازکرده اند که همه چیز را دوباره سرجایش برگردانند.               

هرچند، استراتیژی اروپائی از روی ناگزیری متفاوت خواهد بود. درامریکا، ذخیرهء فدرال پول را چاپ کرده و نقده را خریداری میکرد. بانک مرکزی اروپا نیز پول را چاپ خواهد کرد، اما خریداری را بانک های ملی هریک از کشورهای قلمرو یورو انجام خواهند داد، و به هریکی اجازه داده می شود تا فقط استقراض حکومت خودش را بخرد. عوامل این تصمیم خیلی چیزها را راجع به بحران حقیقی اروپا برملا می سازد، که آن قدرهم اقتصادی نیست (هرچند، این کار یقینآ اقتصادیست) برای آنکه این کاریست سیاسی واجتماعی - و در نهایت فرهنگی واخلاقی.  

درزهای آخری این را واضح ساختند که بانک مرکزی اروپا سهل سازی مقداری را بخاطری با این شیوه تطبیق میکند که  تعداد زیادی از کشورهای قلمرو یورو قادر نیستند استقراض اعتباری شان را پرداخت نمایند. این کشورها خواهان پوشش دادن به کسر بودجهء همدیگر نیستند، یا بطورمستقیم یا هم از راه مواجه نمودن بانک مرکزی به نقصانات، اقدامیکه می تواند همه کشورهای عضو را مسئول سازد. بخصوص، برلین نمی خواهد در موقعیتی باشد که سلسله ای از کوتاهی ها قادر باشند تمام اروپا را درکل، و بنا براین جرمنی رانیز، زمین گیرنماید. از این جاست که چرا این کشورعلیرغم تورم در اروپای جنوبی، کسادی درجای های دیگرو انقباض در نیازمندی برای تولیدات جرمنی که باعث کشانیدن پیشرفت اقتصادی جرمنی به سوی تنزل شده است، در برابر سهل سازی مقداری(quantitative easing) مقاومت می کند. جرمنی آن پی آمد ها را در برابرخطرمسئول شدن قصورسایرکشورها مرجح دانست.          

مذاکرات اساسی روی این تغییرجهت، بین  ماریو دراغی(Mario Draghi) رئیس بانک مرکزی اروپا وانگیلا مرکل صدر اعظم آلمان صورت گرفت. دراغی درک کرد که اگرسهل سازی مقداری انجام نه شود، اقتصاد اروپا می تواند ازهم بپاشد. در حالیکه مرکل مسئول عاقبت جرمنی است، نه اروپا، اوهمچنان نیازمند زنده ماندن یک زون تجارت آزاد در اروپاست، زیرا جرمنی بیشتر از 50 در صد تولیدات ناخالص ملی اش را صادرمی نماید. این کشور نمی تواند بخاطر فروکش نمودن نیازمندی، دست رسی به بازارهای آزاد اروپا را از دست بدهد؛ اما این کشوراستقراض اروپا را متعهد نه خواهد شد. دو رهبر به این تفاهم رسیدند که بانک مرکزی پول را چاپ و برای بانک های ملی مطابق فرمولی توزیع کند که می باید روی آن تصمیم گرفته شود- بعدش هرکس میداند و کارش.       

بانک مرکزی اروپا میکانیسم تحرک(اقتصادی) اروپا را تدوین خواهد کرد، درحالیکه کشورهای قلمرو یورو مسئولیت تحرک دادن بدان را بدوش خواهند داشت - و با عواقب شکست آن خواهند زیست. چنین است که اگرذخیرهء فدرال پول را چاپ کند و مقداری از آن را به هرایالت بدهد تا که نیویارک بتواند استقراض خودش را خریداری کند و به شیوه های پیش بینی نه شدهء کلیفورنیا دچارنه شود. بیگانگی این پلان دربیگانگی تجربهء اروپا قرار دارد. کلیفورنیا و نیویارک منحیث بخشی از ایالات متحده، دارای سرنوشت مشترک اند. درحالیکه جرمنی و یونان هردو بخشی ازاتحادیهء اروپا بوده، ولی سرنوشت مشترکی نداشته و نخواهند داشت. اگرآنها سرنوشت مشترکی ندارند، پس منظورازاتحادیهء اروپا دقیقآ چیست؟ هرگزدر نظر نبود که درصدد "پیگیری خوشحالی" بود، اما درعوض در صدد" صلح و رفاهیت" بایست بود. تعهد اینست که، پیگیری درست نیست، مگر بایسته دقیق است. اینجاست یک تفاوت بزرگ.        

