دكتر نبي هيكل
صلح: به شیوه دیگر
نشانه هایی وجود دارند که نشان میدهند فصل جدید در سیاست کشورهای منطقه باز گردیده و سیاست های نوین در حال تکوین اند. بهترین راه بررسی آن در این مقاله کوتاه استفاده از انالوجی صلح میان جامعه دموکراتیک است. اما سوال اساسی که نباید فراموش کرد این است که آیا از آن انالوژی در بستر خیلی متفاوت منطوقی ما میتوان استفاد کرد؟
به دلیل تفاوتی که این منطقه از نظر فرهنگ مردمی و فرهنگ سیاسی با دموکراسیهای باثبات دارد این انالوجی نمیتواند به تنهایی علل انکشافات اخیر را توضیح نماید. بنابرآن علت دیگری باید برای تغییر دید به مسایل ثبات سیاسی و اقتصادی منطقوی وجود داشته باشد.
مساعی دپلماتیک و نظامی برای مقابله با تروریزم که بحیث جز برنامه" مصوون ساختن جهان برای دموکراسی" پس از رویداد یازدهم سئتامبر 2001 زیر نام "جنگ علیه ترور" آغاز گردید اکنون عملآ پایان یافته است. تصادفی نیست که پایان عملی – رسمی این مبارزه با انکشافات مهم در موضعگیریها ی کشورها در برابر داعش و طالبان همراه اند.
باوصف تفاوتها ی موجود تغییر در دیدگاه اساسی/ پارادایم ممکن است. آسیا ، بخصوص کشورهای جنوبشرق آسیا میتوانند به مسایل داخلی و خارجی با دید جدید نگاه کنند. تفاوتهای اساسی در نحوه تفکر شرق و غرب آشکار و معروف اند: غرب انتزاعی و تخصصی می اندیشد در حالیکه شرق هولیستیک و کلی؛ غرب ابزاری می اندیشد و شرق بیشتر نورماتیف و ارزشی. شرق بیشتر در راستای پارادایم تصادم می اندیشد زیرا تاریخ این ملتها با تصادم و تضاد های جدی وهولناک گره خورده اند. ملتهای این خطه از استعمار غرب، دکتاتوری دکتاتوران و جهانگشایی جهانگشایان و امپراتوران درسهای تاریخی فراموش ناشدنی آموخته اند.
مشارکت سیاسی نیروها و ایتلافها در منطقه ما از دیر زمان در محاصره مرزهای طبقاتی و ایدیویولوژی قرا ر داشته اند در حالیکه هم آگاهی از و هم مرزبندی میان منافع واقعی و ذهنی کمرنگ بودند. آگاهی از منافع واقعی و ذهنی موجب گردید ایتلافها بیشتر بر اساس تعریف این منافع انجام گردند تا بر اساس دسته بندیهای طبقاتی، زیرا دسته بندی طبقاتی انسانها را به دارا و نادار، حاکم و محکوم تقسیم مینماید و انقلاب خشونت آمیز را بحیث یگانه بدیل در برابر آنها قرار میدهد. نشانه هایی وجود دارند که دیدگاه ها از تصادم بسوی همکاری تغییر موقعیت میدهند.
روابط بین المللی دو مثال مهم و موفق را به دست میدهد و اروپا میتواند سرمشق دیگری را برای آینده ها در اختیار ما قراردهد.
آلمان و جاپان دو مثال موفق تغییر دولتهای محاربوی به دولتهای تجاری اند. این دولتها از راه تغییر پارادایم و سیاست ها توانستند به کشورهایی مبدل گردند که انکشاف و راه اقتصادی را از راه استعمال قدرت نظامی جستجو نمیکنند، در حالیکه بدون شک در رقابت بین المللی برای بقا، امنیت و رفاه اقتصادی به سایرین رقابت میکنند.
مساعی غرب برای "مصون ساختن جهان برای دموکراسی" هدف اشاعه دموکراسی لیبرال و جهانی شدن را دنبال میکند که به تامین سلطه غرب منتج میگردد. این سیاست در افریقا و در آسیا در گام نخست موفق نخواهد شد. مساعی برای مبارزه با تروریزم نیز موفقیت بدست نیاورده است.