سرود ملی اروپا از سیمفونی 9-ام بتهوفن گرفته شده، که دارای این سطور ازفریدریک شیلرشاعر جرمنی است:

از تلالوء زیبای خدایان لذت ببر

 ای دختر بهشت

ما مست ازآتش، داخل می شویم

(به) یکی ازهمان بهشتی، زیارت گاه تو

جادوی تو بازملزم می سازد

آنچه را که عادت اکیدآ جدا کرده بود

همه انسان ها (باهم) برادرمی شوند

جائیکه بال محبت آمیز تو درنگ کند    

من در کتاب جدیدم، نقاط مشتعل: بحران آینده در اروپا، که ارو پا در شرف آن است:  

" ... لذت پیوستن انسان توی یک برادری مجرد، غلبه برتفرقه های محضآ عرفیست. آن گاه می توان ازلذت سخن گفت. برادری به معنای سرنوشت مشترک است. اگر همهء آنچه که تراملزم می سازد، صلح و رفاهیت است، پس آنچیز هیچ گاهی نمی گسلد. اگرکسی فقیر شود و سایرین غنی، اگریکی به جنگ برود و دیگران نه، پس سرنوشت مشترک کجاست؟"   

بحران برادری

جرمنی برای چالشی دیگر در بحران قلمرو یورو آماده می شود

در نهایت بحران اروپا یک بحران اقتصادی نیست. هرکس - اعم از فامیل ها وملت ها- معضل اقتصادی دارند. بحران جنگ نیست، چیزی که از نظر راه بردی بحدی عام است که غربت. معضل اروپا عبارت است از تعهد به لذت ورای عرف، لذتی که برادری باز آورده و جنگ رامنسوخ می نماید، و یک تعهد بر مبنای رفاهیت، که عبارت است از یک تعهد بحدی وسیع که ورای امید همیشگی هرکسی واقع می باشد. نه صلح همیشگی و نه هم رفاهیت همیشگی می تواند ضمانت شود؛ بنا براین، لذتی که بتواند برعرف غلبه کند وانسان را در برادری مقید کند عبارت از یک تهداب ریگی است.       

در توافق بانک مرکزی اروپا با جرمنی، ما نه فقط شاهد انحلال تهداب ریگی که همچنین شاهد انحلال برادری ای اروپا هستیم که بسوی نا همفکری درسقوط است. هستهء این توافق عبارت ازاین ایده است که جرمنی با سرنوشت و تقدیر یونان شریک نه خواهد شد، نه هم فرانسه  با تقدیر ایتالیا. سرانجام، اینان ملت های متفاوتی هستند. برعرف وعادات شان می شود با لذتی فایق آمد که آنها را در برادری توحید میکند، اما درعدم آن لذت، درعدم صلح و رفاهیت، چیزی برای پیوند آنهاباقی نمی ماند.

تجربهء جمهوری امریکائی(American Republic) همزمان با این ایده بمیان آمد که: همه انسان ها مساوی خلق شده واز سوی خالق شان متصف با بعضی حقوق غیرقابل تعویضی شده اند که با پهلوی هم گذاشتن با ددمنشی بردگی  مقایسه می شدند. قبل ازانقلاب، این ایالات متحد به حاکمیت هائی منقسم شده بودند که بسیاری دولت ها خود را همچون ملت های مجزائی میدیدند، بیرون از وابستگی با تعهد های اعلامیهء استقلال. در صورت ناراضی بودن آنها ازتعبیردیگران از اخلاق اعلامیهء استقلال خود شان را برای بیرون ازفدراسیون آزاد فکرمیکردند. آنچه درپی آمد، عبارت بود ازجنگ داخلی، که مطابق تعبیرابراهام لینکلن، برای آن جنگیده شد تا بردباری بیشترملتی با چنین ترکیب را به آزمایش بگیرد.

اینست دقیقآ مسئلهء اتحادیهءاروپا. آیا یک نهاد بنا شده برروی ملت های دارای عرف های متفا وت، چشم داشت ها، و اقتصاد ها می تواند به مدت طولانی دوام بیاورد، وسرنوشت مشترکی داشته باشد؟ دراصطلاحات فنی اخلاقآ خشک، سهولت مقداری، اروپا حدودش را از برادری تعریف کرد. یکی ازآن حدود عبارت است از رفاهیت. هریک ملت تصمیم میگیرد تا مسیرحرکتش را چطور تعیین کند، توزیع پول داده شده برایش ازسوی بانک مرکزی اروپا، اما درتحت قواعد دولت های جداگانه و بدون آنکه هیچ کشوری مجبورساخته شود تا درسرنوشت دیگران شریک شود. یورو، پول مشترکیست که هیچ تصویری درخود ندارد، زیرا تاریخ کشورهای قلمرو یورو بحدی منقسم است که کدام قهرمانی مشترکی بین شان وجود ندارد. ایالات متحده میداند که واشنگتن، لینکلن، هامیلتون، جیکسون، گرانت، و فرانکلین میراث مشترک شان اند. در اروپا چنان یک هم آهنگی وجود ندارد، و، بنا براین، نه هم برتری عرف ملت ها.      

راه بردی که برای سهل سازی مقداری پیشنهاد شده عبارت است یک مصالحهء بزرگ، و این می تواند حلال مشکلات اقتصادی باشد. اما دراولین آزمایش اش،علنآ برمبنای دستورالعمل بردگی وجنگ داخلی امریکا، اروپا  درانجام یک آزمایش بیشترعمیق ناکام شد: برادری، که عبارت است ازوابسته شدن انسان ها با همدیگر توسط یک لذت - برتری جوئی فرهنگ.

بعضی ها خواهند گفت من دارم بیش از اندازه در مورد یک مصالحهء مفید سیاسی مکث می کنم- اینکه موسسات اساسی اروپا باقی می ماند، و بنا براین ما برای معضل یک راه حل مفید داریم. بفکر من این استدلال عاری از یک اندیشهء عمیق است. اروپا هیچ گاهی توقع نداشت به این بحران مواجه شود، زیرا فکر میکرد صلح و رفاهیت خواهد توانست دوام بیاورد. آنها دوام نیاوردند، زیرا نمی توانستند. سهل سازی مقداری محضآ نیاز برای احتراز ازمسئولیت برای رفاهیت نیست. در اروپا در مورد "هراس از رومانیا یا روسیه راجع به یوکراین"(fears of Romania or Russia about Ukraine) وحدت موجود نیست. اینکه چه طور با تروریسم به نام اسلام مواجه شد، وحدت واقعی وجود ندارد. با بیان ساده وحدت وجود ندارد.                                                                      

اگراروپا قادر باشد تجسس عام برای رفاهیت را بدین ترتیب توضیح کرده و بطور آرام جدا شدن یکی از برادری ها، یونان، را برسرخلاف کاری عاری از وحشت، برمبنای دساتیرمصالح انسانی، مد نظر قرار بدهد،  پس چه چیزی برای حفظ  سالم هریکی ازموسسات اروپائی  باقی است؟ اگر می توانید از قلمرویورو بیرون رفته و یا اخراج شوید، و اگر شما شاید تصمیم به بستن سرحدات تان بر روی کارجویان سلواک دردنمارک بگیرید، آنگاه سرنوشت جرمنی چه می شود، که برتوانائی هایش روی فروش کالاهایش درهرجائی در اروپا متکی است؟ روی همرفته، این تنها اروپای نادار و ضعیف نیست که سر نوشتش درخطراست.      