هدف اساسی این مقاله از صلح و تغییر دیدگاه ها در منطقه جنوب آسیا است که تحت تاثیر انکشافات در سایر نقاط جهان صورت میگیرد. در شرایط کنونی یکدسته از عوامل اعمال فشار مینماید در حالیکه دسته دیگر عوامل نیروها را به آنسو میکشاند و یک تعامل "کش و گیر" یا (push & pull) در جریان است. دسته ای از این عوامل نیروها/ حکومتها را وامیدارد/ مجبور میسازد در حالیکه دسته دیگر آنها را تشویق میکند و بسوی خود میکشاند.
تعدادی از عوامل نیروهای سیاسی را وا میدارد به سوی همکاری متمایل گردند. عمده ترین اینها عبارت اند از:
عوامل تشویق کننده(Pull factors)
· سیاست مقابله و تصادم فرساینده است و این اطمنان وجودندارد که بحیث بازی برد- وباخت پایان میابد یا همچنان منابع را میبلعد و ادامه میابد.
· تمویل سیاست مقابله نه تنها مستلزم منابع و وابستگی میگردد بلکه موجب واکنش و تحریکات نظامی میگردد.
· تجربه تاریخی جنگها از یکسو و کشف راه های جدیدموجب میگردد همکاری بر مقابله ترجیح داده شود.
عوامل جاذب/کش کننده (Push factors)
این عوامل نیروها را وامیدارد تا سیاستی را اختیار نمایند.
· ناکامی مقابله با خطرات داخلی/ بی ثباتی ملی.ادبیات روابط بین المللی شاهد است که جنگهای بین المللی به دلایلی بخصوص دلایلی مالی و سیاسی کاهش یافته و رویارویی ها بیشتر ملی و داخلی شده اند.ناکامی در این عرصه بخصوص در حالت دشوار اقتصادی دولتها را به همکاری تشویق مینماید.
· تغییر در صف آراییهای سیاسی و نظامی. تغییر در برخی از ایتلافها موجب تغییر در برخ دیگر میگردد. تغییر در ایتلاف طالبان از یکسو و تغییر در ایتلاف با داعش از سوی دیگر نیروهای سیاسی را وامیدارد تا در موضعگیریهای خود تجدید نظر نمایند.
· تغییر روابط اسیمتریک به روابط متوازن: در چنین حالت سیاست تحمیل بیهودگی خود را نشان میدهد. تغییر در روابط عبارت از تغییر در سیاستها و ابزار ساسی و نهاد ها است که در بحث کنونی افغانستان را به همتای مماثل مبدل ساخته است. بازی کنونی میان افغانستان و پاکستان بازتاب دهنده این حقیقت است که پاکستان راهی جز برخورد همگون ندارد. بازی برد- و باخت که به فکر برد پاکستان و باخت افغانستان عیار شده بود به یک بازی مثبت (positive- sum-game) مبدل گردیده زیرا پاکستان نه تنها با فشار طالبان پاکستانی روبرو میباشد که با خطر داعشی شدن همراه گردیده، بلکه با نا آرامی داخلی، فشار هند وفشار جهان غرب و دشواریهای اقتصادی نیز روبرو میباشد.
· ظهور داعش موضع طالبان را تحت فشار قرار میدهد زیرا بر اساس تجربه فکر میشود همانطوریکه طالبان برای جانشینی حکومت جهادی مورد تقدیر قرار گرفتند، داعشیان برای جاگزینی طالبان تقدیر خواهند شد.
· پروژه های اقتصادی که منافع چندین کشور را بهم گره میزنند.
انکشافات کنونی به نفع اکثریت جوانب درگیر در جنگ کنونی میباشد. اما ناتوانی مدیریت در افغانستان از یکسو، باروری فرهنگی این خطه برای پرورش افراط گرایی از سوی دیگر، و تمایلات سیاسی و اقتصادی غرب برای جلوگیری از نفوذ روسیه بحیث خطرات قابل نگرانی برای افغانستان باقی میمانند. افغانستان به گمان غالب با در نظر داشت این همه عوامل داخلی به سعودی دوم مبدل خواهد شد.
پایان