دراخیر، اروپا (درچوکات اتحادیه) همچون یک پروژهء، نه آن قدراخلاقی ازآب درآمد، طوریکه برازنده ای یک پیمان بود، این هم شبیه چیزیست که یک کشورمی تواند آن را بطوردلخواه ترک نماید، اگراینکاربه نفع آن کشور باشد تا چنین کند. وقتی جنوب از ایالات متحده جدا شد، انسان های شمال آماده شدند تا برای حفظ اتحاد بمیرند. آیا کسی هست که حیاتش را برای حفظ اتحادیهء اروپا وقف کرده، تجزیه طلبی را ممنوع وخواستار یک سرنوشت دایمی شود؟      

من پیش بینی داشتم که یک لحظهء سرنوشت سازی در اروپا فرا خواهد رسید،اما  با سرعتی که این لحظه فرا رسید، مرا متحیرساخت. من انتظار دارم که نهاد های آن برای چندی ابقا شوند، ومن انتظار دارم که بیشتر مردم فکر کنند من دارم افراط میکنم. این ممکن است، ولی من چنین فکرنمیکنم. قطع نظر از مقاصد تخنیکی و سیاسی درعقب تصمیم اجرای سهل سازی مقداری، و هرقدر هم که این کار در محدودهء خودش قابل دفاع باشد، درس اخلاقی اینست که اروپا در نهایت یک قاره است، نه یک انگاره.

 

مبارزه فرانسه با بحران اروپائی

هفته گذشته سوال این بود که چرا اروپا برای تلفیق دادن مهاجرین(درخود) این قدربه مشکل مواجه شد، و چرا آن را با کثیرالفرهنگی(multiculturalism) دسته بندی کرد. جواب آن بود که عرف وعنعنات ملت - دولت(ها) مانع شد تا تصور شود کسی  که در بیرون ازعرف ملت - دولت متولد شده حیقیقتآ بخشی از برادری آن گردد. این هفته، سوال اینست که چرا بانک مرکزی اروپا نمی تواند پول های را که چاپ میکند، توزیع نماید، وان را برای مدیریت کردن به بانک های ملی می سپارد. این موضع ابلهانه ای نیست، اما این کار را یک اتحادیه نا ممکن می سازد، دقیقآ نه همانیکه می تواند برعرف غلبه کند.  

من درکتابم"نقاط مشتعل" مطالب ذیل را نوشته ام:

"ما کنون درظرف آزمون اروپا زیست می کنیم. بمانند عمل همهء نهاد های انسانی، اتحادیهءاروپا درمسیریک دوران مشکلات سختی، برای فعلآ اقتصادی، روان است. اتحادیه اروپا برای " صلح و رفاهیت" بمیان آمده بود." اگر رفاهیت ناپدید شود، یا دربعضی ملت ها ناپدید شود، بر سر صلح چه خواهد آمد؟ اینست آن چه این کتاب بدان می پردازد. کتاب قسمآ راجع به احساس استثانیسم اروپائی بحث  میکند، ایده ای که مطابق آن اروپائی ها معضل صلح و رفاهیت را حل کرده اند و دیگران نه".

اما، اگر اروپا استثنا نیست و در رنج است، چه بدنبال خواهد آمد؟ تاریخ اروپا نباید بما دلداری بدهد.

یاد داشت مدیر: جدید ترین کتاب توسط: رئیس و موسس نشریهء ستراتفور، آقای جورج فرید من، زیر نام، نقاط مشتعل: بحران پدیدارشونده در اروپا، به تاریخ 27 جنوری رو نمائی خواهد شد. این کتاب برای فرمایش پیشکی  از این آدرس قابل دسترس است(It is now available for pre-order).

مقالهء(< a href="http://www.stratfor.com/weekly/european-union-nationalism-and-crisis-europe">The European Union, Nationalism and the Crisis of Europe</a> is republished with permission of Stratfor.") با معذرت از نا رسائی ترجمه.Top of Form

 

 


بالا
 
بازگشت